چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
نگران خط و خاکریز
● یک
قصه غیاب
«... بل احیا عند ربهم...»
قاری میخواند
که با سر و روی غبارآلود
چفیه به گردن
و تسبیح به دست
از در، درآمد و
در گوشهای نشست
درست
روبهروی عکس خندان خود
به دستش
گلاب ریختند و
«سی پاره» دادند ...
او نخستین مفقودالاثری بود
که خرمای خود را میخورد!
آنچه از محمدرضا سهرابینژاد میدانیم خلاصه میشود در چند نکته: اول این که متولد ۱۳۳۲ است و دوم این که از شاعرانی است که بخش شعر حوزه هنری را بنیان نهادند. تا اوایل سال ۶۳ هم به دوبیتی سرایی شهرت داشته و پس از آن، در قالبهای دیگر هم، آثاری از او دیدهایم تا ده سال اخیر که «شعر منثور» بیشترین بسامد را در آثار او یافته است. او از شاعران مشهور به «شاعران انقلاب اسلامی» است که با آغاز جنگ هشت ساله به پیشکسوتان «شعر دفاع مقدس» بدل شدند. محمدرضا سهرابینژاد، نامی است که در دهه پنجاه و طی جنگ هشت ساله، به وفور شنیده شد اما لااقل یک دهه و نیم، غایب عرصهای بود که «شعر پس از جنگ» نام گرفت. وقتی میگویم «غایب» به این معنا نیست که کتابی از او چاپ نشد، در نشریات دیده نشد، در رادیو و تلویزیون حضور نداشت و در شبهای شعر، آثارش را نشنیدیم، نه! غایب به این معنا که دیگر «اتفاق» نبود.
پیوسته بود به آن جمعی که از دهههای پیشین آمده بودند و در روزگار خود «اتفاق» بودند و ناگهان، یک روز فهمیدند که نسل نو، دیگر اسم شان را نمیدانند. به همین سادگی! در چنین وضعیتی حتی اگر «حاضر» هم باشی غایبی؛ چون از «گذشته» عاری شدهای و دیگر با حافظه جمعی نسل جدید، نسبتی نداری. کسی یادش نمیآید که محمدرضا سهرابینژاد همان شاعر جوانی است که در دهه پنجاه، در صفحات ادبی هفتگی علیرضا طبایی، وقتی شعرش به چاپ میرسید، آنقدر «برد» داشت که در شهرستانهای دورافتاده هم زمزمه میشد یا محمدرضا سهرابینژاد همان شاعری است که بخشی از هویت گاهنامههای ادبی سوره، مدیون نام و شعر او بوده در اوایل دهه شصت یا همان کسی است که دوبیتیهای دفاع مقدساش در جبههها زمزمه میشد. «غایب» بودن یعنی همین؛ یعنی صدایت کنند پشت تریبون، جمعیت فکر کنند که جوانی است ۲۰، ۲۵ ساله؛ یعنی «سن» از نامت حذف شده باشد.سهرابینژاد تا اوایل دهه هشتاد، در «غیاب»، حضوری مستمر داشت تا رسید به شعرهای «وطنم، ابراهیم» که بالاخره در ۱۳۸۶ بدل به کتاب شد.
او در این کتاب، دوباره به جامعه شعری یادآورشد که شاعری است از دهههای پنجاه و شصت؛ متولد ۱۳۳۲ است و در «شعر منثور» میتواند به زبانی خاص خود برسد. درواقع، قصه حضور او چند سالی است جدی شده.
● دو
در تنگنای تنگه
برمزار او
که با ضربههای تیشه
همیشه
در کوهپایههای «کوهرنگ»
نمادی از سنگ
میتراشید
برای شهید، کدام دستهای مهربان
«شیر سنگی»
خواهد گذاشت؟!
محمدرضا سهرابینژاد از آن دسته شاعران دفاع مقدس است که هنوز «جنگ»، ایدههای اصلی کارش را تأمین میکند؛ تغییر چندانی هم از لحاظ دیدگاه پیدا نکرده، فقط «دریغ» را به آن «رجز» که در آن سالها در شعرش بود، افزوده؛ او هنوز به روایت شعرش، در «وضعیت جنگی» است؛ در چند گفتوگو هم مؤکد کرده که از نظر او هنوز جنگ تمام نشده. خب، شاعر میتواند چنین منطقی را به محور کارش بدل کند اما دنیا که یک مقدار عوض شده، نشده؟ شاعر که دیگر در سومین دهه عمرش نیست، هست؟ چرا در «رویکرد»، ما تفاوت چندانی میان این شاعر دهه هشتاد با آن شاعر که از دهه شصت میشناسیم، نمیبینیم؟ چرا آنچه که در آن سالها مجال گفتنش نبود، در این شعرها دیده نمیشود؟ چرا زمان، منجمد شده در این کارها؟ «وطنم، ابراهیم» لااقل از لحاظ «ایده» یک رویکرد تازه بود. شاعر، آن نگاه دهه پنجاهیاش را آمیخته بود با تجربههای دهه شصتیاش و حاصلش، شعری بود که در آنها «ایران در جنگ» قابل درک و تفسیر مجدد میشد برای نسل نو؛ «زبان» هم البته شسته و رفتهتر بود نسبت به «اقیانوسهای مستطیل» و مصراعهای پایانی هم «ضربهدار» بودند و ... نه! به گمانم سهرابینژاد دارد باز دچار همان اشتباهی میشود که یک دهه و نیم او را وارد عرصه «غیاب» کرد. دارد دوباره «تکرار» میکند هم خودش را هم تجربیات زندگیاش را، هم تجربیات شعریاش را، هم تجربیات شعری دیگران را.
اصلاً چرا باید شاعری کلاسیک گو، تا به این اندازه در شعرهای «نو»اش، فقدان موسیقی محسوس باشد؟ این فقدان موسیقی کلامی، چه کمکی به شعر او کرده است؟ آن «زبان» مستحکم امضادار «وطنم، ابراهیم» کجا رفته است؟ چه اتفاقی در فاصله انتشار «نیلوفرهای مهتابی»، «از صاعقه تا باران»، «بر شانههای رود دریاها شناورند» برای شاعر افتاده است؟ فقط دو سال گذشته، یعنی این دو سال شاعر را دچار اشتباه در تخمین فاصله آثارش تا مخاطب کرده است؟
تفنگ را
به سینه فشرده
در تنگنای تنگه!
و پشت به صخره ایستاده
با شعلهای درشت
بر پیشانی
چشمهایش
ـ هنوز ـ
نگران خط و خاکریز روبهروست!
«اقیانوسهای مستطیل» همچنین به ما یادآوری میکند که شاعر، بازگشته است به دورانی از شعر خویش که استعاره، نخست در ذهنش شکل میگرفت و بعد «متن» براساس آن استعاره ساخته میشد [روندی که میزان نقدینگی هر شاعری را در صندوق اعتبارات «تاریخ»، به تدریج به صفر نزدیک میکند] او در دو کتاب «پیغمبری» و «وطنم، ابراهیم» توانسته بود از این مرز بگذرد و «استعاره» به محصول «متن» بدل شود نه بالعکس؛ ... نمیدانم، شاید در کتاب بعدی همه چیز تغییر کند. امیدوارم.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
روز معلم ایران رهبر انقلاب معلمان نیکا شاکرمی شهید مطهری مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس دولت سیزدهم حجاب شورای نگهبان
تهران هواشناسی شهرداری تهران سیل پلیس علیرضا زاکانی قوه قضاییه آموزش و پرورش بارش باران سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
خودرو قیمت دلار قیمت خودرو دلار بانک مرکزی دولت ایران خودرو قیمت طلا سایپا بازار خودرو کارگران تورم
فضای مجازی تلویزیون رادیو سریال سینما عفاف و حجاب سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی تئاتر فیلم نون خ
دانشگاه علوم پزشکی مکزیک
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین آمریکا جنگ غزه روسیه نوار غزه چین حماس عربستان اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس تراکتور رئال مادرید بایرن مونیخ سپاهان باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر بازی باشگاه پرسپولیس
همراه اول وزیر ارتباطات دبی پهپاد تبلیغات اپل ناسا نخبگان گوگل ماه
کبد چرب میوه دیابت کاهش وزن بیماری قلبی مسمومیت داروخانه خواب ویتامین قهوه