سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
چشم به راه آینده
یک اثر هنری از دو طریق با جامعه ارتباط برقرار میکند؛ یا میکوشد بر جامعه تاثیر بگذارد و یا از آن تاثیر بپذیرد. تئاتر ایران در این سالها ارتباطی بسیار کمرنگ با جامعه اطراف خود داشته است. تئاتر اصولا در زمانهای بسیار اندکی در زیستگاه تاریخی خود این امکان را کسب کرده که بر جامعه تاثیر بگذارد و اگر هم آثاری مشاهده شده که به انگارههای اجتماعی دوران خود نزدیک شدهاند، بیشتر تحت تاثیر جامعه بودهاند.
در سالهای اخیر همین نگاه هم دائم کمرنگتر شده و به دلایل مختلفی که پرداختن به آنها از حوصله این نوشتار خارج است، ما با داستانهایی روبهرو بودهایم که اگر هم داعیه اجتماعی داشتهاند، نویسنده و کارگردان به هزار و یک دلیل آن را در نشانههایی مجرد و انتزاعی پیچیده و به همین دلیل مجراهای ارتباطی با مخاطب دائم تنگ و تنگتر شده است. به همین روی میتوان به جرات اذعان داشت تئاتر اجتماعی در ایران وضعیت خوبی ندارد و نمیتوان تئاتر را آینه مناسبی از جامعه امروز محسوب کرد.
نمایش بعضی وقتها خوبه که آدم چشمهاشو ببنده....! نوشته آرش عباسی و کارگردانی سیاوش تهمورث میکوشد تا حدودی به یک نمایش منتقد اجتماعی نزدیک شود. اثر، طبقه متوسط جامعه ایرانی را نشانه میرود که تا سر در دروغ غرق شدهاند و این را زمانی در مییابند که میکوشند برای نسل بعد از خود یادگاری از زندگی باقی گذارند.
رشد طبقات اجتماعی در ایران روندی طبیعی نداشته است. از همین روی افراد در طبقه متوسط برای اینکه جایگاه متزلزل خود را از دست ندهند همواره نقابی بر چهره داشتهاند که این نقاب سبب شده تعاریف اخلاق، انسانیت و اصولا زندگی اجتماعی در این طبقه با تناقض رو به رو شود. در جوامعی که رشد طبقاتی به شکل متناسب شکل گرفته، عادات و رفتارهای اجتماعی همواره دارای تعاریفی مشخص بودهاند و از همین روی آدمها کمتر میکوشند یکدیگر را فریب دهند.
این نگاه منتقدانه از بیرون به طبقه متوسط میتواند فاصلههای خالی را در تئاتر اجتماعی ایران پر کند. حرکتی که مدتهاست در سینما آغاز شده و سینماگرانی همچون اصغر فرهادی سعی دارند با آینه داری اجتماع، موقعیت متزلزل اخلاقی طبقه متوسط را به تصویر بکشند. اما نمایش بعضی وقتها خوبه که آدم.... نمیتواند همپای مناسبی برای نمونههای سینمایی خود به شمار آید. عمق نگاهی که در نمونههای سینمایی اینگونه انتقادهای اجتماعی وجود دارد در این تئاتر جای خود را به نوعی سطحینگری داده است. نگاهی که در روابط و شخصیتها عمیق نمیشود و بنابراین اثر نمیتواند فرای لایههای نخستین، لایههای ثانویهای را ایجاد کند.
مهمترین مشکل نمایش بعضی وقتها خوبه که آدم... دوپارگی فضای داستانی آن است. همین دو پارگی باعث میشود داستان دیر آغاز شود و این دیر هنگامی شروع داستان نه تنها سبب افت ریتم اثر شده بلکه کارگردان را واداشته فضاهای خالی را با رفتارهایی پر کند که بیش از نزدیکی به رئالیسمی که نمایش داعیه آن را دارد به تناقض و تصنع نزدیک شود.
زمان کلی اجرای نمایش حدود ۷۰ دقیقه به طول میانجامد که این زمان شامل دو بخش ۳۰ و ۴۰ دقیقهای است. بخش اول فضایی شاد دارد و از روابط سرخوشانه آدمهای داستان سخن میگوید. بخشی که بزرگترین لطمه را به پیکره اثر میزند. قرار است در این بخش با آدمهای داستان آشنا شویم؛ مسئله اصلی نمایش مطرح شده و در ادامه از فضایی سرخوش به فضایی سنگین در غلطیم و این دو فضا در تضاد با هم ماهیت نمایش را در ذهن مخاطب تبیین کنند.
اما از همان ابتدا ساختارسازی شخصیتها و داستان جای خود را به روابط ساده میان شخصیتها میدهد. همین مسئله و کشدار شدن این بخش از داستان، باعث میشود نقاط ضعف بیشتر نشان داده شود.
مسئله نخست از آنجا آغاز میشود که ما با تعدادی آدم رو به رو هستیم که باید بعدتر درباره اعمال و رفتار آنها قضاوت کنیم. نخست اینکه تعریف مشخصی از این شخصیتها ارائه نمیشود به جز روابطی تیپ گونه تا تماشاگر را به این نتیجه برساند که از پس این سرخوشی ظاهری قرار است یک تراژدی عظیم خود را بنمایاند.
دوم رویداد مهمی در این فصل رخ نمیدهد و داستان تا زمانیکه ندا خبر حاملگی خود را به جمع بدهد در یک دایره بسته دور میزند و همین سبب افتادن ریتم شده و ریتم درونی اثر نیز که به مدد شلوغ کاری آدمهای داستان ظاهری تند به خود گرفته به یک ضد ریتم بدل میشود.
از سوی دیگر همین فصل نشان میدهد که این نمایش اثری مناسب برای تالار اصلی تئاتر شهر نیست. زیرا بازیگران با صدای بلند با یکدیگر سخن میگویند و این فریادها تا جایی پیش میرود که عملا برخی دیالوگها به دلیل تداخل با یکدیگر سبب میشود مخاطب نتواند آنها را به درستی دریابد.
تکرار در رفتار شخصیتها سبب میشود به تعاملی تکراری دست یابند و همین اعمال تکراری رفتار آنها را به تصنع نزدیک میکند. جالب اینجاست که این اتفاق درباره دو شخصیتی که اتفاقا بیش از همه سخن میگویند یعنی لیلی و مانی بیش از همه خود را نشان میدهد. در این میان تنها رحیم نوروزی، سیامک صفری و نسیم ادبی تا حدودی توانستهاند گلیم خود را از آب بیرون بکشند.
در بخش دوم که با خبر حاملگی ندا آغاز میشود یک علامت سئوال با ناراحتی لیلی از این خبر ایجاد میشود. اما با خروج او از صحنه و دیزالو داستان در ماجرای علی و نگین، نویسنده پاسخ آن را به آینده موکول میکند. شاید حضور در سالنی کوچکتر میتوانست به کارگردان کمک کند تا این علامت سئوال در ذهن بیننده با کمک بازی سازی که بازیگر انجام میدهد پررنگتر شود. اصولا این تغییر حالتها در بازیگر مخصوص نمای درشت است و تصویر کردن آن در لانگ شات حس شخصیت را از میان میبرد.
در بخش داستان نگین و علی کارگردان و نویسنده میکوشند با بیان یک داستان، عقیم بودن زوج و در تضاد قرار گرفتن آنها با جمع را به عنوان موضوع تازهای مطرح کنند. نویسنده توانسته با این رویداد پاساژ مناسبی را برای ورود لیلی به داستان ایجاد کند. میزانسن و بازی بازیگران نیز در این فصل با نزدیکی به ملودرام تماشاگر را تحت تاثیر قرار میدهد. اما در حقیقت داستان نگین و علی یک پیش رویداد به شمار میآید تا ما داستان مانی و لیلی را بشنویم که نتیجهگیری کلی نمایش در آن نهفته شده و قرار است تمام فاجعه داستان در دل آن بررسی شود. در صورتی که به نظر میرسد نویسنده پیش رویداد مناسبی را برای پرداختن به رویداد اصلی انتخاب نکرده است. داستان نگین و علی بسیار غم انگیزتر از داستان لیلی و مانی محسوب میشود. داستان لیلی و مانی یک رابطه سرخوشانه عشق دوران جوانی بوده که نه خیانتی در آن صورت گرفته و نه حداقل شمایلی دارد که بتوان به آن، عنوان فاجعه داد. شاید هم نویسنده و کارگردان نمیتوانند عمق فاجعه آن را به خوبی تصویر کنند؛ از همین رو رویداد نهایی شاهد مثال خوبی برای تم کلی یعنی دروغ گویی نسلی که میخواهد میراثی را برای آیندگان به جای بگذارد تبدیل نشده و تم از داستان بیرون زده و به شعار نزدیک میشود.
البته در این میان نمیتوان از برخی نقاط قوت اثر نیز چشم پوشید. در ابتدای نمایش زمانی که پرده گشوده میشود، با فضایی تاریک رو به رو هستیم. در این بخش ابتدا لیلی باید گفتوگوی خود را با دوربین آغاز کند و پس از مقدمه او چراغ روشن شود. به این ترتیب نویسنده و کارگردان با اشارهای تلویحی از واقعیتی سخن میگویند که در ادامه داستان توسط لیلی رونمایی میشود و به این ترتیب عباسی و تهمورث یک نشانه روایی را برای اثر خود تدارک میبینند.
حیرانی حمید با بازی سیامک صفری نیز در میان این آدمها جالب توجه است. آدمی که به بازی گرفته شده و دائم میان شخصیتها تاب میخورد و همچون موجودی بیگانه قصد دارد روابط آنها را ثبت کند. این نشانهسازیها سبب میشود که ما فارغ از کلام بتوانیم از منظر نمایشی با دنیای اثر ارتباط برقرار کنیم.
خبر بچهدار شدن مانی و ناراحتی لیلی نیز خوب طراحی شده است. لیلی از اینکه میبیند مانی و ندا با آمدن بچه به عنوان نماد آینده به چشماندازی روشن از یک زندگی مستحکم دست یافتهاند ناراحت شده و سعی میکند بازی را بر هم زند.
با توجه به دغدغههای آرش عباسی در نمایشنامهنویسی میشد انتظار داشت نمایش بعضی وقتها خوبه که آدم چشمهاشو ببنده...! به یک اثر اجتماعی جسور بدل شود. اما شتابزدگی در نگارش و مقدمه بیدلیل طولانی و جمعبندی بسیار سریع و عدم تناسب میان رویدادها و تم نمایش سبب شده کار در همان لایه نخستینی که مطرح کرده باقی بماند و از تضارب روایتها که خصلت داستانگویی رئالیستی امروز است، دور بماند.
پس همچنان در انتظار آینده میمانیم.
رامتین شهبازی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور رئیسی سقوط بالگرد رئیسی ایران شهادت بالگرد تبریز حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم شهادت رئیسی
تهران کنکور هواشناسی شورای شهر تهران شهرداری تهران تعطیلی مدارس هلال احمر سانحه بالگرد رئیسی پلیس سیل قوه قضاییه بارش باران
قیمت خودرو قیمت دلار قیمت طلا بورس خودرو یارانه بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان بازنشستگان ایران خودرو سایپا
شهادت رئیس جمهور سینمای ایران پیام تسلیت تلویزیون لیلا حاتمی سریال آیت الله سید ابراهیم رئیسی سینما شعر رسانه ملی نمایشگاه کتاب زری خوشکام
کنکور ۱۴۰۳ گوگل دانش بنیان تجهیزات پزشکی دانشگاه تهران تلسکوپ فضایی هابل باتری
رژیم صهیونیستی ترکیه جنگ غزه اسرائیل فلسطین غزه روسیه امیرعبداللهیان آمریکا چین حماس اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر رئال مادرید باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال بازی باشگاه استقلال منچسترسیتی
هوش مصنوعی مایکروسافت تبلیغات سامسونگ اپل ناسا نمایشگاه ایران هلث موبایل آیفون
سرطان سزارین رژیم غذایی آلزایمر طول عمر زایمان افسردگی فشار خون مغز انسان دیابت