پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تماشاگران را خوب گول زده ایم


تماشاگران را خوب گول زده ایم

«پیتر جکسون » کارگردان نیوزیلندی برنده جایزه اسکار, اولین بار وقتی ۹ سالش بود عاشق فیلم «کینگ کونگ » که در سال ۱۹۳۳ ساخته شده بود, شد در آن سال های کودکی , «پیتر» همواره رویای بازسازی فیلم ماندنی و برجسته «کینگ کونگ » را که کارگردانانش «مریان سی کوپر» و «ارنست شودساک » بودند, می دید

اولین‌ تلاش‌«پیتر جکسون‌» در سن‌ ۱۲ سالگی‌ با دوربین‌ غیرحرفه‌یی‌ هشت‌ میلیمتری‌ با استفاده‌ از پالتو پوست‌ مادرش‌ به‌ جای‌ «کینگ‌کونگ‌» یک‌ شکست‌ کامل‌ بود و این‌ برای‌ فیلم‌ یک‌ تازه‌ نوجوان‌ دوازده‌ ساله‌ چیز عجیبی‌ نیست‌. در سال‌های‌ میانی‌ دهه‌ نودهم‌، وقتی‌ او یک‌ بار دیگر تلاش‌ کرد «کینگ‌ کونگ‌» را بسازد، کارها مطابق‌ میل‌ او پیش‌ نرفت‌ و فیلمی‌ ساخته‌ نشد و او درگیر ساختن‌ سه‌گانه‌ «ارباب‌ حلقه‌ها» شد. موفقیت‌ فیلم‌های‌ «ارباب‌ حلقه‌ها» پشتوانه‌ مناسبی‌ برای‌ «پیتر جکسون‌» بود تا رویای‌ تمام‌ عمرش‌ را برای‌ به‌ تصویر کشیدن‌ دوباره‌ «کینگ‌ کونگ‌» عملی‌ کند. رویای‌ کودکی‌ او تقریبا پس‌ از سه‌ دهه‌، چنین‌ تعبیر شد. نتیجه‌، هم‌ سرگرم‌ کننده‌ است‌.

گفت‌وگویی‌ که‌ خواهید خواند، تلفیق‌ سه‌ گفت‌وگوی‌ مختلف‌ از منابعی‌ چون‌ «بی‌بی‌سی‌»، «پره‌ میر» و چند برنامه‌ تلویزیونی‌ است‌ که‌ در مورد این‌ گوریل‌ عظیم‌الجثه‌ دوست‌ داشتنی‌ و شاید محبوب‌ به‌ انجام‌ رسیده‌ است‌.

حالا فیلم‌ «کینگ‌ کونگ‌» ساخته‌ شده‌، به‌ نمایش‌ در آمده‌، مردم‌ و منتقدان‌ هم‌ از آن‌ خوششان‌ آمده‌ و فیلم‌ را حسابی‌ تحویل‌ گرفته‌اند. چه‌ احساسی‌ در این‌ دوره‌ داری‌؟

من‌ از جنس‌ فیلمسازانی‌ نیستم‌ که‌ بخواهم‌ پیامی‌ به‌ مردم‌ دنیا بگویم‌ و از طریق‌ فیلم‌هایم‌ حرفی‌ گنده‌ بزنم‌. من‌ فقط‌ می‌خواهم‌ مردم‌ را سرگرم‌ کنم‌ و فقط‌ زمانی‌ خوشحال‌ می‌شوم‌ که‌ می‌بینم‌ مردم‌ از دیدن‌ فیلمی‌ که‌ من‌ ساخته‌ام‌، لذت‌ می‌برند. این‌ فیلم‌ بخصوص‌، اما می‌توان‌ گفت‌ یک‌ آرزوی‌ تمام‌ عمر برای‌ من‌ بوده‌ است‌. وقتی‌ من‌ ۹ سالم‌ بود و فیلم‌ اصلی‌ «کینگ‌ کونگ‌» را از تلویزیون‌ دیدم‌، خیلی‌ تحت‌ تاثیر قرار گرفتم‌. سه‌ سال‌ بعد از آن‌، دوربین‌ سوپر هشت‌ پدر و مادرم‌ را ازشان‌ قرض‌ کردم‌ و با کینگ‌ کونگی‌ که‌ از پالتو پوست‌ مادرم‌ و مقداری‌ سیم‌ و فلز و آت‌ آشغال‌هایی‌ از این‌ دست‌ درست‌ کرده‌ بودم‌، تلاش‌ کردم‌ آن‌ فیلم‌ دوست‌ داشتنی‌ را بازسازی‌ کنم‌. نتوانستم‌ کار را زیاد ادامه‌ دهم‌. بیش‌ از حد، ایده‌ بلندپروازانه‌یی‌ در آن‌ زمان‌ بود. با اینکه‌ آن‌ تجربه‌ شکست‌ خورد، اما همیشه‌ هوس‌ و میل‌ و آرزوی‌ بازسازی‌ کینگ‌کونگ‌ را تا به‌ امروز در خود داشتم‌ و آن‌ را با خود حمل‌ می‌کردم‌. در سال‌ ۱۹۹۶، هشت‌، نه‌ ماه‌ در پی‌ ساخت‌ آن‌ بودم‌، اما استودیو به‌ سهولت‌ زیر بار نمی‌رفت‌ و چنین‌ شد که‌ به‌ ساخت‌ «ارباب‌ حلقه‌ها» دست‌ زدیم‌...

به‌ عنوان‌ یک‌ سینماگری‌ که‌ می‌توان‌ تو را مولف‌ دانست‌، وقتی‌ تو را فقط‌ با این‌ پروژه‌های‌ عظیم‌ و مجسمه‌های‌ بزرگ‌ به‌ یاد می‌ آورند، چه‌ حسی‌ به‌ تو دست‌ می‌دهد و در روند خلاقیت‌، چگونه‌ ذهنت‌ را از این‌ مسائل‌ بری‌ و پاک‌ نگه‌ می‌داری‌؟

این‌ یک‌ سوال‌ جالب‌ است‌. من‌ اصلا نمی‌دانم‌ یک‌ مولف‌ در سینما چه‌ معنایی‌ دارد. هیچ‌ گاه‌ به‌ این‌ مساله‌ فکر نکرده‌ام‌ و الان‌ هم‌ نمی‌توانم‌ آن‌ را تصور کنم‌، چرا که‌ سینما برای‌ من‌ یک‌ کار عظیم‌ تیمی‌ و گروهی‌ است‌ و به‌ خودم‌ و مولف‌ بودنم‌ اصلا و ابدا فکر نمی‌کنم‌. من‌ فقط‌ خودم‌ را فیلتر نهایی‌ ایده‌ها و کارهایی‌ می‌دانم‌ که‌ در فیلم‌ رخ‌ می‌دهند و در آخر من‌ باید نظر نهایی‌ را بدهم‌. تا حالا خیلی‌ کوشیده‌ام‌ فیلمی‌ بسازم‌ که‌ فیلم‌ خودم‌ باشد و از آن‌ لذت‌ ببرم‌، اما حتی‌ در چنین‌ فیلم‌هایی‌ هم‌ گوشم‌ برای‌ ایده‌های‌ مختلف‌ باز و آماده‌ شنیدن‌ است‌ و نیاز به‌ آدم‌های‌ زیادی‌ دارم‌ که‌ مرا کمک‌ کنند. همه‌ در یک‌ فیلم‌ همکاری‌ می‌کنند و من‌ سعی‌ می‌کنم‌ تا آنها را تشویق‌ کنم‌ تا حد ممکن‌ با هم‌ همکاری‌ کنند، به‌ همین‌ دلیل‌ فکر می‌کنم‌ در واقع‌ کار یک‌ کارگردان‌ شبیه‌ یک‌ قیف‌ است‌ که‌ کل‌ خلاقیت‌های‌ عوامل‌ را از یک‌ سو به‌ خود می‌گیرد و از سوی‌ دیگر یک‌ محصول‌ یکدست‌ بیرون‌ می‌دهد. بازاریابی‌ و پخش‌ فیلم‌ هم‌ که‌ در دست‌ کسان‌ دیگر است‌ و بنابراین‌ دیده‌ شدن‌ یا نشدن‌ کار یک‌ کارگردان‌ هم‌ به‌ کسان‌ دیگر ربط‌ دارد و من‌ خودم‌ در آن‌ دستی‌ ندارم‌ و تنها کارم‌ و فکر و ذکرم‌ این‌ است‌ که‌ هر روز کار خودم‌ را به‌ بهترین‌ نحو ممکن‌ که‌ ازمن‌ بر می‌ آید، انجام‌ دهم‌.

در فیلم‌ یک‌ صحنه‌ تاثیرگذار است‌ که‌ در آن‌ شخصیت‌ها به‌ دره‌ عمیق‌ و تاریکی‌ پر از حشرات‌ می‌افتند. این‌ صحنه‌یی‌ است‌ که‌ در نسخه‌ سال‌ ۱۹۳۳ فیلم‌ حذف‌ شد. آیا برای‌ ساخت‌ این‌ فصل‌ به‌ «استوری‌ بورد» و «دکوپاژ» فیلم‌ اصلی‌ رجوع‌ کردی‌ یا اینکه‌ همه‌ اینها را خودت‌ خلق‌ کردی‌؟

در سال‌ ۱۹۳۳، این‌ صحنه‌ به‌ علت‌ سرعت‌ و ریتم‌ فیلم‌ حذف‌ شد و من‌ نمی‌توانم‌ دلیل‌ آن‌ را بفهمم‌. اما من‌ موقع‌ نوشتن‌ فیلمنامه‌ بر این‌ ضعف‌ فایق‌ آمدم‌، چرا که‌ برخلاف‌ نسخه‌ اصلی‌، اغلب‌ شخصیت‌های‌ اصلی‌ فیلم‌ را در آن‌ صحنه‌ سقوط‌ به‌ قعر دره‌ درگیر کردم‌. بازیگران‌ اصلی‌ فیلم‌ در این‌ صحنه‌ حاضر بودند. در این‌ قضیه‌ نوعی‌ آینده‌نگری‌ هم‌ دخیل‌ بود، چرا که‌ یک‌ سال‌ بعد موقع‌ تدوین‌ نهایی‌ دیگر نمی‌توانستم‌ این‌ فصل‌ را حذف‌ کنم‌ و وسوسه‌ این‌ امر از بین‌ رفت‌!

چگونه‌ تصمیم‌ گرفتید کدام‌ صحنه‌ فیلم‌ اصلی‌ را نگه‌ دارید و کدامشان‌ را حذف‌ کنید؟

این‌ هم‌ سوال‌ خوبی‌ است‌ و باید بگویم‌ تا حدی‌ این‌ مساله‌ برای‌ ما غریزی‌ بود. هیچ‌ راه‌ مشخص و قطعی‌ برای‌ فهمیدن‌ درست‌ یا غلط‌ بودن‌ انتخاب‌هایمان‌ وجود ندارد، چرا که‌ هر فیلمسازی‌ که‌ بخواهد ورسیونی‌ از این‌ فیلم‌ یا هر فیلم‌ دیگر را بسازد، فیلمی‌ متفاوت‌ نسبت‌ به‌ ساخته‌ فیلمساز دیگر خواهد ساخت‌. من‌ سال‌های‌ سال‌ بود که‌ آرزوی‌ ساخت‌ این‌ فیلم‌ را در ذهن‌ داشتم‌ و به‌ همین‌ دلیل‌ ایده‌های‌ گوناگونی‌ برای‌ سال‌های‌ متمادی‌ در ذهنم‌ وجود داشتند. برای‌ شخص من‌، مشخص کردن‌ اینکه‌ چه‌ صحنه‌هایی‌ در فیلم‌ باشند و چه‌ صحنه‌هایی‌ نه‌، کار چندان‌ سختی‌ نبود. من‌، فیلمی‌ در ذهنم‌ داشتم‌ و می‌خواستم‌ این‌ فیلم‌ را به‌ شیوه‌یی‌ که‌ هم‌ برای‌ خودم‌ و هم‌ برای‌ تماشاگران‌ لذت‌بخش‌ باشد، روایت‌ کنم‌. البته‌ چند صحنه‌ هم‌ داشتیم‌ که‌ فیلمبرداری‌ کردیم‌، اما از آنها در تدوین‌ نهایی‌ استفاده‌ نکردیم‌. به‌ دلیل‌ اینکه‌ نسخه‌ فعلی‌ فیلم‌ سه‌ ساعته‌ است‌، دیگر نتوانستیم‌ از آن‌ صحنه‌ها استفاده‌ کنیم‌. شاید از آنها در نسخه‌ «دی‌وی‌دی‌» فیلم‌ که‌ نسخه‌ متفاوتی‌ خواهد بود، استفاده‌ کنیم‌.

به‌ عنوان‌ یک‌ فیلمساز می‌توانید بگویید دلیل‌ این‌ عشق‌ و علاقه‌ و اشتیاقی‌ که‌ به‌ ساخت‌ «کینگ‌ کونگ‌» داشتید چه‌ بود؟

در واقع‌ این‌ فیلم‌ باعث‌ شد من‌ فیلمساز شوم‌. گفتم‌ که‌ در ۹ سالگی‌ که‌ این‌ فیلم‌ را یک‌ شب‌ تعطیلی‌ در نیوزیلند در تلویزیون‌ دیدم‌، این‌ تاثیر شروع‌ شد. در همان‌ سال‌ها بود که‌ با پلاستیک‌ یک‌ دایناسور ساختم‌ و با دوربین‌ پدر و مادرم‌ سعی‌ کردم‌ حرکات‌ خاصی‌ را القا کنم‌ و آن‌ دایناسور را قطعه‌ قطعه‌ حرکت‌ می‌دادم‌ و فیلمبرداری‌ می‌کردم‌. از آن‌ روزها بود که‌ زندگی‌ من‌ جهت‌ گرفت‌ و شاید همین‌ بود که‌ مرا به‌ فیلمسازی‌ حرفه‌یی‌ که‌ در فیلم‌هایش‌ حرکات‌ جلوه‌های‌ ویژه‌ و مسائلی‌ از این‌ دست‌ نقش‌ عمده‌ دارند رهنمون‌ می‌شد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.