پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
دختر کو ندارد حجاب مادر
امروزه بسیاری از ضرب المثلهای قدیمی که شاید تا همین چند سال پیش مو لای درزشان نمیرفت و ۱۰۰ در صد درست از آب در میآمدند، دیگر خیلی کاربرد نداشته باشند، حتی در برخی موارد کاربرد که ندارند هیچ، برخی اوقات کاملا چپه و نادرست هم به نظر میرسند طوری که عکسشان درستتر است! یکی از این ضرب المثلها که شاید این روزها تاریخ مصرفش رو به اتمام باشد مثال معروف «مادر رو ببین، دختر رو بگیر» است. شاید دلیل رواج این مثال این بوده که در گذشته بسیاری از ویژگیهای اخلاقی دختر به مادرش میرفته طوری که کسی به سختی میتوانست نفهمد که فلان دختر، دختر کدام مادر است! اما حالا دوره زمانه عوض شده است و شاید باید گفت: «همکلاسیها و دوستان واقعی و مجازی رو ببین، بعد اگر جرات کردی برو دختر رو بگیر!» البته من به عنوان یک خانم قصد ندارم در این نوشته خودم را با خانمهای محترم درگیر کنم فقط یک مثال مطرح کردم و شما بهتر از هر کسی میدانید که در مثال مناقشه نیست!
اما موضوع این گزارش نه بررسی کاربرد امروزی ضرب المثلهای ایرانی است و نه مقایسه دختران امروزی و دیروزی! آن چه در این گزارش میخواهیم دربارهاش با یکدیگر صحبت کنیم، پارادوکسی است که در خیابانهای شهر کم و بیش با آن مواجه شدهایم.
و آن چیزی نیست جز مادر خوشحجاب و دختر ناخوشحجاب!
● هنوز بچه است!
هر چند مقنعه و مانتو شلوارش آنقدر بلند و گشاد هست که چشمان بیمار نامحرم را مایوس کند از هرزهگری، اما با این حال چادر مشکیاش را هم کش انداخته تا راحتتر بتواند جمعاش کند. با این که مقداری خرید کرده است اما به راحتی میتواند چادرش را روی سرش نگه دارد، مشخص است که چادری شدنش به امروز و دیروز و بعد از ازدواج بر نمیگردد و از دوران نوجوانی یا کودکی با چادر صمیمی شده است. با این حال دخترکی دست در دست این مادر جوان دارد و به بستنی چوبیاش گاز میزند که هیچ رقمه شبیه او نیست!
دختر که به نظرم اول یا دوم ابتدایی است بلوزی نیم آستین و شلواری جین به پا دارد و قید مقنعه و روسری و شال را هم زده است تا گیسوانش که احتمالا مادرش آنها را بافته و شانه کرده حسابی پریشان باشد!
«هنوز بچه است!» این تنها توجیه این مادر جوان برای نوع لباس پوشیدن دخترش است!
از او میپرسم: ولی ۸ سال هم سن کمی نیست، او سال دیگر به سن تکلیف میرسد، فکر نمیکنید پذیرش ناگهانی چادر برای او که تا پارسال این چنین در خیابان رفت و آمد میکرده کمی سخت باشد؟!
از آنجا که فورا به سوالم پاسخ میدهد معلوم است که پیش از این هم کسی این سوال را از او پرسیده یا حداقل دغدغه ذهنی خودش بوده است: « اتفاقا فکر میکنم اگر این طور لباس بپوشد، وقتی چادر را به او معرفی کنم، راحتتر میپذیرد و عقدهای نمیشود، چرا که سبک دیگر لباس پوشیدن را تجربه کرده است»
دوباره میپرسم: «مگر شما که به قول خودتان از بچگی یعنی حتی قبل از رفتن به مدرسه چادر سر میکردید، الان عقدهای دارید؟»
این بار کمی فکر میکند و میگوید: نه! پدرم به حجاب من و خواهرانم بسیار اهمیت میداد و ما از بچگی یاد گرفته بودیم که حتی اگر یک لحظه میخواهیم به کوچه برویم مثلا برای بردن زبالهها به دم در، باید چادر سرمان کنیم و همین مسئله هم باعث شد این کار در ما نهادینه شود، ولی ترس من این است که بچههای امروزی به دلیل تیزهوشی که دارند این تربیت را یک نوع اجبار تلقی کنند و از پذیرش آن سرباز زنند.
«به حالت عکسش فکر نکردهاید، یعنی فکر نکردهاید اگر همین حجاب در کودکی از نظر او بهترین حجاب شناخته شود دیگر امکان تغییر عقیده در او تقریبا غیرممکن میشود و وقتی به سنین جوانی رسید شما را مقصر بدحجابیاش بداند؟»
سری تکان میدهد و میگوید: «بله به هر حال ممکن است، همین حالا وقتی صبحها میخواهد به مدرسه برود، پوشیدن مقنعه برایش سخت است و برخی اوقات از این کار امتناع میکند ولی پدرش معتقد است لجبازی مهسا صرفا به خاطر بچه بودنش است!»
● دیگر حریفش نمیشوم
بسیاری از اوقات مقابل این مجتمع تجاری یک خودروی ون پلیس که مردم بیشتر آن را به «گشت ارشاد» میشناسند مستقر است. البته تذکر رعایت پوشش مناسب به دختران و پسران از جمله وظایف ماموران زن و مردی است که نزدیک خودروی پلیس ایستادهاند.
کمی آن سو تر یک خانم چادری با افسر پلیس صحبت میکند، نزدیکتر میروم و از صحبتهایشان متوجه میشوم که ظاهرا دختر جوان این خانم به دلیل رعایت نکردن حجاب کامل توسط ماموران نیروی انتظامی بازداشت شده است. (البته نمیدانم از نظر حقوقی کلمه بازداشت را برای این موارد به کار میبرند یا خیر)
مادرِ نگران درخواست دارد که ماموران پلیس اشتباه دخترش را نادیده بگیرند ولی از سوی دیگر جناب سروان معتقد است که باید مراحل قانونی طی شود. البته ماموران نیروی انتظامی نه با ما گفتوگو میکنند و نه اجازه مصاحبه با دختری که داخل خودرو است را میدهند.
با این حال مادر این دختر جوان که خودش حجاب خوبی دارد میگوید: باور کنید نه من و نه پدرش دیگر حریفش نمیشویم! هر چه میگوییم، فایدهای ندارد و کار خودش را میکند، اتفاقا یک بار دیگر هم او را گرفتند ولی تعهد داد و آزاد شد اما فکر کنم این بار کارش به دادگاه بکشد!
از او درباره حجاب دختر ۲۷ سالهاش در دوران نوجوانی میپرسم که میگوید: خیلی سخت نمیگرفتیم یعنی خانواده ما کلا روی بحث حجاب خیلی سختگیر نیست، البته حجاب طناز تا سن دبیرستان بد نبود ولی از وقتی که به دبیرستان و به خصوص دانشگاه رفت حجابش خیلی کم شد و هر چقدر هم که من و پدرش گفتیم فایده نداشت!
● و بازهم هنوز بچهاند!
در طبقه بالای این مجتمع تجاری فضایی برای بازی کودکان ساخته شده است. مادر جوانی که همراه همسر و فرزندش به این شهربازی آمده است، شرایط گفتوگو در این گزارش را دارد، چرا که او خودش حجاب خوبی دارد اما دختری حدوداً ۱۰ ساله که همراه اوست با بلوز و شلوار و شالی کوچک مشغول بازی در این شهر بازی است.
میگویم: «به سنتان نمیآید دو تا بچه کوچک داشته باشید؟!»
میخندد و پاسخ میدهد: «نه آن پسر بازیگوشی که میبینید پسر برادرم است ولی ملیحه دختر خودم است»
دوباره میپرسم: با توجه به این که تقریبا هم سن وسال هستند و البته نامحرم یکدیگرند، فکر نمیکنید بهتر باشد حد و حدودها رعایت شود؟
در پاسخم، حرفهای قبلیاش را تکرار میکند و میگوید: حامد و ملیحه مثل یک خواهر و برادر از کودکی با هم بزرگ شدند و به نظر سخت گیری در این باره بیهوده است، آنها هنوز بچهاند!
میگویم: ولی به زودی بزرگ میشوند، فکر نمیکنید این سهل گیری شما نوعی بیتفاوتی نسبت به نامحرم و داشتن پوشش نامناسب در جامعه را در دل او بپروراند؟ او اکنون کودک است و دلش همچون لوح سفیدی آماده پذیرش هر آن چه شما بنویسید، است، به این موضوع هم فکر کردهاید؟
نمیدانم این مادر جوان که اتفاقا لیسانس جامعهشناسی هم داشت به این موضوع فکر کرده است یا نه، چون پاسخی برای سوالم دریافت نکردم.
نویسنده: ساناز سادات سعادتی