شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

نگاهی به اندیشه سیاسی میشل فوكو


نگاهی به اندیشه سیاسی میشل فوكو

میشل فوكو در سال ۱۹۲۶ در خانواده ای مرفه در فرانسه به دنیا آمد و در سال ۱۹۸۴ لیسانس فلسفه خود را گرفت كم كم به روانشناسی علاقه مند گردید و در سال ۱۹۵۰ لیسانس روان شناسی دریافت كرد علاقه او به این رشته تا حدّی ناشی از مشكلات روحی شخصی بود

میشل فوكو در سال ۱۹۲۶ در خانواده ای مرفه در فرانسه به دنیا آمد و در سال ۱۹۸۴ لیسانس فلسفه خود را گرفت. كم كم به روانشناسی علاقه مند گردید و در سال ۱۹۵۰ لیسانس روان شناسی دریافت كرد. علاقه او به این رشته تا حدّی ناشی از مشكلات روحی شخصی بود.

فوكو پس از اخذ لیسانس روانشناسی به مطالعات خود در این رشته و همین طور روان پزشكی و روانكاری ادامه داد و در سال ۱۹۵۲ به دریافت دیپلم آسیب شناسی روانی نایل شد. در این دوران بود كه او به طور نیمه وقت در بیمارستان «سنت آن» مشغول به كار شد و همزمان در ترجمه كتاب «رؤیا و اگزیستانس» نوشته اتوبینونگر سوئیسی با دوستانش مشاركت نمود.

وی از بدو ورودش به دانشگاه اكوال نرمال تحت تأثیر شخصیت و دیدگاه آلتوسر قرار گرفت. به طوری كه در سال ۱۹۵۰ به توصیه او به عضویت حزب كمونیست فرانسه درآمد. گرایش های ماركسیستی و علاقه مندی فوكو به كاوش های روانی از رهگذر بررسی های زبانشناسانه; و شكست پدیدارشناسی وجودی سارتر و مرلوپونتی، او را به سوی لاكان كه تحلیل روانی خود را از تركیب ساختگرایی و ماركسیسم و فرویدیسم سازمان داده بود، رهنمون ساخت.

از سوی دیگر فوكو با كانگیلهم از نزدیك آشنا بود و تأثیرات زیادی از او پذیرفت.

فوكو پس از ۱۹۶۴ استاد تاریخ نظام های تطبیقی اندیشه شد و چشم اندازهای نوینی در تاریخ و جامعه شناسی گشود و سرانجام در سال ۱۹۸۴ در اثر بیماری ایدز درگذشت. هرچند كه او را پوچ انگار و ویرانگر علوم اجتماعی لقب داده اند، با این حال، اندیشه او بر بسیاری از رشته های علوم اجتماعی تأثیرات مهمی گذاشت.

آثار فوكو از حیث محتوا به سه بخش عمده تقسیم می شود: بخشی كه تحت تأثیر هرمنوتیك هایدگری است، كه اوج این گرایش در كتاب تاریخ جنون آشكار شده است، بخش دیگر را می توان باستان شناسی یا دیرینه شناسی معرفت نامید، كه تحلیلی شبه ساختاری یا نیمه ساختاری دارد كه مهم ترین آثار او در این نگرش در پیدایش درمانگاه (۱۹۶۳)، واژگان و اشیاء یا نظم اشیا (۱۹۶۶) و باستان شناسی معرفت (۱۹۶۹) متجلّی است. بخش سوم آثار فوكو آثار تبارشناسانه اوست كه به بررسی رابطه گفتمان و معرفت از یك طرف و قدرت از طرف دیگر، می پردازد. نظم اشیا (۱۹۷۰) مراقبت و مجازات و جلد اول تاریخ جنسیت و نیچه، تبارشناسی و تاریخ (۱۹۷۱) از نوشته های مربوط به این نگرش است.۱

سؤالات عمده این مقاله از این سنخ است كه قدرت از دیدگاه فوكو با چه روشی تحلیل می شود؟ و چگونه تعریف می گردد؟ حیطه آن چقدر است؟ به دست چه كسانی و چگونه كنترل می شود؟ البته بدیهی است كه پاسخ این نوع سؤالات اكثر در آثار تبارشناسانه فوكو داده شده است. بنابراین جا دارد كه قبل از هرچیز از روش نگرش تبارشناسانه بحث نماییم.

●تبارشناسی به عنوان روش تحلیل قدرت

فوكو برای روش تحلیل قدرت سراغ نیچه می رود. واژه تبارشناسی از كتاب تبارشناشی اخلاق نیچه به عاریه گرفته شده است. نیچه واژه تبارشناسی یا ریشه شناسی را از حوزه علوم زیستی اخذ كرده است تا نشان دهد كه اخلاقیات دارای صور لایتغیر نیستند كه از آغاز زمان موجود بوده باشند، بلكه همچون گونه های زیستی دچار تحول و هبوط تاریخی اند.

فوكو برخلاف انسان شناسان ساختگرا معتقد نیست كه رخدادها نظام پست تر از تاریخ و امری اندیشه ناپذیر است بلكه عقیده دارد كه نظام كاملی از حدود رخدادهای متفاوت وجود دارد كه تأثیرات و اهمیت های گوناگونی نیز دارند: برخی بی اهمیت، و برخی تاریخ سازاند; پس باید میان رخدادها تمایز قایل شویم و آن مسیرهایی را بازسازی كنیم كه در آن رخدادها با یكدیگر مرتبط اند و یكدیگر را به وجود می آورند. برای این كار الگوی ما نمی تواند زبان و نشانه و مناسبات معنا باشد، بلكه باید جنگ و مناسبات قدرت باشد.۲

وظیفه تبارشناسی علاوه بر توصیف تغییراتی كه در دوران های مختلف به واسطه تغییر در ساختار قدرت در نحوه گفتار ظهور كرده به تبیین علل این تغییرات نیز می پردازد. در واقع تبارشناسی یك دیدگاه است نسبت به معرفت و هستی و انسان. به نظر ما این دیدگاه نوعی جامعه شناسی معرفت به عنوان یك عقیده فلسفی ـ و نه یك رشته علمی ـ است كه جامعه و تاریخ را اساس و خاستگاه معرفت می داند و معتقد است كه معرفت برای توجیه قدرت آفریده می شود و از سوی قدرت نیز پشتیبانی می گردد. و مفروض تبارشناسانه نسبت به هستی نفی ذات و طبیعت و ارزش است یعنی عینیت و ارزش غیر از قدرت وجود ندارد كه قابل دسترسی باشد.

مفروض انسان شناسانه تبارشناسی این است كه انسان هیچ طبیعت و فطرت ثابت و لایتغیری ندارد و حتی به پیروی از مارسل موس جسم و دستگاه عصبی و فیزیولوژیك انسان را هم معلول رخدادهای پراكنده تاریخ می داند; بنابراین موضوع تبارشناسی نه سیر تاریخ و نه ثبات سوژه ها، بلكه رخدادهای پراكنده ای است كه محصول روابط قدرت می باشد و اولین مسأله تبارشناسی نیز بدن آدمی است، فلذا تبارشناسی تاریخیت اموری را كه فاقد تاریخ تلقی شده اند بازسازی كرده، بازمی نماید و بر كثرت عوامل مؤثر بر رویدادها و بی همتایی آن ها پای می فشارد.۳

به نظر ما، تبارشناسی، علم نیست; بلكه مكتبی در علم شناسی است كه به جامعه شناسی علم، به عنوان یك عقیده فلسفی، می ماند; یعنی تحلیلی است درباره پیدایش علوم انسانی و معرفت بشری كه رابطه آن را با پیدایش تكنولوژی های قدرت بررسی می كند و بر این باور است كه علوم انسانی در درون شبكه قدرت شكل گرفته و خود به پیشبرد تكنولوژی های انضباطی قدرت یاری رسانده است.

به نظر فوكو تفكیك و طبقه بندی معرفت با معیار علمی بودن یكی از ویژگی های عمده تمدن مدرن است كه دیگر اشكال معرفت را غیر علمی دانسته و طرد كرده است. ویژگی دیگر تمدن جدید تسلط نظریه های عام و توتالیتراست كه اشكال دیگر معرفت را تحت سیطره درآورده است و تبارشناسی با ردّ این دو ویژگی در پی ایجاد فرصتی برای ابراز اَشكال تحت سلطه معرفت است و در پی مركز زدائی از تولید نظری می باشد. به نظر می رسد تبارشناسی از یكسو دستگاهی از قضایای مفروض الصدق است كه نوع مسائل مورد بررسی و شیوه پژوهش آن ها را نشان می دهد، از طرفی هم این شیوه منجر می شود به این كه صحت آنچه مفروض انگاشته شده بود، آشكار شود; بنابراین مباحث فوكو همواره در هم و توبرتو است و به درستی بین مفروضات و موضوعات و یا مدعیات و استدلال ها خط فاصلی وجود ندارد.

رابطه قدرت و حقیقت نیز از این آشفتگی ها در امان نیست زیرا از یك طرف رابطه ای دوسویه بین قدرت و حقیقت مفروض گرفته می شود و جزئی از عناصر الگوی نظری تبارشناسی است و از طرف دیگر معرفت و حقیقت به عنوان یكی از اساسی ترین تكنولوژی های قدرت به صورت موضوع تحقیق درمی آید.

به نظر ما شاید بتوان معیاری برای تفكیك رابطه قدرت و حقیقت به عنوان بخشی از الگوی نظری فوكو از یك طرف و به عنوان موضوع تحقیق از طرف دیگر به دست داد. بدین بیان كه هرجا سخن از رابطه قدرت و حقیقت به طور كلی مطرح باشد و استدلال یا شواهدی برای آن ذكر نشود جزئی از الگوی نظری است و در غیر این صورت از موضوعات مورد بررسی خواهد بود. در هر صورت بحث بعدی ما رابطه قدرت و حقیقت را به صورت شفاف تری عیان می كند.

●حقیقت و قدرت

در این باب دو نوع بحث می توان ارائه نمود: یكی رابطه منطقی بین دو مفهوم قدرت و حقیقت، یكی هم رابطه خارجی مصادیق این دو مفهوم. در مباحث نوع اول سخن از نسبت تساوی، تباین و عموم و خصوص مطلق و من وجه است. اما در نوع دوم بحث شرط و مشروط، علت و معلول، زیربنا و روبنا و زمینه سازی یا مانعیت است. فوكو نیز به صورت مبهم به هر دو نوع رابطه پرداخته است و در واقع محل نزاع را به خوبی روشن و تحریر نكرده است. مثلاً در یك جا می گوید: رابطه قدرت (...) در ارتباط با مفهوم معرفت تنها نقش تسهیل كننده یا ممانعت كننده را بازی نمی كند.۴ و در جایی دیگر اظهار عقیده می كند كه: «این سامان ]حقیقت[ صرفاً ایدئولوژیك یا روبنایی نیست، بلكه شرطی بر پیدایش و تكامل سرمایه داری بوده است.»۵ در عین حال می گوید: «هیچ پیكره ای از معرفت نمی تواند بدون بهره گیری از سیستم ارتباطی اسناد و مدارك، انباشتن اطلاعات و توزیع آن ها شكل بگیرد، اما خود این سیستم صورتی از قدرت است و در موجودیت و عملكرد خود با سایر اَشكال قدرت مرتبط است.۶

در این جا به نظر می رسد كه نظر فوكو این باشد كه معرفت با حقیقت عین صورتی از قدرت است و نه عین همه آن، یعنی بین قدرت و معرفت رابطه اینهمانی وجود ندارد بلكه رابطه عموم و خصوص مطلق حاكم است. بدین صورت كه همه معرفت ها قدرت اند امّا همه قدرت ها معرفت نیستند. به نظر فوكو «عكس قضیه نیز صادق است به این معنا كه هیچ نوع قدرتی را نمی توان بدون انتزاع معرفت... به مورد اجرا درآورد.»۷

از نظر فوكو ما... تابع حقیقتیم كه تصور می شود كه قوانین را می سازد، و گفتار حقیقی ای را به وجود می آورد كه حداقل بخشی از آن، تأثیرات قدرت را تعیین می كند، منتقل می سازد و گسترش می دهد... ]ما [محكوم می شویم، طبقه بندی می شویم، در تكالیف خود مجبور هستیم و مقدّر است كه با اسلوب خاصی زندگی كنیم و بمیریم و این خود تابعی است از گفتارهای حقیقی ای كه حاملان اثرات خاص قدرت اند.۸

اگر قدرت است كه حقیقت و گزاره های علمی و معارف گوناگون را می سازد بنابراین تمامی معارف بشری فاقد ارزش معرفتی و واقع نمایی هستند، هرچند كه ارزش ابزاری داشته باشند. برخی از شارحین فوكو در برابر این مشكل تلاش می كنند لازمه منطقی، بلكه تصریح سخنان او را كه همان نسبیت مطلق معرفت شناختی است انكار یا تأویل كنند. یكی از نویسندگان در این راستا می نویسد: منظور فوكو نفی معرفت نیست بلكه بسط دامنه ها و مرزهای شناخت در فراسوی علم رایج است.

با فرض صحت برداشت فوق نكته این جاست كه اگر مراد اعتبار كاربردی علم است مشكلی وجود ندارد و اگر منظور اعتبار معرفتی و واقع نمایی علم باشد، به نظر می رسد كه برداشت مذكور ناشی از برخی پاسخ های انفعالی مذكور در برابر انتقاداتی است كه به او و نظریه نسبی گرایانه مطلق او شده است، باشد. به نظر ما پرده گشایی علم از رموز هستی در گفتمان فوكو هیچ جایگاه منطقی ندارد، هرچند كه هزاربار هم منكر این مطلب شود، باز هم لازمه منطقی اندیشه های او نسبیت مطلق ارزش ها و معارف است.

آقای پایا به حق مدعی است كه فوكو هرگاه كه مورد انتقاد قرار گرفته، یا پاره ای از آراء گذشته خود را به طور كلی نفی كرده و یا صحت انتساب آن ها را به خود منكر شده و یا منتقدان را متهم كرده كه از دریچه نگاه او به قضایا ننگریسته اند.۹ غافل از این كه اعتقاد به معیاربودن دریچه نگاه ها خود حاكی از نسبیت نگری اوست.

نمونه پاسخ های انفعالی فوكو این سخنان اوست كه: «می دانید اصل را تجربه می دانم و تجربی مسلكم» و رابطه قدرت و دانش را در علوم دقیقه تسرّی نمی دهم. البته به شرطی كه حالت نهادی پیدا نكرده باشد. در حالی كه نمونه هایی كه ذكر می كند نشان می دهد كه این شرط لااقل در دنیای صنعتی مفقود است. به علاوه خود او تصریح می كند كه بدون پیدایش نیازهای صنعتی، علم شیمی توسعه پیدا نمی كرد و به طور كلی علم Scienceدر اروپا به صورت قدرت حالت نهادی پیدا كرده است.۱۰

فهرست منابع

۱ـ وحید بزرگی، دیدگاه های جدید در روابط بین الملل، نشر نی، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۷

۲ـ علی پایا، جایگاه مفهوم صدق در آراء فوكو، نامه فرهنگ، ش ۲۲، ص ۸۸ ـ ۱۰۹

۳ـ مانی حقیقی، سرگشتگی نشانه ها، مترجمان: بابك احمدی، افشین جهاندیده، مانی حقیقی، صفیه روحی، مهدی سحابی، نیكو سرخوش، لیلی گلستان، مهران مهاجر، ترانه یلدا، نشر مركز، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۴

۴ـ میشل فوكو، سراسر بینی، ترجمه ناهید مؤید حكمت، فرهنگ ویژه علوم اجتماعی، ش ۱۵، تابستان ۷۲، ص ۱۵ـ ۳۶

۵ـ عزت اللّه فولادوند، میشل فوكو، رازبینی و راستگویی، نگاه نو، شماره ۱۷ آذر، دی ۱۳۷۲، ص ۲۶ـ۶۲

۶ـ اكبر گنجی، سنت، مدرنیته، پست مدرن، دفتر نخست، مؤسسه فرهنگی صراط، چاپ اول، تهران، اسفند ۱۳۵۷

۷ـ استیون لوكس، قدرت فرّ انسانی یا شر شیطانی، ترجمه فرهنگ رجایی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۰

۸ـ دریفوس هیوبرت، پل رابینو، میشل فوكو فراسوی ساختگرایی و هرمنوتیك، با مؤخره ای به قلم میشل فوكو، ترجمه حسین بشیریه، نشر نی، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۶

--------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها

۱ علی پایا، «جایگاه مفهوم صدق در آراء فوكو»، نامه فرهنگ، ش ۲۲، ص ۱۰۰

۲ میشل فوكو، حقیقت و قدرت، ترجمه بابك احمدی، از كتاب سرگشتگی نشانه ها، ترجمه گروهی از مترجمان، نشر مركز، چاپ اول، ۱۳۷۴، تهران، ص ۳۲۲

۳ حسین بشریه، «مقدمه كتاب میشل فوكو فرانسوی ساختگرایی و هرمنوتیك»، هیوبرت در یفوس پل رابینو، ترجمه بشریه، نشر نی، ۱۳۷۶، تهران، ص ۲۳و۲۴

۴ پایا، پیشین، ص ۹۸

۵ فوكو، پیشین، ص ۳۴۴

۶ فوكو،نظریه هاونهادهای كیفری،به نقل ازپایا،همان منبع،ص۹۸

۷ فوكو، همان، ص ۹۹

۸ میشل فوكو، قدرت انضباطی وتابعیت، قدرت فرّ انسانی یا شرّ شیطانی، استیولوكس، ترجمه فرهنگ رجایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، تهران، ۱۳۷۰، ص ۳۲۸ ـ ۳۲۹

۹ پایا، همان، ص ۹۰

۱۰ عزت اللّه فولادوند، «میشل فوكو، رازینی و راستگویی»، نگاه نو، شماره ۱۷، آذر ۱۳۷۲، ص ۵

۱۱ میشل فوكو، قدرت انضباطی و تابعیت، ص ۳۲۹

۱۲ به نظر فوكو تحلیل قدرت نباید به قدرت در سطح تعمیم یا نیت آگاهانه مقیّد باشد، بلكه باید قدرت را در چهره بیرونی آن بررسی كرد. یعنی در جایی كه قدرت مستقر می شود و اثرات واقعی اش را به وجود می آورد یعنی در سطح آن روندهای مستمری كه جسم را مطیع می سازد و بر رفتار ما حكومت می كند و افراد تابع ایجاد می كند. درست به خلاف هابز; بنابراین قدرت پدیده ای مربوط به سلطه استوار یك فرد یا گروه بر دیگران نیست بلكه مربوط به چیزی است كه فقط به شكل زنجیره ای عمل می كند و هرگز در جایی متمركز نمی شود. و در دست كسی قرار نمی گیرد. افراد نه تنها در این شبكه در حال رفت و آمدند بلكه به طور همزمان قدرت را هم تحمل و هم اعمال می كنند و اجزای قدرت را به هم پیوند می دهند.

۱۳ فوكو، همان، ص ۳۲۹

۱۴ فوكو، همان، ص ۲۴۳

۱۵ فوكو، همان، ص ۳۳۵

۱۶ فوكو، حقیقت و قدرت، سرگشتگی نشانه ها، ص ۳۳۱

۱۷ فوكو، حقیقت و قدرت، سرگشتگی نشانه ها، ص ۷ ـ ۳۲۶

۱۸ یوركن هابرماس، مفهوم ارتباطی قدرت از دیدگاه هانا آرنت، قدرت فرانسانی یا شر شیطانی، ص ۱۰۹

۱۹ برای آگاهی از نظرات آرنت علاوه بر مقال هابرماس به مقاله خود آرنت تحت عنوان «قدرت مبتنی بر ارتباط» از كتاب قدرت فرّانسانی یا شرّ شیطانی از ص ۸۷ تا ۱۰۹ رجوع شود.

۲۰ فوكو، «سوژه و قدرت»، میشل فوكو فرانسوی ساختگرایی و هرمنوتیك، ص ۳۵۴

۲۱ همان، ص ۳۵۵

۲۲ فوكو، سوژه و قدرت، میشل فوكو فرانسوی ساختگرایی و هرمنوتیك، ص ۳۵۸

۲۳ فوكو، سوژه و قدرت، میشل فوكو فرانسوی ساختگرایی و هرمنوتیك، ص ۳۵۴ / ص ۳۶۰

۲۴ میشل فوكو، روشنفكرها و قدرت، گفتوگوی ژیل دلوز با میشل فوكو، برگردان مانی حقیقی، از كتاب سرگشتگی نشانه ها، ص ۳۰۶ ـ ۳۱۰

۲۵ فوكو میشل، سوژه و قدرت، میشل فوكو فرانسوی، صص ۳۴۷ به بعد

۲۶ فولادوند، میشل فوكو، رازبینیوراستگویی،همان،ص۲۹ و ۳۰

۲۷ فوكو، مصاحبه حقیقت و قدرت، سرگشتگی نشانه ها، ص ۳۲۹ ـ ۳۳۰

۲۸ فولادوند، میشل فوكو، رازبینی و راستگویی، ص ۳۳

۲۹میشل فوكو، روشنفكر و قدرت، سرگشتگی نشانه ها، ص ۳۰۰

۳۰ همان، ص ۳۰۶

منبع:ماهنامه معرفت ، شماره ۵۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.