یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
مجله ویستا

نگاهی به آخرین فیلم پدرو آلمودوار آغوش های جداشده


نگاهی به آخرین فیلم پدرو آلمودوار آغوش های جداشده

شاید نظریه پردازان سینما اغراق نکرده باشند که پدرو آلمودوار را پس از «لوئیس بونوئل» مهمترین فیلمساز اسپانیایی دانسته اند

شاید نظریه‌پردازان سینما اغراق نکرده باشند که پدرو آلمودوار را پس از «لوئیس بونوئل» مهمترین فیلمساز اسپانیایی دانسته‌اند. آلمودوار از آن دست فیلمسازانی است که به محبوبیت جهانی رسیده اند و اقبال چنان به آنها رو کرده که هرچه بسازند توجه علاقمندان سینما را برمی‌انگیزد. شاید تا ده سال قبل تنها طرفداران سینمای به اصطلاح «هنری» بودند که فیلمهای آلمودوار را دیده بودند و دنبال می‌کردند. اما فیلم «همه چیز درباره مادرم» در سال ۱۹۹۹ اسم او را بر سر زبانها انداخت. این فیلم برنده اسکار بهترین فیلم خارجی شد و از همین جا روند جهانی شدن آلمادوار آغاز شد. در ایران بیشتر سینمادوستان با فیلم «با او حرف بزن» محصول ۲۰۰۲ با آلمودوار آشنا شدند و بعد به دنبال دیگر فیلمهایش گشتند تا از سینمای متفاوت این فیلمساز خوش‌قریحه بیشتر بهره ببرند. آلمودوار برای فیلم با او حرف بزن نیز جایزه اسکار بهترین فیلمنامه را به خانه برد.

در سالهای اخیر آلمودوار را با فیلم Volver یا «بازگشت» در جشنواره کن دیدیم. بازگشت هم از سوی منتقدان تحسین شد و در سطح جهانی تماشاگران بسیاری یافت. پس از سه سال، بار دیگر فیلم تازه آلمودوار با نام «آغوشهای جدا شده» در جشنواره کن نمایش داده شد. آلمودوار در این فیلم هم بار دیگر از بازی پنه لوپه کروز بهره گرفته است. بنظر می‌رسد پنه لوپه کروز گنج بی پایانی است که آلمودوار کشف اش کرده و قصد ندارد از آن دست بکشد. آغوشهای جداشده نیز در ادامه سبک فیلمسازی منحصر بفرد آلمودوار ارزیابی می‌شود. این بار آلمودوار محدوده وسیعی از ژانرهای مختلف و عناصر روایی کلاسیک را بکار می‌گیرد و فیلمی به دست می‌دهد که اگر جزو شاهکارهایش نباشد، خاطره خوبی در ذهن علاقمندان سینمای هنرمندانه به جا می‌گذارد.

از ویژگی‌های سبکی آلمودوار این است که درست مثل یک دانشجوی فیلمسازی، در فیلمهای خود اشارات واضحی به فیلمهای بزرگ تاریخ سینما می‌گنجاند. این بار در آغوشهای جداشده بنظر می‌رسد ادای دینی به برخی از کارگردانان بزرگ سینما صورت گرفته باشد. هیچکاک، بیلی وایلدر و روسلینی از کارگردانهایی هستند که در آغوشهای جداشده به آنها اشاره می‌شود. شاید آلمودوار بیش از همه از این کارگردانان تاثیر گرفته باشد. آلمودوار بارهای علاقه اش را به فیلم نوآر اعلام کرده و حالا فیلم آخر او را می‌شود به نوعی متعلق به این ژانر هم دانست. آغوشهای جداشده به شیوه فیلم در فیلم ساخته شده و مدت زمان فیلم چیزی بیش از دو ساعت تمام است. شیوه فیلم در فیلم یادآور «هشت ونیم » ساخته تحسین شده فدریکو فلینی است که ممکن است از فیلمسازان مورد علاقه آلمودوار باشد. آغوشهای جداشده سرشار از عناصر روایی شناخته شده است که در کنار ارجاعات مختلف به فیلمهای کلاسیک و عناصر آشنای درام ترکیب تازه ای را شکل داده اند. مسایلی چون پنهان‌کاری، رقابت و حسادت که از مضامین اصلی درام های انسانی است در این فیلم نیز دیده می شوند.

فیلم به نویسنده ای به نام ماتئو بلانکو می‌پردازد که با نام مستعار «هری کین» می‌نویسد. او فیلمنامه ها و کارهای ادبی اش را با نام مستعار می نویسد اما برای فیلمهایی که می سازد از نام اصلی اش استفاده می کند. چهارده سال قبل از زمان حاضر، ماتئو در تصادف رانندگی نه فقط بینایی اش را ، بلکه عشق زندگی‌اش لنا (پنه لوپه کروز) را هم از دست می‌دهد. ماتئو پس از تصادف خودش را به اسم مستعارش محدود می کند. اگر بتواند فیلمی بسازد تنها با این فکر می تواند به زندگی ادامه بدهد که ماتئو بلانکو در تصادف همراه لنای محبوبش کشته شده است. هری کین در زمان حاضر به برکت فیلمنامه هایی که می‌نویسد زندگی می‌کند؛ با کمک جودیت مدیر تولید سابق و وفادارش و پسرش دیه‌گو که منشی و تایپیست و راهنمایش هم هست. هری از آنجا که تصمیم گرفته زندگی کند و داستان تعریف کند، مرد نابینای جذاب و فعالی است که همه حواس دیگرش را برای لذت بردن از زندگی به خدمت گرفته است. او هر ردپایی از هویت اولش یعنی ماتئو بلانکو را از زندگی‌نامه اش پاک کرده است. یک شب دیه‌گو دچار حادثه‌ای می‌شود و هری از او مراقبت می‌کند. در شب هایی که دیه‌گو دوران نقاهت را می‌گذراند، از هری درباره اسم ماتئو بلانکو می‌پرسد. هری حیرت‌زده می‌شود اما تصمیم می‌گیرد برای سرگرم کردن پسرش داستان آنچه چهاردسال پیش اتفاق افتاده را تعریف کند. درست مثل پدری که قصه ای می‌گوید تا پسر کوچکش به خواب رود. داستان ماتئو، لنا و جودیت داستان عاشقانه ای است سرشار از مرگ و میر، حسادت، سوء استفاده از قدرت، تجاوز و عقده گناهکاری. داستانی موثر و هولناک که تاثیرگذارترین تصویرش، نمای دو عاشق است که یکدیگر را در آغوش گرفته اند و تصویرشان به هزار تکه پاره می‌شود.

تماشاگر این فیلم با آتشفشانی از رقابت و چشم و هم چشمی، دلربایی و رد کردن عشق و البته دل های شکسته روبرو می‌شود. فیلمنامه‌ای که هری کین دارد می‌نویسد، اثری کمدی است به نام «دختران و چمدان‌ها» که در تضاد کامل با لحن دراماتیک خود فیلم آغوشهای جداشده قرار دارد. آلمودوار گفته وقتی فیلمنامه را می‌نوشته تصمیم گرفته که ماتئو بلانکو فیلمی کمدی بسازد چرا که ژانر مخالف درامی است که شخصیت های اصلی دارند از سر می‌گذرانند. « در این حالت، مشکلات شخصیت ها ارتباط بیشتری با فیلم پیدا می‌کند و تلاشهایشان ایجادکننده لحنی می‌شود که کمدی نیاز دارد. مثلاً تلاش لنا (پنه لوپه کروز) برای دستیابی به نور همینطور است.»

زمان فیلم بیش از دو ساعت است، شاید برای تماشاگر بی‌حوصله امروز زمان زیادی باشد، اما علی‌رغم اینکه اشارات آلمودوار به فیلمهای کلاسیک خیلی رو و واضح است، فیلم از لحن و روایتی بدون لکنت و سلیس بهره می‌برد. نکته‌ای که درباره فیلمهای آلمودوار خصوصاً از سال ۲۰۰۰ به بعد وجود دارد این است که او سعی نمی‌کند با هر فیلم چیز تازه‌ای بیافریند. ممکن است داستانها و شخصیت ها و حتی موقعیت های دراماتیک فیلمهای اخیر او شبیه هم باشند، اما چوب جادوی آلمودوار هربار کار خود را کرده و فیلمها گرم و جذاب و دیدنی از کار درآمده اند. فیلم قبلی او یعنی «بازگشت» دقیقاً چنین ویژگی داشت و در سطح جهان تماشاگران بسیاری یافت. حتی اگر میزان برداشت و اقتباس سینمایی آلمودوار مثل نمونه «زنان در آستانه فروپاشی عصبی» زیاد باشد، بازهم عناصر روایی و سبک دراماتیک خاص او فیلم را به اثری دیدنی تبدیل می‌کند. آلمودوار قصه‌گویی است که با گرما و شور و حرارت داستانش را تعریف می‌کند. در سینمای آلمودوار آنقدر رنگ و حرکت و موسیقی و شور زندگی و پویایی و حس انسانی هست که خاطره‌ای از همه اینها تا مدتها در ذهن تماشاگر علاقمند باقی می‌ماند. واقعیت جاری در فیلمهای آلمودوار به شدت به تجربه زیسته انسان دنیای امروز نزدیک است و به همین دلیل فیلمهای او تاثیرگذارند و قلب تماشاگر را نشانه می‌روند.

سید حسام فروزان