چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
کنسرت بزرگ,معنا ندارد
«هوشنگ کامکار» آهنگساز و سرپرست گروه کامکارها است. اما این بار به خاطر اجرائی از این گروه خانوادگی به سراغش نرفتهایم، بلکه ساخت قطعهای به مناسبت سال مولانا، توسط وی و اجرای آن به وسیله ارکستر سمفونیک تهران در ششم و هفتم دی ماه، در جشنواره موسیقی فجر ما را بر آن داشت تا با وی به گفتوگویی بنشینیم.
یکی از شاخصههای « هوشنگ کامکار» که او را از دیگر هنرمندان ایرانی متمایز میکند، این است که هیچ ابایی از شفافسازی و نقد صریح ندارد. از سوی دیگر برخلاف ناخودآگاه ذهنی پدر سالار ما، «هوشنگ کامکار» توجه و علاقه بسیاری به کار جوانترها دارد و اصلا به آنها معتقد است.
▪ فارغ از فعالیتهای شما در حوزه موسیقی دستگاهی ایران، پیش از این هم سابقه همکاری با ارکستر سمفونیک تهران را داشتهاید؟
ـ در این اجرای ارکستر سمفونیک، برادرم، ارسلان رهبری ارکستر را به عهده دارد. البته اثری از من به همراه، قطعاتی از برادرم در این کنسرت نواخته میشود. ارسلان هم، مایسر ارکستر - نوازنده اول ویلن - است. به خاطر اینکه الان ارکستر سمفونیک تهران رهبر ندارد. آقای «نادر مشایخی» هم گاهگاهی هستند و مصاحبه میکنند و خودشان را به عنوان رهبر ارکستر سمفونیک معرفی میکنند. اما اگر ایشان رهبر بودند یا سر ارکستر میرفتند و کارها را رهبری میکردند. الان ارکستر سمفونیک تهران به مشکل برخورد کرده است و به ناچار چون کارها باید اجرا میشد، ارسلان رهبریاش را به عهده گرفت.
▪ بگذارید کمیعقبتر برویم و ببینیم که نغمههای موسیقی ایرانی از چه زمانی به وسیله سازهای غیر ایرانی و در قالب ارکسترال نواخته شد؟ و آیا استفاده از این نغمهها در الگوها و قواعد موسیقی ارکسترال، باعث ایجاد تغییراتی در این نغمهها شد یا خیر؟
ـ در مورد قسمت نخست سئوال شما یک تاریخنویس باید این موضوع را بررسی کند. اما تا جایی که من میدانم از قبل از انقلاب و بسیار سال پیش، استادانی بودند که در این زمینه کار کردند. آهنگسازان بسیاری در ایران بودند که در این زمینه کار میکردند که از آن جمله میتوان به «پرویز محمود»، «احمد پژمان»، «حسین دهلوی» و بسیاری دیگر اشاره کرد که کارهایی در این زمینه نوشتهاند تا بتوان نغمههای موسیقی خودمان را با ارکستر سمفونیک اجرا کرد. بعد از انقلاب هم، آهنگسازان زیادی در این حوزه کار کردهاند که شما حتما آنها را میشناسید، چون آثارشان تولید و منتشر شدهاند. اما در مورد تقدم و تاخرشان، من اطلاع دقیقی ندارم. در مورد اتفاق وارد کردن عوامل موسیقی کلاسیک در موسیقی ایران و در موسیقی ما، کلنل وزیری خیلی فعالیت کردند. در زمینه هارمونی، کنترپوان و.... و در هنرستانها تدریس شد. اما به هر حال، باز شناسی این روند جزئی از تاریخ است و یک محقق میتواند در این زمینه پاسخگو باشد. اما اینکه این شیوه لطمهای به موسیقی ما میزند یا نه، به نظر من، ما موسیقیهای مختلفی داریم. گونهای از این موسیقیها، موسیقی سنتی ایران است. این موسیقی باید با همان شکلش ایجاد شود و نباید کار دیگری رویش انجام شود. چون موسیقی سنتی ما دارای تعاریف خاصی است. با سازهای ایرانی اجرا میشود. یک صدایی است و به صورت هدروفونیک اجرا میشود و همه یک ملودی را مینوازند. به هر حال بر اساس سیستم موسیقی دستگاهی ما است و فرم خاصی دارد. چهار مضرابی و تصنیفی و.... این به عنوان یک فرهنگ و پیش زمینه تاریخی میتواند همیشه وجود داشته باشد و اجرا شود. هیچ مشکلی نیست. همان طور که موسیقی دوره باروک، رنسانس و دورههای پیش از آن هم حتی در جاهایی از اروپا اجرا میشود و مردم هم گوش میدهند و مخاطب هم دارد. اصلا آدم دوست دارد بداند که در آن زمان چه موسیقی و با چه سازهایی اجرا میشده است. هیچ اشکالی هم ندارد. منتها موسیقی ملی یک کشور به این معنا است که عوامل موسیقی جهانی با نغمات موسیقی و سازها و عواملی که در موسیقی ایران زمین است، ترکیب شود. به شکلی که تمام این تکنیکها و زیباییها در خدمت زیبایی و تا حدی که امکان دارد، اصالت ملودیها به کار گرفته شود و تمام تکنیکهایی که آهنگساز به کار گرفته از سازها و تکنیکهای آهنگسازی، همه باید در خدمت بیان آن احساس ملی آهنگساز باشد. در واقع کاری که ارائه میدهد باید زیبا باشد. مسلم است که این نوع موسیقی ملی مثل موسیقی سنتی نیست که نگران این باشیم که به نغمههای اصیل موسیقی ما لطمهای نزند. این موسیقی شکل خاص خودش را دارد. فرض کنید که شما ملودی کوچکی را از موسیقی محلی یا سمفونیک میگیرید و اگر بخواهید آن را با ارکستر سمفونیک اجرا کنید دیگر مثل سه تار و تار و سنتور نمیتوانید آن را اجرا کنید. باید این ملودی بسط و گسترش پیدا کند و به اشکال مختلفی پیاده شود. زیرش هارمونی بگذارید. کنترپوان بگذارید و... مسلما آن سنتی که شما از آن صحبت میکنید، در این جنس از موسیقی از دست میرود و چند صدایی میشود. منتها باید آن حال و هوا و آن بوی ایرانی بودن را داشته باشد تا کسی که موسیقی را میشنود، بلافاصله بفهمد که آهنگساز این موسیقی یک ایرانی بوده و ملودیها ایرانی است. این نوع موسیقی را میتوان به جهان معرفی کرد و در جاهای دیگر هم اجرا کرد. به هر حال انواع موسیقی پاپ، مذهبی و... وجود دارد که از هم جدا هستند و هر یک ویژگیهای خاص خودشان را دارند و در همدیگر هم نباید تداخل کنند. یک آهنگسازی که موسیقی ملی مینویسد، نباید یک هنرمند موسیقی سنتی را ملالت کند. آن هم ارزش خاص خودش را دارد. به همان اندازهای که یک آهنگساز ملی ارزش دارد، به همان اندازه هم برای من یک موزیسین سنتی ارزش دارد. برای اینکه او هم تواناییهای خودش را در آن کار نشان میدهد و این تداخل همیشه در طول تاریخ ما به موسیقی و موسیقیدانهای ما لطمه زده است. یادم است در دوره گذشته دو هنرستان موسیقی ملی و عالی بود. اهالی هنرستان موسیقی عالی، گروه دیگر را ملامت میکردند، میگفتند; شما چیزی بلد نیستید، موسیقی ایرانی میزنید، شما سواد ندارید و... این بیچارهها هم به جای اینکه تارشان را بزنند یا در حوزه موسیقی سنتی کار کنند، سازشان را عوض میکردند و به عنوان مثال ویلنسل میزدند تا بگویند که من فرنگی میزنم یا من موسیقی کلاسیک را میفهمم. این جدال بود. من خیلیها را میشناسم که در هنرستان موسیقی ملی بودند، تار میزدند و بعد به خاطر اینکه سرزنش نشوند، کارشان را رها میکردند و موسیقی کلاسیک کار میکردند. این تداخل ارزش ننهادن به هنر یکی از این انواع است. من یک سرنا نواز خوب در لرستان، شاه میرزا مرادی، را بسیار ارزشمند میدانم. یک موزیسین به تمام معنا است. نمیتوانیم بگوییم که چون موسیقی ملی با ارکستر بزرگ اجرا میشود، خیلی ارزشمند است. چون بسیاری از آثار با ارکستر دویست نفره هم اجرا شده است ولی پشیزی ارزش نداشته است. خیلی از کارها هم فقط با یک ساز نواخته شدهاند و خیلی ارزش دارند. اثر «بند باز» استاد وزیری یا کارهای دیگر ملی خودمان را گوش دهید و ببینید که با چند ساز سنتی اجرا شدهاند که خیلی ارزش دارد. تکنیک درش هست و حرفی برای گفتن دارد. من در کنسرتهای اخیر این نکته را بسیار دیدهام که چهار تا کمانچه، شش سنتور و.... و اصلا معلوم نیست که این سازها برای چه هستند. فکر میکنند اگر تعداد سازها زیاد باشد، مردم میگویند این کنسرت خیلی شکوهمند است. خودشان هم به آن عنوان کنسرت بزرگ را میدهند. شما هیچ وقت ندیدهاید که ما در پوسترهایمان بنویسیم کنسرت بزرگ کامکارها. اصلا بزرگ، معنی ندارد. مگر به تعداد است؟ اگر به تعداد مدعوینش میگوئید که از کجا میدانید که جمعیت زیادی به سالن میآیند؟ از این صفتها برای گول زدن مردم و کشاندن آنها به داخل سالن استفاده میشود. شنیدهام که بعضیها آنقدر به خودشان اعتماد دارند که میگویند ما برای بیز هم فلان قطعه را میزنیم. نمیخواهم نام ببرم. آخر از کجا میدانند که در انتهای کنسرت مردم بیز میخواهند یا نه؟ بیز یک چیزی است که در ازای کار عالی، مردم تقاضا میکنند. شاید هم این تقاضا را نداشته باشند. من همیشه گفتهام که چهار تا تار و سه تا سنتور را برای چه روی صحنه میآوری؟ اگر برای ولوم صدا میآوری که با انواع و اقسام دستگاهها و سیستمهای صوتی، آنقدر میتوان این ولوم را بالا برد که سقف سالن با همان یک تار هم به آسمان برود. یا مواردی از این قبیل که طراحی لباس ما را فلان هنرمند ایتالیایی انجام داده است یا نورپرداز کنسرت را از فلان کشور آوردهایم. خب! این سئوال پیش میآید که این فرد به عنوان موزیسین میتواند در کنار این آدمها باشد یا نه؟ معمولا این موارد را به کار میگیرند تا به مردم بفهمانند که کارمان خوب است. در صورتی که این طور نیست و با دو تا ساز هم میشود برنامه بسیار با ارزشی را اجرا کرد. با صد ساز هم میتوان برنامه نازلی را روی صحنه آورد. در نهایت این که هر یک از این شاخهها برای خودشان ویژگیهای خاصی دارند که باید رعایت شود و سرانجام هم اثری که ارائه میشود باید زیبا و جذاب باشد و تا حدی مخاطب را جذب کند. البته به نظر من، فقط برای مخاطب کار کردن بسیار بد است و اصلا مخاطب را در نظر نگرفتن هم، همین طور.
▪ به این ترتیب وجه تمایز ارکستر سمفونیک و ارکستر ملی ایران در چیست و قطعهای که شما ساختهاید با برنامهریزی کاری کدام یک از این ارکسترها همخوانی بیشتری دارد؟
ـ تا به حال معمول بوده است که ارکستر سمفونیک آثار رسمیموسیقی جهانی را اجرا کرده است. البته این نکته را هم ناگفته نگذارم که بسیاری از آثاری که در قدیم نوشته شدهاند، بویی از موسیقی و فرهنگ ایرانی نبردهاند. اما کارهایی با رنگ و بوی ایرانی، پیش از این کم اجرا شدهاند. و به طور کلی ارکستر سمفونیک باید آثار آهنگسازانی را که در سبک جهانی کار میکنند، اجرا کنند. ولی این روزها تمام ارکستر سمفونیکهای دنیا علاقمند به همکاری با موزیسینهای مشرق زمین هستند. دوست دارند که نوع دیگری از موسیقی را تجربه کنند و چیز دیگری را به شنوندههایشان ارائه دهند. به عنوان مثال; تاکنون سه بار جهت همکاری با ارکسترهای بزرگ از گروه کامکارها دعوت شده است. در ارکستر سمفونیک سوئد، من یک پوئم سمفونی کردی اجرا کردم و برایشان به شدت جالب بود. سازها فواصل متفاوتی میزدند و فیگورهای ملودیک متفاوتی را اجرا میکردند. هم نوازندهها لذت میبردند و هم مردمیکه نشسته بودند، برایشان جذاب بود. نمیگویم این اثر خیلی هنری بود. اما برای آنها جذابیت ویژهای داشت. الان تمام ارکسترها این کار را میکنند. «لوچیانو بریو» که یکی از مدرنترین آهنگسازان ایتالیایی است پارسال یا پیرارسال به این فکر افتاده بود که پیوندی بین موسیقی مشرق زمین و موسیقی کلاسیک برقرار کند. ما بعد از تعطیلات عید سال آینده از سوی ارکستر «کورونو کوارتت» به لندن دعوت شدهایم تا شاید برنامه جدیدتری اجرا کنند و نمیخواهند که فقط به کوارتتهای موتسارت و... بسنده کنند. الان ارکسترهای بزرگ دنیا به دنبال این کار هستند. من شنیدهام که ارکستری از نروژ قرار است با گروه دستان، قطعاتی از محمد رضا درویشی را اجرا کنند. این نشان میدهد که ارکستر سمفونیک به دنبال یک زبان جدیدتر و تازه هستند. ما هم در ایران ارکستر سمفونیک را داریم و چه اشکالی دارد که کارهایی که دارای تکنیک و جذابیت هستند، اجرا شود.
▪ پس وجه تمایز کار ارکستر ملی و سمفونیک چیست؟
ـ به نظر من ارکستر ملی باید قدرت اجرایی اش را در سطح جهانی ببرد و این ارکستر هم لازم است و میتوانیم چند ارکستر داشته باشیم. هیچ مشکلی نیست. ارکستر سمفونیک هم باشد تا آثاری را که با تکنیک بالاتری هستند و از عهده ارکسترهای دیگر بر نمیآید را آنها اجرا کنند. هر دو لازم است. چون اگر فقط ارکستر ملی را داشته باشیم، هنگام اجرای سمفونی ۹ بتهوون در میمانیم. اگر بتوانیم هر دو را حفظ کنیم، بهتر است. ارکستر ملی هم میتواند کارهای ایرانیتر و تصنیف وارتر را اجرا کند. البته الان دیگر اگر همه نوازندگان در حد خوبی باشند، دیگر تمایز آنچنانی نمیتوان قائل شد. ارکستری که توان اجرای آثار کلاسیک را داشته باشد، آثار آهنگسازان ایرانی را هم به راحتی اجرا میکنند.
▪ معمولا موسیقی ما برای غربیها از منظر ویژگیهای بدویاش جذاب است. با این وجود در تجربه اجراهای خارج از کشور گروه کامکارها، دیالوگ هم سطحی بین این گروه و ارکسترهای خارجی به وجود آمده است یا آنها از برخی از سازها و نغمههای ایرانی به نفع موسیقی خودشان و برای تزئین آن بهره بردهاند؟
ـ همان طور که از ابتدا گفتم دستهبندی کارها با هم فرق میکند. اگر کسی قطعه سمفونیکی را ارائه میدهد و گروهی دیگر کاری در حوزه موسیقی ایرانی ارائه دهد، ارزیابی اینها با هم درست نیست. چون انواع متفاوتی دارند. آواز آقای شجریان را که نمیتوانی با اثری که برای ارکستر بزرگ نوشته شده است، مقایسه کنید. شاخههایشان متفاوت است. کار ما را باید با همین نوع موسیقی آن کشور مقایسه کرد. به هر حال آنها هم این موسیقیها را دارند. موسیقی روستایی، آوازی و... به هر حال این موسیقیها را باید در حوزه خودشان بررسی و مقایسه کرد. اما اینکه در اثری از ساز یا آواز ایرانی به کار میرود، متفاوت است. چون آن قطعه به همین منظور نوشته شده است و باید آن ساز و آواز هم، هم پا و هم ارزش آن موسیقی بالا بیاید و به آن توجه شود و تکنیکهای آن ساز هم در این اثر به کار رود و به آن ارزش جهانی داد. به عنوان مثال، در پوئم سمفونی کردی من که اجرا شد، اکثر ملودیها کردی بود. با سازهایی نظیر دف و دهل هم اجرا میشد و نوازندههای سوئدی هم، آن را میزدند. به لحاظ آهنگسازی دارای تکنیک و ویژگیهای موسیقی آنها بود. ولی یک رنگ ایرانی، آن کار داشت. برایشان فواصل موسیقی و ریتمها، تجربه جدیدی بود و به خاطر همین ویژگی از باقی آثار ممتاز و جدا میشد و میتوانستیم بگوییم که این هم برای خودش وزنهای بود. یا «کنسرتو کملنچه و ارکستر» هم همین طور بود. ما همیشه با کنسرتو ویلن، پیانو و... مواجه بودیم. این بار یک ساز ایرانی با ارکستر همراه میشود. آن هم جذابیتی داشت. در عین حال که تکنیک هم در حد آنها رعایت شده بود و این طور نبود که یک نگاه پریمیتیو و ابتدایی به آن داشته باشند. به هیچ وجه این شکلی نبود. مگر اینکه آن شخصی که به عنوان موسیقی متن از آن استفاده میکند، فکر و اندیشه خاصی داشته باشد که از یک روستایی کرد زبان یا یک روستایی شمال را که یک هوره- یک آواز ابتدایی متعلق به اورامان - میخواند را به عنوان بیانی قدیمی بهره ببرد. البته میتوان از این نغمهها به عنوان عاملی برای بیا هم بهره برد. به عنوان مثال; امکان دارد از دودوک «ژیوان گاسپاریان» به عنوان ساز یک روستایی در فیلمی استفاده شود و صرفا بیان یک حالت باشد.
▪ یکی از ویژگیهای کامکارها این است که بر خلاف بسیاری از گروههای موسیقی سنتی ایران، به شیوه و شکل اجرا بسیار توجه میکنند. منظورم از شیوه اجرا، احساسی است که در حین اجرا از خوانندگان و نوازندگان به مخاطبان منتقل میشود. در این باره توضیح دهید.
ـ از نظر فرم اجرای کارهایی که ما انجام دادهایم،کارهای ما در حوزه موسیقی سنتی نمیگنجند. به همین دلیل هم، همیشه ما از عنوان عادی موسیقی فارسی و کردی بهره میبریم. این نوع موسیقی که ما اجرا میکنیم به هیچ وجه در قالب موسیقی سنتی نمیگنجد. اول اینکه موسیقی ما، یک صدایی نیست و تکنیکهای آهنگسازی خیلی جدی درش به کار رفته است. به عنوان مثال; در کنسرتهای قبلیمان از یک سری از تکنیکهای فوگ استفاده کردم.
▪ درباره این تکنیک توضیح دهید؟
ـ فوگ یک لغت ایتالیایی به معنای فرار است. تکنیکی است که در موسیقی دوره باروک زیاد به کار میرود. به این معنا که ملودیای میآید و ملودی دیگر آن را دنبال میکند و ملودی دیگر.... با این ترتیب چندین ملودی همدیگر را دنبال میکنند. هم زمان هم نیستند. در این تکنیک باخ کارهای ارزشمند بسیاری نوشته است. منتها ما از ویژگیهای این فوگ استفاده میکنیم. البته استفاده از تمام قواعدی که باخ به کار برده است، برای موسیقی ایرانی ناکارآمد است ولی از آن شکل و حال ما به صورت پلی فونیک بسیار استفاده کردهایم. سعی کردیم که از دانشی که در حوزه موسیقی کلاسیک داشتیم، بهره ببریم. این کار ما در گروه موسیقی ایرانی میگنجد که فقط از سازهای ایرانی بهره میبرد. اما از تکنیکهای موسیقی جهانی هم استفاده میکند. هیچ اشکالی ندارد. حتی میتواند از سازهای محلی هم استفاده کند. اما در مورد بیان احساسات در حین اجرا، چند سالی است که میبینم صورت، احساس و حرکات بدن نوازنده هم با آن ملودیها مطابقت دارد و این برای اجرای موسیقی و نوازنده، حیاتی است. در قدیم رسم بود که نوازندهها خشک بنشینند و ابروهایشان را هم در هم ببرند که بگویند; خیلی جدی و هنری میزند. درست است که ملودی را میزنند، اما در آن شیوه احساس نوازنده را مخاطبان نمیبینند. مثل یک رهبر میما ند که حرکت دستها و صورت، تمام آن نوآنسهای موزیک را به شما منتقل میکند. در گروه ما هم به همین ترتیب است. البته این نکته را باید اذعان کنم ما هم در اوایل کار، مثل دیگران بودیم. خیلی خشک اجرا میکردیم و فکر میکردیم که خیلی زشت است اگر یک حالت شادابی در ملودی را با صورت مان نشان دهیم. ولی ما از سالها با ارتباطهایی که با خارج داشتیم و کنسرتهایی که دادیم، هماهنگ کننده ما در لندن، بارها تاکید میکرد که حالت آرامش و شادابی صورت شما بسیار مهم است و ما هم ترسمان ریخت. دیگر روی صحنه هم خودمان هستیم. اگر احساس میکنیم که الان باید این حرکت انجام شود، ابایی از اجرای آن نداریم. حتی گاهی ارسلان آنقدر در ریتم گرفتن بیخود میشود که ممکن است از صندلی هم بیفتد. این دیگر ظاهری و ساختگی نیست. برای اینکه خود موسیقی این حالت را به وجود میآورد. البته بعضیها در فکر این هستند که این حالت را کنترل کنند. درحالیکه خیلی بد است و به کار هم لطمه میزند. البته نوع موسیقی هم فرق میکند. به عنوان مثال اگر شما یک پیش در آمد خیلی آرام درویش خان را بزنید، کم تحرکتر است.
▪ به عنوان سرپرست گروه کامکارها به چه میزان به مخاطب فکر میکنید و مخاطب خودتان را در چه ردهای دستهبندی میکنید؟
ـ به نظر من یک اثر هنری هنگامیمیتواند جاودانه و ماندگار شود که پشتوانه فرهنگی و علمیو تکنیکی داشته باشد و آن هنرمند نسبت به این موارد آگاهی داشته باشد و بتواند، مخاطب را جذب کند و احساس و انگیزهای را در دل مخاطب به وجود آورد. حالا این احساس میتواند هر چیزی باشد. احساس شادی، تفکر، رضایت و... این اتفاق باید بیفتد و من معتقدم که ۳۰ تا ۴۰ درصد کار را باید به جذب مخاطب اختصاص داد. چون اگر شما نتوانید با مردم ارتباط برقرار کنید، آن کار فاقد ارزش است. باید سطح فکر مردم را بالا بیاوری. به این معنا که وقتی کاری را اجرا میکنی نباید آن چیزی باشی که آنها میخواهند. این اثر در مخاطب هیچ واکنشی به وجود نمیآورد. به این معنا که نه شخص را به تفکر وا میدارد و نه اینکه حتی او را به تعرض وا میدارد. امکان دارد با خیلی از کارهای پیش پا افتاده مخاطب ارضاء شود. با کاری که نه تکنیک دارد و نه محتوا. فقط یک ریتم و یک ملودی ساده دارد و یک شعر الکی. امکان دارد به آن راضی شود ولی آیا این هدف هنرمند هم هست؟ کا ر باید به نحوی باشد که یک آهنگساز متوجه ویژگیهای فنی و فکر و اندیشه آن شود و یک مخاطب عادی هم تا حدی ازآن خوشش بیاید و این باعث میشود که انتظار مخاطب از اصل به کنسرت آمدن هم بالا برود. بعد از این اگر گروهی بیاید و چند نفر ساز زدند و کسی هم آواز خواند و همین، بتواند بین این گروهها تمایز قائل شود. من فکر میکنم با کار کردن و اثر هنری باید انتظار مردم را بالا برد. من هم اعتقادم بر این است و گروه ما هم سعی میکند تا حدودی بتوانیم این اصل را رعایت کنیم. دیگر میزان موفقیت ما را باید مخاطبان بسنجند.در شاخههای مختلف هنر ما،عدم وجود فرهنگ کار گروهی دیده میشود. گروههای بسیاری شکل میگیرند. اما دوام پیدا نمیکنند و بنا به هر دلیلی از هم میپاشند و... در این میان گروه کامکارها به کار خودش ادامه داده است.
▪ فارغ از ویژگیهای خانوادگی گروه کامکارها، آیا رعایت قوانین حرفه ای باعث ماندگاری این گروه شده است؟
ـ اعتقاد من بر این است که هر یک از این ویژگیها نسبت دارد. خانواده بودن، بسیار مهم است و هیچ شکی درش نیست. خانواده بودن گروه کامکارها در جمع شدن ما تاثیر گذار است. علاوه بر این ما تعهداتی نسبت به موسیقی در کار گروهی مان داریم. در خانواده ما مسائل مالی مطلقا وجود ندارد.
▪ مسائل مالی به معنای نیاز مالی؟
ـ نه ! مسئله این است که در آمدی که ما از هر کنسرت به دست میآوریم به طور مساوی، بین همه تقسیم میشود. اصلا مهم نیست چه کسی آهنگ سازی کرده، چه کسی زحمت بیشتری کشیده و... این موضوع در گروههای دیگر نیست. نام نمیبرم.اما بسیاری گروهها هستند که روز بعد از کنسرت که نوازنده ای سراغ دستمزدش را میگیرد، بلافاصله دعوا شروع میشود. و گروه از هم میپاشد در کنسرت بعدی میبینید که همه آدمها جدید هستند. آنها هم در روز پس از کنسرت دچار این مشکل میشوند. ما این مشکلات را نداریم . به اضافه اینکه همهمان،آدمهای منصفی هستیم و اگر هم فرد دیگری با ما کار کند، به نحوی با آنها رفتار کردهایم که از نظر معنوی و مالی راضی باشند. من گروههایی را میشناسم که در عرض یک ماه جمع شدهاند در حالیکه یکدیگر را اصلا نمیشناسند. نه با روحیه هم آشنا هستند و نه با خواستههای هم. فقط ۴ تا نت را با هم میزنند و فردایش هم مدیر ارکستر، تمام درآمد اجرا را به حساب خودش میریزد و به همه هم میگوید که شما باید افتخار کنید که در کنار من مینوازی و از این داستانها.
▪ چه نگاهی نسبت به گروههای جوانتر دارید؟
ـ جوانها با عشق دور هم جمع میشوند و کار میکنند. من گروههای بسیار بسیار خوبی در جوانها دیدهام که حتی پول تاکسی تلفنیشان را هم خودشان میپردازند و در خانههای هم جمع میشوند و کار میکنند. منتها اینها جایی برای ارائه آثارشان ندارند. ریش سفیدها و افرادی با موهای بلند سفید مشهور هستند. آثار آنها را دنبال میکنند و به آنها استاد میگویند. در حالی که آثاری که جوانترها تولید میکنند، نمیگویم صد برابر ولی چندین برابر باارزشتر و با عشق بیشتری ساخته میشود. منتها حتی مکانی برای کنسرت دادن هم در اختیار آنها نمیگذارند. معمولا در فرهنگسراها و جاهایی با ظرفیت چهل، پنجاه نفر مینوازند و هیچ کس هم متوجه کار آنها نمیشود و بیسر و صدا برگزار میشود و میرود. این گروهها بیشتر میمانند. البته مشکلات مالی خیلی زیاد است. همه اهالی میدانند که هم برای انتشار اثر و هم برای اجرای کنسرت و... مشکلات مالی وجود دارد و مخارجی که نمیتوانیم بگوییم. اوایل انقلاب همه با عشق کار میکردند و مسائل مالی برای هیچکس اهمیت نداشت. اما الان این نکته در امر جمع شدن گروهها هم بسیار اهمیت دارد. هر کسی این را انکار بکند، به نظر من حرف بی راهی زده است.
به گروههای موسیقی اوایل انقلاب اشاره کردید، شما هم با گروه «چاووش» همکاری داشتهاید؟
برادران من از بنیانگذاران گروه شیدا و عارف بودند. در این گروهها آدمهای بسیاری بودند و برادران من پشنگ، بیژن، ارزنگ و اردشیر از ستونهای اصلی این گروهها بودند و با عشق و علاقه کار میکردند. من هم چند کار برای این گروهها آهنگسازی کردم.
▪ درباره شکلگیری این گروهها در آن سالها بگویید؟
ـ در آن زمان من در هنرستان عالی موسیقی تهران درس میخواندم که محمدرضا لطفی از طریق سپاه دانش به سنندج اعزام شد و آنجا با خانواده ما آشنا شدند. پدر من به همه موزیسینها و البته ایشان هم محبت داشت. به هر حال پیوند خانوادگی هم بین ما و ایشان به وجود آمد و لطفی با برادرهای من، شروع به کار کردند. لطفی ستونهای اصلی گروه شیدا را در اختیار داشت. مثل الان که گروه کامکارها، یک گروه خانوادگی است و امکان ندارد این گروه از هم بپاشد. مگر اینکه بمیرند در غیر این صورت امکانی برای از هم پاشیدن در دست نیست. لطفی هم در آن زمان چنین امکانی داشت و ستونهای اصلی گروهش را جمع کرد ودانشگاه که آمد گروه شیدا را بنیان گذاشت و آقای علیزاده....
▪ یعنی همه اینها در آن زمان دانشجوهای دپارتمان موسیقی بودند؟
ـ بله! اکثرا! و بعد بچههای ما هم به تهران آمدند و کانون چاووش را تشکیل دادند. به خصوص بعد از انقلاب که گروه شیدا و عارف به شهرت خودش رسید و آدمهایی را دور خودشان جمع کردند. به جرات میتوانم بگویم آن هستههای اصلیش که امکان نداشت از بین بروند، اینها بودند. برادران من خیلی زحمت کشیدند و این گروه ماند.
▪ گروه کامکارها اجرای درخشانی در اواخر تابستان امسال داشت. با توجه به اینکه قطعهای از شما توسط ارکستر سمفونیک تهران در جشنواره موسیقی فجر نواخته میشود، پس مسئولین موسیقی ما به توانمندیهای این گروه آگاهی دارند. با این وجود چرا گروه کامکارها به جشنواره موسیقی فجر دعوت نشده است؟
ـ از این گروه دعوت نشده است و چون امسال سال مولانا بود، من از سالها پیش به فکر افتادم که یک کار کاملا جدیدی را روی اشعار مولانا پیاده کنم و این کار را برای ارکستر سمفونیک و گروه کر نوشتم. البته مرکز موسیقی صدا و سیما هم مجوزش را گرفته است تا هم این اثر منتشر شود و هم به مناسبت سال مولانا اجرای زندهای هم از آن داشته باشیم و امیدوارم که این کار جوابگوی عظمت روح مولانا باشد. چون کارهایی که پیش از این روی شعرهای مولانا شده بود، از نظر تکنیک و محتوا چندان جالب نبود. چند ساز دور هم جمع میشدند و شعر میخواندند. یا با یک سه تار هم میشود شعر مولانا را خواند. این نمیتواند آن عظمت روح و عرفانی را که ما ازش صحبت میکنیم نشان دهد. من سعی کردم کاری در این سال بکنم و بهترین راهش هم این بود که این قطعه توسط ارکستر سمفونیک اجرا شود و آنها هم استقبال کردند. اما اینکه چرا مسئولین تواناییهای ما راقبول دارند؟ باید بگویم که گروه کامکارها فقط گروه موسیقی نیست. گروه کامکارها تاکنون صدها نفر هنرجو تربیت کرده است. دیگران هم این کار را انجام دادهاند. اما خیلی کم. بعضی دیگر که اصلا در این فیلد کاری نیستند. الان ما در حدودسیصد نفر دانشجو داریم. گروه کامکارهایی که تمام کتابهای موسیقی که در حوزه دانشگاهی تدریس میشود، توسط گروه کامکارها تالیف و ترجمه شده است. در اکثر آثار منتشر شده توسط گروههای دیگر هم به نحوی اسمی از کامکارها بوده است. علاوه بر این خودمان هم تاکنون آثار بسیاری منتشر کردهایم و کنسرتهای بسیاری در داخل و خارج ایران دادهایم. علاوه بر این در حوزه موسیقی سمفونیک ملی آثار زیادی داشتهایم که نخستین آنها «کجائید ای شهیدان خدایی» است. «شباهنگام» که روی شعرهای نیما بود، «در گلستانه»، « افسانه سرزمین پدری» و... همه این آثار برای ارکستر بزرگ و سمفونیک است. در زمینه تک نوازی هم اعضاء گروه ما برای خودشان رقمیهستند. اتفاقا امروز که در راه میآمدم با خودم فکر میکردم که اگر به کسی بگویند که تو بزرگترین هنرمند موسیقی ایران هستی و.... باید آن فرد در درون خودش فکر کند که برای موسیقی ایران چه کرده است؟ آیا به صرف اینکه تار خوبی میزند یا تحولی در موسیقی ایران به وجود آورده است و چند قدم این موسیقی را جلوتر برده است؟ آیا تالیفاتی یا تحقیقی در این زمینه کرده است؟ یا به صرف اینکه فقط صدایش خوب است؟ به همین خاطر است که وقتی عنوانی را به کسی میدهند باید واقعا به جا باشد.
مریم منصوری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست