دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

محصور در اسطوره و فریب


محصور در اسطوره و فریب

بن گوریون به عنوان یکی از معماران کشور اسرائیل, در روندی فریبکارانه, از اسطوره هایی که هیچ ریشه ای در تاریخ ندارند, به عنوان سنگ های زیرین طرح خود سود جست و توانست این اسطوره ها را به عنوان حقایق مسلم تاریخی, ابتدا در اذهان مهاجران یهودی به فلسطین و سپس در جوامع غربی جا بیندازد

بن گوریون به عنوان یکی از معماران کشور اسرائیل، در روندی فریبکارانه، از اسطوره‌هایی که هیچ ریشه‌ای در تاریخ ندارند، به عنوان سنگ‌های زیرین طرح خود سود جست و توانست این اسطوره‌ها را به عنوان حقایق مسلم تاریخی، ابتدا در اذهان مهاجران یهودی به فلسطین و سپس در جوامع غربی جا بیندازد. دولت و تئوریسین‌های صهیونیستی همچنان از این اسطوره‌ها برای پیش بردن اهداف اشغالگرانه خود و توجیه اقدامات سبعانه‌شان در ارتباط با مردم بی‌گناه فلسطین سود می‌جویند. در این میان با توجه به حضور قدرتمند لابی‌های اسرائیلی در آمریکا و نفوذ بسیار شدید آنها بر شرکت‌ها و رسانه‌های آمریکایی، اسرائیل توانسته است همواره حمایت دولت و سایر نهادهای انتخابی این کشور را برای سیاست‌های ضد بشری خود کسب کند.

بن گوریون دریافت که کتاب مقدس را می‌توان به یک متن ملی سکولار تبدیل کرد تا به عنوان یک منبع مرکزی تخیل جمعی باستان عمل کند و به کمک آن صدها هزار مهاجر را به شکل یک قوم متحد درآورد و نسل جدیدتر را به این سرزمین پیوند زد. (شلومو سند، «ابداع قوم یهود»، ۱۸۰)

امروز که آمریکا در ناباوری و هراس مطلق، شاهد افول و تبدیل «رئیس جمهور تغییر و امید» به یک «گولم اسرئیل» بله قربان گو و سرسپرده نتانیاهو و لیبرمن است، گفتار فوق چه اندازه اهمیت پیدا می‌کند؟ «گولم پراگ» کبیر در قرن شانزدهم، مخلوقی اسطوره‌ای بود که «رابی لوئو» باستانی او را با سحر و جادو از گل آفرید تا از گتوی یهودیان که محصور در دیوارهایی بلند بود محافظت کند. این مخلوق روح نداشت، اما در خدمت رابی بود. اکنون هم ما با ناباوری اوباما را نظاره می‌کنیم که چگونه به تحقیر« بی بی» و «آویگدور» تن می‌دهد، در حالی که آنها این عامل بزرگ تغییر، به ارمغان آورنده صلح برای جهان و منجی آمریکا از ویرانی-هایی که بوش بر جای گذاشته است را تمسخر می‌کنند.

پاسخ را باید در مطالعه‌ای جست که درباره اسطوره‌شناسی و فریب انجام گرفته است. اسطوره به معنای آفرینش واقعیت‌های تاریخی بر مبنای داستان‌های باستانی است، پیش از آنکه تحقیقات علمی یا مطالعات معرفت‌شناسانه، شواهدی دال بر صحت و اعتبار این داستان‌ها فراهم آورند. در سال ۱۹۳۶ ییتژاک بائر اثری انتشار داد و در آن چنین نتیجه‌گیری کرد که «جنبش‌های ملی اروپا در اصل تعیین‌کننده تجدید حیات قوم یهود در روزگار حاضر نبوده‌اند. این مسئله به وجدان ملی باستانی قوم یهود باز می‌گردد که قبل از تاریخ اروپا وجود داشته است و مدل مقدس اصلی برای تمامی ایده‌های ملی اروپا به شمار می‌رود.» از نظر بائر، اسطوره‌های توراتی مبنی بر دادن سرزمین فلسطینی‌ها به قوم برگزیده، مبنای شایستگی آنها بوده است. در واقع تاریخ یهود «از زمان تاریخ غیر یهودی به طور مجزا مورد مطالعه قرار گرفته است، چرا که اصول، ابزارها، مفاهیم و چهارچوب زمانی این مطالعات، به کلی متفاوت بوده‌اند».

بن گوریون آن دسته از شواهد علمی که داستان تورات را مبنی بر «وعده سرزمین کنعان به ذریه ابراهیم و سارا داده شده» نقض می‌کردند، نادیده گرفت. امری که جای تعجب چندانی ندارد، چون آن گونه که شواهد شلوموسند نشان می‌دهند، بن گوریون از این ذریه نبود. بن گوریون اجازه نداد هیچ منبع بیرونی، منبعِ «آسمانی» نویسنده تورات را به چالش بکشد. حتی منطق توماس پاین که اشاره کرده بود، ملاقات ابراهیم با خدا اگر در عالم واقع اتفاق افتاده باشد، می‌تواند تعیین‌کننده وجود این وعده باشد، چرا که این ملاقات صرفاً یکی از مکاشفه‌های موسی در تنهایی بوده است و برای پیروان او فقط حکم شنیده‌ها را داشته است. اما اقدامات بن گوریون در سراسر اسرائیل رواج یافت و تورات به متنی ملی و ابزاری برای «خلق یک منشاء نژادی مشترک برای اجتماعات مذهبی که در سراسر جهان پخش شده بودند و وسیله‌ای برای انگیزش یهودیان در ادعای برخورداری از حق مالکیت بر این کشور» تبدیل شد.

شواهد باستان‌شناسی و علمی نشان می‌دهند که نسل‌کشی در کنعان هرگز اتفاق نیفتاده و خروج هرگز رخ نداده است و انسان تنها باید «تورات از زیر خاک درآمده» فینکلشتاین و زیلبرمن و«تاریخ و روایت‌های مردسالارانه» تامپسون و آخرین اثر دکتر سند را در میان انبوه کتاب‌های دیگری که در این باره نوشته شده‌اند بخواند تا واقعیت را درک کند. متأسفانه از نظر فلسطینی‌ها و مردم خاورمیانه، دروغ‌ها و فریب‌های بن گوریون، اسرائیل را در برابر سرزنش‌ها به خاطر سرقت سرزمین فلسطین از دست ساکنان بومی و مشروعیت بخشیدن به این عمل خود مصون کرده است. همان گونه که سند خاطرنشان می‌کند، «کتاب تورات از پوسته رساله-های مربوط به الهیات، به بخش تاریخی انتقال داده شد و طرفداران ناسیونالیسم یهودی به گونه‌ای شروع به قرائت آن کردند که انگار شهادتی معتبر از روندها و رویدادهای (تاریخی) باشد».

در چهاردهم مه ۱۹۴۸ پرزیدنت هری ترومن نامه‌ای از طرف آژانس یهود در تحت‌الحمایگی فلسطین دریافت کرد که به دنبال حمایت او و در واقع شناسایی سرزمین تازه اعلام موجودیت کرده اسرائیل توسط او بود. آژانس یهود در این نامه در شرایطی نامطمئن اعلام کرده بود که کشور جدید آنها صلح را به این منطقه خواهد آورد، چرا که این کشور از «طرح تقسیم» سازمان ملل که بر ایجاد دو کشور در فلسطین، یکی برای فلسطینی‌ها و یکی برای یهودیان تأکید داشت، اطاعت و حمایت خواهد کرد. آنچه در این نامه نیامده بود این بود که در ماه‌های قبل از آن، نیروهای اسرائیلی به شهرها و روستاهای فلسطینی حمله و آنها را ویران کرده بودند که حائز اهمیت‌ترین مورد، فقط یک ماه قبل از ارسال این نامه، روستای دیر یاسین بود که یک قتل عام سبعانه بر ساکنان آن تحمیل شده بود. پیامد این فریب و خدعه، انهدام و زدودن چهارصد و هجده شهر و روستا از سوی نیروهای متحد یهودی، پاکسازی نژادی بالغ بر هفتصد و پنجاه هزار نفر از مردم بومی و آواره کردن آنها در کمپ‌های آوارگان و سرزمین‌های همسایه و الحاق کردن زمین‌ها و خانه-های آنها به دولت جدید یهود بود. با این حال با فریب و خدعه، یک اسطوره ـ داستان دیگر خلق شد.

تمامی این واقعیت‌ها با «جعل» و تبدیل کردن صدها هزار مهاجر جدید به یک قوم متحد با شیوه‌های مافیا‌مانند کنترل بر توده‌های یهودی از سوی بن گوریون بود که قبل از سال ۱۹۴۷ به فلسطین آورده شدند. شدت این کنترل آن‌طور که در مدارک ضبط شده توسط پلیس تحت‌الحمایه به ثبت رسیده است ـ مدارکی که توسط سر ریچارد کاتلینگ در آرشیو خانه رودس در آکسفورد نگه‌داری می‌شد ـ شامل مالیات‌گیری اجباری به منظور پشتیبانی از بازوی نظامی آژانس یهود، اعمال خشونت برای کنترل «افراد کاهل»، دادن شغل به آنها به محض ورود به فلسطین، وجود شبکه صهیونیست‌ها در اروپا و انگلستان برای تداوم کنترل مهاجران مطلوب در برابر مهاجران نامطلوب و نیز کنترل فلسطینی‌ها برای تداوم بی‌قید و شرط ترور صهیونیستی علیه نیروهای تحت‌الحمایه، وسایل ارتباطی در داخل جامعه یهودی و تمامی ارتباطات بیرونی درباره جامعه یهودی به ویژه در انگلستان و آمریکا و تحصیل کلیه جوانان به دنبال ثبت نام در نیروهای مسلح یهودی می‌باشد. کتاب «پاکسازی نژادی فلسطینی‌ها»ی ایلان پاپ، بر مدارکی که توسط کاتلینگ نگه‌داری می‌شود، صحه می‌گذارد.

امروزه نیز همان پاکسازی نژادی ادامه دارد، چون کنترل‌های به سبک مافیا بر مهاجران یهودی به فلسطین که در آن سال‌های اولیه اعمال می‌شد، هنوز از طریق کنترل کلی مردم اسرائیل از سوی ارتش این کشور و کنترل دولت صهیونیستی بر کنگره آمریکا از طریق فشار لابی‌های یهودی ـ همانطور که از میرشیمر و والت بر اساس عدم مخالفت کنگره با دستورهای دیکته شده «آیپک» چنین فشاری را مستند می‌کنند ـ ادامه دارد.

برای مشاهده نتیجه عملکرد این لابی‌ها فقط کافی است به تن دادن کنگره ما به تازه ترین کاپیتولاسیون به تقاضای اسرائیل که از طریق لابی با گزارش گلدستون مخالفت کرد، نگاه کنید.

چرا ما باید به این موضوع اهمیت بدهیم که فریب و خدعه بن گوریون، سوخت لازم را برای آوردن یهودیان به فلسطین در طول دوران تحت‌الحمایگی فراهم آورده است؟ پاسخ این سؤال به اندازه کافی روشن است. همانطور که اشاره شد، صهیونیست‌ها روی تمام یهودیانی که وارد فلسطین می‌شدند کار می‌کردند و ذهن آنها را برای مذهبی که یک دروغ بود و حق برخورداری از زمین که وجود خارجی نداشت، شکل‌دهی می‌کردند. همین اسطوره ـ داستان در قالب کتاب‌های متعددی که بر اساس تفسیرهای به عمل آمده از تورات نوشته شده بودند، به غرب ارسال شدند. در این کتاب‌ها برداشت‌هایی با دقت تاریخی از نژاد یک قوم ارائه می‌شد که به عنوان یک نژاد وجود خارجی نداشتند، اما به حقایق متکی بر شنیده‌ها معتقد بودند؛ شنیده‌هایی چون خروج اسطوره‌ای یک قوم از مصر و آوارگی آنها در بیایان به مدت چهل سال، (خروجی که هیچ گاه رخ نداده است)، شکست دادن کنعانیان که اصلاً رخ نداده است و وجود پادشاهی‌های باستانی که برای آنها هیچ مدرکی وجود ندارد. یهودیان که تحت القای این باورها قرار گرفته بودند، تحت الیگارشی بن گوریون به این باور رسیده بودند که آنها در حال رفتن به خانه هستند، به سرزمینی که از نظر تاریخی حق آنان بوده است؛ بی اعتنا به این واقعیت که در طی قرن‌ها قوم دیگری در آن می‌زیستند. این باور اجازه پذیرش هیچ کس دیگری را به عنوان همسایه بر روی سرزمینی که فقط به بارورمندان تعلق داشت نمی‌داد؛ تعریفی مؤثر از یک دموکراسی.

وحشت از این فریب، به دو راه رفت: یهودیان بی‌گناه آواره شده از اروپای نازی، به چنگ این برنامه صهیونیستی افتادند که از مذهب آنها برای اهداف سیاسی و اقتصادی و همچنین ایجاد حس همدردی با متحدان خود در غرب استفاده کردند؛ غربی که از صدمات وارد شده بر قوم یهود توسط رژیم نازی آگاه بود و به خاطر فراهم آوردن امکان وقوع آن احساس گناه می‌کرد. در نتیجه غربی‌ها به همدستان بی‌گناه کسانی تبدیل شدند که برای کسب قدرت، زمین، مهمات و ثروت، به دستکاری در حقایق، علاقه‌مند بودند. در نتیجه این اعتقاد، آنها نه تنها نسبت به سرزمین فلسطین دارای حق می‌شدند، بلکه محق به کشتن فلسطینی‌ها نیز می‌شدند، چرا که آنها در سرزمینی زندگی می‌کردند که از طرف خود خدا به آنها داده شده بود. وحشت انگیزتر اینکه ایالات متحده و انگلستان از طریق دخل و تصرفات لابی‌هایی که بر نهادهای نمایندگی ما کنترل دارند، به تصرف نیروهای صهیونیستی درآمده بود، بنابراین وسایل لازم را برای تداوم سبعیت دولت‌های اسرائیلی جهت به انقیاد درآوردن مردم فلسطین، بر خلاف میل شهروندان این کشورهای به اصطلاح دموکراتیک فراهم آوردند.

این موضوع ما را به دیواری می‌رساند که پیرامون باراک اوباما بنا شده است. اوباما اسیر دست نیروهای صهیونیستی است که نهادهای نمایندگی آمریکا، شرکت‌ها و ارتباطات جمعی آمریکا را در کنترل خود دارند. زمانی که مردم آمریکا اوباما را به ریاست جمهوری انتخاب کردند، هیچ کس با انتخاب آنها مخالفت نکرد. او مردی بود که تغییر را با خود می‌آورد ـ پایان دادن به جنگ‌ها، به ارمغان آوردن مراقبت‌های درمانی برای تمامی آمریکاییان، مبارزه در جهت حفظ محیط زیست، توسعه فرصت‌های تحصیلی برای همگان ـ وعده‌هایی که تماماً مستلزم حمایت کنگره است. با این حال، با وجود پیروزی قاطع او در نظرسنجی‌ها، او عملاً یک رئیس جمهور است که به یک اردک چلاق می‌ماند. چرا؟

اوباما در تورهایی که در اوایل ریاست جمهوری خود به جهان عرب و روسیه و اتحادیه اروپا و آمریکا ترتیب داد، اصرار داشت که آمریکا دیگر همچون گذشته یک قدرت جهانی بزرگ نیست که تشنه سلطه جهانی باشد. نطق او در قاهره، راه را بر گشایش دیالوگی باز کرد که از امکان‌پذیر بودن صلح از طریق بازگشت به طرح شاهزاده سعودی بر مبنای قطعنامه سال ۱۹۶۷ سازمان ملل حکایت داشت؛ طرحی که شناسایی کامل اسرائیل از سوی کشورهای عربی را به دنبال داشت. تقریباً بی‌درنگ اسرائیل واکنش نشان داد و وفاداری او را نسبت به کشور یهود زیر سؤال برد. از آن زمان تا به حال، سیاست‌های خاورمیانه‌ای اوباما، حتی با وجود اینکه او مجبور به تعظیم در برابر کسانی چون نتانیاهو و لیبرمن شده است، به گل نشسته است. چرا؟

پاسخ این سؤال بسیار ساده است. با وجود کنگره‌ای که تحت کنترل ایپک و نفوذی‌های آن است، اوباما اگر با آنچه که صهیونیست-ها دیکته می‌کنند مخالفت کند یا حتی به نظر برسد که مخالفت می‌کند، هیچ کاری در ارتباط با ملزم کردن کنگره نمی‌تواند انجام دهد. شاید وقیحانه‌ترین تصمیم اتخاذ شده توسط دولت اوباما که مؤید این ادعاست، تصمیم آن مبنی بر اعتراض به گزارش گلدستون است که اسرائیل را به خاطر جنایاتی که علیه بشریت انجام داده است محکوم می‌کند، جنایاتی که از سوی «بی، تسلم» در اورشلیم (سازمان حقوق بشری کشور اسرائیل)، صلیب سرخ بین‌المللی و سازمان عفو بین‌الملل به رسمیت شناخته شده است.

اکنون ما می‌دانیم که اوباما حتماً ماه‌ها قبل از اینکه شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه‌ای را در مورد «وضعیت حقوق بشر در اراضی اشغالی فلسطین از جمله شرق اورشلیم» پیشنهاد کرد، از وجود این جنایات‌ها با‌خبر بوده است. این قطعنامه به شکلی قاطع بر «توصیه‌ای موجود در این گزارش و فراخوان‌ها از کلیه طرف‌های مربوطه از جمله بدنه‌های سازمان ملل به منظور تضمین اجرای بلافاصله آنها در راستای الزامات مورد نظر» صحه می‌گذارد. اما دولت اوباما و کنگره ما با آنچه که جهان دریافت، گزارشی معتبر و درست از اقدامات وحشیانه دولت صهیونیسیتی در اسرائیل است، مخالفت کردند.

گرداگرد این رئیس جمهور دیواری کشیده شده است، دیواری که وقتی نطق معروفش را در برلین زمانی که هنوز یک نامزد انتخاباتی بود ایراد می‌کرد، از وجود آن باخبر نبود؛ دیواری که نمی‌دانست اگر رئیس جمهور شود، هیچ گاه نخواهد توانست آن را از میان بردارد؛ دیواری که توسط قدرت‌هایی بنا شده است که نه تنها آمریکا بلکه مردم آمریکا را نیز در کنترل خود دارند؛ دیواری که ملاط آن از هراس است، تعصب و نژادپرستی شمع‌های آن و فشار و زور، سیمان آن است و از پول برای تطمیع در جهت حفظ و تداوم کنترل استفاده می‌کند. این دیواری است که اسطوره‌های تاریخی تحریف‌شده آن را بنا کرده‌اند، اسطوره‌هایی که آنقدرآنها را به عنوان حقیقت قالب کرد‌ه‌اند که خود به حقیقت تبدیل شده اند؛ اسطوره‌هایی که فریبکارانه برای کشیدن این ملت که روزگاری ملتی آزاد بود، به ژرفای تاریکی و نومیدی طراحی شده‌اند، اسطوره‌هایی که به تعداد معدودی اجازه می‌دهد بر تعدادی کثیر کنترل داشته باشند و در این روند ذهن‌ها را به بردگی می‌کشانند، ذهن‌هایی که اگر از حقایق پشت این اسطوره‌ها آگاه باشند، آنچه را که از آن حمایت می‌کنند، پس خواهند زد.

نویسنده: ویلیام ای. - کوک

منبع: ماهنامه - سیاحت غرب - ۱۳۸۸ - شماره ۸۱، اردیبهشت - تاریخ شمسی نشر ۰۰/۲/۱۳۸۸ - به نقل از http://intifada-palestine.com