پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

ایران و جهانی شدن «اقتصاد»


ایران و جهانی شدن «اقتصاد»

اقتصاد ایران, دارای نقطه ضعف هایی است که باید برای آن ها چاره ای اندیشید پیوستن به جهانی سازی اقتصاد, این ضعف ها را برطرف نمی سازد و با وجود آن, نمی توان از مزایای رقابت بین المللی بهره برد

● ضعف‏های اقتصاد ایران

مشکل ما نه در اصل پیوستن به جهانی‏سازی اقتصاد، بلکه در چگونگی پیوستن است، زیرا تجارت بسیاری از کالاهای ساده سرمایه‏ای، تحت کنترل خریداران عمده خارجی و شرکت‏های چند ملیّتی است و آنان در تجارت کالاهایی، نظیر پوشاک، منسوجات، الکترونیک و غیر آن نقش اصلی را بر عهده دارند. آنان در بازار رقابت ناقصی که چند فروشنده و خریدار عمده نبض بازار را به دست دارند، به فعالیّت پرسود خود مشغولند و اجازه سربرآوردن به رقبای جدید نمی‏دهند و انتظار دارند کشور طرف معامله با آن‏ها، هیچ گونه ممانعت و مزاحمتی در تملّک صنایع داخلی برای خارجیان ایجاد نکند. اکنون شرکت‏های چند ملیّتی در بسیاری صنایع کشورهای تازه صنعتی شده، مثل الکترونیک، ماشین آلات، تجهیزات حمل و نقل و مصنوعات فلزی، نقش محوری دارند و مالکیّت آن‏ها بر بسیاری از کارخانه‏ها امری رایج است. در چنین فضایی، این فکر که ما هر چه را که بخواهیم تولید و به هر کجا که بخواهیم صادر می‏کنیم، نشانه خام اندیشی است، زیرا به سادگی می‏توان دریافت که شرکت‏های چند ملیّتی، به راحتّی مزایای تجارت آزاد را با دوستان جدید خود قسمت نمی‏کنند و بسیار بیش‏تر از آن‏چه ببخشند، از ما خواهند ستاند.

نکته دیگر این که به سبب فروپاشی اردوگاه شوروی و پیوستن کشورهای بلوک شرق به سیستم تجارت آزاد، ملّت‏هایی که مقدم شرکت‏های چند ملیّتی را گرامی می‏دارند، امروزه بسیارند. این است که آن‏ها شرایط خود را بسیار ظالمانه بر ملّت‏ها تحمیل می‏کنند. بنابراین، سیاست توسعه صادرات که توسّط کشورهای تازه صنعتی شده آسیا تجربه شده است، به سادگی نمی‏تواند در آینده، توسّط دیگر کشورهای در حال توسعه تکرار شود. به ویژه در کشور ما به دلیل وضعیّت خاص فرهنگی و اجتماعی، فعّال شدن شرکت‏های فراملّی با استقبال افکار عمومی مواجه نخواهد شد و در پی برانگیخته‏شدن حساسیّت‏ها، مدیران این شرکت‏ها، فضای جامعه ما را برای فعالیّت‏های خود، امن و آرام تشخیص نخواهند داد.

از این گذشته، اقتصاد ایران، دارای نقطه ضعف‏هایی است که باید برای آن‏ها چاره‏ای اندیشید. پیوستن به جهانی‏سازی اقتصاد، این ضعف‏ها را برطرف نمی‏سازد و با وجود آن، نمی‏توان از مزایای رقابت بین‏المللی بهره برد. تاکنون در عرصه جهان، از بین کشورهای در حال توسعه، تنها تعدادی اندک توفیق یافته‏اند که از وضعیّت جدید اقتصاد جهانی، بهره‏برداری کنند و جوامع صنعتی نوی را پدید آورند؛ امّا اکثر کشورهای در حال توسعه که چه بسا نقطه ضعف‏های برخی از آن‏ها کم‏تر از کشور ماست، هنوز نتوانسته‏اند خود را به تکنولوژی لازم مسلّح کنند و در بازار جهانی جایگاه در خوری بیابند که وضع زندگی ملّت خود را بهبود بخشند. بنابراین، تجارت آزاد فرشته رحمتی نیست که در همه جا و با هر وضعیّتی، ملّت‏ها را خوشبخت کند. پس باید هوشیار بود و با شتاب گام در این تاریکی ننهاد که تاکنون ملّت‏های زیادی را به کام خود کشیده و استقلال آنان را بر باد داده است. همان‏ها که اینک جزو مقروض‏ترین کشورهای جهان هستند.

ضعف‏های اقتصاد ایران ممکن است، بسیار باشد، ولی ما تنها برخی از آن‏ها را که اهمیّت زیادتری دارد، بیان می‏کنیم:

۱) دانش اقتصاد در ایران ریشه ملّی ندارد و یک علم کاملاً وارداتی است و هیچ‏گاه حالت بومی به خود نگرفته است و ما از این نظر، مصرف‏کننده صرف هستیم. با این که متخصّصان علوم انسانی در سایر رشته‏ها، نظیر حقوق و روانشناسی می‏کوشند به نوعی یافته‏های خویش را با ارزش‏های جامعه ایرانی تطبیق دهند و جای پایی برای خود در سنّت‏ها پیدا کنند، ولی علم اقتصاد در ایران، همچنان حالت ترجمه‏ای خود را حفظ کرده است. آن‏چه در دانشکده‏های اقتصاد ما تدریس می‏شود، اقتصاد سرمایه‏داری است که در بسیاری موارد، حتّی مثال‏های بیان شده در درس‏ها، از جمله وقایعی است که در غرب اتّفاق افتاده است. در حالی که مسائل اقتصادی هر جامعه ناشی از وضع خاص آن جامعه است. بنابراین، جمود بر تئوری‏هایی که برای تحلیل اوضاع اقتصادی جامعه‏ای دیگر، کارآیی دارند، صحیح نیست. برای مثال، اکنون دانش‏آموختگان اقتصاد در ایران، علّت‏ها و پی‏آمدهای بحران‏های اقتصادی غرب، مانند بحران ۱۹۲۹ و رکود حادّ ۱۹۷۴ را به خوبی می‏شناسند و راه‏های مقابله با آن را می‏دانند، امّا از تحلیل دقیق اقتصاد ایران و دادن راه‏حل‏های مناسب، ناتوانند و این نقیصه‏ای است که تا برطرف نگردد، امید چندانی به بهبود اوضاع اقتصاد داخلی نمی‏رود.

۲) مشکل دیگری که مطرح است، ضعف برنامه‏ریزی و مدیریت اقتصادی است. این مشکل تا حدّی ناشی از سیاست‏زدگی اقتصاددانان و نادیده گرفتن مصالح و اوّلویّت‏های اقتصادی، به انگیزه‏های جناحی است. بخشی دیگر، به سبب سهل‏گیری و ساده‏دیدن بیش از حد قضایا و انتخاب آسان‏ترین راه حل است که معمولاً نارساترین و پرهزینه‏ترین از آب در می‏آید. مثلاً برای جلوگیری از اسراف نان و اتلاف انرژی، چاره کار افزودن قیمت آن‏ها دانسته می‏شود، امّا پس از چندین سال اثر مثبتی پدیدار نمی‏گردد. در حقیقت نظام برنامه‏ریزی، اقتصادی ایران با سابقه نسبتا طولانی در تدوین برنامه‏های میان مدّت و دراز مدّت توسعه، دچار ضعف تئوریک است. برای هر برنامه اهدافی بر روی کاغذ در نظر گرفته می‏شود که دسترسی به آن‏ها از طریق سیاست‏گذاری‏های اشتباه، جامعه را با بحران مواجه می‏سازد. ارزیابی صرفا اجرایی برنامه‏های اقتصادی باعث نگرش غیرسازمان‏یافته و عدم تشخیص علل واقعی بحران‏ها می‏شود و دوباره دارویی تجویز می‏گردد که دردها را می‏افزاید. در چنین وضعیّتی، آیا پیوستن به جهان‏گرایی اقتصادی و در آویختن با حریفان قدر، ضعف‏های ما را درمان خواهد کرد؟

۳) متأسفانه، در بین اقتصاددانان ایرانی، وحدت‏نظر وجود ندارد و اختلافات آن‏ها، تنها به گرایش به مکاتب و نظریّه‏های اقتصادی محدود نمی‏گردد. عدم کامیابی اقتصادی ایران در دهه‏های اخیر، آنان را به مجادله‏های بی‏حاصل کشانده است. آن‏ها هیچ‏گونه مجمع و یا تشکیلات مؤثری ندارند که بتواند در میانشان، اجماع نظری به وجود آورد که سیاستمداران را تحت تأثیر قرار دهد. در وضعیّت کنونی، آن‏ها به تناوب ناگزیرند توجیه‏گر اقدامات چهره‏های پرنفوذ سیاسی باشند. حتّی گاه دیده شده است که یک فرد خاص، برای باقی‏ماندن در پست‏های کلیدی اقتصاد کشور، در یک دوره کوتاه، از دو سیاست‏گذاری متضاد اقتصادی جانبداری نموده است. این زیر پا نهادن وجدان و خیانت به علم است. ممکن است اقتصاددانان این گناه را به گردن سیاستمداران اندازند، ولی مگر نه این است که دولتمردان پرنفوذ، با توجیهات آن‏ها مردم را رام و آرام نگه می‏دارند!

۴) از دیدگاه کارشناسان اقتصادی، بیش‏تر کشورهای صادرکننده نفت دارای «دولت رانتیر» هستند. اگر به طور کلّی «رانت» را درآمدی بدانیم که از مواهب طبیعی عاید گردد و از خارج کشور تأمین شود و هیچ‏گونه ارتباطی با فرآیندهای تولیدی داخلی نداشته باشد و این معیار را نیز بپذیریم که هر دولتی که ۴۲% یا بیش‏تر از کل درآمدش از رانت خارجی باشد، دولت رانتیر قلمداد می‏شود، باید متوجّه تبعات منفی آن بر دولت و اقتصاد خودمان که در این تعریف می‏گنجند، باشیم.

تأثیرات منفی رانت بر دولت این‏ها است:

اوّل، رانت موجب استقلال دولت از جامعه می‏شود و ممکن است در اتّخاذ و اجرای سیاست‏های خود، منافع جامعه را در نظر نگیرد و تنها به حفظ موقعیّت خود بیاندیشد.

دوم، دولت رانتیر، انگیزه و نیازی به اخذ مالیات ندارد.

سوم، در توزیع رانت، احتمال می‏رود که رفاه عمومی در نظر گرفته نشود و ارتباطات خانوادگی و گروهی اساس کار قرار گیرد.

چهارم، مقادیر هنگفت رانت که به دست دولت رانتیر می‏رسد، وجود دیوانسالاری گسترده را ضروری می‏سازد تا دولت از طریق آن، سیاست‏های خود را به بهترین شکل اجرا نماید و در توزیع رانت میان جامعه موفق‏تر باشد.

پنجم، رانت باعث حاکم شدن نوعی «روحیّه رانتی» در کشور می‏گردد. در نتیجه، مردم کار و کوشش را عامل ثروتمندشدن نمی‏دانند، بلکه به نظر آن‏ها، این شانس و تصادف است که ثروت می‏آفریند. دست‏یابی به رانت خیلی مهم‏تر از دست‏یابی به کارآیی تولیدی می‏شود. رفتار اقتصادی افراد و شرکت‏ها، در جهت رقابت برای کسب هر چه بیش‏تر رانت در حال چرخش در جامعه، شکل می‏گیرد و فعالیّت‏های تولیدی از کارآیی لازم برخوردار نیست.

ششم، دولت رانتیر برای پاسخ به تقاضاهای جامعه نوکیسه، اقدام به واردات فزاینده کالاهای لوکس و موادّ غذایی می‏کند و دسترسی به کالاهای خارجی ارزان و مرغوب، ضربه مهلکی به فعّالیت‏های تولیدی داخلی وارد می‏سازد و واردات غذایی آسان‏تر و کم هزینه‏تر، بخش کشاورزی را نابود می‏کند و روستاییان را به شهرها گسیل می‏دارد.

با دقّت در اقتصاد ایران، در می‏یابیم که بسیاری از این تبعات منفی، دامن دولت و اقتصاد ما را نیز گرفته است که باید برای خلاصی از آن‏ها تدبیری به کار رود.

۵) پس از گذشت بیش از نیم قرن از آغاز نخستین برنامه‏های توسعه در ایران و انجام پنج برنامه عمرانی از سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۶ در قبل از انقلاب اسلامی و دو برنامه توسعه، طی سال‏های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۷، گذشته از آن‏که استراتژی توسعه در ایران، هنوز دقیقا مشخص نشده است، از جهت اجرایی هم مانع همیشگی برنامه‏ها، یعنی دیوانسالاری و فساد اداری که در دهه آغاز انقلاب اسلامی، به سبب فضای اخلاقی حاکم و ایثارگری‏های نسل انقلاب و پاکدامنی و چابکی انقلابیون، تا حدّی تضعیف شده بود و می‏رفت که برای آن چاره‏ای اندیشیده شود، دوباره در دوران سازندگی پس از جنگ، در قالبی جدید پدیدار گشته است. کاغذبازی و رشوه‏خواری و اهمیّت‏دادن به روابط جناحی و صنفی، بزرگ‏ترین دشمن توسعه است. مردمی که هر روز شاهد فسادهای مالی کلان و رشوه‏خواری‏های بزرگ هستند، نه برنامه‏های اقتصادی دولت را جدّی می‏گیرند و نه با آن همکاری خواهند کرد.

● آسیب‏های پیوستن به جهانی‏سازی اقتصادی

۱) ما را در دام رقابتی می‏اندازد که برای آن آماده نشده‏ایم و کشور ما از این جهت کاملاً آسیب‏پذیر است. اقتصاد ایران از نظر سرمایه‏گذاری، بهره‏وری، تخصّص و تجربه نیروی کار، در حد پایینی است و محصولات تولیدی داخلی گران و دارای کیفیّت پایین است. حتّی در این زمان که دولت قادر مطلق است، سیاست‏گذاری‏ها شفّاف و به جا نیست و تخصیص بودجه‏ها در تاریکی صورت می‏گیرد و ناشیانه اجرا می‏شود، چه رسد به حالتی که به طور جدّی، خصوصی‏سازی و آزادسازی اقتصادی در دستور کار قرار گیرد. در چنان وضعیّتی، سررشته کارها به کلّی از کف مسؤولان بیرون خواهد رفت.

۲) مسأله استقلال اقتصادی، به دلایل متعدّد برای کشور ما اهمیّت دارد. البته، منظور درونگرایی افراطی نیست، لیکن خودکفایی نسبی در تولید کالاهای استراتژیک که امنیت و عزّت ملّی ما بسته به آن است، هیچ وقت نباید فراموش گردد. کالاهای استراتژیک معمولاً نیاز به حمایت دارند. پیوستن به سازمان تجارت جهانی که حذف تعرفه‏های حمایتی و مقرّرات مربوط به ورود و خروج کالا را در دستور کار خود دارد، یک باره، سیل کالاهای ارزان وارداتی را به داخل کشور سرازیر خواهد ساخت و تولیدات گران داخلی را از صحنه خارج خواهد کرد و در تقسیم کار بین‏المللی، پست‏ترین نقش را به ما خواهد سپرد: صادرکننده مواد اولیه‏ای، مثل نفت و مس و غیره که هر روز از قیمت آن کاسته می‏شود. در این صورت، مقدّرات کشور به دست بیگانگان خواهد افتاد.

۳) هر از چند گاه بحران‏های زنجیره‏ای، بازارهای مالی و بورس سهام را در سطح منطقه‏ای و یا سراسر جهان فرا می‏گیرد. این بحران‏ها که به علل گوناگون و به صورت ناگهانی روی می‏دهند، زیان‏های بسیاری را باعث می‏گردند. مقابله با بحران‏ها برای کشورهایی که اقتصاد کوچکی دارند، بسیار مشکل و در بعضی موارد غیرممکن است. در این صورت، کشورهای ثروتمند و نهادهای مالی بین‏المللی کشورهای کوچک‏تر را کمک می‏کنند تا بحران را پشت‏سر بگذارند، چنان که در مورد بحران‏های اقتصادی مکزیک و ترکیه، شاهد این امر بوده‏ایم. در مورد کشور ما که دست نشانده قدرت‏های بزرگ نیستیم، و تا به حال، بارها ناظر کارشکنی کشورهای قدرتمند، در استفاده از حقوق خود در نهادهای مالی بین‏المللی بوده‏ایم. بحران‏های اقتصادی بسیار شکننده‏تر خواهد بود.

۴) با توجّه به این که در ایران پس از جنگ، حرکت به سوی اقتصاد بازار، با انگیزه تسریع امر سازندگی و با عمل به توصیه‏های صندوق بین‏المللی پول و بانک جهانی تا حدّی انجام گرفت و نتایج نامیمونی از جهت اجتماعی و اقتصادی به بار آورد و ما شاهد آشوب‏های خیابانی در چندین شهر کشور بودیم که واکنش منفی جامعه در قبال این سیاست‏ها بود. در نتیجه، بسیاری از لوایح دولتی، مانند خصوصی‏سازی و حذف یارانه‏ها در حدّ حرف باقی ماند و عملاً اقتصاد هنوز دولتی است. در این حال جهان‏گرایی و پیوستن به سازمان تجارت جهانی و عمل بر طبق توافق‏نامه‏های آن، تنش‏های اجتماعی حادّتری را در پی خواهد داشت. این تنش‏ها، برخی به سبب بیکاری به وجود آمده در اثر جهان‏گرایی در بخش‏های کم بازده، نظیر بخش کشاورزی و بعضی دیگر، به سبب توزیع نابرابر مزایای جهانی‏شدن در بین اقشار اجتماعی و افزایش فاصله‏های طبقاتی رخ خواهد داد.

۵) جهان‏گرایی اقتصادی، زمینه تحقّق اهداف عدالت‏خواهانه قانون اساسی جمهوری اسلامی را از بین خواهد برد. در اقتصاد جهانی‏شده، برای پیشی‏گرفتن بر سایر رقیبان، حتّی کشورهای پیشرفته‏ای که از جهت بهره‏وری و تخصّص نیروی کار در حد بالایی هستند، ناگزیرند که از دستمزد و مزایای کارگران به ترفندهای گوناگون بکاهند تا هزینه تولید، کم‏تر و قیمت کالا پایین‏تر باشد و بتوانند سهم خود را در بازار فروش حفظ کنند. برای ما که از نظر بهره‏وری در حدّ پایینی هستیم، چاره‏ای جز استثمار نیروی کار باقی نمی‏ماند و حال آن که وعده اجرای عدالت اقتصادی در سال‏های آغاز انقلاب، انتظارات نیروی کار را بسیار بالا برده است.

۶) جهانی‏شدن، استقلال اقتصادی را از بین می‏برد و با رفتن استقلال اقتصادی، بسیاری از حصارهای موجود فرهنگی در جامعه ما فرو خواهد ریخت و وضع به حالتی در خواهد آمد که دست‏یافتن به سود اقتصادی، ملاک درستی فعالیّت‏ها باشد. حفظ هویّت فرهنگی در فضایی که دولت و ملّت، تنها به حداکثر کردن سود بیاندیشند. به سبب هزینه‏هایی که دارد، وظیفه‏ای است که همگان از زیر بار آن شانه خالی خواهند کرد.

با از دست رفتن هویّت فرهنگی و سست شدن پیوندهای مذهبی و ملّی، استقلال سیاسی و یکپارچگی ارضی جمهوری اسلامی که دارای قومیّت‏های مختلف و اقلیّت‏های مذهبی است، به خطر خواهد افتاد، به ویژه اگر افزایش تضاد طبقاتی، دل‏های اقشار مردم را نسبت به یکدیگر بدگمان و نامهربان ساخته باشد، سربرآوردن ادّعاهای قومی و جدایی‏طلبی‏ها و میل به خودمختاری در آینده بسی خطرساز خواهد شد.

۷) جهانی‏شدن، پذیرش الگوی سرمایه‏داری است و پذیرش الگوی سرمایه‏داری با آرمان‏های انقلاب اسلامی و جهان‏بینی و ارزش‏های اخلاقی اسلام سر تضاد دارد. در صورت ادغام ایران در اقتصاد جهانی، ما هم به جرگه کشورهای پیرامونی نظام سرمایه‏داری خواهیم پیوست و از آن پس، سرمایه‏داران در داخل کشور همه کاره خواهند بود و با فروکش کردن شور انقلابی و همسوشدن دولت با سیاست‏های استکبار جهانی، در داخل و خارج از کشور، نظام ولایت فقیه زیر سؤال خواهد رفت.

● یادآوری

۱) طرفداران تجارت آزاد، سیاست توسعه صادرات را بهترین راه‏حل برای کشورهای در حال توسعه می‏دانند و برای عدم موفقیّت سیاست جانشینی واردات دلیل می‏آورند که هزینه زیاد تولید، عدم کارآیی لازم جهت ورود به بازارهای صادراتی و ناتوانی در ایجاد مشاغل تازه، به حدّی که بتواند راه حل مؤثری برای بیکاری باشد، ضعف‏هایی هستند که موجب شکست این سیاست شده‏اند. امّا باید توجّه داشت که به سیاست جانشینی واردات، نمی‏توان زیاد بی‏اعتنا بود زیرا برای گام‏نهادن در مسیر توسعه، عموما باید از جانشینی واردات آغاز کرد. بنابراین طرد یک باره جانشینی واردات در سیاست و عمل، آن‏گونه که اکنون در میان برخی از اقتصاددانان ایرانیِ طرفدار جهان گرایی اقتصادی، شایع شده است اشتباه است، زیرا عموم کشورهایی که اکنون در توسعه صادرات موفق هستند، نظیر کره جنوبی، برزیل و هند معمولاً یک دوره سیاست جانشینی واردات موفق را پشت‏سر گذارده‏اند.

در مطالعه‏ای که در ۱۹۸۰، درباره هفت کشور نیمه صنعتی، به اضافه ژاپن و نروژ صورت گرفته، نشان داده شده است که جانشینی واردات در توسعه اولیه تولیدات کارخانه‏ای در همه این کشورها نقش مهمی را ایفا کرده است.

بنابراین، نباید نسبت به سیاست جانشینی واردات، بیش از حد بی‏مهری نشان داد. توجّه به شرایط خاص زمان و مکانِ اجرای جانشینی واردات، در ارزیابی آن اهمیّت بسیار دارد. کشوری مانند ایران که در معرض انواع تهدیدها و تحریم‏ها قرار دارد، چگونه می‏تواند در قبال سیاست جانشینی واردات که جوهره آن تمایل به حفظ هویت ملّی و دست‏یابی به توسعه اقتصادی مستقل است، کاملاً مخالف باشد. اگر ما در مقطع فعلی، تنها به منافع خیالی پیوستن به تجارت آزاد دل‏خوش کنیم و بدون پیش شرط‏های لازم، راه جهانی‏شدن را برگزینیم، نباید انتظار داشته باشیم که دشمنانمان، بر سر سفره تجارت جهانی، سهم ما را عادلانه بدهند. اگر سیاست جانشینی واردات در ایران درست اجرا می‏شد، اکنون پیوستن به جهانی‏سازی اقتصاد، بسیار سهل‏تر بود و آسیب‏های کم‏تری را در پی داشت.

۲) ممکن است، وقتی دولت نتواند سرمایه‏گذاری‏های خارجی را جذب کند، به گرفتن وام از خارج، ترغیب شود، ولی وام خارجی حتّی اگر بهره آن کم باشد، بسیار خطرآفرین است. وقتی مدیریت و برنامه‏ریزی اقتصادی نارسا باشد، دریافت وام، به معنای افزودن بر مصرف در کوتاه مدّت و دچار شدن به بحران بدهی‏ها در بلند مدّت است. ما باید از سرنوشت کشورهای در حال توسعه‏ای که پس از سال ۱۹۷۵، بخشی از مازاد هنگفت دلارهای نفتی اندوخته شده در بانک‏های غربی را، با بهره نسبتا منصفانه‏ای قرض گرفتند، عبرت بگیریم. افزایش بدهی‏ها در سال‏های اولیه، با درآمدهای حاصل از صادرات برابر بود، امّا در اثر سیاست‏های امریکا و کشورهای صنعتی برای کاهش تورّم، نرخ بهره بالا رفت و در اوایل دهه ۱۹۸۰، نرخ بهره چنان افزایش یافت که بهره پرداختی، تا ۵۰% هزینه بازپرداخت بدهی‏ها رسید. برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم، میزان رسمی ورود سرمایه به کشورهای شمال، بیش‏تر از ورود سرمایه به کشورهای جنوب شد. برای مثال، در فاصله سال‏های ۱۹۹۸ ـ ۱۹۴۸، امریکای جنوبی ۱۵۲ میلیارد دلار بیش‏تر از مبلغی که وام گرفته بود، به اعتبار دهندگان شمال پرداخت نمود.

با این‏که کشورهای کم‏تر توسعه یافته، جهت کاستن از حجم بدهی‏های خود جان می‏کنند، پاسخ شمال به بحران بدهی‏ها، بسیار نومیدکننده است. کشورهای عضو سازمان همکاری‏های اقتصادی و توسعه تنها پنج میلیارد دلار از بدهی‏ها را بخشیده‏اند. میزان کمک به نسبت میزان بدهی، آن قدر بوده است که فقط جلو ورشکستگی کشورهای بدهکار را گرفته است. نگه‏داشتن جنوب در سطح اقتصاد معیشتی، شمال را یاری کرده است که به بعضی از اهداف بلند مدّت خود دست یابد. کشورهای شمال مستقیما یا از طریق بانک جهانی و صندوق بین‏المللی پول، با سوء استفاده از بحران بدهی‏ها، بسیاری از کشورهای جنوب را مجبور کرده‏اند که اقتصاد خود را غیرملّی سازند؛ موانع واردات را برطرف و بازارهای مالی را مقرّرات‏زدایی کنند و شرکت‏های دولتی را به بخش خصوصی واگذارند. در واقع چیزی را که شمال در مذاکرات تجاری و مالی، قادر به کسب آن نبود، از طریق زمان‏بندی دوباره بازپرداخت بدهی‏ها به دست آورده است.

متأسفانه اکنون کشور ما نیز گرفتار بدهی خارجی شده است. هر چند مقدار بدهی، آن قدر زیاد نیست که در حدّ بحران مطرح گردد، امّا چنانچه دولت در استفاده از اعتبارات خارجی، احتیاطهای لازم را به خرج ندهد، بار بدهی‏ها کمرشکن خواهد شد.

● پیشنهاد

۱) یکی از راه‏های مقابله با روند جهانی‏شدن و در عین حال برخورداری از مزایای آن، «منطقه‏گرایی» است. منطقه‏گرایی اقتصادی و تجاری، از یک سو در پی تأمین نیازهای جدید سیستم بین‏المللی است ـ نیازهایی که انتظار می‏رفت، روند جهانی‏شدن اقتصاد جوابگوی آن‏ها باشد ـ و از سوی دیگر، برخلاف روند جهانی‏شدن اقتصاد، منافع ملّی کشورها را در داخل یک اتحادیّه منطقه‏ای، همچنان حفظ می‏کند. همراه با تشدید جهان‏گرایی اقتصادی، منطقه‏گرایی نیز شتاب می‏گیرد. اتحادیّه اروپا، منطقه آزاد امریکای شمالی و منطقه تجارت آزاد جنوب شرقی آسیا، از بلوک‏های تجاری موفق هستند.

اقتصاد ملّی کشورهایی که در سطح پایین‏تری از قدرت و رقابت‏پذیری اقتصادی هستند، ناگزیرند در قالب مناطق اقتصادی گرد هم آیند؛ امّا برای آن‏که این اتحادیّه‏های اقتصادی موفق باشند، نیازمند داشتن لااقل یک سرگروهند که از جهت بزرگی بازار داخلی، قدرت مالی و سطح تکنولوژی، جز رده اوّل کشورهای پیشرفته صنعتی باشد، مانند امریکا در نفتا و ژاپن در آسه آن. که نقش لکوموتیو رشد کشورهای منطقه را بر عهده دارند. حتّی اگر کشورهای یک منطقه، از داشتن یک سرگروه قوی محروم باشند، نظیر آن‏چه در مورد «اکو» و برخی اتحادیّه‏های کوچک دیگر، شاهد آن هستیم، باز هم اگر کشورهای عضو، تحت تأثیر قدرت‏های بیرون از گروه قرار نگیرند و در انجام توافق‏های خود، کوشا باشند؛ ضمن این‏که از منافع تجارت منطقه‏ای برخوردار می‏شوند، قدرت چانه‏زنی آنان در برابر سایر اقتصادها هم افزایش می‏یابد. جمهوری اسلامی ایران با وجود موانع بر سر راه، باید در تشکیل و ابقای اتحادیّه منطقه‏ای، نقش اوّل را داشته باشد و چنانچه در این راه بتواند موافقت کشورهای عرب و مسلمان را جلب کند، در خاورمیانه، یک منطقه آزاد تجاری با بازار چند صد میلیون نفری شکل می‏گیرد که گستردگی بازار مصرف آن، رقبای خارجی را وادار خواهد ساخت که برای حضور در این بازار بزرگ، شرایط کشورهای منطقه را پذیرا گردند.

۲) سیاست‏های کلان اقتصادی باید شفاف و بی‏ابهام باشد. باید روند پنج دهه آزمایش و خطا در اقتصاد ایران، متوقف گردد. سیاست‏گذاری‏های ناهمخوان، بدترین ضربه را به اقتصاد ما وارد ساخته است. ما نیازمند ثبات در سیاست‏های مالی و پولی دولت و تجارت خارجی هستیم. دولت‏هایی که یکی پس از دیگری بر سر کار می‏آیند، برای جلب رضایت مردم، سیاست‏های گذشته را زیر سؤال می‏برند و در کوتاه مدّت با بلندپروازی و بالابردن مخارج دولتی، بر انتظارات می‏افزایند، امّا سرانجام ضرورت‏ها و محدودیت‏ها آن‏ها را وادار می‏سازد، مانند دولت‏های گذشته عمل کنند و به دفع الوقت دچار شوند که در این حالت، بزرگ‏ترین قانون‏شکنان، خود نهادهای دولتی هستند. برای حل این مشکل، اضافه بر این که مسؤولان اقتصادی دولت، لازم است به شدت از سیاست‏زدگی و وابستگی به جناح‏های سیاسی پرهیز کنند، باید مجمعی از اقتصاددانان لایق و متعهّد و مورد اعتماد نظام، تشکیل یابد که در هر وضعیّتی، حق انتقاد و تصحیح سیاست‏های کلان اقتصادی را داشته باشد. این مجمع با رسیدن به یک اجماع نظری با گزینش چارچوب تئوریک منطبق با شرایط و ساختار نظام اجتماعی ایران، سیاست‏های کلّی و راهبردی اقتصادی را تدوین کنند و به بن‏بست فعلی خاتمه دهند و زمینه قانونی هم، آن‏گونه فراهم گردد که دولت‏ها، ملزم به رعایت نظرها و اصلاحات پیشنهادی آنان باشند.

۳) در مسأله آموزش باید هر چه سریع‏تر، تجدیدنظر اساسی شود. سرمایه‏گذاری در تأمین نیروی انسانی بدین شیوه اسراف‏گونه و نابخردانه، برای کشوری که اهمّ درآمدهایش از صادرات نفت خام حاصل می‏آید، تنها بر مشکل اشتغال خواهد افزود. مسؤولان آموزش عالی مباهات می‏کنند که در سال ۱۳۸۰، نزدیک به دو سوم راه‏یافتگان به دانشگاه، دختر هستند. این در حالی است که کم‏تر از ۱۰% نیروی کار را زنان تشکیل می‏دهند و در آینده با توجّه به باورهای فرهنگی، وضعیّت خاص جسمانی بانوان و ملاحظات خانوادگی، رشد اشتغال زنان سریع نخواهد بود و آنان در حین پرورش فرزند و خانه‏داری، آموخته‏هایی را که با دلارهای نفتی حاصل آمده است، از یاد خواهند برد. متأسفانه به علّت جوّ فمینیستی غالب، این افراط‏کاری همچنان ادامه می‏یابد.

از سوی دیگر، برای کشوری که در ایجاد فرصت‏های شغلی توانایی اندکی دارد، بالارفتن درصد اشتغال زنان، به معنای بیکارشدن بخشی از مردان است که در بحران سازی و بلوا به راه انداختن، نسبت به زنان، انگیزه و توانایی افزون‏تر دارند.

از این‏ها گذشته، آموخته‏های دانش‏آموزان و دانشجویان، غالبا حالت کتابی دارد و با تجربه و عمل پیوند نیافته است و بسیاری از محفوظات آن‏ها با مشاغل آینده‏شان تناسبی ندارد. به سبب انبوهی حجم جویندگان دانش، بودجه‏های آموزشی کفاف مخارج جاری را هم نمی‏دهد، چه رسد به تحقیق پژوهش و توسعه تکنولوژی. دانش اقتصاد هم که باید در این هنگام به کمک مسؤولان حکومتی بشتابد و یک سیستم آموزشی مناسب و کم هزینه برای گذر از مراحل توسعه پیشنهاد کند، خود به بیماری مبتلا است. به هر حال، نخستین گام باید اصلاح وضعیّت آموزشی باشد. تغییر جهت برنامه‏های درسی، برای کاربردی کردن آموزش و متناسب ساختن آن‏ها با سیاست‏گذاری‏های کلان اقتصادی، تجهیز آموزشگاه‏ها به ابزار پیشرفته و آزادکردن وقت دانش‏آموزان و دانشجویان برای یادگیری تکنولوژی‏های برتر و فنون تولید، از امور بسیار حیاتی است.

۴) تردیدی نیست که توسعه صادرات کالا به خارج، بدون افزایش عرضه ممکن نیست و برای افزایش عرضه، نیاز به سرمایه‏گذاری‏های کلان است. به سبب کاهش قیمت نفت و افزایش جمعیّت، دولت دیگر قادر به سرمایه‏گذاری‏های کلان، حتّی در صنعت نفت که منبع اصلی درآمد دولت است، نمی‏باشد؛ بنابراین، باید برای بالابردن سرمایه‏گذاری، تدبیری اندیشیده شود. با توجّه به حجم عظیم سرمایه‏های سرگردان متعلّق به ایرانیان در داخل و خارج کشور، بهترین راه، استفاده از منابع مالی خود هموطنان است. اگر در این زمینه توفیقی حاصل نشده است، به دلیل شعارهای عدالت‏خواهانه انقلابیون مسلمان نیست، بلکه به علّت سیاست‏گذاری‏های اشتباه و رفتار متضاد مسؤولان امور اقتصادی دولت است که از یک طرف مردم را به سرمایه‏گذاری تشویق می‏کنند و از طرف دیگر در عمل به آنان میدان نمی‏دهند.

ترغیب بخش خصوصی به سرمایه‏گذاری در امر تولید، با تضمین امنیت سرمایه‏گذاری و برداشتن قوانین و مقرّرات ضد تولیدی می‏تواند راهگشا باشد. حفظ امنیت سرمایه‏گذاری، باید از اصول پذیرفته شده و راهبردی نظام باشد و با روی کار آمدن دولت‏های جدید، تردیدی در آن راه نیابد تا از فرار سرمایه‏های ایرانیان به خارج جلوگیری شود و با تخفیف‏های مالیاتی و اصلاح قوانین و سودآورشدن تولید، ثروت‏هایی که در قالب طلا، کالاهای بادوام، زمین و غیر آن، به طور راکد نگه‏داری می‏گردد، تبدیل به سرمایه‏های موّلد شود و نیاز کشور از طریق سرمایه‏های داخلی برآورده شود و با تقویت فرهنگ پس‏انداز نیاز به سرمایه‏گذاری‏های خارجی کم‏تر باشد.

به گفته تارو، چینی‏ها ثابت کرده‏اند که جامعه‏ای می‏تواند خیلی فقیر باشد، امّا به دلخواه خویش، درصد بزرگی از تولید ناخالص داخلی خود ـ حدود ۴۰% ـ را پس‏انداز و سرمایه‏گذاری کند. معنای این کار این است که سرمایه‏گذاری بیگانه مهم است؛ ولی ضروری نیست.

۵) باید سهم مالیات‏های مستقیم که قابل انتقال به غیر نباشد، افزایش یابد و از ابزارهای مالیاتی برای هدایت سرمایه‏ها به سمت تولید بهره گرفته شود. در حال حاضر، ساختار مالیاتی کشور مشوّق فعالیت‏های واسطه‏گری و بورس‏بازی روی زمین، مسکن ارز، اتومبیل و غیره است، زیرا فرار از مالیات به سبب نارسایی قوانین و ضعف دستگاه مالیاتی کشور، در این گونه فعالیّت‏ها بسیار آسان است.

به علّت این که حجم هزینه‏های دولتی، نسبت به میزان سرمایه‏گذاری بخش خصوصی در ایران بسیار بالا است، جز از راه اصلاح ساختار بودجه دولت، انتظار تحوّلی مثبت برای اقتصاد ما نمی‏رود. تهیه‏کنندگان لایحه بودجه و نمایندگان مجلس، تنها نباید به فکر هزینه‏کردن ثروت‏های غیرقابل تجدید نفتی باشند. آنان در بودجه‏بندی به مسائلی، مانند احیای صنایع، پیشرفت فن‏آوری و تحقیقات، ایجاد بهره‏وری و قابل رقابت‏کردن تولیدات صنعتی، باید بهای بیش‏تری بدهند و فقط به فکر راه انداختن صدها طرح زیربنایی پرطمطراق و بعضا غیراقتصادی نباشند که در عمل هم، معمولاً نیمه‏تمام می‏ماند.

۶) با توجّه به این که کلّ واردات کالا به ایران در ۲۱ سال (۱۳۷۲ ـ ۱۳۵۲) حدود ۳/۲۸۷ میلیارد دلار و کلّ صادرات غیرنفتی در همین دوره، تنها ۵/۲۱ میلیارد دلار بوده است. همچنین بیش‏ترین حجم واردات مربوط به سال‏های ۱۳۷۰ و ۱۳۷۱ و به ترتیب ۷/۲۹ و ۹/۲۹ میلیارد دلار، کالاهای وارداتی گمرکی ایران بوده است. به راحتی می‏توان دریافت که الگوی مصرف برونزایی بر جامعه ما حاکم است که ارتباط اندکی با تولید داخلی دارد. این الگوی مصرف، گذشته از این که باعث از خود بیگانگی و غلبه فرهنگ غربی است، از جهت اقتصادی هم قابل تداوم نیست، زیرا درآمدهای نفتی پاسخگوی روند افزایشی تقاضا نخواهد بود. در حال حاضر، الگوی مصرف انرژی در داخل کشور اسرافکارانه و غیراقتصادی است و افزایش تقاضا برای حامل‏های انرژی در داخل، به گونه‏ای است که به زودی نفت تولیدی، باید در داخل کشور، مصرف شود. در این صورت، منبع درآمد ارزی ما منحصر به صدور کالاهای غیرنفتی خواهد شد.

برای توفیق در تجارت خارجی، اوّل باید برای کنترل مصرف وابسته و بی‏مهار داخل کشور راه حلّی یافت. در گذشته تاجران موفق در بازار داخلی، به خوبی دریافته بودند که اگر می‏خواهند در امر تجارت موفق باشند، باید بسیار مقتصدانه زندگی کنند. آنان با وجود داشتن سرمایه زیاد، سعی می‏کردند، نسبت به کوچک‏ترین اسراف و زیادروی در منزل و دکان حساس باشند و حساب دخل و خرج را چنان تنظیم کنند که سرمایه آن‏ها پیوسته رو به فزونی باشد. معلوم نیست چرا مسؤولان امور اقتصادی کشور که رؤیای تجارت آزاد و پرمنفعت با سایر کشورها را در قالب عضوشدن در سازمان تجارت جهانی می‏بینند، به این نکته ساده، بی‏توجهی نشان می‏دهند و با این که برای افزودن چند میلیون دلار به صادرات غیرنفتی تلاش می‏کنند، نسبت به واردات میلیاردها دلار کالای غیرضروری، بی‏تفاوتند و یا حتّی آن را به نفع اقتصاد کشور می‏دانند و استدلال می‏کنند که باعث رقابت و بالا رفتن کارآیی می‏شود!

۷) لازم است دولت اسلامی، جهت مبارزه با فساد اداری، هر چه زودتر اقدام کند. اگر مأموران دولتی، ابزارهایی را که دولت برای اصلاح ساختار اقتصادی از آن‏ها استفاده می‏کند، به نفع خود به کار گیرند، ساماندهی اقتصاد کشور، ممکن نمی‏شود. فساد اداری در اقتصادهایی که روند خصوصی‏سازی را پیش می‏گیرند، باعث می‏گردد که قدرت دولت، به جای آن که به بازار آزاد منتقل گردد، به وابستگان مقامات و بوروکرات‏ها برسد. فساد، هم مالیات‏های وصولی را کاهش می‏دهد و هم در کارکرد صحیح بازار، اخلال می‏کند.

مجوّزهای وارداتی، اعتبارات سوبسیددار و مجوّز انواع فعالیّت‏های مهم اقتصادی که برای کمک به صنایع جدید داده می‏شود، با سوء استفاده مدیران دولتی، از مسیر اصلی منحرف می‏گردد. همچنین در خرید قراردادهای سرمایه‏گذاری، پرداخت رشوه عامل اصلی برنده شدن در رقابت است.

دادن شغل‏های مهم به وابستگان مقامات دولتی و استخدام و ترفیع دلخواهانه و غیرعادلانه دوستان و خویشاوندان که غالبا افراد بی‏کفایتی هستند، موجب دلسردی افراد لایق و مبتکری می‏گردد که دستشان به جایی بند نیست. در جامعه ما که بهترین و مطمئن‏ترین فرصت‏های شغلی، در بخش دولتی است، چنانچه این مشاغل از روی روابط فامیلی و جناحی تقسیم شود، بدترین ضربه به روحیه کسانی می‏خورد که با پشتکار، دوره‏های آموزش عالی را طی می‏کنند و وابستگی به طبقه حاکمه ندارند.

برای اصلاح سازمان اداری، باید درباره مشاغل خاصّی که به سبب امکان سوء استفاده‏های کلان، مورد رغبت فسادکاران هستند، مثل ممیّزی مالیاتی، دقّت‏های زیر اعمال گردد:

▪ اوّل، پذیرش افراد در این شغل‏ها، طبق معیارهای روشن باشد.

▪ دوم، یک نفر، مدّت زمان زیادی در یک مسؤولیّت باقی نماند.

▪ سوم، این گونه کارمندان، به طور اجباری در مناطق جغرافیایی مختلف جابه‏جا شوند.

▪ چهارم، با روشن‏تر کردن قوانین و پرکردن خلأهای قانونی و افزایش مجازات‏ها و تقویت حسابرسی و کنترل، راه‏های گریز بر روی فسادکاران مسدود شود.

▪ پنجم، با افزایش حقوق این گونه کارکنان، زمینه فساد کاهش داده شود.

اگر مبارزه با فسادهای مالی، به طور قاطع و با همکاری قوای سه گانه اجرا نشود، هر گونه برنامه اقتصادی محکوم به شکست است و شکست اقتصادی، شکست سیاسی نظام را در پی خواهد داشت.

سه سیاست پیشنهادی برای پیوستن به جهانی‏سازی اقتصاد

سیاست‏هایی که غالبا برای پیوستن به جهانی‏سازی اقتصاد پیشنهاد می‏شود، از این قرار است:

۱) استقبال از سرمایه‏گذاری‏های مستقیم خارجی؛

۲) جلوگیری از دخالت دولت و حذف مقرّرات دست و پاگیر؛

۳) آزادسازی تجارت و پیوستن به سازمان تجارت جهانی.

▪ بررسی پیشنهاد اوّل

سرمایه‏گذاری‏های مستقیم خارجی، هر چند موجب ورود فن‏آوری‏های جدید به داخل کشور، افزایش تولید و صادرات و بالارفتن اشتغال عوامل تولید می‏شود، لیکن پیش از آن، باید یک نظام مالی قدرتمند و قانونمند، همراه یک مدیریت اجرایی پرتوان علمی و تخصصی برقرار ساخت، تا موارد نیاز به سرمایه خارجی با دقّت تمام و از طریق معیارهای علمی، مشخص گردد و نسبت به عدم اهداف استعماری و ضد امنیّت و استقلال ملّی در شرکت‏های طرف قرارداد، اطمینان حاصل شود، ولی متأسفانه تاکنون چنین نظام مالی قوی و مدیریت اجرایی تخصّصی در ایران پای نگرفته است. گذشته از این، در سرمایه‏گذاری مستقیم خارجی، عمدتا منابع مالی و به خصوص غیرمالی، به صورت بخشی کلّی از مالکیّت واحدها جابه‏جا می‏شود که این امر نیازمند حضور سرمایه‏دار در بازار داخلی و کنترل مستقیم سرمایه‏گذاری توسط وی است که این نوع سرمایه‏گذاری‏ها معمولاً بلندمدّت است و بیش‏تر از طرف شرکت‏های چند ملیّتی انجام می‏شود که موجب سلطه بیگانگان بر اقتصاد کشور می‏گردد و در این صورت به حکم شریعت و نصّ قانون اساسی، ممنوع خواهد بود.

حضرت امام خمینی(ره) می‏فرماید:

«اگر روابط تجاری و سایر روابط به گونه‏ای باشد که خوف سلطه بیگانگان بر قلمرو اسلام و سرزمین‏های مسلمانان باشد، چه سلطه سیاسی یا غیر آن که باعث استعمار مسلمانان یا استعمار کشورهای اسلامی گردد، اگرچه از جهت فرهنگی باشد، بر همه مسلمانان واجب است از چنین روابطی اجتناب کنند و این گونه روابط حرام است.»

اگر در مورد روابط تجاری دولت‏ها با یکدیگر یا روابط تجاری بازرگانان مسلمان با دولت‏های خارجی و یا بازرگانان بیگانه، این ترس وجود داشته باشد که بیگانگان بر بازار مسلمانان و زندگی اقتصادی آنان تسلّط یابند، چنین روابط بازرگانی واجب است ترک شود و این تجارت حرام است و بر رئیسان مذهب واجب است که کالاهای آنان و تجارت با آنان را طبق مقتضیات زمان تحریم کنند و بر امّت اسلامی پیروی از رئیسان مذهب واجب است همان‏گونه که بر همه آن‏ها واجب است در قطع چنین روابطی بکوشند.

اگر بر قلمرو اسلام از استیلای سیاسی و اقتصادی بیگانگان که به اسارت سیاسی و اقتصادی مسلمانان و وهن اسلام و مسلمین و تضعیف آن‏ها می‏انجامد، ترس باشد؛ دفاع با ابزارهای مشابه و مقاومت منفی واجب است، مانند نخریدن کالاهای آنان و ترک مصرف آن‏ها و ترک رابطه و معامله با آنان به طور مطلق.

در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز ضمن ضوابطی که اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر آن استوار می‏شود، آمده است:

جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر کشور.

همچنین تصریح شده است:

دادن امتیاز تشکیل شرکت‏ها و مؤسسات در امور تجاری و صنعتی و کشاورزی و معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.

در مورد سرمایه‏گذاری‏های غیرمستقیم خارجی نیز که عمدتا جابه‏جایی منابع مالی، به صورت خرید و فروش اوراق بهادار و یا بخشی جزئی از مالکیّت واحدهای اقتصادی صورت می‏گیرد، درست است که خطرها و ضررهای سرمایه‏گذاری مستقیم خارجی را ندارد، امّا معمولاً این نوع سرمایه‏گذاری‏ها کوتاه مدّت است و حالت سوداگرانه دارد و انتقال تکنولوژی هم با آن صورت نمی‏گیرد.

اگر به هر دلیل، سرمایه‏گذاری خارجی انجام شد، هر سرمایه‏گذاری باید آن قدر سودآور باشد که بازپرداخت اصل و فرع، در مدّت زمان در نظر گرفته شده، به طور کامل انجام گیرد. همچنین، دقیقا نظارت شود که سرمایه خارجی در امور غیرتولیدی مصرف نشود. به سبب تنگناها، بسیاری اوقات وام‏های دولتی گرفته شده از خارج، برای واردات کالاهای مصرفی هزینه می‏شود که در نهایت دولت اسلامی مقروض می‏گردد و باید ربا به خارجیان پرداخت کند که مسلّما حرام است.

باید توجّه داشت که استفاده از سرمایه‏گذاری‏های خارجی که توأم با چشم‏داشت‏های سیاسی است و معمولاً نرخ بازگشت سودهای حاصل از این سرمایه‏گذرای‏ها به کشور وام‏دهنده، بیش از اصل سرمایه‏های وارد شده به کشور وام‏گیرنده است، چندان به صلاح ملّت ما نیست و شگفت‏آور است که دولتمردان ایرانی هر سال با گشاده‏دستی و اسرافکاری میلیاردها دلار از درآمدهای نفت را هزینه می‏کنند، آن‏گاه برای سرمایه‏های خارجی، در حدّ یک دهم این مبالغ، حاضرند زیر بار شرایط سنگین شرکت‏های چند ملیّتی بروند!

مالک، محمد رضا


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.