یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
نام تو را خواندم...!
از خواب پریدم. در سیاهی شب پاهایم را به تن راه دوختم. بی هدف در جاده ی تقدیر روانه شدم. جاده آرام بود. با چشم های نیمه باز راه بی منتهی و بدون مقصدم را تعقیب می کردم.
اما ناگهان طوفان بیداری تنم را از جاده ی قسمت کند. دیدگانم تار شده و دیو دلهره تمام وجودم را بلعیده بود. در یک طرف پرتگاه بی راهه بود و سوی دیگر باغ سبز بصیرت، طوفان زنگی مرا سمت پرتگاه سوق می داد ناخودآگاه فریاد زدم «خدا...»
و یک باره خودم را در باغ روشن و معطر آرامش و فراغ یافتم. آن سوی دلتنگی ها کنار طنین خوش جویبار سادگی قامت سرو پیری خودنمایی می کرد. نگاهش را به تن خسته ام گره زده بود. لبخند تلخی بر لبم نشست. گفت: «دوست من، خورشید زیباست ولی ترک های وجودم از آن اوست. زمین سخت است ولی وقتی ریشه هایم را با صمیمیت در دستان سنگی اش رها کردم قلبش را شکافت و مرا سیراب کرد. هرگز گول ظاهر را نخور!
گفتم: خدایا وقتی فقط نام تو سرنوشت روشنی را برایم قلم می زند عشق تو با زندگی چه ها می کند. وجود تو جبران تمام نداشته هاست.
مرا از دوستی با تن های رنگی فارغ از دل، حفظ کن!
الناز فرمان زاده- ۱۴ ساله تهران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست