شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

عزیزدردانه نازنازی


تعداد والدین تک فرزند روز به روز در حال افزایش است اما نباید از یاد برد که داشتن یک فرزند بهتر یا بدتر از داشتن چند فرزند نیست و تک فرزندی نیز چون چند فرزندی مزایا و معایبی دارد

خانواده های تک فرزندی بر مسائلی خاص تاکید دارند که ممکن است در خانواده های چندفرزندی وجود نداشته باشد. پرورش کودک از ۲عامل تاثیر می گیرد. عواملی که حضور دارند و عواملی که غایب هستند. کودک تک فرزند در خانواده ای رشد می کند که افراد بالغ در آن حضور دارند و کودک دیگری نیست که بتواند با او ارتباط برقرار کند. هر دوی این عوامل ، نقشی مهم در پرورش کودکان تک فرزند دارند. کودک تک فرزند به طور کامل مورد توجه و علاقه والدین است.این عامل سبب می شود کودک احساس کند شخصی مهم است. مزایای بزرگ شدن در خانواده های تک فرزند چنان است که کودک می گوید من دوست دارم تنها فرزند خانواده باشم ، هیچ رقیبی نداشته باشم و کسی حسادت مرا تحریک نکند. نیاز نباشد با کسی دعوا کنم تا بتوانم وسیله ای را که دوست دارم ، تصاحب کنم.کودکانی که در خانواده تک فرزند زندگی می کنند احساس امنیت و اعتماد به نفس زیادی دارند. عامل دیگری که در زندگی کودک موثر است ، حضور در خانواده ای است که فقط شامل افراد بالغ است.این کودکان پیش از زمان معمول سخن گفتن را آغاز می کنند و روحیه اجتماعی نیرومندتری دارند. آنان از والدین خود تقلید و همچون بزرگسالان رفتار می کنند، به گونه ای که تحسین و تعجب دیگران را برمی انگیزند. کودکان خانواده های تک فرزند معمولا بلوغ زودرس دارند. بلوغ اجتماعی این کودکان نیز ممکن است به حال آنان مفید باشد.آنها زودتر از دیگر کودکان با مسائلی مواجه می شوند که برخورد با آنها در سنین بالاتر ناگزیر است.

مسائل و دیدگاه های خود را براحتی بیان می کنند و قادرند به والدین خود کمک کنند.آنها زودتر از دیگر کودکان به فعالیت اقتصادی مشغول می شوند و از کار کردن خجالت نمی کشند. این کودکان با آمادگی و تجربه زیاد به سن بلوغ پا می گذارند.

معایب یکی بودن

یکی از معایب تک فرزند بودن ، تاثیر آن بر مراحل رشد کودک است. این کودکان کسی را ندارند تا با او رقابت یا بازی و دعواکنند.

آنها دوست و همدمی در منزل ندارند، بنابراین برخی از احساسات را تجربه نمی کنند و فرصتی برای کنترل و مدیریت آنها نخواهند داشت. بلوغ روحی و روانی ، پدیده ای کاملا ارثی نیست بلکه اکتسابی است.این بلوغ مواردی همچون شناخت خود، میزان واقع بینی و انتخاب موثر را شامل می شود و براحتی به دست نمی آید، بلکه به تجربه هایی سخت و طاقت فرسا نیاز دارد. کودکی که تک فرزند خانواده است کمتر با مشکلات مواجه می شود و در عوض تجربه کردن شکست ، ناکامی ، رانده شدن و... قرار نمی گیرد و شرایطی را که لازمه بلوغ روحی روانی است ، تجربه نمی کند. تمایل والدین به حمایت از تنها فرزندشان ، مانع از آن می شود که فرزندشان عواقب اشتباهات خود را بیازماید و مسوولیت عمل خود را بپذیرد.آنها هیچ گاه در مقام انتقاد از فرزندشان برنمی آیند، با او مخالفت نمی کنند و همواره تسلیم خواسته های او می شوند تا از این طریق مانع ناراحت شدن او شوند. این والدین می گویند: فرزندمان هم مثل ما دوست ندارد ناراحت شود؛ بنابراین با هم معامله می کنیم تا هیچیک از ما آزار نبیند.حمایت بیش از حد این والدین ، فرزند را با روحیه حساس و ضعیف تربیت می کند. هر چه حمایت آنها از تنها فرزندشان بیشتر شود، قدرت و تحمل وی در رویارویی با مشکلات کاهش می یابد و از این رو بسیار شکننده و آسیب پذیر می شوند.در چنین روابط حساس و پراضطرابی است که تک فرزند از آزمودن احساساتی که در روابط بین خواهر و برادر شکل می گیرد، محروم می ماند.

اگر خواهر یا برادری داشت این گونه بود؟

مسابقه برای چیرگی یافتن بر دیگران ، رقابت با خواهر یا برادر در جلب رضایت والدین ، مسخره کردن دیگران برای تحقیر آنها، توهین به دیگران برای اثبات برتری خود، درگیری برای کسب حق تقدم و بهره مندی بیشتر از مزایا، درددل کردن با خواهر یا برادر، مشاجره درباره اختلاف و تبعیضی که بین او و خواهر یا برادرش وجود دارد، درگیری با خواهر یا برادر برای تسکین فشارهای روحی ، دفاع از منافع شخصی در ارتباط با دیگران.در خانواده های تک فرزند، والدین و فرزندان هر دو احساس می کنند نیاز شدیدی به یکدیگر دارند. پس ناگزیر به مراعات یکدیگر هستند، ولی خانواده های چندفرزندی چنین نیستند. دعواهای مکرر، جریحه دار شدن احساسات و عصبانیت در خانواده های چندفرزندی رایج است و کودکان معمولا برای کنترل این احساسات راهی مناسب می یابند و بار دیگر با هم بازی می کنند.

خصوصیاتی که خاص کودکان تک فرزند است

آنها نمی توانند ناامیدی ها و فشارهای روحی را تحمل کنند. چنانچه توهینی به آنها شود، بی آن که قصد و غرضی در کار باشد این توهین را رفتاری عمدی و به پشتوانه نیتی خاص تفسیر می کنند.چنانچه از مساله ای رنجیده خاطر شوند این حالت را تا مدتهای مدید در درون خود زنده نگاه می دارند. آنها فقط به برقراری روابطی علاقه مندند که دربرگیرنده منافع آنان باشد واحساساتشان را نیز جریحه دار نکند.آنها ممکن است ناراحتی های خود را برای دیگران بیان نکنند و فردی درونگرا شوند. ممکن است تبحر لازم را نداشته باشند تا بتوانند دعواهای خود را با دیگران به گونه ای مدیریت کنند که در نهایت هر دو طرف راضی شوند. این نوع احساسات ناپخته معمولا با تجربه هایی که فرد در زندگی خود کسب می کند، درمان می شود؛ فردی که تنها فرزند خانواده اش بود می گوید: سالها طول کشید تا دریافتم رفتار والدینم با من مناسب نبوده است.آنها بشدت از من حمایت کردند. تمام خواسته هایم را تامین می کردند. به همین دلیل نتوانستم میزان تحملم را در دست نیافتن به خواسته هایم تقویت کنم.اکنون دریافته ام که ناراحت و ناامید شدن بخشی از مشکلات دوران رشد کودک است و کودک نیاز دارد چنین احساساتی را تجربه کند. اگرچه کودکان تک فرزند اجتماعی تر از دیگر کودکان به نظر می رسند و اعتماد به نفس بیشتری در برقراری ارتباط با بزرگسالان دارند، اما به دلیل احساسات ناپخته خود ممکن است از همبازی های خود خجالت بکشند و ترجیح دهند با کودکان بزرگتر از خود دوست شوند.

از انزوای این کودکان جلوگیری کنیم والدین باید به فرزند خود کمک کنند تا او بتواند با کودکان همسن و سالش بازی کند. مدرسه یکی از مکان هایی است که چنین فرصتی را در اختیار کودکان قرار می دهد، ولی کافی نیست و باید فرصتهای دیگری را نیز مهیا کرد تا کودک بتواند با دوستان همسن و سالش ارتباط برقرار و به بلوغ و عاقلانه شدن احساسات خود کمک کند.مهدکودک و آمادگی ، مکانی است که در آن کودک می تواند احساسات نابهنجار را در بازی با کودکان همسن و سال خود تجربه کند. دعوت دوستان به منزل و رفتن به منزل دوستان یا داشتن همبازی هایی در همسایگی ، از دیگر فرصتهای مناسب است.کودکان در سنین مهدکودک دوست دارند بیشتر اوقات را با والدین خود سپری کنند، به همین دلیل گاه مهدکودک برای آنان ناراحت کننده است ؛ اما آنها نیاز دارند در اصطکاک و صمیمیت با کودکان همسن و سال خود تجربه کسب و احساسات خود را عاقلانه کنند. هنگامی که کودکان مشغول بازی با دوستان همسن خود هستند، ممکن است به رفتارهایی چون مشارکت و مصالحه نکردن ، ناتوانی در صحبت یا بحث کردن با دیگران برای دفاع از حقوق خود و... تمایل داشته باشند، پس والدین باید در این باره با تک فرزند خود صحبت کنند.

یکی از مسوولیت های والدین این است که دنیای پیرامون را برای فرزند خود شرح دهند. (داشتن روابط مطلوب با دیگران کار مشکلی است. اگر هریک از شما کمی کوتاه بیایید می توانید باهم بازی کنید. بهتر است علایق و حساسیت های خود را برای دیگران روشن کنید.در غیر این صورت آنها متوجه نمی شوند که شما از چه چیزهایی ناراحت می شوید.) والدین در محیط خانواده می توانند فرزند خود را تشویق کنند تا احساسات خود را به آنها بگویند. والدین باید خود نمونه این رفتار باشند. آنها همچنین باید به فرزند خود بیاموزند که از درگیری نگریزد و با صراحت و اطمینان با مشکلات و اختلافات روبه رو شود.اگر والدین ، مراقبتی افراطی از تک فرزند خود به عمل آورند و او را به فردی ضعیف و کم تحمل تبدیل کنند، فرزندشان از دیگران نیز انتظار خواهد داشت با او چنین رفتاری داشته باشند که این موضوع ناتوانی او را شدت خواهد بخشید.

اگر والدین اجازه ندهند فرزندشان با احساسات سخت و ناراحت کننده روبه رو شوند یا امکان آشکار کردن این نوع احساسات را برای او فراهم نکنند، تحمل وی را برابر این نوع احساسات ضعیف خواهند کرد.تربیت فرزند یک روند آماده سازی و حمایت کردن نوعی اقدام پیشگیری کننده است.حمایت افراطی از کودکان اجازه نمی دهد که آنان خود را برای رشد و بلوغ احساسات تقویت کنند.