چهارشنبه, ۲۷ تیر, ۱۴۰۳ / 17 July, 2024
مجله ویستا

راز موفقیت شهریار شعرفارسی


راز موفقیت شهریار شعرفارسی

به مناسبت روز شعر و ادب فارسی

اگر این قول درست بوده باشد که در سال ۱۳۰۸ ش مجموعه‌ای از اشعار شهریار به وسیله کتابخانه خیام چاپ شده است می‌توان گفت شهریار، شاعر ۸ دهه شعر معاصر ایران بوده است، چرا که شهریار قریب یک دهه قبل از چاپ اولین مجموعه‌اش شعر می‌گفت. سخن مشهور آن است که شهریار حتی در کودکی شاعر بود و گفته‌اند برخی شاعران از همان طفولیت، شاعر به دنیا می‌آیند. نکته دیگر این‌که شاعر تبریزی با لهجه آذری یک شاعر دوران‌ساز و جریان‌ساز بوده است.

زندگی این شاعر فراز و نشیب‌هایی دارد که او را به تاریخ معاصر کشورمان در صدر مشروطیت متصل می‌گرداند. شهریار شاعری بود تحصیلکرده که پس از پایان تحصیلات در مدرسه دارالفنون در رشته پزشکی پذیرفته شد و به مدرسه عالی طب رفت تا پزشک شود، اما یک‌سال پیش از دریافت درجه دکتری در رشته پزشکی به سبب عشق نافرجامی دست از ادامه تحصیل کشید و به خراسان رفت و طبیب دل خویش شد. وی پس از سال‌ها اقامت در خراسان به تهران بازگشت و میل شدید بازگشت به کودکی و هوای زادگاه (در سال ۱۳۳۲ ش)‌ سرانجام او را به تبریز بازگرداند و تا آخر عمر در انزوای دل خویش، زندگی را به پایان رساند؛ اما شعرش در صفحه روزگار ماند و نام و یادش همانند روح زلال و نابش جاودانه شد. سالمرگ او را در تقویم تاریخ روزگارمان به سال ۱۳۶۷ ش نوشته‌اند و این واقعه را در ۲۷ شهریور همان سال به عنوان روز بزرگداشت شهریار ثبت کردند و از آن پس، روز ۲۷ شهریور هر سال روز شعر و ادب نامیده شد.

با ورود به هزاره دوم شعر فارسی در این عصر و این دهه، شهریار، شاعری هزار و صدساله شده است. حال باید پرسید راز ماندگاری شهریار در شعر هزار و صدساله معاصر چه بوده است؟ در مورد پرسش اخیر، راه خطا نپیموده‌ایم اگر تاریخ و انتخاب مردم را ملاک گزینش درست تلقی کنیم.

شعر فارسی سرگذشتی پایان‌ناپذیر دارد، چرا که شعر به گفته اغلب اهل فن از جمله ارسطو، کانت و خواجه‌ نصیرالدین طوسی، فرزند خیال است. علاوه بر این، اغلب فلاسفه و حکمای قدیم و جدید در پدید آمدن شعر توسط قوه خیال اتفاق نظر دارند. گذشته از این، بیشتر شاعران که پدید آورندگان شعر به شمار می‌روند، خود نیز به نیروی سحرانگیز خیال در تولد یافتن شعر، وقوف کامل دارند. می‌توان گفت کلمات، مصالح و ابزار شعر هستند که بر زبان می‌نشینند، ولی اگر شاعران، هنر به کارگیری زبان را ندانند، نمی‌توانند شعری دلنشین و موثر خلق کنند، بنابراین شعر گفتن، هنری زبانی است که در اصل به خیال متصل است. با این همه به گفته متفکران، شعر باید پشتوانه فرهنگی و علمی داشته باشد. شاعران نیز نباید از بیان حقایق و دردهای مردم و جامعه بشری غفلت بورزند. باید به هوش بود که شعر به شعار یا بیانیه تبدیل نشود؛ چرا که در این صورت شعر از تعریف جامع و مانع خود دور خواهد افتاد. شاعران باید فرزندان زمان و دوره خود باشند و مسائل و مصایب روزگار خود را در اشعار خود منعکس کنند. اگر شاعری از اوضاع روز و وضع زمانه خود دور بماند، شعرهایش محبوبیت و مقبولیت عام نخواهد یافت. با بیان این تمهیدات به سراغ شاعری می‌رویم که شعرهایش در زمان خود و در روزگار ما مقبول خاص و عام بوده است. این شاعر، شهریار نام گرفته و سرگذشت شعر او سرگذشت احوال مردم روزگار ماست.

● شهریار که بود و که شد؟

سیدمحمدحسین بهجت تبریزی در سال ۱۲۸۵ شمسی از یک خانواده اصیل در خشکناب تبریز به دنیا آمد. دوران کودکی‌اش همزمان با اوج انقلاب مشروطه در تبریز بود. شهریار، دوران کودکی و نوجوانی‌اش را در روستاهای قیش‌قورشان و شنگول‌آباد خشکناب گذراند و در همان جاها به مکتبخانه رفت و تحصیلات ابتدایی خود را با قرائت قرآن، نصاب‌الصبیان، گلستان سعدی و غزلیات حافظ آغاز کرد و تا پایان عمرخویش، دامن قرآن و حدیث و توسل به اهل بیت عصمت و طهارت را رها نکرد. او از همان کودکی و نوجوانی هرچه سرود، تجربه‌های خودش بود. نکته قابل ذکر در زندگی شهریار این بود که زندگی‌اش با عشق مجازی آغاز شده و با عشق حقیقی پایان جاودانه یافت. این نکته می‌تواند درس زندگی برای شاعران امروز باشد که در پیچ و خم عشق‌های مجازی و زودگذر در نمانند. نکته دیگر اعتقادهای شهریار است. شهریار ارادتی خالص به پیامبر عظیم‌الشان اسلام و امامان طاهرین شیعه داشت و این نکته برآمده از ایمان قلبی او بود که با اعتقاداتش گره خورده بود. دیگر این که شهریار از مسائل روز و احوال مردم زمان خود غافل نبود و از دل و زبان آنان سخن می‌گفت تا جایی که در دهه اول عصر انقلاب اسلامی به امام راحل(ره)‌ و انقلابیون و دفاع مقدس و مدافعان راستین انقلاب از دل و جان عشق می‌ورزید.

شهریار، علاوه بر تسلط کامل بر زبان و ادب فارسی به زبان مادری (یعنی به زبان آذربایجانی) شعرهایی سروده است که در ادبیات معاصر نظیر ندارد. در این خصوص باید به منظومه حیدربابا اشاره کرد، داوری درباره این منظومه به عهده کسانی است که هم اهل زبان آذربایجانی هستند و هم دستی در ادبیات فارسی و شعر و شاعری دارند. با این همه، حتی کسانی که زبان آذری نمی‌دانند و تنها اهل شعر و ادب هستند نیز می‌توانند با حس وخیال شاعرانه به ساحت رمانتیک منظومه حیدربابا و فضای شاعرانه شعر راه پیدا کنند. به راستی که عالم شعر، عالمی دیگر است. خاصه آنجا که شهریار، با قلم جادویی و با خیال دامنه‌دار شاعرانه، به توصیف طبیعت پرداخته و زندگی ساده انسانی را در نهایت لطف و ایجاز شاعرانه، همانند یک نقاش چیره‌دست با قلمی طبیعی به تصویر کشیده است.

● شهریار، فرزند زمان

شهریار، فرزند زمان خود بود و هیچ مخالفتی با نوآوری نداشت. تعبیر شهریار از شعر، از زبان خودش بیانگر مدعای ماست. شهریار خود گفته است: «مایه شعر، ارتعاش لطیفی است که بی‌اراده روی اعصاب انسان نقش می‌بندد و دستگاه عصبی شاعر آن را از طبیعت تحویل می‌گیرد و می‌پرورد و پس از آن به صورت شعر، به دیگران تحویل می‌دهد... وزن و موزیک شعر و توافق حروف در شعر، به جای لباس انسان است و شعر در صورت معمول در این لباس به رسمیت شناخته شده است... قافیه مثل قاب عکس است که شعر را با ‌آن می‌بندیم... و شکل یا فرم شعر با آن تعیین می‌شود. همان‌طور که با تغییر فرم لباس، ماهیت انسان عوض نمی‌شود، ماهیت شعر نیز با تغییر شکل و تغییر فرم عوض نخواهد شد. شعر، هدفی را دنبال می‌کند که برای شاعر در حکم ایده‌آل است... علوم بدیعی، برای میزان شعر و شناختن شعر پدید آمده‌اند،‌ نه برای شعرسازی. علم بدیع خود ساخته شعر است، نه شعر، ساخته علم بدیع... و شاعر باید بداند سخن منظوم اگر به تکلف و به تصنع یا بر پایه دستور ساخته شود، سخنی ساختگی است و شعر نیست.»با توجه به گفته‌های خود شهریار، وزن و قافیه و علم بدیع و دستور زبان و بخشنامه و بیانیه و مجوزهای آنچنانی، شرط اصلی و لازمه شعر گفتن نیست که اگر چنین باشد بیشتر مردم ایران دارای طبعی موزون هستند، ولی به اکثر آنان شاعر گفته نمی‌شود؛ بنابراین شعر واقعی و شعر اصیل، به شعری گفته می‌شود که دارای فرم و ساختمان باشد. یعنی تمامی اجزای شعر باید در حد کمال باشد. اگر از افراط و تفریط در نظریه‌پردازی‌های دهه‌های اخیر بگذریم، درخواهیم یافت که شاعران بزرگ هیچگاه با نوآوری در فرم و محتوا مخالف نبوده‌اند بلکه آن را نوعی نیاز زمانه به شمار آورده‌اند. شهریار شعر ایران نیز با این نیاز زمانه موافق و سازگار بوده است، اگرچه خود به علت عشق ذاتی در مکتب شعر سنتی دود چراغ خورده، ولی از سبک و سیاق شعر نو در زمان خود بهره برده و خود نیز گام‌هایی مثبت در آن زمینه برداشته است که از آن میان می‌توان به منظومه بلند آزاد «نقاش عزیز» و «پیام اینشتین» و «ای وای مادرم» اشاره کرد.

● جایگاه شهریار در غزل کلاسیک

کیست که بتواند جایگاه شهریار را در سرودن غزل‌های اصیل فارسی با طبعی دلنشین و زبان و بیانی اصیل و طبیعی انکار کند؟ و درست‌تر آن است که در مقام غزلسرایی، شهریار را در میان غزلسرایان معاصر بی‌رقیب بدانیم، زیرا چند نفری بیش نیستند که شعر لیریک یا شعر عاشقانه ایرانی را همانند شهریار، لطیف و بی‌مانند سروده‌اند. بنابراین مقایسه شهریار با دیگر شاعران سنت‌گرا جفایی عظیم در حق اوست. به طور خلاصه، شهریار شاعری است که سخت شیفته حافظ و سبک والای عراقی است و این شیفتگی، او را از ادامه مسیر طبیعی شعر نو باز نداشته است و دیگر آن که شهریار شاعری اصیل و ذاتی است که تجربه‌های شاعرانه دارد و با شهودات شخصی خود شعر گفته است. اندام غزل‌های او پوشیده از بار عاطفی شدید و احساسات و هیجانات عالی شاعرانه است. شهریار، شاعری دل زنده و حساس است و همین نکته جذابیت خاصی به شعرهایش بخشیده‌اند. زبان شهریار، زبانی نرم و دلنشین است و این خصیصه باعث شده غزل‌هایش همچون صدای جویبار، آرام و غنابخش باشد و بر روح و روان آدمی تاثیر بگذارد. در مجموع می‌توان نتیجه گرفت که شهریار در غزل‌هایش به اوج هنری نزدیک شده و لحظه‌های زندگی خود را در کمال هنری خویش به ثبت رسانیده است.

زبان شهریار، زبانی نرم و دلنشین است و باعث شده غزل‌هایش همچون صدای جویبار، آرام و غنابخش باشد و بر روح و روان آدمی تاثیر بگذارداین که گفته‌اند غزل فارسی خاصه غزل‌های سعدی و شاگردان مکتبش غزلی لیریک (عاشقانه)‌ است، البته سخن درستی است، اما باید افزود عشق در غزل منحصر به معشوق زمینی نمی‌شود و اگر نیک بنگریم در غزل‌های فخرالدین ابراهیم عراقی، مولانا جلال‌الدین بلخی، حافظ شیرازی و ابوالمعالی بیدل دهلوی و شاگردان مکتب عرفان اسلامی، عناصر عشق، محدود به معشوق زمینی نیست. این نوع غزل، خوانندگان و مخاطبان غزل فارسی را غالبا با نوعی معنی پوشیده و پنهان (رمزی و اصطلاحی)‌ مواجه می‌سازد.

این که شهریار با استفاده از زبان غزل به درجه اشتهار رسیده است شاید با در نظر گرفتن لطایف عرفانی و ظرایف عاشقانه بوده است؛ چراکه زبان فارسی، ظرفیت والایی در پذیرش عشق و عرفان توامان دارد. نظر به تبیین زبان رمزی غزل فارسی تنها به توصیف معشوق جسمانی نپرداخته، بلکه به نوعی تاویل به متن، مفهومی ورای آنچه ظاهری است، دارد. مرتجعان ادبی و شاعران وابسته به انجمن‌های ادبی بدانند که شهریار در میان شاعران غزل‌پرداز سنتی از جایگاه والایی برخوردار بوده که به جریان نوگرایی در غزل معاصر می‌انجامد. پربیراهه نرفته‌ایم اگر سایه و حسین منزوی را در شمار ادامه‌دهندگان جریان سالم غزل نو با حال و هوای سنتی قلمداد کنیم صرف‌نظر از تعاملی که غزل‌پردازان معاصر با جریان سنت در شعر معاصر دارند، ارزش هنری شعرشان را باید پاس‌ داشت و همه آنها را با یک چوب نراند! جنبه‌های هنری غزل‌های شهریار در جنب دیوانش که نه بلکه در متن دیوانش، خواننده جدی غزل را بر آن می‌دارد تا ضمن لذت بردن از غزل‌هایش به جنبه‌های هنری آن (اعم از لحن و زبان، موسیقی درونی و بیرونی، بار عاطفی ترکیبات، تصویرهای سالم نه تصویرهای واهی، پشتوانه مردمی، پشتوانه دینی و فرهنگی، احساسات رقیق و لطیف و اندیشه توام با شفقت و رافت و نیز تجربه‌های شخصی و شهودهای عرفانی)‌ توجه کند. اگر تنها به فهرستی از مطلع ۸ غزل از دیوان شهریار توجه کنیم، درخواهیم یافت تمام ۵۰۰ و اندی غزل‌های دیوان شهریار از جنس همین ۸ غزل است:

۱) علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

۲) آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا/ بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

۳) امشب ای ماه به درد دل من تسکینی/ آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

۴) از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام/ شرمنده جوانی از این زندگانی‌ام

۵) در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم/ عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم

۶) با رنگ و بویت ای گل! گل رنگ و بو ندارد/ با لعلت آب حیران آبی به جو ندارد

۷) نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت/ که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

۸) جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را/ نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

در پایان باید گفت شهریار شاعری صاحب‌سبک بود و از کسی تقلید نمی‌کرد. طیف مخاطبان شهریار در میان شاعران معاصر از ضریب بالایی برخوردارند. به طور قطع و یقین می‌توان گفت شهریار، بیشترین مخاطبان را در شعر معاصر داراست. سخن آخر این که شهریار به مدت ۸۲ سال زندگی کرد و در تمام این مدت ذات شاعرانه او با او همراه بود. وی لحظه‌ای از سرودن غافل نبود. از کودکی تا دم مرگ به معشوق درونی خویش (یعنی شعر)‌ عشق می‌ورزید. ۸ دهه تمام شاعری کرد و سرانجام در بیست و هفتم شهریور ۱۳۶۷ شمسی مرغ جانش به عالم اصلی پر کشید. ۲ روز بعد جسم بی‌جانش را به تبریز منتقل کردند و در مقبره‌الشعرای تبریز به خاک سپردند.

دکتر غلامحسین عمرانی