چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
فمنیسم از نوع آمریکایی
قرن هجدهم شاهد تولد و بسط نظریههای بسیاری در ارتباط با حقوق و جایگاه زنان- که بعدها نام جنبش فمنیسم را برای خود برگزید- بوده است، از ژان ژاک روسوی فرانسوی با جمله معروف <زن طبیعتا ضعیف است> تا ویلیام وولاستون فیلسوف انگلیسی که با انتقاد از موقعیت فرودست زنان، بر اهمیت وفاق متقابل طرفین تاکید میکرد.
گذشته از اروپا، در پارهای دیگر از جهان غرب و در آمریکا که شاهد تولد نظریهپردازان نوظهور در عرصههای مختلف فکری و علمی بود، سبک و سیاق دیگری از این نظریات مشاهده میشود. اگر جانب احتیاط را در نظر داشته باشیم و با اشاراتی به ریشههای فکری و نظری اروپایی که این جنبش را شکل بخشیدهاند، میتوان جنبش فمنیسم را جنبشی از نوع آمریکایی نامید که مراحل رشد و قوامیافتن خود را در این سرزمین طی کرده است.
تام پین، اندیشمند و سیاستمدار آمریکایی که هدف از اتحاد انسانها را در جامعه <حفظ حقوق طبیعی، مدنی و سیاسی آنها> میدانست، خواهان بسط و تفویض این حقوق به زنان بود و در این راستا وضعیت موجود زنان را حتی در کشورهایی که به نظر میرسید زنان سعادتمندند، محکوم میکرد. در سطحی عالیتر از نظریهپردازی صرف و در آمریکایی که تازه استقلال یافته بود، حضور تأثیرگذار زنان در امور تعیینکننده سیاسی، جان تازهای به حرکتها و جنبشهای عدالتخواهانه زنان بخشیده بود. نام ابیگل آدامز برای آنان که با نظریههای فمنیستی سرو کار دارند، نامی آشناست. وی همسر جان آدامز از رهبران استقلال آمریکا و دومین رئیس جمهور این کشور بود. در زمانی که همسرش دستاندرکار تدوین پیشنویس قانون اساسی ایالات متحده بود، در سال ۱۷۷۷ و بعد از استقلال یافتن آمریکا از بریتانیا از وی خواست در تدوین قوانین به وضعیت زنان توجه داشته باشد. متن نامه وی به همسرش از اسناد با اهمیت در تاریخ آمریکاست. شایان ذکر است که سنت نامه نگاری، با توجه به محدودیت بارز آثار مکتوب در آن دوره، یکی از مهمترین اسنادی است که اهداف جنبش را در شکلی آرام اما خزنده دنبال میکرد. گذشته از ابیگل آدامز که بر اهمیت نامههای وی در روند شکلگیری جنبش زنان آمریکایی اشاره شد، زنان دیگری نیز از این سنت پیروی کردند از آن جمله آنجلینا گریمکی است که در نامههایی به یکی از دوستانش بر تأثیر آرمانهای ضدبردگی که درک جدیدی از حقوق زنان را باعث میشد، اشاره میکرد.
● یک تیر و دو نشان، جنبش الغای بردهداری در خدمت جنبش زنان
در نگاهی کلی میتوان شکل گیری اولین حرکتهای اجتماعی زنان در اروپا و آمریکا را با رشد و شکل گیری دیگر جنبشهای اجتماعی همراه دانست. حرکتهایی که در اثر درک جایگاه فرودست و حاشیه ایشان، آنها را به حضور در عرصههای اجتماعی فرامی خواند. به طور کلی میتوان بررسی فمنیسم آمریکایی را به سه موج اصلی تقسیم کرد که موج نخست آن (۱۸۴۸-۱۹۲۰) در شرایطی شکل گرفت که در اروپا و آمریکا جنبشهای اجتماعی دیگری نیز فعال بودند و جنبش زنان مولد این حرکتهای اجتماعی بود. در آمریکا جنبش الغای برده داری نقش مهم و بسیار تعیین کنندهای در پیدایش موج نخست جنبش زنان داشت. در سال ۱۸۲۹ یک زن سفیدپوست جنوبی در نامهای به <لیدیز مگزین> که نشریهای محافظه کار نیز بود، از همجنسان خود خواست برای رهایی بردگان متشکل شوند ( مشیرزاده، ۵۲.)
از سال ۱۸۳۲ به بعد، زنان نخست در فیلادلفیا و بوستون و سپس در سایر شهرها دست به تشکیل انجمنهای ضد بردهداری زدند و بهعنوان یک پیروزی مقطعی، هنگامی که <جامعه ضدبردهداری آمریکا> تشکیل شد سه عضو ناظر در نشست ساماندهی این انجمن را زنان تشکیل میدادند. در این برهه، فعالیتهایی از این دست با مخالفتها و برخوردهای بسیاری همراه بودند، بهطور مثال هنگامی که زنان برای نخستین بار بر سکوی سخنرانی قرار گرفتند، فریاد <برو خانه و بافتنیات را بباف> از سوی مردان حاضر در جلسه بلند شد. با شروع جنگ داخلی ( ۶۵- ۱۸۶۱) میان ایالات شمالی و جنوبی آمریکا با توافقی که میان رهبران جنبش زنان و جنبش الغای بردهداری صورت گرفت، زنان فعالیتهای خود را بر مبارزه علیه بردهداری متمرکز کردند که این توافقی در جهت نیل به اهداف جنبش زنان بود. زنان سیاهپوست نیز در طی جنگ داخلی فعال تر شدند و به بیانی دیگر، زنان در آمریکا با جنگ داخلی وارد سیاست شدند. الیزابت استنتون از فعالان جنبش زنان در آستانه جنگ داخلی با آوردن مثالی به توضیح این نکته میپردازد که در جامعه آن روز آمریکا، یک مرد سیاهپوست و یک زن سفیدپوست به یک میزان حقوق طبیعیشان را از دست دادهاند و ناگفته پیداست که این وضعیت در ارتباط با زنی سیاهپوست دوچندان خواهد بود.
● نهادینه شدن جنبش در پای صندوقهای رای
در مرحله دوم از موج نخست فمنیسم در آمریکا که از زمان پایان جنگ داخلی تا سال۱۹۲۰ به طول انجامید، تأکید اصلی بر دریافت حق رای بود. با پایان یافتن جنگ داخلی، زمان تاریخی برای زنانی که از جنبش الغای بردگی حمایت میکردند فرارسید. در این زمان زنان آمریکایی درخواست شان را برای گرفتن حق رای مطرح کردند و این فرصت را عدم شفافیت و همین طور گستردگی مضمون قانون اساسی آمریکا فراهم میکرد که در هیچ کدام از اصول و اصلاحیههای آن به مذکر بودن رای دهندگان اشاره نشده بود. هرچند بعد از مدتی اصلاحیهای با تأکید بر مذکر بودن رای دهندگان به متن قانون منضم گردید، اما زنان ناامید نشدند و سرانجام زنان آمریکایی پس از هفتاد و یک سال مبارزه در سال ۱۹۲۰ به یکی از محوری ترین درخواستهای خود که همانا دریافت حق رای بود نائل آمدند. عدهای دریافت حقرای توسط زنان را به نوعی پایان جنبش و به عبارتی دیگر پایان فمنیسم خواندهاند. اختلاف نظرها بر سر این مساله تا دهه ۱۹۶۰ ادامه داشت، اما غالب صاحبنظران بر این نکته توافق دارند که دهه ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۰ با دورهای از افول جنبشهای زنان روبهرو هستیم. هرچند ذکر این نکته نیز ضروری به نظر میرسد که انتقال حرکتهای زنان از شکل غیرنهادینه آن به اشکال نهادی شده که سیاست را نقطه تمرکز خود قرار داده اند، به معنای افول جنبش نبوده و حاکی از تغییر شکل یافتن و به نوعی تکامل جنبش است. در مجموع باید به این نکته اشاره کرد که در مجموع نیل به حق رای برای زنان نتوانست تأثیر عملی شایستهای بر زندگی زنان آمریکایی در آن دوره بگذارد، اما در نهایت منجر به شکلگیری و ظهور موج دوم فمنیسم شد.
● گفتمان به مثابه جنبش
موج دوم فمنیسم در واپسین سالهای حاکمیت سازمان یافته شکل گرفت، سالهایی که نوید دهنده تثبیت هژمونی آمریکا بر نظام جهانی سرمایه داری بود و روند رو به رشد حضور زنان به عنوان نیروی کار را دربرداشت و در این دوره بود که امکان یک خودآگاهی فمنیستی افزایش یافت. اینها همه از فضای لیبرالمدار دهه ۱۹۶۰ نشأت میگرفت که جنبشهای اجتماعی بسیاری را باعث شد. موج دوم فمنیسم را میتوان با رشد شاخه فمنیسم لبیرال و در کنار آن فمنیسم رادیکال معرفی کرد.
از آن پس مرحله دیگری از جنبش فمنیسم در دوره تعلیق نسبی موج دوم فمنیسم شکل گرفت که سیاست بسیج گرایی و نظریهپردازی را در حوزه جنبش وجه نظر خود ساخته بود که تحت عنوان موج سوم فمنیسم از آن یاد میشود. در جامعهای که اکنون در مرحله پساصنعتی قرار داشت و با وجود امتیازاتی که زنان در این مدت کسب کرده بودند، شکافها و مشکلات بنیادی وجود داشت. در این زمان مقوله <تفاوتها> پررنگ تر از هر زمان دیگری خودنمایی میکرد. در طول دهه هشتاد و نود و همزمان با نهادینه شدن ابعاد متفاوت جنبش که انتقال مبارزات را به سمت نهادهای سیاسی و اجتماعی رقم زده بود، نظریهپردازی و فعالیتهای آکادمیک و همچنین مبازرات از نوع گفتمانی بخش غالب فعالیتهای فمنیستی را تشکیل میدادند. افزوده شدن رشته <مطالعات زنان> به عنوان یکی از دورههای رسمی در تحصیلات تکمیلی از نشانههای آن محسوب میشود.
در سپهر آکادمیک، جنبش در موج سوم با نقد گفتارهای <پدرسالارانه> دست به شالودهشکنی و هنجارشکنی زده و سعی در شکل دادن گفتاری متقابل است. موج سوم که از دهه هشتاد آغاز و تا امروز ادامه دارد، نشان داده است که با عطف توجه به مباحث آکادمیک و گفتمانی میتوان در سطح ایدئولوژیک و ساختار گفتمانی، تغییرات چشمگیری را در جامعه آمریکا شکل داد. ادامه این موج از جنبش فمنیسم به طرز عمل گروههای فمنیستی که درک درستی از نظام سیاسی ایالات متحده دارند، معطوف خواهد بود.
سعیده اللهدادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست