سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

اسرار باطنی حج


اسرار باطنی حج

آنچه در پی می آید بیان گوشه ای از ابعاد باطنی و معنوی حج است که در کلام بزرگان آمده است عبور از ظاهر شکلی اعمال عبادی و دقت در لایه دوم آنها یعنی باطن اعمال از اهمیت بسیاری برخوردار است به حدی که بعضی اوقات صحت و درستی عمل بدون توجه به باطن آن لطمه خورده و باعث باطل شدن آن می شود

آنچه در پی می آید بیان گوشه ای از ابعاد باطنی و معنوی حج است که در کلام بزرگان آمده است. عبور از ظاهر شکلی اعمال عبادی و دقت در لایه دوم آنها یعنی باطن اعمال از اهمیت بسیاری برخوردار است به حدی که بعضی اوقات صحت و درستی عمل بدون توجه به باطن آن لطمه خورده و باعث باطل شدن آن می شود.

● اسرار باطنی حج از زبان امام سجاد(ع)

بدون تردید هیچ کس غیر از امامان معصوم از باطن و اسرار مناسک حج آگاهی کامل ندارد و آن حضرات در روایات متعدد به گوشه هایی از این اسرار اشاره کرده اند که ما در اینجا به روایتی از امام سجاد(ع) اشاره می کنیم.

شبلی این گونه گزارش می نماید: همان سالی که از سفر حج بیت الله الحرام بازگشتم، باخبر شدم که امام سجاد(ع) نیز از سفر حج مراجعت فرموده اند. برای زیارت ایشان خدمت آن حضرت شرفیاب شدم، امام از من پرسیدند: شبلی! آیا تو نیز حج بجای آوردی؟

- آری، ای پسر رسول خدا.

آیا به میقات فرود آمدی؟ جامه دوخته خود را درآوردی تا لباس احرام بپوشی؟

- بلی

هنگامی که در میقات فرود آمدی، قصدت این بود که می خواهی لباس گناه را فروگذاری و جامه تقوا و پرهیزگاری و طاعت پوشی؟

- خیر

هنگامی که جامه دوخته را بیرون آوردی، قصدت این بود که از ریاکاری، دورویی و دورنگی و کارهای شبهه انگیز بیرون آیی؟

-خیر

آنگاه که غسل می کردی و خویشتن را می شستی، نیت کردی که از آلودگی گناه و پلیدی، توبه می کنم و با نور توبه خود را خالص و پاکیزه می گردانم؟

- خیر

پس نه به میقات فرود آمده ای، نه لباس دوخته از خود درآورده ای، و نه غسل کرده ای. حالا بگو، آیا خود را پاکیزه کردی، لباس احرام پوشیدی و نیت حج کردی؟

- بلی

آنگاه که نظافت می کردی و چرک و پلشتی از بدن خود می زدودی، قصدت این بود که با توبه، چرک و کثافت را از جانت بزدایی؟

- خیر

آنگاه که نیت حج می کردی و با خدا پیمان حج می بستی، قصدت این بود که هر پیمان غیر الهی را بشکنی و خود را از هر بندی جز بند خداوند، رها سازی؟

- خیر

پس، نه نظافت کرده ای، نه محرم شده ای و نه پیمان حج بسته ای.

راستی آیا به میقات وارد شدی؟ دو رکعت نماز احرام بجای آوردی و لبیک گفتی؟

-آری

به هنگام ورود به میقات قصدت زیارت [خدا] بود؟

-خیر

آنگاه که نماز احرام می گزاردی، قصدت این بود که با نماز-که برترین عبادت بندگان است- به خدا نزدیک شوی؟

-خیر

آنگاه که لبیک گفتی، قصدت این بود که تنها بر اطاعت خدا زبان بگشایی و بر معصیت او زبان بندی؟

- خیر

پس نه به میقات وارد شده ای، نه نماز احرام گزارده ای، و نه لبیک گفته ای بگو ببینم آیا وارد حرم شدی؟ کعبه را دیدی و نماز گزاردی؟

-آری

آنگاه که وارد حرم شدی، قصدت این بود که غیبت از اهل اسلام را بر نفس خود حرام کنی؟

- خیر

آنگاه که به مکه رسیدی، یادت بود که به خداوند روی آورده ای؟

- خیر

پس نه به حرم رفته ای، نه کعبه را دیده ای، و نه نماز گزارده ای، آیا گرد کعبه طواف کردی؟ ارکان کعبه را لمس نمودی؟ سعی صفا و مروه را به جای آوردی؟

-آری

آنگاه که «سعی» می کردی، قصدت این بود که به سوی خدا گریخته ای و در پناه امن او به سر می بری و او که داننده نهان است، خود بر این گواه است؟

-خیر

پس نه طواف کرده، نه ارکان کعبه را دست کشیده ای، و نه «سعی» به جای آورده ای. آیا با حجرالاسود مصافحه کردی؟ در مقام ابراهیم(ع) ایستادی و دو رکعت نماز خواندی؟

- آری

امام سجاد(ع) ناگهان فریادی برآورد که بیم آن بود با آن فریاد، جان از قالب تهی کند و از دنیا برود. سپس فرمود؛ آه، هر که با حجرالاسود مصافحه کند، با خدا مصاحفه کرده است بیچاره! به هوش باش مبادا حرمت کاری به این بزرگی را بشکنی و با دستی که به خدا داده ای، به گناهان دست دهی و با مخالفت و نافرمانی، اجر و مزد او را بیهوده سازی.

سپس امام سجاد(ع) ادامه دادند: آنگاه که در مقام ابراهیم(ع) نماز می گزاردی، قصدت این بود که کاری ابراهیمی می کنی و با این نماز خواندن، بینی شیطان را به خاک می مالی؟

- خیر

پس نه با حجرالاسود مصافحه کرده ای و نه در مقام ابراهیم ایستاده ای و نه آنجا نماز گزارده ای. آیا بر سر چاه زمزم رفتی و از آن نوشیدی؟

-آری.

در آن هنگام قصدت این بود که بر سر طاعت خدا می روی و از نافرمانی او چشم می پوشی؟

-خیر

پس نه، به سر چاه زمزم رفته ای، و نه از آب آن نوشیده ای. آیا بین صفا و مروه «سعی» کردی و رفت و آمد نمودی؟

-آری.

آنگاه که میان صفا و مروه تردد و رفت و آمد داشتی، قصدت این بود که بین خوف و رجاء (بیم و امید) تردد داری؟

- خیر

پس نه «سعی» کرده ای، و نه بین صفا و مروه رفت و آمد نموده ای. آیا به سمت «منی» رفتی؟

-آری

آنگاه که از مکه به «منی» بیرون می رفتی، قصدت این بود که مردم را از دست و زبان و دلت ایمن بداری؟

-خیر

پس، از مکه به منی بیرون نرفته ای. آیا در «عرفات» وقوف کردی و از جبل الرحمه بالا رفتی؟

-آری

آیا آنگاه که در «عرفات» وقوف داشتی، دانستی که همه شناختها و معرفتها از آن او و نزد اوست؟ آیا دانستی که هستی، در دست اوست و او بر نهان و باطن تو آگاه است؟

-خیر

آیا هنگامی که از «کوه رحمت» بالا رفتی، قصدت این بود که خدای تعالی بر هر مرد و زن مومن رحمت می آورد و هر مرد و زن مسلمان را دوست می دارد و سرپرستی می کند؟

- خیر

در «عزه» قصدت این بود که تا خود، امر و نهی خدا را گردن ننهی به کسی امر و نهی نکنی؟

- خیر

زمانی که نزد «علم» و «عزه» توقف کردی، آیا به یادداشتی که آنها گواه طاعات تو و همراه با نگهبانان الهی، نگهبان تو هستند؟

-خیر

پس نه به «عرفات» وقوف داشته ای، و نه بر «جبل الرحمه» بالا رفته ای، نه «عزه» را شناخته ای و نه در «عزات» مانده ای و دعا کرده ای. آیا میان دو «علم» گذر کردی و پیش از گذر دو رکعت نماز گزاردی؟ آیا به «مزدلفه» رفتی و ریگ از آنجا برچیدی؟ آیا به «مشعرالحرام» رفتی؟

- بله

آن گاه که نماز می گزاردی (در شب دهم) قصدت این بود که این نماز شکری است که سختیها را می راند و آسانی ها را می آورد؟

- خیر

آنگاه که میان دو «علم» می گذشتی و تلاش می کردی که از میان آنها به چپ و راست منحرف نشوی، قصدت این بود که با دل و زبان و اندام از دین حق، به چپ و راست منحرف نگردی؟

- خیر

هنگامی که در «مزدلفه» رفتی و ریگ برداشتی، قصدت این بود که هر نافرمانی و نادانی را از خود دورسازی و هر دانش و عملی را برای خود بگذاری؟

- خیر

آنگاه که در «مشعرالحرام» رفتی، قصدت این بود که شعار، شعور، احساس و دریافت اهل تقوا و خوف از خدا را در دل خویش فراهم سازی؟

- خیر

پس، نه از میان دو «علم» گذشته ای، نه نماز گزارده ای، نه به «مزدلفه» رفته-ای و سنگریزه برداشته ای و نه به «مشعرالحرام».

حال، بگو آیا به «منی » رفتی؟ رمی «جمرات» کردی؟ سرت را تراشیدی؟ قربانی کردی؟ در مسجد خیف نماز گزاردی و به مکه بازگشتی و طواف افاضه (ورود به مسجدالحرام) به جای آوردی؟

- آری

آن گاه که به «منی» رسیدی و «جمره ها» را رمی می کردی (سنگ می زدی)، قصدت این بود که به مقصد خویش رسیده ای و خدا همه نیازهایت را برآورده است؟

- خیر

آنگاه که «جمره ها» را سنگسار می کردی، قصدت این بود که شیطان را سنگسار می کنی و او را از خود می رانی؟

- خیر

آنگاه که سر خود را از مو پیراسته می کردی، قصدت این بو دکه خویش را از پلیدیها و پلشتیها می پیرایی و [حقوق]تبعات [ناشی از آن] را که از دیگران برگردن داری از خود دور می سازی و چون روزی که از مادرزاده شدی، خود را از گناهان می زدایی؟

- خیر

آنگاه که در مسجد خیف نماز گزاردی، قصدت این بود که جز از خدا و گناهان خود ترسی نداشته باشی و جز به رحمت او امید نبندی؟

- خیر

آنگاه که گلوی گوسفند قربانی را می بریدی، قصدت این بود که با ورع و پارسایی گلوی حرص و آز خویش را ببری و سنت ابراهیم را که فرزند و جگر گوشه اش را به قربانگاه برد، زنده بداری؟

- خیر

آنگاه که به مکه بازگشتی و طواف بازگشت به جا آوردی، قصدت این بود که به رحمت خداوند و طاعت او باز آمده ای و به دوستی او چنگ زده ای و فرمان او را به جا آورده ای و به او نزدیک شده ای؟

- خیر

پس به منی نرسیده ای؛ جمره ها را رمی نکرده ای؛ موهایت را نتراشیده ای؛ قربانی نکرده ای، در مسجد حنیف نماز نگزارده ای؛ طواف بازگشت نکرده ای و به خدا نزدیک نشده ای. بازگرد، که تو حج به جا نیاورده ای.

شبلی بر آن همه قصور و تقصیری که در حج او بود، گریه ها کرد و برای آموختن اسرار حج، کوششها نمود و در نوبت بعد، از روی شناخت و معرفت؛ حج حقیقی گزارد. (محدث نوری، مستدرک الوسایل)

بخشی از اسرار عرفانی حج در اندیشه امام خمینی(ره)

سفر حج... سفر تحصیل دنیا نیست سفر الی الله است.شما دارید به طرف خانه خدا می روید. تمام اموری که دارید انجام می دهید به طور الوهیت باید انجام بدهید. سفرتان از اینجا که شروع می شود «وفد» الی الله است، سفر به سوی خدای تبارک و تعالی است. باید همانطوری که مسافرین الی الله مثل انبیا(ع) و بزرگان از دین ما مسافرتشان الی الله در تمام زمان حیاتشان بوده است و یک قدم تخلف نمی کردند از آن چیزی که برنامه وصول الی الله بوده است، شما هم الان «وفود» الی الله دارید می روید. شما در آنجا که می روید، در میقات که می روید لبیک به خدا می گویید، یعنی تو دعوت کردی و ما اجابت. مبادا یک عملی انجام بدهید که خدای تبارک و تعالی بفرماید که خیر، شما را من قبول ندارم برای اینکه شما اسلامی نیستید... این سفرالهی را شما می روید رجم شیطان می کنید. اگر چنانچه خدای نخواسته خودتان از جنود شیطان باشید رجم خودتان را هم می کنید. شما باید رحمان بشوید تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شیطان باشد. (صحیفه نور/ ۹/۲۳۷)

● ضرورت نفی شریک در همه مراتب

لبیک های مکرر از کسانی حقیقت دارد که ندای حق را به گوش جان شنیده و به دعوت الله تعالی به اسم جامع جواب می دهند. مسئله، مسئله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گویی گوینده از خود دراین محضر بیخود شده و جواب دعوت را تکرار می کند و دنباله آن، سلب شریک به معنای مطلق آن می نماید که اهل الله می دانند نه شریک در الوهیت فقط، گرچه سلب شریک در آن نیز شامل همه مراتب تا فنای عالم درنظر اهل معرفت است و حاوی جمیع فقرات احتیاطی و استحبابی است مثل «الحمد لک والنعمه لک» و حمد را اختصاص می دهد به ذات مقدس، همچنین نعمت را، و نفی شریک می کند، و این نزد اهل معرفت غایت توحید است و به این معناست که هر حمدی و هر نعمتی که در جهان هستی تحقق یابد حمد خدا و نعمت خداست بدون شریک و درهر موقف و مشعری و وقوف و حرکتی و سکون و عملی، این مطلب و مقصد اعلی جاری است و خلاف آن، شرک به معنای اعم است که همه ما کور دلان به آن مبتلا هستیم... لبیک های شما جواب دعوت حق تعالی باشد و خود را محرم برای وصول به آستانه محضر حق تعالی نمایید و لبیک گویان برای حق، نفی شریک به همه مراتب کنید و از «خود» که منشأ بزرگ شرک است به سوی او(جل وعلی) هجرت نمایید و امید است برای جویندگان، آن مدتی که دنبال هجرت است حاصل آید و اجری را که علی الله است دریافت نمایند و اگر جهات معنوی به فراموشی سپرده شود گمان نکنید که بتوان از چنگال شیطان نفس رهایی یابید و تا در بند خویشتن خویش و هواهای نفسانی خود باشید نمی توانید جهاد فی سبیل الله و دفاع از حریم الله نمایید. (همان /۹۱/ ۲۴-۴۴)

شایان توجه است که امام خمینی(ره) در یکی از آثار مکتوب خود آورده اند که در آینده در خصوص ابعاد عرفانی حج متن کاملی را به رشته تحریر در خواهند آورد، لیکن متأسفانه این مهم اتفاق نیفتاد بلکه به صورت پراکنده و کوتاه در لابه لای آثار ایشان مطالبی درباره اسرار معنوی حج به چشم می خورد که در این جا به بخشی از بیانات ایشان در خصوص قربانی در حج اشاره می نماییم. ایشان در این مورد می فرمایند: مسئله قربانی فرزند یک باب است که به حسب البته دید نوع بشر مسئله مهمی است لکن آن چیزی که مبدا این عمل می شود آن چیزی که مقابله ما بین پدر و پسر را در آن جا متحقق می کند، این یک مسائل قلبی و روحی و معنوی است. فوق این مسائلی که ماها می فهمیم، ما همه می گوییم که ایثار کرد، قربانی کرد و واقعا این طور بوده است، خوب مهم هم هست لکن آیا درنظر ابراهیم(ع) هم ایثار بوده است؟ ابراهیم هم در نظرش این بوده است که حالا یک چیزی، تحفه ای می برد پیش خدا؟ اسماعیل هم سلام الله علیه در نظرش بوده که یک جانفشانی دارد می کند برای خدا؟ یا مسئله این نیست، این مسئله ای است که تا نفسانیت انسان است، خودیت انسان هست، ایثار اسمش هست من ایثار می کنم در راه خدا فرزندم را، من ایثار می کنم در راه خدا جان خودم را، این برای ما مهم است، و زیاد مهم است، (اما) برای ابراهیم مسئله این، ایثار نیست. ابراهیم خودی نمی بیند تا ایثاری کرده باشد، اسماعیل خودی نمی بیند تا ایثار کرده باشد ایثار این است که من هستم و تو هستی و عمل من و برای تو و ایثار. این درنظر بزرگان اهل معرفت و اولیای خدا شرک است درعین حالی که درنظر ما کمال بزرگی است، ایثار بزرگی است. (همان / ۹۱/۴۵)

● حج، ضیافت خدا

مفسروحکیم فرزانه حضرت آیت الله جوادی آملی درباره ضرورت پی بردن به اسرار باطنی حج می نویسد: همه عبادت ها یک سر مشترک دارند و یک سر مختص؛ انسان به هر کدام از این دو راز و سر، راه پیدا کند، می تواند درباره غیر حج نیز این راه را طی کند. عظمت حج به قدری در دعاهای ماه مبارک رمضان چشمگیر است که معلوم می شود خداوند می خواهد ضیافت خود را در طی این چند ماه تتمیم کند. آغاز ضیافت، ماه مبارک رمضان و پایانش ذیحجه است، که پایان ماه های حرام و حج می باشد. حج، ضیافت خداست و حاجیان، ضیوف الرحمانند. تعبیر «ضیافت» که در صوم و حج آمده، از روایات اسلامی گرفته شده است. در اسلام گاه سخن از «عبادت» است، گاه از «ضیافت». عبادت را با بحث های فقهی و ظاهری می توان تحلیل کرد و ضیافت را با اسرار عبادت ها.

یکی از برجسته ترین دعاهای ماه مبارک رمضان، همان طلب حج است، آن هم حج مکرر. در دعاهای شب و روز این ایام آمده است: «وارزقنی حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام».

«خدایا، زیارت خانه ات و انجام مراسم و مناسک حج را هر ساله نصیبم فرما.»

این دعا از دعاهای برجسته ماه مبارک رمضان است که در خود این ماه، انسان صائم و روزه دار، ضیف الرحمان است. پس ضیافت دو مرحله دارد: ۱) مهماندار به مهمان می گوید: چیزی طلب کن.

۲) مهماندار آنچه را که مهمان بخواهد به او عطا می کند. در ماه مبارک رمضان، مهماندار که خداست به بندگان روزه دارش دستور می دهد که: «از من حج طلب کنید». در مراسم و مناسک حج نیز سخن از ضیافت است، اما نه از طلب، بلکه اینجا سخن از عطاست. در حج نمی گوید: «از من بخواه» بلکه «خواسته ها را عطا می کند... (صهبای صفا/ ۶)»

● ضرورت شناخت اسرار حج

سخن دیگر در «اسرار حج» این است که هر اندازه «خلوص» بیشتر باشد، «ثواب» نیز به همان اندازه بیشتر است و خلوص، شأنی از شئون «عقل عملی» است. اراده، نیت، تصمیم، اخلاص و... در حوزه عقل عملی است و این مسبوق به «معرفت» است که مربوط به «عقل نظری» است. انسان باید «بفهمد» تا به اندازه معرفتش «اقدام خالصانه» داشته باشد. انسان باید بداند که در حج چه خبر است تا حج را با خلوص انجام دهد. اگر اسرار حج را نداند، هر اندازه هم خلوص داشته باشد، خلوص او بسته و محدود است. ولی وقتی به اسرار حج آگاه باشد خلوص او مشروح و بازتر می شود. لذا قبل از مسئله نیت و اخلاص، انس به اسرار حج لازم است تا انسان اعمال صوری و ظاهری را که انجام می دهد، بداند که باطن و مغزی دارد. آن مغز را با اخلاص از ذات اقدس اله مسئلت کند. برای هر عبادتی سری است. برای حج نیز سر مخصوصی است. پس بدون آشنایی به اسرار، طی مراحل کامله اخلاص، میسر نیست... (همان، ص ۹۲)

● آداب حج از دیدگاه فیض کاشانی

مرحوم ملامحسن فیض کاشانی نیز در باب اسرار باطنی حج به نیکی قلم فرسایی نموده و خواننده را از پوسته ظاهر اعمال به باطن آن سوق می دهد که در این جا مختصری از نوشته این ربانی سترگ را می آوریم:

بدان که آدمی چون به قصد حج از وطن خود بیرون برود و داخل بیابان گردد و عقبات را مشاهده کند و روبه خانه خدا آورد باید متذکر گردد بیرون رفتن خود را از دنیا و گرفتاری به عالم برزخ و محشر، تا ملاقات حضرت داور. و از تنهایی راه، یاد تنهایی قبر کند. و از تشویش «قطاع الطریق» و درندگان صحرا، یاد هول موذیات عالم برزخ نماید. و چون به میقات رسد و جامه احرام پوشد، به فکر پوشیدن کفن افتد، و یاد آورد زمانی را که به او کفن خواهند پیچید و با آن جامه به حضور پروردگار خواهند برد؛ زیرا جامه احرام، شبیه به کفن است؛ و چون احرام بست و زبان به «لبیک اللهم لبیک» گشود، بداند که معنی این کلام اجابت ندای پروردگار است اگرچه باید امیدوار به قبول لبیک او باشد. اما از رد آن نیز خوفناک باشد و بترسد که مبادا جواب او رسد که «لا لبیک و لا سعدیک». پس باید متردد میان خوف و رجاء باشد و از خود و عمل خود نومید و به فضل و کرم الهی امیدوار باشد و بداند که: وقت لبیک گفتن، ابتدای عمل حج است و محل خطر است.

مروی است که: «حضرت امام زین العابدین علیه السلام چون احرام بست و بر مرکب سوار شد رنگ مبارک او زرد شد و لرزه بر اعضای شریفش افتاد، نتوانست که لبیک گوید. عرض کردند که: چرا لبیک نمی گویید؟ فرمود که: می ترسم که پروردگار من گوید: «لالبیک و لاسعدیک». پس چون زبان به تلبیه گشود و لبیک گفت بیهوش گشته از مرکب بر زمین افتاد؛ او را به هوش آوردند و سوار کردند. و لحظه به لحظه چنین می شد تا از حج فارغ گردید».(۱)

و چون صدای مردمان به تلبیه بلند شد، متذکر گردد که این اجابت ندای پروردگار است که فرموده است: « أذن فی الناس بالحج یأتوک رجالا». «ندا کن مردمان را که به حج حاضر شوند.» (حج/۷۲) و از این ندا به یاد نفخ صور و برآمدن مردم از قبور افتد، که کفنها در گردن به عرصات قیامت ایشان را می خوانند. و چون داخل مکه شود به فکر افتد که حال، داخل حرمی گردیده که هر که داخل آن شود در امن و امان است و امیدوار شود که به این واسطه از عقاب الهی ایمن گردد و دل او مضطرب باشد که آیا او را قبول خواهند کرد و صلاحیت قرب حرم الهی را خواهد داشت یا نه؛ بلکه به دخول حرم، مستحق غضب و راندن خواهد شد و از اهل این مضمون خواهد بود.

به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند

که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی

(فخرالدین عراقی)

و باید امید او در همه حالات غالب باشد؛ زیرا شرف خانه، عظیم است و صاحب خانه کریم و رحمت او واسع و فیض او نازل و حق زیارت کنندگان خود را منظور دارد و کسی را که به او پناه آورد رد نمی نماید.

و چون نظر او به خانه افتد متوجه عظمت آن گردد، و چنان تصور کند که گویا صاحب خانه را می بیند و امیدوار شود که چنان که به ملاقات خانه فایز شده به ملاقات صاحب خانه نیز مشرف خواهد شد و شکر خدا را به جای آورد که به این موهبت کبری رسیده است. (المحجه البیضاء/۲/۱۰۲)

به کوشش سکینه نیک بخت