چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
سیمون دوبوار و روی پنهان ماجرا
سیمون دوبوار (۱۹۰۸ - ۱۹۸۶)، منشی، همکار و همدم «ژان پل سارتر» ، نویسنده پرآوازه فرانسوی و خالق آثاری چون: «خاطرات یک زن جوان» ، «زن - جنس دوم» ، «میهمان» و «پیری» است . وی از جمله نویسندگانی است که با مهارتی فراوان، جنبههای روانشناسانه زنان را در داستانهایش بررسی کرده است .
زندگی وی همانند برخی از روشنفکران و نویسندگان مشهور، خالی از جنبههای ناگفته و منفی نیست، جنبهای که در کشور ما کمتر شناسانده شده است .
آنچه تحت عنوان «سیمون دوبوار و روی پنهان ماجرا» میخوانید، بررسی و نوشتهای است از «احمد میسکی اوغلو» نویسنده ترک، که توسط ابراهیم قاسمی به فارسی ترجمه شده است .
درباره ترجمه و انتشار نامههای «سیمون دوبوار» (۱) - یکی از نامآوران دورهای از تاریخ فرانسه - به «ژان پل سارتر» ، قبلا دو مورد مطلب نوشتهام . (۲)
بعدها، ترجمه نامههای او به «نلسون آلگرن» - نویسنده آمریکایی - هم منتشر شد . (۳) اینکه در این نامهها نیز با «محبتی بیپایان» روبرو هستیم، هیچ قابل انکار نیست . اما این را هم ناگفته نباید گذاشت که در حیات اجتماعی، جهان ادبیات، درگیریهای سیاسی و خلاصه در هر آنچه از این «ابناء شیرخشک خورده آدم (۴) » صادر میشود، پس پردهای هم هست که آن نیز غیرقابل انکار است .
من در این نوشته، میخواهم موضوع نگاه به پس پرده دیدنیهای ظاهری را تجربه کنم . برای همین از کسانی که با نقطه نظرات نگارنده احساس غربت و بیگانگی میکنند، تقاضای بخشش دارم، این فقط یک تجربه است، پشت پرده ظواهر چه میتوان دید؟
فرانسه در سال ۱۹۳۹ گرفتار تهاجم نظامی نازیها شد . سربازان ارتش آلمان وارد پاریس شدند . در طول جنگ جهانی دوم و تا پایان آن در سال ۱۹۴۵، فرانسه متحمل تلخیها و مرارتهای بسیاری گردید و در معرکه آن حوادث، نبردها، شکستها و حقارتهای بسیار، حدود ۵۳۵ هزار نفر از اتباع خود را از دست داد . بعد از پایان جنگ هم، بدبختی، فقر، رنج و گرسنگی، گریبان این کشور را گرفت; همچنانکه گریبان سایر کشورهای درگیر جنگ را گرفته بود . در پایان جنگ، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق به پیروزی دستیافتند و به عنوان دو قطب قدرت در جهان مطرح شدند .
«سیمون دوبوار» که در این ایام (سال ۱۹۴۷)، سی و نه سال دارد، در آمریکا با «نلسون آلگرن» (۴) آشنا میشود . این آشنایی - همچنانکه از متن نامههای «سیمون دوبوار» استنباط میشود - آن دو را به طرز عجیبی پایبند و وابسته هم میکند . به ظاهر که نگاه کنیم، به اصطلاح با «یک عشق صاعقهوار» مواجهیم .
آن دو امکان با هم بودن را نیافته و در نتیجه نمیتوانند به خوبی همدیگر را بشناسند . «سیمون دوبوار» اینگونه آمریکا را ترک گفته و به فرانسه برمیگردد .
از این به بعد است که نامه نگاریهای پرشور بین آن دو آغاز میشود . «نلسون آلگرن» در این نامهها، چه نوشته و از چه چیزهایی سخن به میان آورده، نمیدانیم . ما این «عشق بیپایان» را فقط از طریق نامههای «دوبوار» میفهمیم . اما اینک من نه از عشق و محبت، بلکه میخواهم از پشت پرده دیدنیهای ظاهری سخن به میان آورم .
در جایی از نامهای که به تاریخ اکتبر ۱۹۴۷ خطاب به «نلسون آلگرن» نوشته، چنین میخوانیم:
«اگر نورا (نام مؤسسهای که به منظور کمک به آسیبدیدگان از جنگ تشکیل شده بود) را به تنهایی اداره میکنی، برای مادرم هم - در صورتی که برایت مشکلی نباشد - کمی برنج، گرد شیر، کره و کنسرو گوشتبفرست . من برای او کمی پول پیدا میکنم اما چون خودش هیچ پولی ندارد خیلی وقتها چیز زیادی برای خوردن پیدا نمیکند . آدرسش: کوچه پانزدهم - بلومه - پاریس . پیشاپیش متشکرم .»
درخواست او بدون کمترین تاخیری برآورده میشود . در نامه بعدیاش به تاریخ ششم دسامبر ۱۹۴۷ چنین مینویسد: «یک ساعتبعد از دریافت نامهات، مادرم تلفن کرد، هدیههایت تازه به دستش رسیده بود . میگفتخیلی چیزها برایش فرستادهای . از خوشحالی درست مثل بچهها ذوقزده شده بود . یکبار دیگر متشکرم، عشقم! میتوانم تصور کنم که وسایل را با چه دقتی خریده، بستهبندی کرده و فرستادهای; زحمت زیادی بهت دادم، در مقابل آن زحمتها، پاسخ و هدیه من هم عشق است، عشق!»
میتوان در پشت این قضیه، وجود و حضور یک داستان تراژیک را حس کرد . آیا نامه دیگری که در آن، سلامهای گرم «ژان پل سارتر» را هم به «نلسون آلگرن» ابلاغ میکند، ابعاد این تراژدی را روشنتر و آشکارتر نمیکند؟ به عنوان مثال در جایی چنین مینویسد:
«سارتر به خاطر پول تشکر میکند .» و کمی بعد اضافه میکند: «او خواست، تشکر همراه با منت پذیریاش را به تو ابلاغ کنم .»
آری آنچه در فراسوی ظاهر به چشم میآید، چیزی کاملا متفاوت است; یک «فاجعه» است، یک فاجعه تلخ» ; یک حادثه رقتبار و غم انگیز! یک تراژدی است .
بگذارید نگاه به پشت پرده ظاهری را ادامه دهیم . این بار میبینم «دوبوار» در حال انتقال اطلاعاتی استبه آمریکا و علیه فرانسه: «این روزها در فرانسه همه چیز بد است .» و بعد از یکسری توضیحات با گفتن اینکه: «نمیخواهم از نقشه مارشال دفاع کنم، اما بدون این نقشه هم فرانسه نمیتواند سر پا بایستد .» به مثابه یک خبرچی و گزارشگر، وضعیت فرانسه را از دور به آمریکا گزارش میکند . به دنبال آن در جای دیگری از نامهاش مینویسد:
«در فرانسه هر روز که میگذرد وضعیتبدتر و بدتر میشود . معدنچیها ظاهرا قصد دارند دست از کار بکشند، از بسیاری جهات حق هم دارند . حکومت هم مقاومت میکند . بسیاری از انسانها (به ویژه کارگران) در درگیریهای دهشتناک زخمی شده یا جان میبازند . همه چیز هم دردآور و تاسف بار است و هم احمقانه!» به دلیل عدم رؤیت و مطالعه نامههای «نلسون آلگرن» ، از فهم و درک بسیاری چیزهای دیگر که فهمیدن آن برایمان ضرورت دارد، باز میمانیم . من با مطالعه جلد اول «نامههای سیمون دوبوار به ژان پل سارتر» ، بیشتر از پیش به اهمیت و ضرورت دستیابی به نامههای «آلگرن» پی بردم . اگر جلد اول را ترجمه میکنند، جلد دوم را هم ترجمه کنند . چرا نامههای «نلسون آلگرن» ترجمه نمیشود؟ چرا یک بنگاه انتشاراتی عهدهدار این کار نمیشود؟
هدیههای ارسالی «آلگرن» ، «دوبوار» را مثل بچههای خردسال ذوقزده و خوشحال میکند . او با اعتماد به دوست داشتن و دوست داشته شدنش، از اظهار یک سری درخواستها، امتناعی ندارد، به طور مثال در یکی از نامههایش چنین مینویسد: «به زودی میخواهیم مجلهای دربیاوریم، نویسندهها حاضرند . تنها کمبودمان، پول است . پنج هزار دلار داری به ما بدهی؟ میتواند بیشتر از این هم باشد . این فقط برای شروع است .» (۵) او هیچ فرصتی را برای تکرار درخواستهایش، از دست نمیدهد:
«آدم دوست داشتنی! امسال هم برای مادرم چیزی خواهی فرستاد؟ لطفا چیزهایی مثل پشم و سوزن نفرست، در پاریس از این چیزها خیلی زیاد است .» (۶)
با مطالعه نامهها میتوانیم چنین تعبیر کنیم که «سیمون دوبوار» حقیقتا «نلسون آلگرن» را دوست میداشته و محبت او، مهر و محبتی بیپایان بوده، اما از طرفی هم نمیتوانیم از این فکر که دم زدن او از عشق، محبت و دوستی، با گوشه چشمی به تحقق سایر منافعش صورت میگرفته، صرفنظر کنیم: «همچنان مثل گذشته آدم بزرگی هستی، ممکن است لطف کرده برایم یک شیشه از جوهری که منحصرا در پارکر ۵۱ استفاده میشود، بفرستی؟» (۷)
با دیدن چنین تقاضای حقیرانه ازطرفی و مواجهشدن با دمزدنهای مداوم او از عشق و دوستی ازسویی دیگر، از خود میپرسیم: آیا این است ماهیت نامههای نوشته شده به «آلگرن» ؟
«فرستادن چنین بستهای برای مادرم، چقدر خوب بود . آنچنان خوشحال شدهبود که از من پرسید: این آلگرن، ها واقعا چه جور آدمهایی هستند؟ من هم گفتم: آنها آدمهای خیلی بزرگی هستند، حتما تشکرت را بهشان ابلاغ خواهم کرد، همانطور که میبینی، الان مشغول همین کار هستم . تشکر! آدم دوستداشتنی، تشکر فراوان!» (۸)
این همه تعریف و ستایش از «آلگرن» و «آلگرن» ها برای چه؟ در آن سالها، خیلیها درفرانسه، گرفتار فقر و تنگدستی شدهبودند . آیا پای منافع شخصی درمیان نیست؟ آیا برای این نیست که پولها و هدایای بیشتری ارسال شود؟ شاید دلش به این خوش است که او هم درمقابل «عشق» اش را خواهدداد؟! آیا همه این ماجراها یک بده بستان سرگرمکننده نیست؟ آیا نمیتوانیم چنین پرسشهایی از خود بکنیم؟
بیگمان این داد وستد، دربستر یک نوع رابطه منظم و بسیار عالی صورت میگیرد .
بعداز فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، بسیاری از مردم روسیه تا مرز گرسنگی پیش رفته و چه بسیار «ناتاشا» ها که راه فروش عشق دربرابر پول و نان را انتخاب کردند . افکار عمومی ترکیه و بلکه تمام کشورهای دارا در آن زمان، چنین داد و ستدها را بسیار پست و رذیلانه به حساب میآوردند .
بهتر است «سیمون دوبوار» را این چنین مورد اتهام قرارندهیم . او انسانی بود والامقام و ارجمند . روابط او هم بیشک، روابطی فراتر از روابط معمولی بود . اما آحاد ملتی که به تنگدستی و فلاکت گرفتار آمده، خواهی نخواهی درمقابل مردم توانمند، محکوم به اظهار برخی حقارتها و خود کوچک کردنها نیز هست . و فاجعه چیزی غیر از این نیست .
نویسندگان، هنرمندان و اطرافیان «سیمون دوبوار» که به واسطه ایده و آرمان مشترکشان، به قول خود «سیمون» ، خانواده و عائله اصلی او به حساب میآمدند، وقتی با انبوه هدایای «نلسون» مواجه میشوند، چنان غرق شادی و سرور میگردند که با نگاه امروزی خندهدار و مضحک به نظر میرسد . زندهیاد «صباحالدین ایوباوغلو» آنجا که درباره موضوع نویسندگی درفرانسه و «مولیر» بحث میکند، مینویسد: «کمدیها، تراژدیهای حقیقیاند; ما به جنبههای دردناک زندگی انسان میخندیم .»
درست است . از خود بیخود گشتن و ذوقزده شدن مفرط در مقابل ارمغانیهایی که درمیان ابراز محبتهای خیلی گرم میرسید غیر از یک تراژدی حقیقی چه میتواند بود؟ به عنوان مثال، «ژان پل سارتر» ، پس از خوگرفتن با انبوه سیگارهای آمریکایی، به «سیمون دوبوار» میگوید: «من دیگر سیگارهای فرانسوی را ول کردم!» «سیمون» این موضوع را درنامهاش چنین مطرح میکند:
«بیشتر از همه، سارتر تشکر میکند . با دیدن سیگارها، مثل بچهها ذوق زده شد، دیگر نمیتواند سیگار فرانسوی دود کند . دیروز دوبسته از سیگارهای ارسالیات را کشید; ازخودش خجالت میکشید . اما ممنون تو هم بود . میخواستشخصا با تو مکاتبه کند اما نمیتوانست انگلیسی بنویسد . « (۹)
آری این ابراز احساسات پرشور خانواده حقیقی «سیمون دوبوار» - یعنی نویسندگان و هنرمندان - دربرابر کمکها و هدایایی ارسالی از ایالات متحده آمریکا، آنسوی واقعیت ظاهری را به شکلی واضح و روشن به ما نشان میدهد . درجنگ و سالهای پس از آن، تراژدی بزرگی به وقوع پیوستهبود . این است آن وضعیت و تصویری که نامهها به طور غیرمستقیم آن رابازتاب میدهند، حالا میخواهد نام آن را تراژدی بگذاریم یا کمدی . آیا فکر میکنید دراین تحلیل، نسبتبه «ژان پل سارتر» کسی که «سیمون دوبوار» درتمام عمرش او را دوست داشته، مورد احترامش بوده و نزد وی جایگاه ویژهای داشتهاست - ظلمی مرتکب شدیم؟
کسی که میگوید: «ازقربانیان، زمانی که به جلادانشان احترام میگذارند، متنفرم!» (۱۰) دربرابر حوادث و وقایع مختلف، ثبات قدم نشان میدهد و درقرن بیستم، به عنوان سمبل روشنفکری متعهد مطرح است، چگونه گرفتار چنین تناقضی میشود؟
چنین استنباط میشود که ابراز احساسات محبتآمیز «سیمون دوبوار» که بیوقفه به «نلسون آلگرن» انتقال مییابد، درهربار نوشتن او، به مرحله اشباع و سیری نزدیک میگردد . به همین جهت است که درنامههای بعدی، رفتار ملایمتر و حاکی از بیمیلی را ترجیح میدهد . چنین وضعی، وجود توامان تراژدی و کمدی را در این قضیه روشنتر میکند .
سیمون دوبوار، نویسندگان و هنرمندانی را نیز به عائله خود به حساب میآورد، درمکاتباتش، شاهد خود ساخته و شعور و احساساتش را با آنها قسمت میکند . بدین ترتیب، ایشان دل را به نوعی شریک این کمدی - تراژدی میسازد . به ویژه «ژان پل سارتر» که بیهیچ مخفیکاری، درجریان ماجرای دوستی و نامهنگاریهای «سیمون» و «آلگرن» قراردارد و از آن آگاه است .
دراین حال، اگر هم فکرکنیم که نسبتبه «سارتر» کمی ظلم کردهایم، حداقل نمیتوانیم وجود یک تناقض را در رفتار و اندیشه او انکار کنیم .
بیش از این، نگاه به پشت پرده ظاهر این ماجرا را ضروری نمیدانم .
احمد میسکی اوغلو
مترجم: ابراهیم قاسمی
پینوشتها:
ء این مقاله ترجمه نوشته انتقادی «احمد میسکیاوغلو» منتقد ترکیهای - است که درباره کتاب تازهای تحت عنوان «نامههای محبت» (نامههای سیمون دوبوار به نلسون آلگرن» درترکیه به چاپ رساندهاست .
منبع :
ماهنامه «زبان ترکی» سال شانزدهم، شماره ۹۱، ژوئیه - اوت ۲۰۰۲، آنکارا
۱ - نامههای سیمون دوبوار به ژان پل سارتر، ترجمه زینب بایرام اوغلو، دوشون، استانبول، ۱۹۹۶
۲ - عشق بیپایان، مجله «زبان ترکی» ، مارس - آوریل ۱۹۹۸ و «عشق بیپایان» ، همان، مه - ژوئن۱۹۹۸، شمارههای ۶۵و ۶۶
۳ - نامههای محبت، سیمون دوبوار، مترجمان ترک: تولای اولر - پینار اوزتامور، گنداش، استانبول، سپتامبر۲۰۰۱ .
Nelson Algran - ۴
۵ - نامههای محبت، ص ۲۶۸ .
۶ - همان، ص۲۹۱ .
۷ - همان، ص۲۵۹ .
۸ - همان، ص۳۰۱ .
۹ - همان، ص۳۵۹ .
۱۰ - تاریخ اندیشه، افشار تموچین، انتشارات اینسانجیل، استانبول، اکتبر۱۹۹۷ .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست