جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

کی یرکگارد و مسیحیت فردگرایانه


کی یرکگارد و مسیحیت فردگرایانه

سورن کی یرکگارد، فیلسوف دانمارکی درقرن۱۹ ، یکی از پیشگامان فلسفه اگزیستنسیالیستی (هستی یا وجودگرایی) و نماینده مسیحیت فردگرایانه و خردگریزانه است. سورن کی یرکگارد میان …

سورن کی یرکگارد، فیلسوف دانمارکی درقرن۱۹ ، یکی از پیشگامان فلسفه اگزیستنسیالیستی (هستی یا وجودگرایی) و نماینده مسیحیت فردگرایانه و خردگریزانه است. سورن کی یرکگارد میان سالهای۱۸۵۳ - ۱۸۱۳ زندگی نمود و در سن۴۲ سالگی درگذشت. وی۲۵ ساله بود که وارث ارثیه پدری گردید و نیازی به شغل برای درآمد نداشت. کی یرکگارد همچون نیچه در آغاز به تحصیل الهیات و زبانهای کهن پرداخت ولی بیشتر علاقه مند به ادبیات و فلسفه بود. او در سال ۱۸۴۱ دکترای الهیات گرفت و در سال۱۸۴۳ نخستین اثر خود یعنی کتاب “ یا این یا آن “ را منتشر نمود.

او در کنار مارکس و فویرباخ، یکی از جمله سه مخالف هگل بود و او را یک متفکر آبستراکت(صوری، مجازی) نامید. او ولی خلاف مارکس که خواهان انقلاب اجتماعی بود، انقلاب دینی را توصیه می نمود. کی یرکگارد گرچه تحت تاثیر دیالکتیک هگل بود، ولی به رد سیستم فلسفه هگلی پرداخت، چون آن را قادر به شناخت هستی نمی دانست. آبستراکت نامیدن هگل از آنجاست که در نظر او هگل به فرد، نیازها و نجاتش اهمیت نمی دهد. کی یرکگارد می گفت که فیلسوف ممکن است یک سیستم فکری عرضه کند ولی قادر به یک سیستم هستی شناسی نیست. او چون مارکس، مخالف دولت و کلیسا بود. اگزیستنسیالیستهای مسیحی بعدها تحت تاثیر او قرار گرفتند. او سقراط را یکی از فیلسوفان اگزیستنسیالیست تاریخ می دانست.

در مقابل هگل، وی فردگرا است و نه جمعگرا. مورخین چ‘ او را نماینده ارتجاع خشن بورژوازی علیه الهیات لیبرال و کوششهای دموکراتیک بورژوازی از زمان روشنگری تا زمان هگل می دانند. برای او تنها هستی و زندگی کافی نیست بلکه شور زیستن، خودشناسی، انتخاب خود و واقعیت دادن به خود مهم بود. این خواسته های او را امروزه آغاز فلسفه وجودگرایی می دانند. عقیده هستی گرایی او در آنجاست که می گفت فرد بر جمع و ارسطو بر افلاطون، تقدم دارند. او درد و رنج و افسردگی و مشکلات خصوصی خود را بعدها به هستی عمومی بشر تعمیم داد.

وی می گفت که برای انسان سه نوع هستی و زندگی نمودن وجود دارد: هستی استتیک ، هستی اخلاقی و هستی دینی . یا اینکه انسان فقط دنبال لذت یا دنبال دین گرایی برود.او ایمان را از عقل جدا نمود و گفت که وجود خدا را فقط می توان از طریق هستی شناسی ثابت کرد و نه از طریق عقلگرایی یا سند و مدرک و دلیل. او ذهن گرایی را حقیقت می دانست. اگزیستنسیالیسم او متکی به یک تئوری شناخت ذهنی و مشخص بود.فلسفه هستی گرایی او توجه انسان را به درون و روان انسان جلب می کند. تاثیر فلسفه کی یرکگارد پنجاه سال بعد از مرگش در غرب به اوج خود رسید. در آلمان هایدگر و یاسپرس و در فرانسه سارتر و کامو به تفسیر و تبلیغ نظراتش پرداختند. در ادبیات، داستایوسکی، ریلکه و کافکا تحت تاثیر کتابهایش قرار گرفتند.

اهمیت فلسفه او در قرن بیستم به دلیل تاثیر بر الهیات دیالکتیکی پروتستانتیسم و فلسفه اگزیستنسیالیسم بود. او غیر از دین رسمی و کلیسای دولتی، مخالف علم گرایی نیز بود و به انتقاد از مسیحیتی پرداخت که از طریق کلیسا و دولت، قیمومیت انسانهای مفعول و بی نظر را به عهده می گیرد. مخالفت او با نظریه تضاد مطلق هگل در آنجاست که در نظر او هگل می خواست میان جهان و خدا واسطه شود. وی می گفت که تنها کافی نیست که هرکدام از ما بخشی ناشناخته از یک جمع گمنام باشد. مخالفت او با مسیحیت دولتی هگل این بود که می گفت زندگی دینی هر کسی تنها قراردادی است میان خدا و فرد و نیازی به دولت و کلیسا ندارد. اگر نزد هگل فرد در چرخ ضرورتهای تاریخ قرار دارد، نزد کی یرکگارد فرد، انسانی کاملا _ آزاد برای تصمیم ها و مسئولیت هایش می باشد. او با اشاره به هگل می گفت که دین

به صورت جمع ظاهر نمی شود بلکه به شکل فردی و زندگی می خواهد که تاریخی درک گردد ولی آینده نگرانه انجام گیرد و باید به پرسشهای عملی به شکل مجرد جواب داد و نه نظریه پرداز تئوریهای عام بود. او در مخالفت با تاسیسات کلیسای دولتی کشور دانمارک، خود را یک مسیحی معتقد می دانست.

یاسمن اسحاقی