سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
سیاستمداران تا جایی پیش می روند که مردم می خواهند
اگر یک اقتصاد بازار خالص چنین خوب است، چرا اکنون وجود ندارد؟ اگر دولت بد است چرا امروز تمام جهان زیر سیطره آن است؟ در حقیقت آیا همهگیری اقتصاد بازار هرگز رخ خواهد داد؟
بسیاری از نویسندگان معاصر از جمله تایلر کوئن و دانیل ساتر، رندل جی هولکوم و آندرو روتن، امکان یک جامعه کاملا لیبرتارین را زیر سوال بردهاند. آنها مدعیاند که چنان نظامی نمیتواند برآید و ماندگار شود؛ چرا که بعضی مردم همیشه انگیزه و توانایی استفاده از زور علیه دیگران را دارند. این نویسندگان دلایل متعددی ارائه میدهند که چرا حتی اگر جامعه با جهانی کاملا لیبرتارین و بدون هیچ دولتی آغاز کند (چنان که موری روتبارد و دیگران دفاع میکنند)، در نهایت گروههای معارض، دولتی از روی اکراه تشکیل خواهند داد.
آنها میگویند اگر ما خوششانس باشیم، این وضعیت فرضی چندان متفاوت از آنچه اکنون هستیم نخواهد بود، اما میتواند بسی بدتر هم باشد. دولت ممکن است منصف یا پسندیده نباشد؛ اما «دولت اجتنابناپذیر است.» در حالی که این ایرادات به طور ویژهاندیشههای لیبرتارینهای افراطی را هدف گرفته است، اما کاربرد گستردهتری دارد و به هر مطلب عمومی در باب تغییر اجتماعی مربوط میشود.
ما اعتقاد داریم که چارچوب نئوکلاسیک بسیاری از این نویسندگان، خصوصا هولکوم، کوئن و ساتر، موجب شده است که احتمالا بر نیروی پیشران بسیار مهم تغییر اجتماعی چشم بپوشند. اقتصاددانان وقتی نحوه انتخاب مردم را تحلیل میکنند میان ترجیحات مردم و انگیزه آنها فرق قائل میشوند. اما وقتی روشهای تغییر رفتار مد نظر است، تقریبا همه اقتصاددانان تمرکز خود را محدود به انگیزهها میکنند. تغییر ترجیحات همچون گزینهای برای دیدگاه نئوکلاسیک افراطی رها میشود.
این چارچوب محدود در میان طیف اقتصاددانان نئوکلاسیک دیده میشود، از طرفداران تغییرات افراطی همچون دیوید فریدمن تا پذیرندگان وضع موجود چون جورج استیگلر. بخش بزرگی از طرح انتخاب عمومی هنجاری و اقتصاد قانونی این است که «نهادهای ضدفرومایگی» تاسیس کند که در برابر «انسان اقتصادی عاقل فرصتطلب» محفوظ بماند.
اگرچه بسیاری از اقتصاددانان نئوکلاسیک مایلند تغییر انگیزهها از طریق ایجاد محدودیت را مطرح کنند، ما معتقدیم تغییر انگیزهها تنها راه تغییر رفتار مردم نیست و ممکن است همیشه بهترین راه هم نباشد. مبارزه دولت علیه سیگار را در نظر بگیرید. نه تنها دولت با افزایش مالیاتها سعی در تغییر انگیزههای مردم دارد که تلاش میکند ترجیحات مردم را نیز با القای این که سیگار کشیدن چیز خوبی نیست، تغییر دهد.
به عنوان مدافعان جامعه مبتنی بر اقتصاد بازار آزاد ما به سختی میتوانیم بر این مبارزه دولت صحه بگذاریم، اما این مساله نشان میدهد که چه طور مدافعان تغییر، بر انگیزهها و ترجیحات و نه تنها انگیزهها انگشت میگذارند. لیبرتارینهایی که مخالف بستن مالیات بر سیگارند اما میخواهند تعداد کمتری از مردم راحت سیگار بکشند، تشخیص دادهاند که باید بر مبارزات آموزشی به قصد تغییر ترجیحات مردم تکیه کنند.
علاوه بر آن، حتی اگر اقتصاددانان سیاسی بخواهند انگیزههای مردم را تغییر دهند، برای این کار باید سیاست یا نهادها را تغییر دهند و تنها در صورتی میتوانند چنین کنند که ابتدا ترجیحات مردم در مورد نهادها را تغییر دهند. به جز کسانی که سادهانگارانه همه تاریخ را به مدلی جبری تقلیل میدهند که در آن تغییرات نهادی تنها نتیجه تغییرات قیدهای بیرونی است (مثلا اونر گریف را در نظر بگیرید یا برای بحث فریبندهتر و وسیعتر داگلس نورث، ژان ژوزف والیس و بری آر وانگست را ببینید)، اقتصاددانان سیاسی باید به ترجیحات توجه کنند تا تغییر اجتماعی را توضیح دهند. هولکوم، کوئن و ساتر حاضر به در نظر گرفتن اثر ایدئولوژی و دیگر عوامل بر ترجیحات نیستند، اما ما معتقدیم که تغییر اجتماعی بدون تغییر در ترجیحات کمیاب است. این اندیشه که شما میتوانید سیاست را بدون تغییر ترجیحات، عوض کنید، یک توهم است.
تاریخ سرشار از مثالهایی است که در آن ترجیحات تعداد کافی از مردم چنان تغییر کرده است که منجر به تغییرات مهمی در سیاست شده است. با بریدن این زنجیری که نئوکلاسیکها بر دست و پای اقتصاد بستهاند، اقتصاددانان میتوانند پیشنهادات بسی بیشتری برای توسعه جهان داشته باشند. ما مدعی نیستیم که لیبرتاریانیسم نیاز دارد صددرصد مردم را قانع کند تا جامعهای آزاد داشته باشد. در عوض به پیروی از موری روتبارد ما مدعیهستیم که لیبرتاریانیسم (یا هر نظام دیگری) نیازمند حمایت بخش قابلتوجه توده است. وقتی تعداد کافی از مردم از جامعه آزاد حمایت کردند و حمایتشان را از دولتها برداشتند، توانایی غارتگران مشتاق به تشکیل دولت تقلیل خواهد یافت.
● استدلال به نفع بدبینی
چرا باید دیدی مشکوک به امکان تغییر اجتماعی به سمت و سوی اقتصاد خالص بازار داشت؟ دلایل متفاوت است اما اجازه دهید بر بدبینی دو تن از اقتصاددانان لیبرال کلاسیک که سلسلهای از مقالات را در این زمینه منتشر کردهاند، تمرکز کنیم. کوئن و ساتر (۲۰۰۵) آخرین حلقه زنجیری از مقالات بود که امکان جامعه بیدولت را بررسی میکردند. بسیاری از دلایل آنها در پی محدود کردن بیشتر بازار آزاد است. استدلالهای ابتدایی بدبینی مربوط به کوئن است که تاکید میکند بدون انحصار دولت بر استفاده از زور، گروههای معارض که میتوانند در حل درگیریها همیاری کنند، در عوض برای تهدید تبانی میکنند.
کوئن و ساتر با ادعایی عمومیتر پی میگیرند که بسیاری از عوامل دیگر همچون همیاری که میتواند تشکیل جامعه لیبرتارین را ممکن کند، در عین حال میتواند دولت را نیز دوستداشتنی کند. کوئن و ساتر چنین جمعبندی میکنند:
«اگر جامعه مدنی میتواند برای رسیدن به راهحلهای مبتنی بر همیاری از هنجارها استفاده کند، همان جامعه در ضمن مستعد نمونههای عالی از تبانی نیز هست. به عبارت دیگر ساختارهای اجتماعی مبتنی بر همیاری میتواند نتایج منفی را نیز به مقدار نتایج مثبت داشته باشد. یک مثال سادهاش، نازیها هستند که بر همیاری نیز تکیه کردند علاوه بر آن که به وضوح عناصر قهری در ارتکاب جرائم در آنها مشهود بود. بنابراین توانایی سازماندهی نعمتی آمیخته با نقمت است.»
مثال نازیها باید کوئن و ساتر را متوجه نقش مهم ایدئولوژی میکرد. نه تنها چنین نشده است، در عوض آنها نتیجه گرفتهاند که جامعه لیبرتارین به خاطر «تناقض درونی همیاری» نمیتواند بقا یابد. بعضی مردم خواهند توانست چنان همبسته شوند که دیگران را بترسانند، چه با دولت، چه بی آن در صورتی که کوئن و ساتر این مساله را همچون خصلت ناگزیر جامعه بیدولت در نظر گرفتهاند.
بعضی نویسندگان ادعاهای کوئن و ساتر درباره سهل بودن تبانی میان شبکه صنایع را مورد سوال قرار دادهاند، اما پاسخ دادهاند که تبانی در شبکه صنایعی که از زور استفاده میکنند ممکن است. آنها استدلال میکنند که حتی اگر بیشتر مردم صلحجو باشند، گروههای قدرتمندتر میتوانند دیگرانی را که شانس کمی جز شکست دارند، بترسانند.
آنها این سناریو را با یک بیان ساده از نظریه بازیها ارائه میکنند. اگرچه برای قربانیها، قربانی نشدن بهتر است، در عین حال قربانی شدن بدون تلافی، بهتر از تلافی کردن است، چرا که مواجهه هزینهبر است. بیشتر مردم به زورگیرها و جمعکنندگان مالیات، باج میدهند هر چند ترجیحشان این نیست؛ آدمی از پولش میگذرد از جانش نه.
کوئن و ساتر با ارائه این حقیقت که همیشه بعضی در حال تهدید و دیگرانی در حال تسلیماند، به وجود دولتها در پیرامون جهان پل میزنند:
«ما باید به جد این سوال را بپرسیم که وجود دولتها در پیرامون جهان برای بهتر شدن امور است یا بدتر شدن؟... تاریخ نشان میدهد که «تبانی برای اعمال زور» فارغ از مسیر دقیقش به سمت حالت نهایی، نسبتا به راحتی شکل میگیرد.»
این نگاه شبیه به آن نویسندگانی، از جمله هولکم و راتن است که در سنت انتخاب عمومی مینویسند و مدعیاند که بعضی از شکلهای تهدید ضرورتا باقی میماند.
در عباراتی که بیاهمیت هم نیست، هولکم مینویسد: «بدون دولت (یا حتی با دولتی ضعیف) گروههای غارتگر خود را بر مردم تحمیل میکنند و دولتی تشکیل میدهند که درآمد و رفاهشان را از آنها بستانند؛» و نتیجه میگیرد «دولت الزامی است.» به همین سیاق، کوئن مینویسد: «آنارشی منظم بار دیگر آنارشی تبانیکننده را میزاید» و نتیجه میگیرد: «ایدئولوژی لیبرتارین نمیتواند پناهی در مقابل ظهور دولت بیابد.»
اخیرا کوئن اندیشهای را سکه زد که خود «خودمتناقضی لیبرتاریانیسم» مینامد و لب مطلب این است که موفقیت لیبرتارین ممکن است موجب ایجاد دولتی بزرگتر شود. تغییرات سیاست دولت در چند دهه گذشته به سمت و سوی لیبرتارین رفته است که موجب «رفاه و آزادی بیشتر شده است» که خود به نحوی طعنهآمیز درخواست عموم برای دولت را افزایش داده است.
برای همه این نویسندگان، لیبرتارینها به بنبست خوردهاند. حتی اگر مردم به این تشخیص برسند که بازارها خوبند و تبانی بد است، همیشه بعضی تلاش میکنند تا از دولت تبانیکننده استفاده کنند؛ چرا که علاقه آنان چنین است. چنین منتقدانی را میتوان ستایندگان بدبین لیبرتارینیسم نامید. آرمانهای لیبرتارین خوب است، اما در عمل غیرممکن!
● استدلال علیه بدبینی
ما را به خاطر نقل قول مشتاقانه سخن یک سیاستمدار و عامهپسند ببخشید، اما همانطور که دی وایت دی آیزنهاور گفت: «بدبینی هیچ گاه چیزی نبرده است.» تنها به این دلیل که لیبرتاریانیسم هیج جایی از دنیا را نگرفته است به این معنا نیست که مبارزه برای آن بیهوده است. تحلیل کوئن و ساتر خصوصا اهمیت ایدئولوژی و دیدگاه عموم را به عنوان تهدیدی بر دولت نادیده گرفته است.
با پیشفرضهای ظریف، در مقاله کوئن و ساتر ۲۰۰۵ و مقاله کوئن ۲۰۰۷، همه چیز موشکافی ولی در نهایت وجود دولت تضمین میشود. در مقاله کوئن و ساتر، نتیجه استفاده از تبانی مثبت است چون هیچ محدودیت خارجی وجود ندارد و در مقاله کوئن، هرچه درآمد بیشتر شود، دولت ملیتر میشود. اما اگر پیشفرضها تغییر کنند، نتیجههای پیشبینیشده متفاوت میشود و «ناگزیر بودن» دولت تنها در شرایط خاصی «ناگریز» میشود.
این مشکل در آخرین مقاله کوئن به شدیدترین وجه حضور دارد که در آن او نظر سیاسی حاضر را به عنوان پایه میگیرد و چنین فرض میکند که اکثریت، دولت را کالایی عادی مثل بسیاری چیزهای دیگر میپندارند. در جهان حاضر این حرف میتواند راست باشد. اما فرض کنید که مدافعان بازار آزاد محق باشند که بازارها مدنیتر و انسانیترند و به نظرگاهی فرهنگیتر یا فلسفیتر برای دفاع از آزادی در برابر تبانی نیاز است. این، مساله بازی است، اما همینطور که درآمد مردم بالا میرود و آموختهتر میشوند ممکن است کمتر دنبال دردسر بگردند. تحت این شرایط، دولت یک کالای عادی نیست، بلکه کالایی پست است.
یا فرض کوئن و ساتر مبتنی بر مثبت بودن نتایج، تبانی را در نظر بگیرید. در جهان حاضر، کافی است یک نگاه به دور و برتان بیندازید و تعداد زیاد دفاتر ثروتمند دولتی را در اطراف جهان ببینید تا راستی این حرف را دریابید. اما این نتایج خود در نهایت بخشی از عملکرد نهادها هستند و به سختی برای همیشه ثابت میمانند. تغییر نهادها میتواند سطح و میزان نتایج را تغییر دهد.
علاوه بر این سطح این نتایج تنها ملاحظه مربوط به طبیعت شخصی ترجیحات مردم نیست. ارزشگذاری شخصی افراد در مورد نتایج نیز، وابسته به ترجیحات آنها است. فرض کنید قیودی خارجی و ایدئولوژیک باشد که در قوانین حقوقی مربوط به تبانی به طور گستردهای جاسازی شود، اگر این قیود بهاندازه کافی مهم باشد، حتی فرصتطلبان کمتر به سمت تبانی خواهند رفت.
کوئن و ساتر ممکن است پاسخ دهند با فرض عدم وجود دولت، قیود مناسب نهادها را مشخص کردهاند. اما رژیمهای حقوقی مختلفی که جوامع بیدولت در طول تاریخ تجربه کردهاند، این ادعا را رد میکنند. کوئن از ابتدا «اعتماد به ایدئولوژی لیبرتارینی برای آنکه خودش از بقای آنارشی دفاع کند» را مرخص میکند به این بهانه که «سواری است که نخواهد آمد.» اما کوئن و ساتر پذیرفتهاند که «اثرگذاری همیارانه تنها به توانایی اجتماع برای چسبیدن به فعالیتهای جمعی وابسته است؛ انتخاب فرآیندها برای پیگیری، سوالی دیگر است.» به عبارت دیگر مردم به نحوی پذیرفتی میتوانند دست در دست هم دهند تا به سعادت یا شقاوت جمعی برسند. نازیها سر در پی شقاوت داشتند، اما این نتیجهای جهانی نیست.
چه عواملی بر مخلوط سعادت و شقاوت اجتماع موثرند؟ طبق نظر کوئن و ساتر این «سوال دیگر» توسط «رهبران اجتماع و صاحبمنصبان جامعه» و بسته به این که کدام پروژهها «علایقشان را پوشش دهد» پاسخ داده میشود. اما چه چیزی علایق آنها را شکل میدهد؟ این جاست که ما دوباره ناچارا به نهادها و ایدئولوژی برمیگردیم مگر آن که کوئن و ساتر بخواهند ایدئولوژی را با هندوانه دربسته ترجیحات رهبران و صاحبمنصبان جایگزین کنند.
مثال کوبنده دیگری را برای اینکه نشان دهد چه طور ایدئولوژی به تحلیلهای اقتصاددانان نئوکلاسیک وارد میشود، با وجود بهترین تلاشهایی که آنان برای دوری از آن میکنند، یک منتقد کوئن ارائه کرده است. فریدمن در شرح کلاسیکش بر آنارشیسم، نظامی قانونی را پیش میافکند که در آن پلیس و دادگاههای خصوصی رقیب، قوانین مختلف حقوقی را اجرا میکنند که یکدیگر را همچون «برندهای ماشینهای مختلف» تکمیل میکنند. در نگاه فریدمن نیازی نیست قوانین حقوقی لیبرتارین باشد، اگر چه او مدعی است که اجرای حقوق غیرلیبرتارین بسیار گرانتر خواهد بود. بنابراین نفع شخصی تمایل خواهد داشت که آنارشیسم چند حقوقی را به سمت نتایجی لیبرتارین براند.
اما توجه کنید که دادگاهها و پلیس خصوصی فریدمن تسلیم یک قانون جهانیاند. هیچ کدامشان مالیات جمع نمیکنند. در غیر این صورت، نظام مورد نظر او به آنارشی بینالمللی فرو میپاشد که امروز در جهان میبینیم. چه طور چنان محدودیت یکپارچهای علیه مالیاتگیری میتواند برآید جز آن که یک بیزاری ایدئولوژیک گسترده علیه مالیات برقرار باشد.
آیا ترجیحات مردم هیچ وقت چنان تغییر خواهند کرد که تقاضای کمتری برای دولت و تحریمات بیشتری بر آن بخواهند؟ اگر کسی پیشفرضهای ظریف نئوکلاسیک کوئن و ساتر را مربوط به انتخاب عمومی بپذیرد، پاسخش «نه» خواهد بود، چرا که ترجیحات در مدلهای نئوکلاسیک افراطی، ایستا است. اما این موضع از دو حقیقت مهم چشمپوشی کرده است، دیدگاه عموم اغلب تغییر میکند و دیدگاه عموم مهم است.
کاپلان و استرینگ هام دیدگاه انتخاب عمومی رایج را که میگوید منافع جهان را اداره میکند با دیدگاههای لودوئیک وون میزس و فردریک باستیا که معتقدند اندیشهها جهان را اداره میکند، مقایسه میکنند. بر طبق دیدگاه میزس-باستیا، دولتها وجودشان وابسته به حمایت تعداد کافی از مردم است. سیاستهای بد تنها به این دلیل باقی میمانند که رای میانه آنها را ترجیح داده است.
اما تقاضای کنونی برای سیاستهای بد به معنای همیشگی بودن آن نیست، همان طور که تقاضای کنونی برای اتومبیلهای فورد این نتیجه را نمیدهد که فورد تا ابد این سهم از بازار را خواهد داشت. اگر ترجیحات مردم میتواند تغییر کند، دولتهای بزرگ تقاضای ضروری مردم برای همیشه نیست. این مساله مهمی است؛ چرا که اگر تعداد کافی مردم حمایتشان را از سیاستهای مختلف دولت بزرگ بردارند، آنگاه دولت در تحمیل سیاستهایش بر تودههای ناراضی مشکل خواهد داشت. آن طور که روتبارد، جفری راجرزهامل و دیگران ادعا کردهاند، دولتمردان تا آنجا که مردم اجازه میدهند میتوانند پیش بروند.
در چنین موقعیتی کلید تغییر جامعه، تغییر دیدگاه عموم یا ترجیحات مردم نسبت به دولت است. تنها راهی که مردم دوست دارند ترجیحاتشان را تغییر دهند از مسیر آموزش و تشویق است؛ زور بیتاثیر است. این همان دلیلی است که اقتصاددانان لیبرتارین از نحلههای مختلف معتقدند که آموزش اقتصاد چنان نقش بسزایی دارد.
بسیاری از مردم عامه از سیاستهای مختلف دولت دفاع میکنند، چون به درستی گمان میکنند که به دولت برای حل مسائل اجتماعی نیاز است. به ندرت ممکن است آنها این احتمال را در نظر بگیرند که دولت میتواند علت مشکلات یا علت بدتر شدن مشکلات باشد. آنها این احتمال را نیز در نظر نمیگیرند که کارهای داوطلبانه ممکن است بتواند بسیاری از آنچه شکستهای بازار نامیده میشود را حل کند.
اگر بازارهای آزاد میتوانند آنطور که اقتصاددانهای لیبرتارین معتقدند، شگفتی بیافرینند، دیگر هیچ دلیل ذاتی وجود ندارد که مردم تا ابد دولت را تقاضا یا حتی تحمل کنند. فردریک باستیا توجه میدهد که مردم بسیاری از کالاهای عمومی را خریدهاند. مردم چنان تحریک شدهاند که باور کنند دخالت دولت در بسیاری از حیطهها ضروری است.
بنابراین اگر اقتصاددانهای بازار آزاد روش خود را دارند، مردم میتوانند جور دیگری معتقد باشند و عمل کنند. وقتی مشکلی بروز میکند، مردم فورا به دولت رجوع نمیکنند تا حلش کند. وقتی دولت سعی میکند نقشهای جدید پیدا کند، مردم میتوانند امتناع کنند. گروهی کوچک از مردم ممکن است سعی کنند از زور برای تحمیل خواستههایشان به جامعه استفاده کنند، اما بدون حمایت یا پذیرش عمومی، آن اقلیت در پیشبرد اهدافشان دچار مشکل خواهند بود. آنچنان که روتبارد نوشته است: «پس از آن، امپراتوری که لباس شبانی پوشیده است، برهنه خواهد بود.»
در یک سطح استدلال ما به نظر به وضوح درست میآید. آنطور که یکی از همکاران ما در «نشریه اقتصاد اتریشی» برای ما نوشت: «طرح مرکزی مقاله این است که آنارشی لیبرتارین جایی شایع میشود که هر کسی یک آنارشیست لیبرتارین باشد. این نکته هیچ حرفی برای گفتن ندارد.» اما آن طور که ما شرح دادهایم، این نکته حقیقتا حرفی برای گفتن دارد. اعتراض کسانی که امکان دستیابی یا پایایی یک جامعه بی دولت (بر خلاف میل آنها) را زیر سوال میبرند همه بر رد صریح یا تلویحی این ادعا مبتنی است که تصورات، پیامدهایی دارند.
امر عجیبی نیست که هر جامعهای همیشه مردمی دارد که میخواهند از زور استفاده کنند، اما ما معتقدیم که تنها وقتی زور ره به جایی میبرد که حمایت تعداد کافی از مردم را به همراه داشته باشد. بدون حمایت گسترده توانایی تشکیل دولت کاسته شده است.
اگر کسانی که فکر میکنند جامعه لیبرتارین دستنیافتنی است اندیشه ثابت بودن همیشگی ترجیحات را کنار بگذارند (که کار درستی هم هست)، تنها جایگزین آنها این است که به مشکلات مربوط به کالاهای عمومی چنگ بیندازند یا یکی از انواع مختلف آن مثل مساله زندانیان یا وابستگی بسیاری به تصمیم یک نفر. چنان مشکلاتی به نحو گویایی از اثرگذاری تغییر اندیشههای مردم بر نتایج سیاسی جلوگیری میکند. اما چنین نتیجهای یک ردیه سرتاسری بر هر رشدی در سیاستگذاری را به دنبال دارد.
تاریخ پر از مثالهایی است که در آن جنبشهای برآمده از توده از انگیزه کارگران برای رسیدن به منافع مهمی علیه قدرت دولت استفاده کرده است. داگلاس سی نورس، دارنده نوبل گفته است که: «برداشتهای اتفاقی... تایید میکند که تعداد زیادی مثال وجود دارد که عملکرد گروهی از مردم همچون نیرویی اساسی برای تغییر ظاهر شده است.» جملهای که بر اساس آن کسی نتیجه گرفته است که مردم همیشه رفتاری خودخواهانه ندارند؛ حرکاتی که گاهی (اگر نه همیشه) برآمده از نوعدوستی ایدئولوژیک بوده یا تلاش برای رسیدن به اهدافی که جنبه مادیاش قابل قیاس با هزینهای که کردهاند نیست؛ به عبارتی ترجیحات حقیقتا متغیرند و قدرت اندیشهها آنچنان که هامل، کاپلان، استرینگ هام، هیگز و نورث همه به تفصیل گفتهاند، در نهایت پیروز خواهد شد.
بنابراین عامل نهایی در این جهانبینی، نظر جامعه است. هر چه مردم بیشتر فرهنگ تهور را بپذیرند، نظام بازار آزاد برای حضور تواناتر خواهد بود. آیا جهانی که در آن اکثر مردم از اقتصاد بازار آزاد حمایت میکنند، ناگزیر خواهد بود؟ ما معتقد نیستیم که هیچ جهانی ناگزیر باشد، اما معتقدیم که تغییر ترجیحات به سمت اقتصاد بازار آزاد ممکن است.
ادوارد استیرنگام و جفری راجرزهامل
مترجم: یاسر میرزایی
میزس دیلی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رافائل گروسی نیچروان بارزانی رهبر انقلاب حج کردستان عراق مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان انتخابات دولت حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم
تهران شهرداری تهران حجاب هواشناسی قوه قضاییه آموزش و پرورش قتل فضای مجازی پلیس سازمان هواشناسی شهرداری باران
خودرو بورس ایران خودرو قیمت دلار بانک مرکزی قیمت طلا قیمت خودرو بازار خودرو دلار مسکن حقوق بازنشستگان قیمت
سریال افعی تهران نمایشگاه کتاب سریال تئاتر مسعود اسکویی محمدعلی علومی تلویزیون دفاع مقدس سینمای ایران صدا و سیما کتاب موسیقی
مغز دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان گوشی هوشمند
اسرائیل رژیم صهیونیستی حماس غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه رفح اوکراین طوفان الاقصی نوار غزه
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر نساجی ذوب آهن لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران بازی سپاهان رئال مادرید جواد نکونام
هوش مصنوعی اپل سامسونگ آیفون باتری گوگل مایکروسافت تلفن همراه ماهواره اندروید
رژیم غذایی بیمه زیبایی چای ویتامین کاهش وزن دندانپزشکی فشار خون