سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

پاسخی به نوشته نگاهی به نیمه پر لیوان ۲


بد نیست شما به آزمایشگاه مربوطه دانشگاه خود مراجعه كرده و میزان استفاده از این دستگاه را بسنجید و به خصوص به این نكته توجه كنید آیا واقعاً به طور عادی و یا حتی گاهی از توان واقعی تمام تكنیك ها دستگاه مدرن ۵۰۰ هزار دلاری آن دانشگاه یا هر دانشگاه دیگری استفاده شده است

(آیا می دانید كه در كشور ما اكنون بیش از ۵۰ عدد دستگاه میكروسكوپ الكترونی وجود دارد كه اكثراً خاموش و یا غیر قابل استفاده اند و خاك می خورند؟) آقای مختاری عزیز، شما جوان این كشورید. آیا فكر می كنید با این نحوه برخورد با منابع ملی برای فرزندان شما آینده ای - آنچنان كه آرزوی هر پدر است _ می توان انتظار داشت؟

آقای مختاری گرامی، من (محمد یلپانی) مدتی است كه از مرز سن ۶۵ سالگی زندگی ام عبور كرده ام و دیگر امید چندانی برای تغییر كیفیت زندگی شخصی خود ندارم، ولی شما و هم نسل های شما هنوز یك زندگی بسیار طولانی را در پیش دارید. از خود و از استادانتان بپرسید كه چگونه مقالات اكسیم زدایی و اكسیداسیون یك الكل در این كشور باعث لااقل تثبیت رفاه كنونی شما خواهند شد؟ اگر می بینید كه مثلاً در آمریكا هم مقالاتی با همین مضمون به چاپ رسانده می شوند. از خود و از استاد گرامیتان سئوال كنید كه این گونه مقالات چند درصد تحقیقات آن كشور را تشكیل می دهند؟ آیا استاد بزرگی مانند E.J.Corey با ۹۹۷ مقاله علمی یك مقاله خود را در نشریه S .Chem. Res J.و ..... به چاپ رسانده و یا مطالب علمی خود را برای چاپ به نشریه «اندكی» معتبرترAm. Chem. Soc.J عرضه می نماید. بیشتر از این سعی كنید پی ببرید كه همین استاد معروف، همزمان مشاور علمی- فنی چند شركت دارویی و صنعتی آمریكا است. اگر فرصت می یافتید در سخنرانی این استاد شركت داشته باشید می دیدید كه او در موقع تشریح هر واكنشگر و یا كاتالیست جدید از اقتصاد كاربرد آن نیز سخن می گوید. اگر او و امثال او بدون در نظر گرفتن اقتصاد تحقیق می كردند مسلماً در اقتصاد دنیای فعلی، كشوری دیگر در كاربرد و تولید مواد شیمیایی گوی رقابت را می ربود. شما از ۹۰ درصد بی سوادی نسل های پیشین می نویسید، و اكنون از «پیشرفت» احساس خوشحالی می كنید. ما نیز مانند شما احساس غرور می كنیم كه در اثر كوشش های بسیاری از افراد نسل های پیش و فعلی، بی سوادی اكنون از كشورمان تقریباً رخت بر بسته است. مسروریم كه در كشورمان نزدیك به دو میلیون جوان در انواع دانشگاه ها مشغول سوادآموزی در حد «عالیه» هستند، كه بسیاری از آنها راهی دوره های كارشناسی ارشد و دكتری می شوند. ولی نگرانیم كه بر خلاف انتظارات اولیه انقلاب، راهی كه معلمان و مدرسان كنونی پیش گرفته اند ناخودآگاه و با وجود سواد همگانی، نسل جدید و جوان را به سوی انسان های صرفاً مصرف كننده تعلیم دهند. علمی كه شما آموختید ممكن است كافی باشد تا تعدادی اندك از شما را راهی آن دیاری نماید كه متاسفانه این روزها سرزمین موعود جوانان كشور شده است. اما اكثریت باید همین جا مانده و تشكیل خانواده دهند و از تحقیقات و ابتكارات جامعه جهانی بهره مند شوند (اگر فروش نفتمان كفاف خواسته های ما را بدهد). آنها می مانند و موفقیت های فرزندان المپیادی كشور، كه نهایتاً اغلب راهی آن دیار خواهند شد تا شاید بعداً یا در سازمان ناسا(NASA) و یا در یكی از آزمایشگاه های ارتش آمریكا نبوغ خود را به كار گیرند.

آقای مختاری عزیز كه در نوشته دیگر خود در سایت بازتاب چنین می نویسید: «...هنگامی كه پرفسور «عبدالسلام» نخستین مسلمان برنده جایزه نوبل، به تربیت و حمایت از فیزیكدانان جهان سوم، خصوصاً پاكستان پرداخت، دوستانی از این دست بانگ ریشخند و انتقاد و تمسخرشان بر آسمان بود، اما سال ۱۹۹۸ كه پاكستان اولین بمب اتمی خود را آزمایش كرد...»

آیا لحظه ای فكر كرده اید كه پاكستان با وجود عبدالسلام _ كه متاسفانه تمامی علمش زائیده همان بستر فرهنگی منحط غرب بود و نه وطن او پاكستان، به گواهی دكتر عطاء الرحمن (وزیر علوم آنجا) حتی از لحاظ تنها عددی تولید علم، كماكان یكی از عقب مانده ترین كشورهای جهان است

(Nature, ۴۳۲, ۲۷۴, ۲۰۰۴ ). از پاكستان نیز گذشته، آیا شما تا حال از كره شمالی تنها حتی یك عدد مقاله شیمی در نشریات علمی جهان دیده اید؟ آنها اكنون هم بمب اتمی دارند و هم دانش تولید وسیله حمل آن را. ولی با وجود همه اینگونه بمب ها، هم پاكستان و هم كره شمالی از فقیرترین كشورهای جهان هستند. متاسفانه ما هم با وجود همه افتخارات خود اگر نفت نمی داشتیم، اكنون در ردیف این دو كشور قرار می گرفتیم! ضمناً فراموش نكنید كه شوروی كبیر هم مقاله علمی و هم بمب را داشت و هم سفینه فضایی، با وجود همه این ها از درون فروپاشید.

جناب آقای مختاری عزیز، شما از ۳۱ مقاله به ادعای ما «مشابه یا تكراری» می نویسید كه تنها ۳ درصد تولید علم شیمی ما را تشكیل می دهند. اول اینكه در این فاصله تعداد اینگونه مقالات به ۳۹ عدد رسیده اند (ضمناً من باب مثال دو مقاله مشابه را برای شما ارسال كرده ایم!). گناه مولفان آنها محدود به تكرار صرفاً مقدمه آنها نیست، بلكه اگر كمی دقت شود به جز آنهایی كه متن شان عیناً «كپی و چسبانده» شده اند، حتی آنها كه مدعی به كارگیری مثلاً واكنشگر و یا كاتالیست دیگری هستند، اغلب نه تنها متنی كپی شده از خود را در درون مقاله «جدید» جابه جا نموده اند، بلكه حاوی جداول نتایج دقیقاً یا تحقیقاً یكسان هستند. ولی ایراد ما صرفاً به این حركت و فرهنگ نه چندان مطلوب علمی نیست. شاید اگر جوانی مانند خود شما كه تحت فشار فارغ التحصیل شدن، یا به دلیل نیاز به استخدام، تبدیل وضعیت استخدامی و ارتقا مرتكب اینگونه «سهل انگاری» علمی می شد، باز هم قابل درك و گذشت بود. متاسفانه در اكثر این گونه نوشتارها استادان برجسته، صاحب نام و مقام و راهبر علمی كشور شریك هستند. اغلب آنها سال هاست كه به اصطلاح الك خود را آویزان كرده اند و در جامعه از اعتبار و مزایای زیادی برخوردار و حتی رئیس سازمانی و یا حتی عضو فرهنگستان نیز هستند. از آنها باید پرسید: شما دیگر چرا؟

دانشجوی عزیز، به راحتی می توانستم به بقیه آنچه كه از خود آوردید از جمله درباره ادعای شما كه

«..... صنعت ما به مفت خوری عادت كرده است......» و یا «....حاضر نیستند، ۳۰ میلیون تومان هزینه تحصیل فعلی یك دانشجوی دكتری را كه بعداً واحد تحقیق و توسعه را به دست او بسپارند....»

جواب هایی از گونه فوق بدهم، ولی احتمالاً همین هم از حوصله اغلب خواننده های ناآشنا با اصل مسئله خارج است. فقط فراموش نكنید كه هر جوانه و هر شاخه بر روی درخت علم، مانند هر درختی در هر باغی احتیاج به رسیدگی و شكل دادن دارد و باید دانه به دانه و شاخه به شاخه با دقت حرس شود تا تبدیل به یك درخت میوه پربار برای باغ دار شود.

در اینجا ضمن تشكر از همت شما در حركتی كه كردید امیدوارم كه در آینده اینگونه زیر سئوال بردن ها را در مورد استادان كنونی تان هم به كار برید. فقط ضمن تشكر از حركتی كه كردید، انتظار می رود كه اینگونه زیر سئوال بردن را در همه موارد زندگی خود به كار برید. در خاتمه در این زمینه داستانی از آن دوره هایی كه افتخار داشتم (محمد یلپانی) مدرس دانشگاه باشم نقل می كنم:

در یكی از كلاس های شیمی آلی متوجه شدم كه دانشجویان مستمع فقط منفعل، هر آنچه را كه برایشان بر روی تخته می نوشتم یادداشت بر می دارند. ترفندی را به كار بردم. نزدیك به آخر كلاس درس، مسئله ای را طرح و جوابش را عمداً اشتباه نوشتم. همه یادداشت خود را برداشتند و بی هیچ اعتراضی كلاس را ترك كردند. در جلسه بعد همان مطلب را از نو این بار با جواب درست نوشتم. باز هم نسبت به این تضاد فاحش، اعتراضی از كلاس بروز داده نشد و من «خلافكار» مورد مواخذه قرار نگرفتم. از شما سئوال می كنم كه از آن به بعد دیگر چه لزومی بود كه مطالب درسم را با آخرین یافته های علم تزئین كنم؟