پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سوسک های قاتل هم داستان و رمان می نویسند


در گذشته از ایام این بیت طعنه زننده نظامی گنجوی, با ابراز خضوع ناگزیر در قلمرو داعیه های نامألوف یا به نیت تعریض فروتنانه بر ساحت هستی پیچیده انسانی و حیات سرشار از روشنائی تاریکی عالم و آدم, یا به قصد درانداختن طرحی ساده از یک معما ـ که شاید کنایتی باشد از کنه و سرانجام موضوع مطمح نظر ـ دل به دریا می زنم

شب‌افروز کرمی که تابد زدور

ز بی‌نوری شب، زند لاف نور

در گذشته از ایام این بیت طعنه زننده نظامی‌گنجوی، با ابراز خضوع ناگزیر در قلمرو داعیه‌های نامألوف یا به نیت تعریض فروتنانه بر ساحت هستی پیچیده انسانی و حیات سرشار از روشنائی تاریکی عالم و آدم، یا به قصد درانداختن طرحی ساده از یک معما ـ که شاید کنایتی باشد از کنه و سرانجام موضوع مطمح نظر ـ دل به دریا می‌زنم.لابد بر مرز و خط مرتعش دانستن و ندانستن و در آمیزه خودآگاهی و ناخودآگاهی یک ذهنیت تدافعی از شگرد آشنائی‌زدائی بهره می‌گیرم. این اشاره شاید آغازی باشد بر یک روایت محدود از عارضه‌ای بدخیم و تحمیل شده از بیرون بر جریان اصیل و زنده داستان‌نویسی یکصد ساله ایران؛ روایتی فشرده و مقید به‌نظرگاه یک نویسنده که ناگزیر هستی‌شناسی خاص خود را دارد و مسافر شکاک و مختار دنیای داستانی خویش است. این فقیر در خلال جست‌وجوگری‌ها، دل‌مشغولی‌ها و پی‌گرفتن مشغله ثابت خود برای نوشتن ـ چه با دلشدگی کودکانه و چه با آرامش حرفه‌ای پیرانه ـ گاه‌و‌بیگاه در حواشی بهره برگرفتن از غنای جریان داستان‌نویسی شاخص و هویت‌مدار ایرانی و همراه با نیوشیدن کلام غنی داستان‌نویسان راستین ریشه‌دار چند نسل، صدای برهم خوردن سکه‌های قلب را هم شنیده است، صداهائی پوکیده و برآمده از جعل و تقلب و تقلید که به‌مثابه واقعیتی انکارناپذیر از دیرباز ”پارازیت“‌وار منتشر و تکثیر شده‌اند. عارضه مذکور از سوی منتقدان صاحب رأی و پژوهشگران و نظریه‌پردازان اندیشمند و فرزانه ادبیات داستانی ما تا به‌حال چنان‌که لازم بوده به میانه میدان نقد و بررسی کشانده نشده است.و حالا، بیان یک‌باره و بی‌مقدمه آن شاید شباهتی پیدا کند به پرتاب کردن حقیقتی که به رغم ”حقیقت“ محض بودن ـ چون همان‌گونه که به ذهن آمده، خام و سرراست در میان گذاشته می‌شود ـ حتی ممکن است زمخت‌تر از یک طرح تند سردستی و خشونت‌بار که قلم‌انداز کشیده شده در نگاه نخست باعث یکه‌خوردن اشخاص مهربان و نرم‌دل شود. ولی چه می‌شود کرد؛ هست، وجود دارد و کماکان در جلوه‌های هر دم دگرگون شونده و فریبنده دوام آورده است. با درنگی از سرشکیبائی می‌توان واقعیت وجود و استمرار و بقای این عارضه را از همان نخستین مرحله پس از میلاد و نشو و نمای توام با گسست و پیوست داستان‌نویسی در این سرزمین نشانه گرفت و تا اینک و اکنون دنبال کرد.در مروری شتابان بر تاریخ داستان‌نویسی ایرانی بر چشم‌انداز شرایط سیاسی ـ اجتماعی انقلاب مشروطه و در متن تعامل‌های جبری و اختیاری فرهنگی با بیگانگان به‌دلیل تأثیر پذیرفتن فعال از پویش‌های اندیشگی و ضرورت‌های تجدد، ترجمه شماری از داستان‌ها و رمان‌های فرنگی به فارسی شروع می‌شود. سپس تلاش طبیعی و ذوقی برای نوشتن داستان و رمان با قصد طرح مفهوم‌های تازه زندگی از سوی برخی روشنفکران ایرانی سفر کرده به خارج و تنی چند از بازرگانان و تبعیدی‌های سیاسی نام‌آور، چون آخوندزاده، طالبوف، میرزا حبیب شیرازی، زین‌العابدین مراغه‌ای و میرزا آقاخان کرمانی شکل می‌گیرد.این‌گونه است که در سیر درگرونی‌هائی دوران ساز که خواب سنگین بیش از سیصد ساله ایرانیان را برمی‌آشبود، نخستین سنگ بنای داستان‌نویسی ایرانی نهاده می‌شود. بعد محمدعلی جمال‌زاده به اقتضای نیازهای ملموس اجتماعی، ”یکی بود یکی نبود“ را می‌نویسد و راه می‌گشاید. حالا زمینه‌ای مساعد فراهم می‌شود و در برشی تاریخی و تعیین‌کننده با پرتو انقلاب مشروطه ”ملت“ زاده می‌شود و هویت ملی می‌گیرد. بر متن این هویت و در نوعی همسوئی معنادار با حرکت‌های دوران، ”نیما یوشیج“ و ”صادق هدایت“ به عرصه می‌رسند تا با سنت‌شکنی و درک اقتضای مدرنیته و الزام‌های آن، آغازگر صدیق کارهائی متفاوت با گذشته باشند و راه‌هائی یکسره نو در ادبیات ایران بگشایند.به تعبیری در پاسخگوئی به اساسی‌ترین نیازهای دوران، صادق هدایت که تا مغز استخوان یک شهروند معاصر، یک انسان شریف دانشور و یک روشنفکر حقیقی و تمام عیار شهری است با رسیدن به مرتبت یک داستان‌نویس جهان‌نو، ”داستان“هائی به کلی متفاوت با ”قصه“ها و ”حکایت“های کهن، در انطباق کامل با تعریف‌ها و مشخصه‌های داستان‌نویسی جهانی می‌نویسد، تا بعدها به شایستگی تمام عنوان و لقب ”پدر داستان‌نویسی ایران“ را نصیب برد. آثار او در یک چرخه زمانی کوتاه ـ به رغم سنگینی خفقان سربی حکومت تازه به دوران رسیده رضاشاه ـ درخششی بسیار فراتر از داستان‌های یک آغازگر تنها دارد.اما، زمان می‌گذرد تا استبداد دیرپا و نهادینه شده باز هم سر برآورد. تب و تاب و شور مشروطه‌خواهی پس از برآمدن رضاشاه و تداوم دوران دیکتاتوری بلامنازع، فرو می‌نشیند. در آن جو خفقان، نخستین برگ کتاب و دفتر داستان‌نویسی نوپا ولی ریشه‌دار و هویت‌مدار ایرانی، همزمان با به صحنه آمدن داستان‌نویسان جوان و با قریحه‌ای چون صادق چوبک و ابراهیم گلستان به رنج و تلخی و تاریکی آغشته می‌شود.راه‌بندان‌های سانسور سیاه در استیلای عقب‌ماندگی، ابتذال مسلط و کابوس‌های وحشت، عرضه را تنگ می‌کند. در این تنگنا نخستین دسته از مقلدان و دلقکان بی‌ریشه برای در واقع سرهم‌بندی کردن رما‌ن‌گونه‌ها و شبه‌داستان‌هائی با درونمایه‌های غالباً فرمایشی و بی‌خطر و بی‌ضرر برای دستگاه به میدان می‌آیند. می‌نویسند در مایه‌های آبکی تاریخی مثلاً (با رجعت سطحی و تک‌بعدی به تاریخ‌های مرده و در اجراء فرمایش‌های شبه ایدئولوگ‌هائی که در واقع کاریکاتورهائی موحش و مضحک بودند از هم‌قطاران فاشیست جهانی‌شان)، برای تبلیغ اندیشه‌ها و ایدئولوژی یک‌شبه ساخته شده شبه ناسیونالیسیت. و همچنین در سویه‌ای دیگر با گرته‌برداری ناشیانه از نوعی رمانتیسیسم بی‌بنیاد و احساساتی‌گرائی‌های عاشقانه و پرسوز و گداز چنان قلم می‌فرسایند که اشک در دیدگاه شهلای دخترکان ارمک‌پوش دبیرستانی طبقه‌های نوکیسه به‌وفور جاری می‌کنند و گاهی هم بعضی از پیرزنان ”ادب‌دوست“ درباری را می‌گریانند.

این دو دوره‌ای است تاریک که دریغا در روند گسست به درازا می‌کشد. شگفتا که در همین فضای آکنده از ابتذال و وحشت، صادق هدایت ”بوف‌کور“ را خلق می‌کند و ابراهیم گلستان و صادق چوبک هم با ژرف نگریستن به درونه چشم‌انداز، شماری از درخشان‌ترین داستان‌های تاریخ ادبیات داستانی ایران را می‌نویسند.چهار صباح بعد، واقعه اشغال کشور در جریان جنگ دوم جهانی رخ می‌دهد و یک‌باره پس از شهریور ۲۰، دورانی دیگر فرا می‌رسد که شاخص آن التهاب است و درماندگی و فوران خشم و خروش به سالیان فرو خورده.با هم داستان‌نویسی در متن و حواشی دچار چرخش‌های تند سیاسی می‌شود و عده‌ای از نویسندگان معروض سیاست در پررنگ‌ترین طیف‌های ناشی از برخی قطعیت‌های ایدئولوژیک باب روز قرار می‌گیرند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.