سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

پرواز یا سقوط یک رئیس جمهور


پرواز یا سقوط یک رئیس جمهور

باراک اوباما چهل و چهارمین ساکن کاخ سفید

اوباما در آن شب شیکاگو لبخند بر لب داشت اما خونسرد مانده بود و گاه به خشکی می زد و به مانند دوران مبارزات انتخاباتی تا کلمه آخر بر سخنرانی اش تمرکز کرده بود. او نمی خواست جشن بگیرد بلکه می خواست هشدار دهد و از آن لحظه استفاده کند و با این هشدارها باری را از دوش خود بردارد. او گفت به تنهایی به هدف نخواهد رسید، گفت به همان اندازه که به دموکرات ها نیاز دارد به جمهوریخواهان هم نیازمند است، گفت امریکا به معنای جدید برای شهروندی و حاکمیت نیاز دارد، گفت متحدان ایالات متحده اگر می خواهند در آرامش زندگی کنند باید راه حلی برای مشکل تروریسم و تخریب محیط زیست بیابند و گفت سال های سختی در راه است «اما ما به هدف خواهیم رسید». و آن مردمی که در محل جمع شده بودند چشم از او برنمی داشتند و با تکان دادن سر و فریاد هایشان گفته های اوباما را تایید می کردند و گویی داوطلبانه آمده بودند که بگویند در خدمت امریکا هستند. زیرا هسته اصلی پیام اوباما این است؛ «به کشورت خدمت کن تا کشورت از تو قدردانی کند. پشتیبان امریکا باش تا امریکا از تو حمایت کند. امریکا دیگر نباید مورد تمسخر و نفرت دنیا باشد بلکه باید مورد تحسین و احترام جهانیان قرار گیرد.» آیا این جملات که اوباما در مقابل آن ۲۰۰ هزار آلمانی در برلین عنوان می کرد ساده انگارانه و تصوری کودکانه از جهان است؟ یا شاید برخاسته از نوعی هوشیاری است؟ او درصدد ساخت یک شبکه است. یک جامعه جدید متشکل از همه کسانی که خواهان مشارکت هستند. آن سخنان پرطمطراق با هدف جذب و ایجاد انگیزه گفته می شود.

به عقیده اکسلرود سیاست اوباما ساده لوحانه نیست و بسیار هوشمندانه تر از سیاست سلفش به شمار می آید. به گفته این مورخ اوباما در تلاش برای برقراری دیپلماسی و تکثرگرایی است و افراد پیرامون وی نیز همگی همین را می گویند و تاکید می کنند بوش آشکارا به تنهایی برای سیاست امریکا تصمیم می گیرد. اما پرسش اساسی این است که آیا این جاه طلبی ها برای مردی تقریباً بی تجربه که تازه چهار سال از سناتوری اش می گذرد زیاد نیست؟ آیا او تحمل برآوردن این انتظارات زیاد و این بار غیرقابل تحمل را دارد؟ کارشناسان زیادی در پاسخ به این پرسش ها عنوان می کنند شانس ها در زمان های دشوار به وجود می آیند و تصمیم های بزرگ را امکان پذیر می سازند و روسای جمهوری بزرگ در سال های سخت متولد شده اند. به عنوان مثال «فرانکلین روزولت» که در سال های دهه ۳۰ بر رکود امریکا و همین طور بر جنگ طلبی نازی ها غلبه کرد و تبدیل به محبوب ترین الگوی امریکایی ها شد. کسی که در سال های سخت به قدرت می رسد، نمی تواند در مقابل مطالبات مردم ایستادگی کند.

نباید فراموش کرد که بازیگران عمل گرا و کارآزموده عرصه سیاست جهان این درام پر تحرک امریکایی را به دقت مورد توجه و ارزیابی قرار دادند. چین به عنوان قدرتی جهانی و بزرگ «نیکسون» مکار و «کارتر» بدشناس و «ریگان» همیشه خوشبین را تجربه کرد و حال باید یک بسکتبالیست، یک سیاه و یک اخلاق گرا با معیارهای امریکا و یک آدم بی تجربه را در مقابل خود ببیند. این بازیگران از خود می پرسند آیا وی واقعاً آدمی عاقل و در پی آشتی است؟ درجه سرسختی او در عین انعطاف پذیری چقدر است؟ «جوزف بایدن» معاون رئیس جمهور آینده امریکا به تازگی در پاسخ به این پرسش ها گفت احتمالاً اوباما هم روشی را در پیش خواهد گرفت که زمانی «جان اف کندی» در مورد بحران کوبا به کار برد و آن بحران را مدیریت کرد. البته این سخنان چندان روشن نبود اما تنها چند ساعت پس از اعلام پیروزی اوباما، دیمیتری مدودوف رئیس جمهور روسیه اعلام کرد به عنوان پاسخی به استقرار سپر دفاعی موشکی امریکا در لهستان و جمهوری چک، کشورش موشک های دوربرد خود را در منطقه کالینینگراد مستقر خواهد کرد. به احتمال زیاد همین خبر که البته انتظارش هم می رفت موجب پریشانی خاطر اوباما شده و او را لحظاتی به تفکر در مورد ادامه مناقشات جهانی واداشته است.

جالب تر از همه آن خواهد بود که اوباما در نظر داشته باشد آن ایده آلیسم برخاسته از روح دوران تاسیس امریکا را تبدیل به روش این قدرت جهانی امروز کند. روش امریکا مبنی بر ساختن جهان آن هم بر پایه تصور خود از دموکراسی و سرمایه داری، تبدیل به روشی ثابت در سیاست خارجی این کشور شده و همین روش بود که بحران جهانی اخیر را تشدید کرد و ادامه این روش هم منجر به حل این بحران نخواهد شد. شاید کمی فروتنی و تواضع و اندکی صبر و شکیبایی بیشتر، آن هم پس از سال ها افراط، روش مطمئن تری باشد. آنچه امریکا از اولین رئیس جمهور سیاهپوست خود انتظار دارد امری کاملاً روشن و واضح است. وظیفه او بیرون کشیدن این کشور از عمیق ترین بحران سرمایه داری است که از سال ۱۹۲۹ سابقه نداشته است. اوباما خود نیز در اولین کنفرانس مطبوعاتی اش در اولین جمعه پس از انتخابات گفت؛ «این بحران بزرگ ترین چالش اقتصادی زندگی ما به شمار می آید.» علاوه بر آن او باید زیانی را که اتوریته اخلاقی و سیاسی امریکا از زمان جنگ عراق به آن دچار شده، جبران کند. باید شکست این ابرقدرت را متوقف و به گفته طرفداران وی امریکا را بار دیگر تبدیل به برج هدایت کننده دنیای آزاد کند. اما طبیعتاً اوباما باید نگران حفظ موقعیت امریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان و حفظ سیادت نظامی آن هم باشد و بتواند این کشور را تا سال های مدید برای چین و هند غیرقابل دسترس کند.

بسیاری از همکاران اوباما در هفته های گذشته کتاب هایی در مورد یکصد روز آغازین ریاست جمهوری روزولت را مطالعه کرده اند. در این گروه تنها آب معدنی به عنوان نوشیدنی مورد استفاده قرار می گیرد و از شامپاین خبری نیست. این عده که جلسات شان را در شیکاگو برگزار می کنند در واقع از آن جوانان کلوپ های طرفدار اوباما نیستند بلکه حقوقدانان هاروارد هستند که می دانند مساله واقعی و اصلی در واقع انتخابات نبوده و نیست. ظاهراً آنها در نظر دارند از این خطای همیشگی اجتناب کنند. آنها از نتیجه گیری های سطحی پرهیز دارند و به عنوان مثال در مورد پرسش های شخصی این مساله را به خوبی رعایت می کنند. از نظر این کارشناسان «بیل کلینتون» هم با وعده هایی که داد کار خود را مشکل کرد و به همین دلیل کابینه اش تبدیل به همان دولت های همیشگی امریکا شد و بدین صورت لابی گری ها، توطئه ها و افکار سطحی بار دیگر شروع شد. آن دوران انتقال کلینتون، یعنی آن ۷۷ روز میان روز برگزاری انتخابات تا شروع ریاست جمهوری ، امروز هم به عنوان یک دوره حساس و پرتنش تاریخ سال های اخیر امریکا به شمار می آید.

به همین خاطر اوباما کارش را خیلی زود شروع کرد، در واقع کار او در خلال آخرین هفته های انتخابات شروع شد. اوباما از همان زمان «هان پودسا» را به عنوان مدیر دوران انتقال معرفی کرد و «والری جارت» و «پیت رز» را به عنوان معاونان او قرار داد. این سه نفر از سال ها پیش از جمله نزدیک ترین یاران اوباما محسوب می شوند. پودسا که خود از جمله خبره های واشنگتن به حساب می آید تیمی ۵۰ نفره تشکیل داد که از چند هفته پیش مشغول تهیه طرح های جدید برای وزارتخانه ها و تقسیم امکانات هستند. از جمله وظایف مهم این گروه تهیه لیست اولویت ها، برنامه کاری و تعیین اهداف یکصد روزه و یک ساله است. به نوشته مجله «نیویورک» با این حال هنوز هم نمی توان در مورد دولت اوباما ارزیابی کرد اما وی در دوران کاندیداتوری «سیگنال هایی به همه جهان ارسال می کرد». به عبارت بهتر او در مجلس سنا از خود تصویر یک لیبرال عادی و معمولی را نشان می داد، اما در سخنرانی هایش چهره یی تکنو کرات و به شدت عمل گرا داشت. با این حال می توان از نوع عملکرد وی در ۲۱ ماه گذشته یعنی در همان دوران مبارزات انتخاباتی نسبت به آینده دولت او اظهارنظر کرد.

● دایره نزدیک ترین مشاوران

اوباما در آن دوران سخت چهار نفر را به عنوان معتمد خود انتخاب کرد؛ «رام امانوئل» یعنی همان ستاره دموکرات کنگره (و رئیس آینده کارکنان کاخ سفید)، «دیوید پلاف» مدیر تبلیغات انتخاباتی و «دیوید اکسلرود» به عنوان استراتژیست. اما نفر آخر کسی نبود جز همسرش یعنی «میشل اوباما».

میشل یک مادر و در عین حال حقوقدانی است که از هاروارد و پرینستون فارغ التحصیل شده است و آن زمان که اوباما هنوز کارآموز بود به عنوان وکیل کار می کرد. باراک از همسرش می خواست وارد کار اجرایی شود اما میشل در آغاز کار این خواسته را نمی پذیرفت که البته در نهایت اصرارهای همسرش بر انکارهای وی پیروز شد. میشل زاده شیکاگو یعنی همان «شهر دوم» امریکا است و اوباما هم به خاطر او در این شهر ماندگار شد. البته میشل امروز هم به هاوایی یعنی زادگاه شوهرش و شهری که وی نزد پدربزرگ و مادربزرگ سفیدپوستش بزرگ شده است، گاهی سر می زند. میشل در محله یی متوسط در شیکاگو بزرگ شد. مادرش «ماریان رابینسون» که سال ها از پدر بیمار میشل نگهداری می کرد امروز وظیفه پرستاری از نوه هایش را بر عهده دارد زیرا دختر و دامادش به شدت مشغول سیاست هستند. این مادربزرگ هم به همراه آنها به کاخ سفید خواهد رفت و احتمالاً از همین حالا مشغول بستن چمدان ها است. خانواده اوباما در کنار یکدیگر احساس خوشبختی می کنند. هفته های اول حضور شوهر در مجلس سنا، میشل همواره به وی یادآوری می کرد که در درجه اول باید به امور خانه بپردازد. اوباما از پیروزی هایش می گفت و میشل به او یادآوری می کرد که اسپری پشه کش بخرد. او گاه شوهرش را دست می انداخت و این کار را امروز هم انجام می دهد اما روزی دچار یک اشتباه فاحش شد و در یک جلسه سخنرانی گفت که به دلیل کاندیداتوری شوهرش برای اولین بار به کشورش افتخار می کند، حرفی که اصلاً به مصلحت نبود. اما سپس آرام تر شد و بیش از هر چیز دیگر متانت و خودآگاهی را در دستور کار خود قرار داد. میشل با گروهی کوچک از چند محافظ و یک سخنگو و بدون همراهی خبرنگاران به جای جای امریکا سفر کرد.

و این تقسیم کاری زیرکانه بود؛ اوباما به دلیل نیاز مبرم به آرای سفیدپوستان در میان طبقه متوسط سیاسی حضور می یافت و در همان حال میشل با سفر به جوامع سیاهپوست، برای خواهر و برادران سیاهش تبدیل به یک بت می شد. میشل اوباما در یکی از آن سفرها گفت؛ «بارها و بارها همراه با باراک با مردان و زنان سالخورده یی ملاقات کرده ایم که در حالی که اشک در چشمان شان حلقه زده و دست ما را گرفته اند می گویند هرگز فکر نمی کردند شاهد چنین روزهایی باشند.» در همین حال صدای شادی و هلهله در سالن پیچید و سپس میشل از جمعیت حاضر تقاضای رای به باراک و همین طور تقاضای کمک های مالی و همکاری کرد؛ «دلم نمی خواهد به گذشته بازگردم و به آنچه شاید امکانش بود فکر کنم. ما این کار را بارها در زندگی مان تجربه کرده ایم.» همسر میشل که امروز به عنوان رئیس جمهور منتخب امریکا نامیده می شود، مدیری مدرن به حساب می آید یعنی رئیسی که به خوبی می تواند سخنگو و همکاران خود را انتخاب کند؛ مردی مسلط به ارتباطات مدرن و البته شنونده یی با استعداد.

● شیوه مدیریت

کمتر کسی پیدا می شود که با اوباما گفت وگو کند و احساس کند وی او را دست کم گرفته است. تیم انتخاباتی اوباما تیمی بی نهایت کارآمد و محتاط بود که نظیر آن در کمتر سازمان های سیاسی امریکا دیده می شود. اینکه کاندیدایی با وجود همه فشارها بهترین باشد، مساله یی است که می تواند برای سال های آینده امیدوار کننده باشد. چین و چروک های روی صورت اوباما در این دو سال گذشته عمیق تر و موهایش سفید تر شده است. او هر روز صبح ساعت شش از خواب بیدار می شود و ۴۵ دقیقه ورزش می کند و در صورتی که وقت داشته باشد با دوستان قدیمش به بازی بسکتبال مشغول می شود. در آخرین روزهای مبارزات انتخاباتی او هر روز دو روزنامه می خواند و کتاب «روح جنگ؛ تاریخ محرمانه سیا، افغانستان و بن لادن» را مطالعه می کرد. اوباما روزانه ۳۰ بار پست الکترونیکی خود را چک کرده و بدین صورت به اخبار دسترسی پیدا می کند. شب ها هم تا دیرهنگام مشغول گفت وگوهای تلفنی و حضوری با مشاوران است.

اوباما از جمله کسانی است که با سماجت بر خط مشی های خود پافشاری می کند و حتی در مبارزات انتخاباتی اخیر هم تا آخر همان رویه آغازین را ادامه داد. این پشتکار و ثبات همان چیزی بود که هرگز هیلاری کلینتون و جان مک کین بهره یی از آن نداشتند. اوباما حتی در لحظاتی که به شدت از سوی رقیب مورد حمله قرار می گرفت کنترل خود را حفظ می کرد. او و استراتژیست اش یعنی اکسلرود به خوبی می دانستند میزان تند و تیزی مک کین اصلاً اهمیتی ندارد و تنها زمانی می توانند پیروز شوند که اوباما سیاهپوستی مهربان و خوب و البته یک سیاستمدار مسلط به نظر بیاید. آیا این روش ریسک بالایی ندارد؟ آیا واقعاً اوباما به همان اندازه مهربان و لطیف است؟ مردان اوباما با یادآوری برخی خاطرات وی می خندند. یکی از آنها تعریف می کند که همه مشاوران اوباما سعی داشتند او را از شرکت در مناظره در مورد آن کشیش راست رادیکال یعنی «جرمیا رایت» منصرف کنند اما اوباما می خواست «یک سخنرانی مفصل در مورد نژاد» ایراد کند. او در فیلادلفیا این سخنرانی را انجام داد و با همین کار سنگ بنای مبارزات انتخاباتی را گذاشت. «استیو اشمیت» رئیس معروف امور تبلیغاتی جان مک کین در این مورد می گوید؛ «اوباما از آن دسته سخنورانی بود که هر کس در زندگی تنها یک بار شاهد آن است؛ یک مناظره گر خوب و حرفه یی که پیامی مشخص داشت و با نظم و خونسردی آن را انتقال می داد.»اما این همه تنها حکایت از سبک رهبری وی در آینده و نوع رابطه با همکارانش دارد و هنوز هم تقریباً در مورد اوباما به عنوان به اصطلاح یک رئیس جمهور جهانی و در مورد نحوه راه حل یابی وی برای پیچیده ترین مشکلاتی که در پیش رو دارد، صحبتی نمی شود. برخی عقیده دارند گرچه اوباما تجربه زیادی ندارد اما می تواند روی قوه تشخیص خود حساب کند و این چیز کمی نیست. به عقیده این عده قرار نیست همه چیز خوب پیش برود اما می تواند این طور باشد و اگر او بتواند در چهار سال آینده تنها چند موفقیت در برخی مناقشات جهانی داشته باشد آنگاه است که می توان گفت اوباما پیروز میدان است.

این احتمال وجود دارد که چهل وچهارمین رئیس جمهور امریکا در اقدامی نمادین دستور تعطیلی زندان گوانتانامو را صادر کند. عقیده غالب در امریکا از مدت ها پیش این است که برپایی این زندان آن هم در دل دموکراسی کار خطایی بود که به این کشور صدمه زد و چهره امریکا در جهان را مخدوش ساخت. اما دیگر اقدام سمبلیک اوباما در این مورد احتمالاً دستور محاکمه «خالد شیخ محمد» (مغز متفکر عملیات ۱۱ سپتامبر) و «رمزی بینال شیبه» (همدست محمد) در یکی از محاکم عمومی امریکا خواهد بود. این دو نفر نیز از جمله ۲۵۰ زندانی گوانتانامو به حساب می آیند. گوانتانامو زخمی است که امریکا خود آن را ایجاد کرد. حال اگر اوباما بتواند این زندان بدنام را مثل سابق باردیگر به پایگاهی نظامی آن هم درست در کنار کشور فیدل کاسترو تبدیل کند، بی تردید تحسین بسیاری از مردم امریکا و جهان را نصیب خود خواهد کرد. گروه مشاوران سیاست خارجی اوباما از افراد پخته و توانمندی تشکیل شده است یعنی «زبیگنیو برژینسکی» مشاور امنیت ملی کارتر، «آنتونی لیک» مشاور امنیت ملی کلینتون و «کالین پاول» وزیر خارجه ناکام اولین دوره ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش. این سه نفر افراد کارآزموده و واقع گرایی هستند که پیش از این هم توانستند اوباما را از برخی اشتباهات در مورد مناقشات بزرگ برحذر دارند.

● بحران عراق

موضع اوباما در مورد عراق پس از دیدارش از بغداد در تابستان گذشته تعدیل شد و این تعدیل امروز به کار او می آید. البته این ژنرال پترائوس بود که با برقراری نسبی امنیت در عراق توانست به اوباما کمک کند. از آن زمان به بعد دیگر اوباما در این مورد که هر ماه بخشی از نیروهای امریکایی را از عراق خارج می کند (آن هم بدون ملاحظه مناسبات با عراق) حرفی نزد. البته این تغییر موضع عمل گرایانه وی به مذاق دموکرات های خسته از جنگ خوش نمی آید اما می تواند فضای عمل رئیس جمهور امریکا را گسترده تر کند. اگر تعداد کشته های نیروهای امریکایی در افغانستان بیشتر شود آنگاه عراق به دومین زخم مزمن بر پیکره قدرت جهانی امریکا تبدیل می شود. حداقل از پنج سال پیش یعنی از زمان حمله به عراق در مارس ۲۰۰۳ بسیاری از مناقشات در کل این منطقه تشدید شده است؛ مناقشاتی که بخشی از آن غیرقابل کنترل است. مناسبات قدرت اگرچه به نفع امریکا تغییر کرد اما امریکا نمی تواند به تنهایی از خود تاثیری کارآمد نشان دهد و این آموزه دوران بوش است. البته برخی از کارشناسان عقیده دارند اگر امریکا شکست بخورد به هیچ عنوان نمی توان در این منطقه پرآشوب و تنش آلود تغییری ایجاد کرد.

● ایران، سوریه، خاورمیانه

همه منتظر هستند ببینند اوباما چه خط مشی را در پیش خواهد گرفت و روش رویارویی او با تهران و رئیس جمهور جوان دمشق و مستبد پیر مصر و حماس در غزه و حزب الله در بیروت چگونه خواهد بود. وضعیت در اسرائیل هم بهتر نیست و اگر نتیجه انتخابات بازگشت «بنیامین نتانیاهو» به قدرت باشد، کار برای اوباما سخت خواهد شد زیرا ناسیونالیست های محافظه کار اسرائیل کار با امثال بوش را بیشتر می پسندند.

اوباما تا چندی پیش می گفت که حتی با دشمنان امریکا هم گفت وگو خواهد کرد. در منطقه خاورمیانه هستند کسانی که به صورتی پارادوکسیکال آرزوی مذاکره با رئیس جمهور امریکا را دارند. سوریه کشوری است که آشکارا چنین موضعی دارد و این کشور نیازمند و در پی رابطه با امریکاست زیرا در حال حاضر منزوی شده و به مشکلات اقتصادی دچار است. ایران هم از جمله دشمنان امریکا به حساب می آید که گرچه آرزوی مذاکره با امریکا را ندارد اما شاید تحت شرایطی برابر حاضر به این مذاکره باشد. اما پرسش اینجاست که آیا رهبران ایران در مقابل اوباما هم همان موضع آشتی ناپذیر را که در مقابل بوش داشتند، اتخاذ خواهند کرد. ایران در سال های اخیر در این مورد موفق عمل کرده است. این کشور پس از سقوط صدام حسین تبدیل به قدرت اول منطقه شد؛ امری که چندان به مذاق دیگر کشورها خوش نمی آید. پرسش این است که آیا اوباما حاضر است با پرزیدنت احمدی نژاد که هولوکاست را مورد تردید قرار می دهد، سر میز مذاکره بنشیند؟ گروه های چپ لیبرال در واشنگتن عقیده دارند گفت وگو همیشه خوب است زیرا آن که گفت وگو می کند شلیک نمی کند و گفت وگو حتی اگر نتیجه یی از آن حاصل نشود نشانه جرات و جسارت است.

آلترناتیو مذاکرات دو جانبه شاید تشکیل کنفرانس خاورمیانه با شرکت ایران و سوریه باشد اما حتی چنین مذاکراتی هم می تواند تبدیل به یک حرافی بی هدف و نتیجه شود. احیای دوباره آن گروه مذاکره کننده قبلی غبا کره شمالیف یعنی آلمان، بریتانیا، فرانسه، چین، امریکا و روسیه نیز اگر نتواند این کشور را از برنامه اتمی اش منصرف کند، چندان گزینه امیدبخشی نیست.اوباما گفته باید برنامه اتمی ایران متوقف شود. شاید منظور وی این است که هیچ رئیس جمهور امریکایی نمی تواند یک دموکراسی اسلامی اتمی که موجودیت اسرائیل را مشروع نمی داند، تحمل کند. بدین ترتیب چه گزینه یی برای اوباما باقی می ماند؟ آیا او هم همان مسیر گذشته یعنی برقراری تحریم های سخت علیه ایران با هدف وادار کردن غیرمستقیم این کشور برای کنار گذاشتن برنامه اتمی خود را در پیش می گیرد؟ آیا سوریه یعنی متحد ایران را از جبهه ضد امریکایی خارج می کند یا مسیر جدیدی را در پیش می گیرد که احتمالاً با کمک یک میانجی قابل اجرا است؟

● افغانستان

یک زخم کهنه دیگر امریکا، افغانستان است. در آن کشور بود که پس از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ «جنگ با ترور» به دستور بوش آغاز شد. از نظر رئیس جمهور آینده امریکا این حمله انتقام جویانه علیه طالبانی که به اسامه بن لادن پناه داده بودند، کاملاً توجیه پذیر است. اما این مورد هم مناقشه بزرگی به حساب می آید که استفاده از روش های کهنه برای حل آن کارایی ندارد.

عراق و افغانستان در حکم ظروف مرتبطه هستند؛ هنگامی که امریکایی ها بغداد را اشغال کردند، القاعده عراق را به عنوان منطقه اصلی جنگ علیه آن قدرت جهانی توسعه طلب اعلام کرد و افغانستان به نوعی آرام شد. در آن زمان بود که توافقنامه پترزبورگ به عنوان دستور العملی برای بازسازی سیاسی و اقتصادی افغانستان امضا شد. و از همان زمان بود که پرزیدنت کرزی حکومت خود بر کابل را آغاز کرد و نیروهای ایساف در آن کشور مستقر شدند. سپس مناسبات در عراق تغییر کرد و حال بار دیگر افغانستان به پایگاه تروریست های القاعده تبدیل شده است و این گروه به مانند طالبان نیروی جدیدی گرفته اند. پاکستان هم به مانند همیشه حکم محل عقب نشینی و تسلیح تروریست ها را دارد و قبایل مرزی این کشور به مانند همیشه به آن بازی قدیمی مشغولند. آنها عقیده دارند که حاکمان کابل دشمن طبیعی آنها محسوب می شوند و دشمنان این دشمنان، دوستان مفید قبایل مرزی به حساب می آیند. باراک اوباما تعهد کرده است هفت هزار سرباز امریکایی را از عراق به افغانستان منتقل کند و این به معنای افزایش آشکار در تعداد آن ۳۲۵۰۰ سرباز امریکایی است که در حال حاضر در هندوکش مستقر هستند. در مجموع بیش از ۶۰ هزار سرباز از ۴۱ کشور در افغانستان حضور دارند. بی تردید اوباما با این پرسش از سوی شهروندان روبه رو می شود که آیا دیگر کشورها هم حاضرند سربازان بیشتری به افغانستان اعزام کنند.

در این میان ژنرال پترائوس به سمت فرمانده کل نیروهای مسلح در عراق و افغانستان منصوب شده است. ظاهراً وی مصمم است از همان روش قدیمی خود استفاده کند یعنی سربازان بیشتر، نیروی جنگی بیشتر و در کنار آن تلاش برای ایجاد تفرقه میان دشمن با هدف دور کردن احتمالی طالبان از القاعده. شاید تلاش دولت کرزی برای مذاکره با طالبان نیز در همین راستا صورت می گیرد. علاوه بر آن تعداد حملات نیروی هوایی امریکا به عمق خاک پاکستان نیز در این اواخر افزایش یافته است؛ حملاتی که همواره به بهانه حضور احتمالی بن لادن و ایمن الظواهری در مناطق قبیله یی پاکستان صورت می گیرد. با هر حمله نفرت از امریکا در پاکستان بالا می گیرد و دولت اسلام آباد هم از روی ناچاری اعتراض می کند. جالب آنکه اوباما از محکوم کردن این حملات به پاکستان در جریان مبارزات انتخاباتی کاملاً خودداری کرد. ظاهراً این حملات آن هم در آخرین روزهای دولت بوش مساله خاصی نیست و البته رئیس جمهور آینده هم با سکوت خود به این حملات مشروعیت می دهد. از قرار معلوم قرارداد نانوشته یی میان دولت های امریکا و پاکستان وجود دارد که بر پایه آن نیروهای امریکایی اقدام به این حملات می کنند و البته دولت پاکستان به صورت رسمی از آن خبر ندارد اما طبیعتاً به شدت آن را محکوم می کند،اما این بازی خطرناکی است که رئیس جمهوری مثل اوباما که عنوان «مدافع اصل شفافیت در سیاست» را یدک می کشد، به سختی می تواند آن را ادامه دهد.

با این حال «نیال فرگوسن» مورخ بریتانیایی عقیده دارد سیاست خارجی اوباما تفاوتی با سلفش نخواهد داشت. برخی مفسران اروپایی در واشنگتن برای آلترناتیوی در این مورد تبلیغ می کنند؛ آلترناتیوی که از نوعی منطق نظامی تبعیت می کند. بر پایه برداشت این عده مساله افغانستان مناقشه یی در کل این منطقه به حساب می آید که نه تنها به کمک کابل و قندهار بلکه با مشارکت همسایگان افغانستان قابل حل است. به همین خاطر اروپایی ها پیشنهاد یک کنفرانس منطقه یی را ارائه کرده اند اما امریکایی ها این پرسش را مطرح می کنند که این کنفرانس با چه هدفی باید برگزار شود. جالب آنکه تصمیمات اوباما برای افغانستان به تصمیم های بوش در عراق شباهت دارد. آیا او هم با متد پترائوس، انعطاف سیاسی را به خشونت نظامی پیوند می زند؟ اما حتی اگر رقم قربانیان نظامی افزایش پیدا نکند ولی این حملات منجر به حملات انتقام جویانه علیه نیروهای امریکایی شود و دولت ضعیف پاکستان تهدید شود، آنگاه است که اوباما بیش از بوش زیان خواهد کرد.

اروپا قدرتی جهانی نیست و در این عصر رکود نمی تواند هم باشد. اما کشورهای اروپایی همکاری زیادی در همه موارد با یکدیگر دارند. به عنوان مثال به تازگی شرکت های فرانسوی و آلمانی بار دیگر دست به فعالیت های مشترک در عراق زده اند. سه عضو بزرگ گروه شش یعنی بریتانیا، آلمان و فرانسه هم زمانی برای مذاکره با ایران در رابطه با برنامه اتمی این کشور گام های خوبی برداشتند اما به دلیل آنکه امریکا حاضر به پذیرش اعتبار این سه کشور در این رابطه نشد، آن تلاش ها هم به شکست انجامید.

● مناسبات با حوزه نفوذ روسیه

اما مناسبات اروپا با امریکا چه بسا در نهایت در ایجاد تحولی که ظاهراً اروپایی ها در آن نقشی ندارند ، تاثیر گذار باشد یعنی در مناسبات دولت جدید امریکا با روسیه. اینکه رئیس جمهور روسیه برای رئیس جمهور منتخب امریکا پیام تبریک بفرستد و در این پیام اشاره یی به اختلافات نشود و به جای آن آرزوی روابط بهتر با امریکا مطرح شود، در عرف دیپلماتیک امری عادی است. اما در همان شب پیروزی اوباما از مسکو خبری رسید که حکایت از استقرار موشک های موسوم به «اسکندر» روسیه در منطقه کالینینگراد واقع در نزدیکی مرزهای لهستان داشت. از قرار معلوم ولادیمیر پوتین یعنی همان حاکم واقعی و البته نخست وزیر روسیه با این اقدام به جانشین بوش گفته است تو یا دوست من هستی یا دشمن من و کشورم، در هر صورت برای من اهمیتی ندارد که دنیا چه فکری می کند، خشم روسیه زمانی بالا گرفت که امریکا به بهانه مقابله با حملات موشکی احتمالی ایران سامانه دفاع موشکی خود را در جمهوری چک و لهستان مستقر کرد. البته اوباما هنوز در این مورد که استقرار این سامانه چه سود و زیانی دارد، هیچ اظهار نظری نکرده است. اما اگر اعلام کند ضرورتی برای ادامه این پروژه نمی بیند و از طرفی کرملین از پروژه کالینینگراد چشم پوشی نکند، آنگاه اوباما به دشواری عجیبی گرفتار خواهد شد. با این حال شاید رهبری روسیه در این مورد که سیاست اوباما در مورد دو مناقشه (از نظر کرملین) بالقوه دیگر با بوش تفاوتی ندارد، اشتباه نکرده باشد.

اوباما تا به امروز با شکیبایی تاکید کرده است هر دو کشور اوکراین و گرجستان که پس از فروپاشی شوروی موجودیت پیدا کرده اند، در صورت تمایل می توانند به ناتو بپیوندند. با وجود آنکه خواص سیاسی امریکا در مورد عراق و ایران و افغانستان تقریباً هیچ اتفاق نظری ندارند اما در مورد حق اوکراین و گرجستان برای پیوستن به ناتو توافق دارند. با این حال اقلیتی در الیت سیاسی امریکا در حال شکل گیری است که این پرسش را مطرح می کند؛ اگر گسترش ناتو پس از پایان پیمان ورشو کار خردمندانه یی بود، حال چه ضرورتی دارد؟ هنگامی که روسیه به گرجستان حمله کرد، ابرقدرت امریکا تنها شاهد این جنگ نابرابر بود و هیچ اقدامی انجام نداد. اروپایی ها البته یکصدا این اقدام روسیه را محکوم کردند اما برخی از آنان و در راس آنها آلمان همچنان در شک و تردید باقی ماندند و در نهایت گفتند اگرچه تقاضای کمک گرجستان و اوکراین از ناتو امری مطلوب به شمار می آید اما به دلیل آنکه این دو کشور در حال حاضر عضو این پیمان نیستند، ناتو نمی تواند به آنها پاسخی تعهد آور ارائه کند.اما هم دولت سابق و هم کارشناسان سیاست خارجی دولت آینده امریکا اعلام کرده اند خواهان تسهیل ورود اوکراین و گرجستان به ناتو هستند. وزرای خارجه ناتو در ماه سپتامبر نشستی برگزار می کنند و در آن نشست بار دیگر مساله اوکراین و گرجستان را مورد بررسی قرار خواهند داد.

شاید اوباما به عنوان رئیس جمهور منتخب از این نشست تفسیری ارائه دهد و بدین ترتیب معلوم شود که آیا وی هنوز هم بر سر عقیده قبلی خود هست یا نه.به هر ترتیب اوباما نمی تواند برای مدت طولانی نظر خود در این مورد را کتمان کند. او در حال حاضر یک رئیس جمهور جهانی است و این لقب را به این دلیل داراست که امریکا به نسبت دیگران از قدرت بیشتری برای ایجاد تغییرات در جهان برخوردار است، صرف نظر از اینکه این تغییرات خوب یا بد باشد. این رئیس جمهور جهانی باید تصمیم بگیرد در کجا و چگونه می خواهد از قدرت و اعتبار خود استفاده کند. اوباما پس از این دوران هشت ساله کوته فکری و تنگ نظری، از اعتبار لازم برای این تغییرات برخوردار است.متحدان امریکا از اوباما توقع معجزه ندارند اما انتظار تدبیر و جدیت از وی می رود.

● بحران های بزرگ اقتصادی و اجتماعی

بحران های بزرگی در انتظار اوباما است و البته او هم اگر بتواند به مانند دوران انتخابات اهل مشاوره باشد، آنگاه می تواند به سرعت سیستمی کارآمد بنا کند و این همان پروژه اوباما است.

اما امریکا علاوه بر بحران های خارجی در مورد بحران های داخلی هم نگرانی های بزرگی دارد یعنی همان مشکلاتی که ترکیبی است عجیب از پیشرفت کامل یک کشور جهان اولی و عقب ماندگی شگرف یک کشور جهان سومی. امریکا دچار سخت ترین بحران خود از زمان آن رکود عظیم در سال های دهه ۳۰ قرن گذشته است و بدین ترتیب شالوده اقتصادی این قدرت جهانی در آستانه فروپاشی قرار دارد.

طبقه متوسط زیان دیده از این بحران از جمله کسانی بودند که در چهارم نوامبر به اوباما رای دادند و از او انتظارها دارند زیرا حقوق کارمندان کاهش و قیمت ها افزایش یافته و آن ماشین ایجاد شغل امریکا از کار افتاده است. نزدیک به ۵/۲ میلیون نفر از ژانویه گذشته شغل خود را از دست داده اند. نرخ بیکاری در این روزها به رقم خطرناک ۵/۶ درصد رسیده؛ رقمی که از سال ۱۹۹۴ سابقه نداشته است. صنعت کهنه و قدیمی در این کشور مادر سرمایه داری میان مرگ و زندگی دست و پا می زند. امریکا در این سال ها برای کارگران ساده صنعتی دیگر آن سرزمین با امکانات نامحدود نیست. هر سه کارخانه معظم اتومبیل سازی امریکا یعنی فورد، کرایسلر و جنرال موتورز در حال حاضر نیازمند کمک های مالی و اعتباری دولت هستند تا بتوانند زیان های میلیاردی خود را جبران کنند.

تنها کارخانه جنرال موتورز در سه ماهه اول امسال ۳۹ میلیارد دلار ضرر داد. این رقم بیش از سودی است که کمپانی آلمانی دایملر از هفت سال پیش به دست آورده است. این روزها روزنامه های امریکا از این وضعیت با عنوان تنفرآمیز «مشکل نقدینگی» یاد می کنند. فراموش نکنیم جنرال موتورز طی چندین دهه مترادف نام امریکا و امریکا مترادف جنرال موتورز بود. «روش امریکایی زندگی » یعنی همان تلفیق خاص از بی قیدی عمدی، اسراف نشئه آور و عطش جنون آمیز برای جهش، به پایان کار خود نزدیک می شود. این قدرت جهانی در سال های گذشته حماقت هایی پی در پی مرتکب شده است. در این سال ها امریکا صاحب دولتی به شدت گستاخ، بانک هایی به شدت طماع و اقتصادی به شدت درگیر رسوایی های زشت بود و در عین حال هیچ ابتکار و تدبیری برای حفظ وجهه این کشور به عنوان ابرقدرت اقتصادی وجود نداشت. آنچه باقی مانده چیزی نیست جز مشکلات عظیم و بی سابقه در تاریخ.در هیچ کشور غربی دیگری به جز امریکا انرژی گران این گونه حیف و میل نمی شود. تنها پنج درصد از جمعیت جهان در امریکا زندگی می کنند اما همین جمعیت یک چهارم نفت جهان را می بلعد. امریکا تنها در عرض یک سال ۹۰ میلیارد دلار نفت از کشورهای عربی خریداری کرده است. این کشور در سال های اخیر نه از بابت صادرات بالا و اختراعات خارق العاده بلکه در وهله اول از بابت افزایش کلان مصرف رشد داشته است.

دولت بوش نه تنها این مشکلات را تعدیل نکرد بلکه بر شدت آنها افزود. او به صاحبان صنایع تلقین کرد که همیشه نفت ارزان در اختیار خواهند داشت و مردم را به مصرف بیشتر تشویق کرد و حال و با آغاز دوران رکود همه آن وعده ها بر باد رفته و در عمل یک سیستم دچار فروپاشی شده است. بحران سرمایه داری اخیر البته طعم تلخ از دست رفتن اتوریته سیاسی و اخلاقی امریکا بعد از جنگ عراق را کاهش داد. اوباما نمی تواند تا روز بیستم ژانویه صبر کند و باید پیشاپیش در مورد چگونگی مقابله با این بحران و همین طور انتخاب مهم ترین عضو کابینه یعنی وزیر خزانه داری تصمیم بگیرد. «رام امانوئل» دوست و معتمد اوباما که از سوی وی به عنوان رئیس آینده کارکنان کاخ سفید معرفی شد با لحنی محتاطانه گفته که برای رئیس جمهور انتخاب دیگری باقی نمانده است؛ «ما باید دولت اصلاحات باشیم». امانوئل به عنوان مدیری با نفوذ چهار پروژه را پروژه های برتر می داند؛ «اصلاح تعدیل بازار مالی سپس اصلاحات مالیاتی ، اصلاح امور بهداشت و درمان و انرژی». تعدیل بازارها موضوع سران اقتصادی واشنگتن است و به گفته امانوئل به زودی در این مورد توافق حاصل می شود. اصلاحات مالیاتی اما زمان بیشتری را می طلبد زیرا قانون مالیات مصوب بوش تا سال ۲۰۱۰ اعتبار دارد. اصلاح سیاست های انرژی هم با پروژه های جایگزین به سرعت انجام پذیر است و به عقیده امانوئل در مورد سیاست های بهداشت و درمان هم می توان به سرعت مشکل فرزندان بیمه نشده بیکاران را حل کرد. اما اوباما از چه منبعی پول لازم برای این اقدامات را تهیه می کند؟ کسر بودجه امسال امریکا بالغ بر ۸۰۰ میلیارد دلار است و رئیس جمهور جدید چاره یی جز صرفه جویی ندارد و به گفته شخص اوباما مساله بودجه امروز از همه مسائل پیچیده تر است؛ «ما نیازمند یک اولویت بندی شفاف هستیم.

از نظر سیاسی استفاده از دریافت مالیات برای تامین پول روش عاقلانه یی است اما در مورد تاثیرات اقتصادی آن بحث و جدل های زیادی وجود دارد. روند اقتصادی آ ن هم در عصر اقتصاد جهانی دیگر با این روش ها به حرکت در نمی آید و شاید اوباما هم درصدد کسب درآمد از طریق بازارهای آسیا باشد. اوباما برای سیاست های اجتماعی هم تعهدات و برنامه هایی دارد. نباید فراموش کرد که بسیاری از رای دهندگان به اوباما همان کسانی بودند که از مشکلات مالی و بیمه یی رنج می برند و حال روز عمل به وعده ها نزدیک می شود. اوباما «بیمه های بیماری ارزان قیمت برای همه» را وعده داد. در حال حاضر ۴۷ میلیون امریکایی از هرگونه پوشش بیمه یی محروم هستند و این مساله برای کشوری ثروتمند در حکم یک رسوایی است. علاوه بر آن رئیس جمهور منتخب پروژه یی ۱۵۰ میلیارد دلاری برای زیرساخت ها دارد و باید بدین وسیله زیرساخت های ویران کشور را بازسازی کند، شغل های جدید ایجاد کند و برای حفظ محیط زیست گام های عملی بردارد. اما اوباما این برنامه را تغییر خواهد داد حتی اگر به قیمت محدود شدن ابعاد آن و طولانی تر شدن زمان ۱۰ ساله پیش بینی شده برای اجرای آن تمام شود. با این وجود حتی اگر اوباما در طول دوران بلند مبارزات انتخاباتی سیاهه بلندی از وعده ها را هم ارائه می داد نمی توانست همه را راضی و خوشحال کند و به زودی تصمیم خواهد گرفت که چه کسانی را در وهله اول ناامید کند.

گروه اوباما به خوبی می دانند که شرورترین دشمن برای ریاست جمهوری وی به اصطلاح در صف خودی ها است. حزب دموکرات در دیگر پیروزی های درخشان کاندیداهای خود در سال های ۱۹۶۴ و ۱۹۹۲ نیز هر بار با لیستی از درخواست های خود دولت را تحت نفوذ قرار داد. افزایش مالیات ها و عملکردهای جدید اجتماعی همان چیزی بود که رای دهندگان به اصطلاح مردد را به وحشت انداخت و پس از دو سال اکثریت کنگره از کف دموکرات ها خارج شد. اوباما در عین حال قول داده است جنگ فرهنگی میان احزاب و گسستگی در کشور را پایان دهد. او در سخنرانی خود در شب انتخابات گفت؛ «ما به عنوان یک ملت پرواز یا سقوط می کنیم.» و پرواز و سقوط چهل و چهارمین رئیس جمهور هم در نهایت بستگی به موفقیت یا عدم موفقیت در انجام اصلاحات دارد؛ اصلاحاتی که او وعده آن را به ملت داده است؛ ملتی که تشنه و نیازمند اصلاحات است.«نانسی پلوسی» سخنگوی مجلس نمایندگان امریکا می گوید؛ «این رئیس جمهور با بیشترین انتظارات کار خودش را آغاز می کند و من تا به امروز شاهد چنین چیزی نبوده ام.» پلوسی مهم ترین یار موافق اوباما در مورد قوانینی است که وی به وسیله آن می خواهد کشور را متحول کند. به همین خاطر اوباما سعی خواهد کرد اصلاحات را نه با یک جهش پرتاب گونه بلکه گام به گام پیش ببرد. «تاد دوین» استراتژیست حزبی دموکرات ها عقیده دارد؛ «اوباما از اردوگاه میانه کشور را اداره خواهد کرد.»

و البته این کار عاقلانه یی است زیرا امریکا هنوز هم از ملتی که اکثریت آنها محافظه کار هستند تشکیل می شود. مردم امریکا در نظرسنجی ها غالباً خود را محافظه کار و نه لیبرال معرفی می کنند. اوباما البته نمی تواند این واقعیت را تغییر دهد اما نیازمند کمک افرادی است که آماده مصالحه باشند. به همین خاطر وی به دنبال آن دسته از جمهوریخواهانی است که از او در زمان انتخابات حمایت کردند به عنوان مثال سناتور «چاک هاگل» و «کالین پاول». هر چند اوباما بیستم ژانویه به واشنگتن نقل مکان خواهد کرد و چه بسا جشن ها و مراسم باشکوهی که مناسب این زمان باشد نیز برگزار شود. رئیس جمهور جدید واشنگتن را تغییر خواهد داد و البته واشنگتن نیز او را تغییر می دهد.

پایتخت امریکا هنوز هم در ید قدرت و تحت تاثیر رئیس جمهور فعلی این کشور است. واشنگتن بیل کلینتون دژ جاز بود اما واشنگتن بوش شهری خوابزده است. رئیس جمهور فعلی عادت دارد ساعت ۹ شب به رختخواب برود و به شهادت همه نزدیکانش به هیچ عنوان اهل میهمانی و پارتی نیست و تنها گاه برای دیدار استراتژیست سابقش «کارل رو» به محله «کنت» واشنگتن می رود. اما خانواده اوباما خانواده یی مدرن و شاد و سرشار از زندگی است؛ از آن دست خانواده هایی که هر شب دور هم می نشینند و به بازی و تفریح می پردازند. به همین خاطر اهالی واشنگتن امید دارند با آمدن اوباما و نسل اوباما به این شهر، بار دیگر شور زندگی به واشنگتن بازگردد. امروزه میشل اوباما درست به مانند «ژاکلین کندی» بت روزنامه های این شهر شده است. باراک اوباما به زودی رئیس جمهور ایالات متحده می شود، همان طور که روزی این دوره نیز پایان می پذیرد؛ بی تردید اما در چهارم نوامبر ۲۰۰۸ امریکا شاهد تغییر بود. اوباما در همان سه شنبه شب شیکاگو نه تنها هموطنان خود بلکه به جهان در این مورد اطمینان داد. اینجا یعنی در شیکاگو همه شنوندگان سخنرانی اوباما این احساس را دارند که دیگر چیزی به مانند گذشته وجود ندارد. «جوآن هارل» می گوید؛ «این شهر در عرض همین امشب تغییر کرد و روی چهره مردم لبخند نشست.»

کلاوس برینک بویمر

ترجمه و گردآوری؛ محمدعلی فیروزآبادی

منبع؛ اشپیگل



همچنین مشاهده کنید