دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

فیلمساز زبل هالیوود


فیلمساز زبل هالیوود

نگاهی به کارنامه فیلمسازی رابرت آلتمن به بهانه پخش «ملوان زبل» از سینما چهار

رابرت آلتمن شاید مهم‌ترین فیلمساز دهه ۷۰ سینمای آمریکا باشد که از دل سینمای تجاری سربرآورده و خود تهیه‌کننده فیلم‌هایش با شرکت لایونزگیت فیلمز از سال ۱۹۷۱ است. آلتمن از فیلمسازانی است که کارشان را با تلویزیون آغاز کرده و پیش از شروع به کار در سینما، توانایی‌های خود را در این رسانه به اثبات رسانده‌اند.

او در تلویزیون اپیزودهایی را از سری «آلفرد هیچکاک تقدیم می‌کند» (که اپیزودهایی از آن را همین اواخر در شبکه چهار دیدیم) کارگردانی کرده و فیلم‌های تلویزیونی موفقی چون «مبارزه»، «بونانزا» و «ایستگاه اتوبوس» حاصل فعالیت‌های او در این دوران است. نخستین فیلم سینمایی‌اش، «مش» (۱۹۷۱) است که یک کمدی سنت‌شکن و نامتعارف است و در پس‌زمینه بیمارستان سیار ارتشی در جریان جنگ کره، خود مبنای یک سریال محبوب تلویزیونی شد. آلتمن در مش کوشیده کشت و کشتار را به طرزی نامتعارف با فکاهه و طنز تلفیق کند و ترکیب‌بندی با عدسی باز پاناویژن و تداخل گفت‌وگوها ـ که در بسیاری از آثار بعدی‌ از مشخصه‌های سینمای آلتمن و موجب شهرت او محسوب ‌شده است ـ از ویژگی‌های بارز فیلم است. اگرچه فیلم مش، لحنی خشن دارد، اما استانداردهای تازه‌ای در ترکیب‌ و تلفیق خشونت و طنز به جا گذاشته است. آلتمن فیلم بعدیش، «بروستر مک کلود» را هم در ژانر کمدی ساخته است. این فیلم ـ که آلتمن خود آن را بسیار دوست دارد و بر بسیاری از دیگر فیلم‌هایش ترجیح می‌دهد ـ ماجرای مرد جوانی است که در پایگاهی فضایی و تحت نظر یک زن، خود را برای پرواز آماده می‌کند. بعضی منتقدان روی خوشی به فیلم نشان ندادند؛ اما آندرو ساریس، نکته اصلی فیلم را دریافت و آن را «نخستین فیلم آمریکایی با لحن و سبکی متناسب با دیوانگی‌های پوچ‌انگارانه دوران» ارزیابی کرد.

فیلم بعدی آلتمن، «مک‌کیب و خانم میلر» (۱۹۷۱) ـ که در گونه وسترن ساخته شده است ـ جزو بهترین‌های اوست. مک‌کیب و خانم میلر با فیلمبرداری زیبای ویلموش زیگموند در مکان واقعی، داستان قماربازی خرده‌پا و یک هفت‌تیرکش در اوایل قرن بیستم بوده که شهرکی را پایه‌گذاری کرده است. او با همکاری یک زن بدنام، شهر را رونق می‌بخشد تا آن که نمایندگان شرکتی بزرگ خود را به او نزدیک می‌کنند و می‌کوشند شهر را از چنگش درآورند. پس از یک سلسله جنگ و گریزِ نیمه‌شوخی و نیمه‌جدی، مک‌کیب تیر می‌خورد و میان برف‌ها می‌میرد. فیلم به عنوان یکی از آثار سنت‌شکن و نامتعارف گونه، درهای جدیدی را به سوی گونه وسترن گشوده و در عین حال با لحن غمبار و خاص خود، به نوعی خبر از پایان دوران وسترن در سینمای آمریکا ‌می‌دهد. «پس از اوهام» (۱۹۷۲) که فیلمی تجربی و کوششی ناموفق در انعکاس ذهن یک بیمار اسکیزوفرنیک است، آلتمن یکی از زیباترین فیلم‌های خود را ساخته است؛ «خداحافظی طولانی» (۱۹۷۳). فیلم روایت معاصری است از رمان کارآگاهی ریموند چندلر با داستانی مربوط به دهه ۴۰. در این فیلم، فیلیپ مارلو، یک کارآگاه خصوصی ناموفق، دوستی را که به قتل همسرش متهم شده یاری می‌دهد و با قدرت از او دفاع می‌کند؛ اما در نهایت پی می‌برد دوستش واقعا مرتکب جنایت شده و برای فرار از مجازات، از مارلو سوء‌استفاده کرده است. سرانجام مارلو دوستش را تا مخفیگاهش در مکزیکو تعقیب می‌کند و او را می‌کشد. «خداحافظی طولانی» با فیلمبرداری درخشان ویلموش زیگموند، از نظر بصری شاید بهترین فیلم آلتمن باشد. آلتمن با فیلم «دزدانی مثل ما» ـ که اقتباسی از همان رمانی است که نیکلاس ری فیلم «آنها شب را پسندیده‌اند» را از رویش ساخت ـ به ماجرای سه زندانی فراری در دوران بحران اقتصادی آمریکا می‌پردازد که با دستبرد زدن به بانک‌ها و افراط در این کار، انگشت‌نما می‌شوند و سرانجام به دست پلیس به قتل می‌رسند.

آلتمن با فیلم سه ساعته «نشویل» (۱۹۷۵) صریح‌ترین اظهارنظر خود را در باب طبیعت جامعه آمریکایی عرضه کرده است. نشویل که با معیارهای سنتی و کلاسیک، فیلمی بدون داستان و قصه است، زندگی ۲۴ شخصیت را جداگانه در فاصله پنج روز روایت می‌کند که در تالار شهر هنگام جشن جانشینی نامزد ریاست‌جمهوری فعالیت اتنخاباتی می‌کنند. شخصیت‌ها اصلیت‌های متفاوتی دارند، اما همگی در یک چیز مشترکند؛ همگی در پی آن هستند تا در حوزه‌های موسیقی محلی و در حقیقت در فرهنگ توده‌گرای آمریکایی، چهره‌های سرشناسی شوند. زندگی آنها در جریان این فعالیت سیاسی به هم گره می‌خورد و در پایان، قاتل جوانی که برای کشتن نامزد ریاست‌جمهوری آمده است، یکی از این افراد را می‌کشد. به گفته پالین کیل، نشویل یک موزیکال محلی ـ غربی، یک مقاله مستند درباره شهر نشویل و در واقع زندگی آمریکایی و یک مهمانی آلتمنی است و نیز باید گفت فیلمی است درباره رسانه‌های سرگرمی‌ساز و سیاست‌های اشتباه و منحرف‌کننده دولت‌های آمریکایی. شاید اصلی‌ترین درونمایه نشویل به قول دیوید ا.کوک این باشد که آمریکایی‌ها چه زود مسائلی مثل خشونت علنی و بیرحمانه دهه ۶۰ و خسارات جانی حاصل از جنگ ویتنام را فراموش یا لاپوشانی کرده‌اند. فیلم در پی القای این نکته است که آمریکایی‌ها در اشتیاقی کور برای موفقیت و نیاز مبرم به تغییرات اجتماعی، در بی‌خبری زندگی می‌کنند.

آلتمن سال ۱۹۷۷ با فیلمی به کلی بدون قصه به نام «سه‌‌زن» ـ که جزو بهترین فیلم‌های اوست ـ پا در قلمرو رویاها گذاشت و به شیوه‌ای سوررئالیستی به طبیعت و روان زنانه پرداخت. فیلم همچون یک طنز اجتماعی با زیرمتن نیرومندی از تخیل اسطوره‌ای آغاز می‌شود و رفته رفته وجه کنایی و مرموزش را پررنگ‌تر می‌کند تا بالاخره در فصل نهایی کاملا شکل عوض می‌کند. سه‌زن تا آن زمان در سینمای آمریکا بی‌نظیر بود و از نخستین تلاش‌ها برای گریز به مختصات روشنفکرانه اروپایی در سینمای آمریکا به شمار می‌رفت. دوران اوج آلتمن پس از سه‌زن به طور موقت تمام شد و فیلم‌های بعدی او اواخر دهه ۷۰ از پویایی و طراوت آثار قبلی‌اش نشانی نداشت. در آغاز دهه ۸۰، آلتمن دو فیلم بسیار اصیل ساخت؛ یک طنز سیاسی به نام «س.ل.ا.م.ت.ی» (۱۹۸۰) و موزیکالی به نام «ملوان زبل» (۱۹۸۰) با بازی رابین ویلیامز.

آلتمن شخصیت ملوان زبل را از کمیک‌استریپی به همین نام اقتباس کرد که نخستین بار در هفدهم ژانویه ۱۹۲۹ در کتابچه مصور روزانه تیمبل تیتر به وسیله الری کرایسلر سگار به تصویر کشیده شد و محبوبیت فراوانی کسب کرد. آلتمن در معادل‌سازی شخصیت‌ها و خلق یک فیلم زنده از اثری مصور بسیار موفق عمل کرد و فیلم، علاقه‌مندان شخصیت ملوان زبل را سرخورده نمی‌کند. هرچند منتقدان توجهی به فیلم نکردند و عده‌ای حتی آن را بشدت کوبیدند. فیلم‌های دهه ۸۰ آلتمن گرچه با استقبال چندانی مواجه نشد، اما یک فیلم در این میان استثناست. آلتمن در ۱۹۸۲ فیلم تلخ و طنز «بازیگر» را در ارتباط با هالیوود معاصر ساخت که درباره مدیر اجرایی یک استودیوست که نویسنده‌ای را به قتل می‌رساند و گیر نمی‌افتد. بازیگر که تمثیلی است از کارکرد نظام مطلق استودیویی، خود یک شاهکار استودیویی و انباشته از ستارگان برجسته و لطیفه‌های خاص و منحصربه‌فرد آلتمن است و به دریافتی دقیق و درخشان از فساد اخلاقی در دنیای صنعت فیلم دست می‌‌یابد. آلتمن در نخستین فیلم مهم دهه ۹۰ خود،

«برش‌های کوتاه» (۱۹۹۳) همین دریافت را به استعاره کالیفرنیای جنوبی و درواقع ملت آمریکا گسترش داد. برش‌های کوتاه، اقتباسی از داستان‌های کوتاه ریموند کارو است با مدت زمان بیش از سه ساعت که به لحظه‌های حیاتی شش زوج لس‌آنجلسی و دیگران می‌پردازد که در زلزله لس‌آنجلس به اوج خود می‌رسد. آلتمن شخصیت‌هایی پول‌دوست، تجاوزگر، ضعیف و بی‌مسئولیت را همچون نمایندگانی از ملت آمریکا به تصویر می‌کشد و روحیه طبقه متوسط آمریکایی را با دقتی مثال‌زدنی مورد مطالعه قرار می‌دهد. آلتمن با فیلم بعدیش «لباس حاضری» (۱۹۹۴) که یک مستندگونه پرزرق و برق است و در آن بیش از ۳۰ بازیگر حضور دارند، دنیای مد لباس را به طنز گرفته است.

وی مانند بسیاری از همدوره‌های اروپایی‌اش در طول دهه ۷۰، از سنت روایی کلاسیک فاصله گرفته تا سبک شخصی خود را بنا نهد. در این دوره فیلم‌های او دارای ویژگی‌هایی هستند که تشخیص‌شان آسان است؛ تداخل گفت‌وگوها و استفاده نوآورانه از صدا، طعنه‌های نیشدار و گزنده، پیچیدگی بصری حاصل ازکاربرد هنرمندانه و نامتعارف عدسی باز و زوم تله‌فتو و استفاده از چهره‌های نامتعارف گروه بازیگریش (مانند شلی دووال، مایکل مورفی، برت رمسن و...). او در دهه ۸۰ هم توانست با ساختن فیلم‌هایی مثل ملوان زبل، از جریان رایج فاصله بگیرد و نشان دهد سینما همان‌قدر که برای نوجوانان است به افراد بالغ و بزرگسال هم تعلق دارد.

او پس از مدتی فعالیت در تئاتر، در دهه ۹۰ بار دیگر با زیباشناسی و سبک ویژه خود به سینما بازگشت و با آثاری مثل برش‌های کوتاه و بازیگر، نمونه‌هایی از بحث‌انگیزترین مقاله‌های نقد اجتماعی دوران خود را عرضه کرد. گری آرنولد زمانی درباره آلتمن گفت: «آلتمن هنگام بازنشستگی، تنها فیلمساز آمریکایی نسل خود خواهد بود که به اندازه کارگردان‌های دوران طلایی هالیوود فیلم مهم ساخته است.»

مسعود ثابتی