جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

پنجه در صورت پلنگ


پنجه در صورت پلنگ

«چون روشنفکر ایرانی در محیط بومی خود تحقیر می شود ناراضی است پس در جستجوی روزگار بهتری هم هست درست است که فعلاً جرات عمل ندارد و می ترسد اما به حد اعلای ترس که رسید, پنجه در صورت پلنگی خواهد انداخت

«چون... روشنفکر ایرانی در محیط بومی خود تحقیر می شود... ناراضی است پس در جستجوی روزگار بهتری هم هست. درست است که فعلاً جرات عمل ندارد و می ترسد اما به حد اعلای ترس که رسید، پنجه در صورت پلنگی خواهد انداخت... روشنفکر ایرانی به قول صادق هدایت همچون کنده ای است که در کنار اجاق مانده و سیاه شده نه به آتش زیر دیگ کمکی کرده و نه چوب سالم باقی مانده...»

جمله فوق از مرحوم جلال آل احمد است؛ دقیقاً نمی دانم بر جلال آل احمد در آن روزگار چه گذشته که چنین سخنی را از سر درد و عصبانیت بر زبان آورده است اما هرچه هست، پس از گذشت نزدیک به ۴۰ سال برای بیان اصل حرف های مانده در گلوی اندیشه ام، بهتر از این جملات نیافتم.

بر روشنفکران ایرانی چه گذشته و چه می گذرد که گاه پنجه در صورت پلنگ می کشند؟

گویا این روایت جریان روشنفکری ماست. اینان کجا و چگونه خود را روایت کرده اند؟ بررسی تاریخی این ماجرا دردسر بزرگی است که البته درباره اش کم گفته نشده است. یک بعد شگفت آور این ماجرا، نتیجه ای تاریخی است که به سبک گرایش های جوهر انگارانه در فهم تایخ می توانیم به آینده تعمیمش دهیم. به عبارت دیگر، رخدادی که می تواند قاعده مند شده و برای آینده منبع تحلیل قرار گیرد.

در مراسم اهداء جایزه صادق هدایت درباره او چیزهایی گفتند که الهام بخش است؛ صادق هدایت نویسنده ای است که لحن تهوع آور، سیه بختی های زندگی، گرداب خلقیات پوچ، پستی ها و ناچیزی هایی را که باید بچرخیم و بگردیم تا شاید در مقیاسی کوچک تر و کم حجم تر امثال آنها را بیابیم، بی رحمانه می بافد و می گوید و به نکوهش مستمر هر آنچه که مخالف اوست، مقید است.

«حاجی آقا» و «علویه خانم» صادق هدایت را علاوه بر ملاحظات جامعه شناختی و تاریخی، باید با توجه به شرایط روحی رقّت باری که برای او و امثال او رخ داده است، تحلیل کرد. سیاه نمایی و توصیف بی رحمانه اوضاع فرهنگی و اجتماعی ایران در چنین آثاری بیش از یک تعهد روشنفکرانه به نظر می رسد. این اتفاقات چیزی شبیه یک انتقام است تا یک انجام وظیفه یا حتی یک ابراز وجود برای کم کردن احساس تحقیر شدگی. این سرنوشت دردناکی است که روشنفکری سرخورده ایران معاصر هماره با آن دست به گریبان بوده است. می توان قاعده تاریخی حاکم بر این ماجرا را بدون تکلف به دوران حاضر هم تعمیم داد.

پس از این سؤال که چرا حجم تخریب و سیاه نمایی علیه گفتمان امام و انقلاب و دولت نهم در این حد و اندازه است و چرا روزبه روز بر حجم و شدّت آن افزوده می شود، سؤال مهمتری مطرح است و آن اینکه، نهایت این ماجرا به کجا خواهد انجامید؟ آیا نصیحت مشفقان و موعظه واعظان مؤثر خواهد بود و کار با مسالمت و به میمنت به انتها خواهد رسید یا مسئله وجه دیگری خواهد یافت؟

تاریخ معاصر ما به گونه ای دیگر تحلیل می کند. شیوه سیاه نمایی مطبوعات و رسانه ها در چند ماه اخیر پیام روشنی دارد: ترس و عصبانیت. سرخوردگی ناشی از انزوای سیاسی و فرهنگی و عدم پذیرش عمومی در بدنه جامعه اتفاقی است مکرر و مستمر که روشنفکران سکولار را عصبانی کرده و می کند. روزگار بهتری که به قول جلال، آرزوی روشنفکران است، گویا در مختصات فرهنگی ایران اسلامی قابل تحقق نیست و هرچند روشنفکران برخی به ظرافت همین حقیقت را دریافته و به آن اعتراف کرده اند اما از تبعات آزاردهنده روانی و احساسی آن توان رهایی ندارند. این همان مرحله خطرناکی است که آنان را به حمله های نهایی می کشاند.

روشنفکران اغلب خود را در رسانه ها بازتولید می کنند و در این میان، مطبوعات به طور تاریخی مجلای بازنمایی آمال و آلام آنان بوده است. ژورنالیسم با روشنفکری پیوندی تاریخی دارد و هرچند پس از انقلاب پای جریان متعهد به آرمان های انقلابی هم به ژورنالیسم گشوده شد و فصل تازه ای را در آن گشود اما نمی توان انکار کرد که تاکنون جریان بیمار روشنفکری بیش از دیگران همخانه مطبوعات بوده است. به همین جهت مطبوعات نخستین و شفاف ترین آیینه ای است که صورت اینان را برای تاریخ نمایش می دهد. مطبوعات در سال های اخیر نیز تجربه مکرری را از سر می گذرانند. صفحات روزنامه ها به قول جلال، تصویر پنجه درانداختن روشنفکران در صورت پلنگ است و ترس و واهمه ناشی از سرخوردگی از در و دیوار برخی مطبوعات می چکد.

درواقع عدم اقبال مردم به خبرسازی ها و مقاله بافی های روشنفکرانه مطبوعات علیه دولت نهم، موجد تکرار مجدد خاطره تلخ حذف و انزوای تاریخی روشنفکری در تاریخ معاصر ایران است. بنا بر تعبیری که امام(ره) بکار می بردند، روشنفکران اساساً از کارکرد تاریخی اشان که ایجاد ارتباط با عموم مردم برا ی تحرک اجتماعی است، غافلند و از آن مسئله سازتر اینکه اینان اساساً شیوه سلوکشان جدای از حرکت و فهم عمومی مردم است و این انزوایی خود خواسته است. «اگر ما ترتیبی اصولی در دانشگاه ها داشتیم، هرگز طبقه روشنفکر دانشگاهی نداشتیم که در بحرانی ترین اوضاع ایران در نزاع و چند دستگی با خودشان باشند و از مردم بریده باشند و از آنچه که بر مردم می گذرد چنان آسان گذرند که گویی در ایران نیستند! تمام عقب ماندگی های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اکثر روشنفکران دانشگاهی از جامعه اسلامی ایران بود و متأسفانه هم اکنون هم هست!» (صحیفه نور، جلد۱۲، ص ۲۰۷)

نظرات کاربران:

وحید یامین پور