سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
تار مویی که سفید شد
جلوی آینه ایستادی و خودتو نگاه می کنی، صورتت از فرط جوونی اون قدر صاف و براقه که از دیدن اون سرخوش می شی و زیر لب شعری رو زمزمه می کنی و با خودت می گی: عجب صدای قشنگی دارم و بعد ولوم صداتو می بری بالا و بالاتر.
در این لحظه مامانت بهت تذکر می ده که: تو دلت آواز بخون، حال و حوصله ندارم، صدات به خودت خوش می یاد...!!
کمی ضدحال می خوری، شونه رو برمی داری و موهای یک دست و پرپشتت رو شونه می کنی. همین طور که موهاتو شونه و زیر لب هم، هم، هم ... می کنی یکهو یه تار سفید مو از میون انبوه موهای سیاهت به تو چشمک می زنه!
زمزمه ات رو قطع می کنی و دقیق تر توی آینه خیره می شی. بعله، درسته یه تار موی سفید!!
بین دوتا انگشتت محکم نگهش می داری (دقیقا مثه اینا که یه مجرم رو دستگیر کنن) و با تعجب به اون نگاه می کنی. دلت می گیره. آخه از الان؟ هنوز که خیلی زوده؟ یعنی چه معنی داره در این سن و سال کم و در عنفوان جوونی یه تار موی فسقلی این قدر اعصابت رو خط خطی کنه؟!!
با خودت می گی من اجازه نمی دم... می خوای باهاش مبارزه کنی، تصمیم می گیری اونو از ریشه بکنی تا مدتی نبینیش. اما گفته مادربزرگ خدابیامرزت یادت می یاد که می گفت: اگه موی سفیدی رو از ته بکنی تعداد موهای سفیدت بیشتر می شه.
گرچه عقلت اونو قبول نمی کنه اما از ترس این که مبادا یه وقت حرفش درست باشه از انجام این کار منصرف می شی.
پس سراغ جعبه خیاطی مامانت می ری و یه قیچی کوچک از تو اون پیدا می کنی و دوباره جلوی آینه برمی گردی... و بعد با خشم و نفرت تار موی سفیدت را از ته قیچی می کنی.
کمی جلوی آفتاب نگاش می کنی، از سفیدی برق می زنه! انگار داره بهت می خنده! دیگه دوست نداری آواز بخونی، با خودت فکر می کنی نکنه موهای سرت شروع کنه به سفید شدن و یه روزی پیر شی، صورتت چروک شه...؟!
تصمیم می گیری این تار مو رو به عنوان اولین تار موی سفید بچسبونی تو دفتر خاطراتت. اون روز غم و غصه اومده سراغت و نمی خوای قبول کنی که جوونیت رو به افوله.
امروز که بعد از سال های سال داری دفتر خاطراتت رو ورق می زنی هنوز هم اون موی سفید زیر چسبه. با دستت لمسش می کنی و ناخودآگاه لبخندی روی لبت نقش می بنده. آخه اون تار مو تو رو می بره به دوران گذشته، روزهای سرزنده جوونی.
آهی سینه سوز از ته دلت می کشی و به یاد افکار و خاطره های جوونیت افسوس می خوری.
حالا دیگه نصف موهات سفید شده و هر روز بیشتر و بیشتر می شه. سال های خیلی زیادیه که دیگه از عهده قیچی کردن موهای سفیدت برنمی یای.
آخه اونا بر موهای سیاهت غلبه کردن! حتی نمی تونی اونا رو رنگ کنی چون خیلی زود ریشه هاشون سفید می شه و خودشون رو نشون می ده. دیگه ولشون کردی به امون خدا. حالا نوبت اون هاست که با تو مبارزه و متقاعدت کنن.دفتر خاطراتت رو می بندی و با خودت می گی: یعنی یه روز می رسه که آخرین تار موی سیاهم رو بکنم و اونو کنار اولین تار سفید موهام توی دفتر خاطراتم بچسبونم؟؟
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور شهدای خدمت ابراهیم رئیسی سقوط بالگرد رئیسی رئیسی سیدابراهیم رئیسی ایران شهادت بالگرد حسین امیرعبداللهیان تبریز
تهران هواشناسی کنکور امتحانات نهایی شهرداری تهران بارش باران هلال احمر سانحه بالگرد رئیسی پلیس مشهد سیل قوه قضاییه
قیمت دلار قیمت خودرو بورس قیمت طلا خودرو بازار خودرو یارانه دلار یارانه نقدی حقوق بازنشستگان بازنشستگان سایپا
سینمای ایران تلویزیون سینما لیلا حاتمی جشنواره کن سریال آیت الله سید ابراهیم رئیسی هنرمندان شعر رسانه ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرآن کریم
کنکور ۱۴۰۳ تجهیزات پزشکی دانش بنیان باتری تلسکوپ فضایی هابل
رژیم صهیونیستی روسیه غزه ترکیه اسرائیل آمریکا امیرعبداللهیان فلسطین جنگ غزه چین ولادیمیر پوتین اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید لیگ برتر والیبال لیگ برتر ایران باشگاه پرسپولیس لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال بازی باشگاه استقلال
هوش مصنوعی مایکروسافت اپل گوگل سامسونگ ناسا تبلیغات موبایل فناوری
سرطان نوشیدن آب سلامت قهوه مغز رژیم غذایی طول عمر آلزایمر کاهش وزن مغز انسان افسردگی