یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جنبش غربی فمنیسم و تلاش های جهانی سازی


جنبش غربی فمنیسم و تلاش های جهانی سازی

این مكتب بر اساس از بین بردن ادیان استوار است, زیرا به نظرش ادیان بر مبنای مرد سالاری بنا نهاده شده اند, از خدا گرفته تا نظام های سیاسی و جامعه و مردی كه حاكم بر جامعه است و این محیط مردسالارانه بر ضد زن است

● مرحله جدید جنبش غربی فمنیسم:

جنبش فمنیسم جنبشی غربی است كه پیش از این به جنبش آزادی سازی زن شهرت یافته بود و سپس با تهاجم نظامی و فرهنگی به جوامع عربی و اسلامی وارد شد و از چندین دهه پیش، ‏امت اسلام را گرفتار كرد و هنوز نیز این افكار پیاپی و با توجه به تحولات فكری آن در سرزمین اصلی خود وارد جوامع ما می‌شود.پیروان فمنیسم آن را این چنین تعریف كرده‌اند: فلسفه‌ای است منكر اختصاص توانایی‌ها و مهارت‌های انسان به مهارتهای مرد و ارایه فلسفه و تصوری در مورد‏اشیا از دیدگاه زن.

متخصصان، ‏بین فمنیسم (زن سالاری) و زنانگی تفاوت قایلند؛ زنانگی در حقیقت فعالیت‌هایی است كه زنان بدون توجه به بعد فكری و فلسفی به آن می‌پردازند و فقط به صرف این‌كه فعالیت‌هایی هستند كه زنان به آن‌ها همت می‌گمارند، ‏ولی فمنیسم بنابر تعریف فوق عبارت از مضمون فلسفی و فكری خاصی می‌باشد.

دلایل شكل‌گیری این مكتب در غرب، ‏چهره زن در منابع فرهنگی و دینی غرب یعنی میراث یهود و مسیح می‌باشد. با در نظر گرفتن این نكته كه این حركت نتیجه جامعه و فرهنگ خود آن‌ها است و نه جوامع دیگر – خواه اسلامی و یا غیر اسلامی – و این تفكر از همین جامعه برخاست و رشد و نمو پیدا كرد و از مهم‌ترین دلایل وجود آن می‌توان به تصویر زن در میراث یهودی و مسیحی‏اشاره كرد. زن در این میراث، ‏سرچشمه خطا است، ‏چرا كه او آدم را فریفت تا از آن درخت بخورد و این چیزی است كه در كتاب‌های ‏دینی تحریف شده آنان‏اشاره شده است. هنگامی كه حوا این عمل را انجام داد خداوند در نهایت حكم به برتری مرد بر وی داد و پس از آن احكام و اوصاف دیگری بر زن بار شد مانند این‌كه زن شیطان و ملعون است و این‌كه او روح ندارد تا به وسیله آن به بهشت راه یابد بلكه بیشتر وارد جهنم می‌شود و نیز هیچ فضیلتی ندارد كه به واسطه آن وارد بهشت شود. این یكی از دلایل وجود این جنبش و اسباب انتشار این افكار میباشد.

دلیل دیگر این جنبش افراطی، ‏موضع‌گیری بسیاری از متفكران و فلاسفه غربی در برابر زن می‌باشد. از «افلاطون» فیلسوف مشهور یونانی گرفته كه در تعدادی از كتاب‌ها و گفت‌وگوهایش زن را با بندگان و بدان و بی‌خردان و بیماران به تصویر كشیده تا فلاسفه معاصر مانند «دكارت» كه در جریان فلسفه دوسویه‌اش كه بر عقل و ماده تكیه می‌كند، ‏عقل را به مرد و ماده را به زن مربوط می‌داند.

«كانت» یكی از پدران فلسفه غرب، ‏زن را در تمامی زمینه‌ها و قدرت‌های عقلی ضعیف می‌پندارند، ‏همچنین فیلسوف انقلاب فرانسه (ژان ژاك روسو) می‌گوید: زن تنها برای مسایل جنسی و تولید مثل آفریده شد. فروید یهودی پیشگام مكتب تحلیل روان شناسانه نیز دیدگاه مشهوری در مورد زن دارد و در آن از زن به عنوان جنس ناقص یاد می‌كند كه نمی‌تواند به پایه مرد برسد یا حتی به او نزدیك شود.

این موضع‌‌گیری سنتی دینی كه از تحریف عهد قدیم و جدید برخاسته بود و نیز موضع‌‌گیری ‏این متفكران و فلاسفه، ‏دو عامل اصلی این جنبش به شمار می‌روند.

داعیان فمنیسم، این افكار را زمینه‌ای برای گسترش فرهنگ ضد زن دانستند كه مفاهیم، ‏ارزشها و مبانی حركت فمنیسم غربی را تشكیل داد سپس تلاش كردند این حركت را جهانی كنند.

● از نظر فمنیست‌ها نتایجی كه موضعگیری سنتی دینی و موضع فكری – فلسفی به جای گذاشت چه بود؟

آن‌ها ‏می‌گویند: منزوی كردن زن و سیطره مرد بر او سبب شكل گیری جمعیت‌های ‏مرد سالار تندرو شد كه به زن هیچ فرصتی برای اثبات وجود خود نمی‌داد و این‌جا ‏سرچشمه تبعیض بر اساس جنس یعنی تبعیض علیه زن شد. از این رو جنبش فمنیسم غربی راه حل را در رها كردن این نظریه كه همان عقاید و افكار دینی و قوانین آسمانی باشد یافت از این رو كه وضعیت‏امروز زن پیامد همان نظریات دینی است.

سپس ایده نزاع بین زن و مرد بروز یافت تا زن حقوقی را كه مرد از او سلب كرده، ‏باز پس گیرد. یعنی رابطه زن و مرد یك نبرد حقوقی شد. از این رو یكی از مهمترین راه‌‌كارهایی ‏كه فمنیسم غربی مطرح كرد، رها كردن عقاید و دین بود، زیرا مكتب فمنیسم بر پایه تفكر سكولاریسم محض استوار است و باید بپذیریم كه بیشتر جوامع اسلامی نیز از آن تأثیر پذیرفته‌اند.

در خلال روند این تفكر دو جریان درون مكتب فمنیسم در جوامع غربی شكل گرفت:

▪ جریان اول: جریان لیبرالی فمنیسم معروف به جنبش آزادی زن كه یك قرن و نیم پیش در جهان غرب آغاز شد و بر دو پایه اساسی تساوی و آزادی استوار است. تساوی بین زن و مرد و آزادی تقریبا بی‌حد وحصر كه بر پایه آن دو مدرنیسم ‏در غرب پدید آمد. چگونگی تشكیل آندو پایه داستان فلسفی طولانی دارد كه نیازی به درنگ در آن نیست ولی با نگاهی به نتایج آن در می¬یابیم كه مكتب فمنیسم به عنوان یكی از دستاوردهای تمدن غرب بر آندو پایه استوار است و تحكیم این مكتب در این چند مرحله انجام شد:

۱.دو انقلاب در غرب این دو پایه را رشد دادند؛ انقلاب ۱۷۷۹م آمریكا و انقلاب ۱۷۸۹م فرانسه و مبانی این دو انقلاب در قوانین اساسی دولتهای‏امریكا و فرانسه جای داده شد سپس در ژرفای تفكر معاصر غرب خود را جای داد.

۲. نظام بین المللی معاصر بر این مبانی پایه ریزی شده است و هنگامی كه اصول سازمان ملل متحد در سال ‏۱۹۴۵م بنیان گذاشته شد، ‏در سند آن رد تبعیض بر اساس جنس و تحقق مساوات مطلق گنجانده شده بود. رد تبعیض و مساوات به معنای غربی كه بر پایه تفكر نزاع بین زن و مرد بر سر حقوقی كه مرد بر آن مستولی است، ‏بنا نهاده شده است.

۳. اساس‌‌نامه‌ها و پیمان‌های ‏بین المللی بر مبنای این اصول پایه گذاری شده و مهمترین پیمانها در این زمینه، این دو سند است:

أ. بیانیه جهانی حقوق بشر ۱۹۴۸م كه بر وجوب التزام به این اصول تصریح و بر عدم تبعیض جنسی و تحقق مساوات یكسان بین زن و مرد و به ویژه بر آزادی ازدواج در ماده هفت و شانزده خود تاكید می‌كند.

ب. سند دوم كه در بین این پروتكل‌ها ‏از اهمیت بیشتری برخوردار است، ‏قطعنامه (سیداو Cedaw) یا «كنوانسیون محو كلیه‏اشكال تبعیض علیه زنان» است كه تفاهم‌‌نامه‌ای ‏متشكل از ۳۰ ماده است. شانزده ماده اول آن بر عدم تبعیض علیه زن، ‏تحقق مساوات بین زن و مرد، ‏تشویق ‏اختلاط بین دو جنس و مساوات در ازدواج و طلاق‏اشاره دارد.

۴. مرحله جهانی سازی این تفكر از راه اسناد و پیمان‌‌های ‏بین المللی و گسترش آن به وسیله كنفرانسهایی زیر نظر سازمان ملل متحد كه هر از گاهی در مسایل اجتماعی برگزار می‌شود، ‏مانند كنفرانس جمعیت در قاهره ۱۹۹۴م و كنفرانس زن در پكن ۱۹۹۵م كه كنفرانس پكن از دیگر كنفرانس‌‏ها مهمتر است زیرا سند آن در مصاف با پیمان (سیداو) از لحاظ اهمیت و پیگیری، ‏حكم مرجع پیدا كرده است.با وجود این‌‌كه ‏اسناد این كنفرانس‌ها توصیه‌ای است و نه پیمان بین المللی، ‏اما تلاش شدید برای پیگیری عملی كردن مقررات این قطعنامه (سند پكن) نشان از مرجع بودن آن دارد. در سال ۲۰۰۰م در نیویورك نشستی بین المللی موسوم به پكن + ۵، ‏بر پا شد كه هدف آن دنبال كردن اجرای این سند بود و در فوریه سال ۲۰۰۵م كنفرانس پكن + ۱۰ در نیویورك و با هدف پیگیری اجرای توصیه‌های همین سند برگزار شد و در تمامی این نشست‌ها ا از دولت‌ها ا خواسته شد تا گزارش‌هایی بیانگر میزان پیشرفت اجرای این توصیه‌ها ارایه دهند و موانع اجرایی نشدن بعضی مواد را بیان كنند.

دومین جریانی كه جنبش فمنیسم غربی به دنبال داشت، عبارت از جریان تندرو فمنیسم بود كه خواستار تغییر ساختار اجتماعی، ‏فرهنگی، ‏علمی، ‏زبانی و تاریخی است؛ زیرا ‏این مبانی، ‏متعصبانه به مرد می‌نگرد و درون این جریان شاخه‌هایی شكل گرفت كه دعوت به دین جدید (زن پرستی) می‌كنند.

Femal Paganism یا دین جدید زن بر مبنای الهه قرار دادن زن در مقابل ادیان مردگرا كه در آن خدا مرد است به وجود آمد. پس زن باید در دین جدید الهه باشد.

● مهمترین اصول این جریان:

- دست كشیدن از افكار مقدس كه متون وحی و میراث دینی آن را بیان می‌كند و این‌‌جا ‏نقطه برخورد این دو جریان است. نبرد با ادیان نقطه مشترك این دو جریان است.

- دست كشیدن از زنانگی، ‏زیرا زن بودن سبب ضعف زن و استیلای مرد بر اوست، ‏زنانگی به ازدواج، ‏ازدواج به مادری و مادر بودن ‏به تشكیل خانواده منجر می‌شود كه در همه این مراحل، ‏زن طرف ضعیف و مرد طرف چیره است.

● چگونگی دست كشیدن از زنانگی در تفكر این جریان:

این‏امر با برخی اقدامات محقق می‌شود:

الف. تغییر این نظام خانوادگی كه مرد سالارانه بوده ‏و زن در آن مقهور است، ‏با نابود كردن این مفهوم از خانواده و جایگزینی خانواده دموكراتیك به جای آن.

ب. حق آزادی زن در سقط جنین بنابر خواسته وی و تسهیل این راه.

ج. هم جنس بازی كه به زن این آزادی را می‌دهد تا بی نیاز از مرد در مسایل جنسی، ‏تمایلات خویش را ارضا كند.

د. تدوین یك نظریه فمنیستی برای تحقق مساوات بین دو جنس با جدا كردن روانشناسی و جامعه‌شناسی سنتی بین زن و مرد و جایگزین كردن مفهومی بدیل آن به نام (Gender) – یك گونه اجتماعی – كه بدل اصطلاح جنسیت (Sex) است.

● مفهوم Gender چیست؟

این مفهوم بر تغییر هویت بیولوژیك و روانشناختی كامل زن مبتنی است و مرزهای روان‌شناسی، ‏بیولوژیك و عقلی بین دو جنس و نیز هویت اجتماعی را كه نقش متفاوتی در زندگی هر یك از دو جنس دارد، ‏می‌زداید.

بنابر تفسیر این جریان تندروی فمنیسم، ‏دلیل تبعیض و اختلاف بین زن و مرد، ‏رشد اجتماعی و خانوادگی در جامعه‌ای مرد سالار می‌باشد، ‏یعنی سازماندهی مرد گراست؛ خدایان مرد هستند و حتی عقیده تثلیث مسیحیت مردگراست و پدر، ‏پسر و روح القدس همگی مذكر هستند و ضمیر مذكر (He) برای آن‌‌ها ا به كار برده می‌شود، ‏ نه ضمیر مونث (She).

این تربیت و رشد اجتماعی، ‏خانوادگی و زیست محیطی كه مرد در آن بر زن حكمرانی می‌كند، ‏نقش زن را در اجتماع مشخص می‌نماید و ‏سرچشمه تبعیض جنسی است. بنابراین زن در اثر تربیت اجتماعی، ‏زیست محیطی و اصطلاحات زبانی كه بین زن و مرد تفاوت می‌گذارد، ‏ویژگی‌های زنانه را به دست می‌آورد در حالی كه ذات یكی است و بنابر قوانین اجتماعی رایج می‌تواند مذكر یا مونث باشد و هیچ ذاتی در جوهرش مذكر یا مونث نیست.

این اعتقاد به ایده Gender یعنی گونه اجتماعی رهنمون می‌شود ‏زیرا اگر صفت جنسیت (مذكر و مونث) باقی بماند، ‏با همه تلاش‌ها، ‏تحقق مساوات‏امكان پذیر نخواهد بود. پس برای رسیدن به مساوات یا حداقل، ‏كم كردن تبعیض باید صفت زنانگی از بین برود یا دست كم كم‌رنگ شود و بنابراین جامعه، ‏زندگی و روابط اجتماعی بر اساس جنسیت و مرد و زن بودن تقسیم نمی‌شود و فقط نوع بشر حاكم می‌شود. در این صورت این دوگانگی اجتماعی متشكل از زن و مرد از میان برداشته می‌شود.

به فرض این‌‌كه ‏خانواده سنتی سدی در برابر تحقق تساوی كامل به شمار می‌رود، ‏ساخت خانواده دموكراتیك و پی‌ریزی مفهوم جدید خانواده كه هم‌گام ‏و همسو با اصول این جریان باشد، ‏چگونه ممكن خواهد بود؟

این مسأله با برخی اقدامات به نتیجه می‌رسد و در نهایت ویژگی‌های ‏خانواده دموكراتیك را محقق می‌كند. مهمترین این اقدامات:

- لغو كانون ازدواج؛ زیرا این كانون مانع اساسی در راه تحقق مساوات، ‏محسوب و در نهایت منجر به شكاف طبقاتی بین زوج‌ها ‏و پی ریزی حاكمیت مرد بر زن می‌شود.

- آزادی زن در بارداری، ‏سقط جنین، ‏زایمان و لقاح مصنوعی. چرا كه حاملگی و زایمان دو كار ظالمانه در حق زن است كه باید زن از آن دو آزاد شود.

- لغو نقش زن در تربیت فرزندان و انجام‏امور منزل و بر‌پایی مراكز تربیتی كودكان در جامعه و نه در منزل.

این اصول نزد برخی طرفداران این جریان سبب شكل گیری دین جدید بت پرستانه‌ای به نام دین جدید زن یا زن پرستی (Female Paganism) شد و بنابر آخرین آمار به دست آمده در دهه هفتاد میلادی، ‏ بیش از دویست هزار زن به این دین جدید گرویده‌اند و انتظار می‌رود این میزان در مرحله پست مدرنیسم افزایش یابد. ‏زیرا اصول این جریان مطابق با مبانی و افكار پست مدرنیسم است مانند نسبی گرایی و رد ثوابت. از عجایب اندیشه این جریان تندرو (زن پرستی) این كه آنان علم مادی طبیعی را متهم می‌كنند كه موجب بیگانگی انسان از خود و از ایمان روحی می‌شود. از این رو این جنبش یكی از اهداف خود را بازگرداندن روح به انسان از طریق الهه قرار دادن طبیعت می‌داند كه به بازگشت رابطه انسان و طبیعت كمك می‌كند، ‏ پس از این‌كه كه مرد مستبد با ساخت ابزارهای ویران‌گر آن را نابود كرده است. پس باید دوباره روابط انسان و طبیعت به واسطه زن از سر گرفته شود چرا كه رابطه مستقیمی بین زن و طبیعت وجود دارد. طبیعت، ‏زیبایی، ‏طراوت و رشد و نوید صلح و آرامش را در خود دارد و این همان صفات زن است.

منبع:نشریه حورا، شماره ۱۹


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.