پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

طرح یک پازل روایی


طرح یک پازل روایی

نمایش «لب خطـ» کارگردان «محسن سلیمانی و رسول نقوی»

▪ نویسنده: «رسول نقوی»

▪ کارگردان: «محسن سلیمانی و رسول نقوی»

"لب خط" نمایشی مبتنی بر کارکردهای دراماتیک متن و اجراست. داستان ساده ی رفاقت سه جوان که با عشق یکی از آنها به خواهر دیگری به چالش کشیده میشود، دستمایه ی پرداخت ساختاری متن «رسول نقوی» است که به واسطه ی تغییر لحن روایت و نگاه متفاوت نویسنده و کارگردان به ساختار روایت، جذابیت پیدا میکند.

در واقع مهمترین ویژگی این نمایش بر هم زدن ساختار کلاسیک و معمول قصه نمایش و تبدیل کردن آن به یک پازل ساختاری است. به گونه ای که ترتیب و توالی روایت داستان بر هم خورده و جابجا شده و این وظیفه ی تماشاگر است که تکه های در هم تنیده و نا مرتب روایت را در کلیتی منسجم در نظر گرفته و آن را کامل کند. این ویژگی در واقع عنصر تعلیق که در شیوه کلاسیک روایت احتمالاٌ بسیار ضعیفتر مینموده است را به گونه ای مؤثر تقویت کرده و در ضمن جذابیت و قدرت درگیرسازی نمایش با مخاطب را افزایش داده است.

«لب خط» اگر قرار بود که قصه اش را به طور منظم و با رعایت ترتیب و توالی معمول روایت کند مسلماٌ نمی توانست با این همه سادگی و یک خطی بودن ساختار برای تماشاگر جذاب باشد. اما اینکه روایت همواره فعالیت ذهن را در ترتیب دادن به رویدادها می طلبد، خود باعث جذابیت اجرا شده و بیشتر از حد انتظار تماشاگر را با نمایش درگیر میکند.

بنابراین «لب خط» را میتوان نمایشی متکی بر ساختار روایی داستان و اجرای آن دانست، تماشاگر در این نمایش با دو گستره ی متفاوت روایی مواجه است، که در یکی از آنها قصه ی اصلی روایت میشود: « وحید که به رسم «لب خطی» ها عهد رفاقت و صداقت با عماد و عزیز بسته عاشق خواهر عماد میشود و عماد قصد دفاع از حیثیت را دارد.» اما ضمن روایت این داستان اصلی خط روایی دیگر با پرداخت اجرایی متفاوت در واقع به مقدمه و راوی روایت اول مبدل میشود. خط روایی دوم که دراجرا با تغییر نور و رنگ گرفتن فضا پرداخت شده نقلی بر روایت اصلی داستان است که در حوزه ی اجرایی، ضمن ایجاد ریتم و وزن مناسب و متفاوت با نمایش امکان برخی تغییرات صحنه را نیز به کار داده است.

اما همین روایت دوم در حوزه ی ساختار متن، باعث ایجاد نوعی انسجام در تکمیل بینا متنی روایتها نیز شده است. در واقع روایت دوم که زیر نورهای رنگی به اجرا درمیآید، علاوه بر اینکه فاش کننده درونیات و حس شخصیتهاست، توانسته میان تکه های روایی نمایش نیز نظم و ترتیب خاصی ایجاد کند و آنها را انسجام بخشد.

رسول نقوی و محسن سلیمانی برای دستیابی به این هدف ریتم و هماهنگی خوبی را در اجرای نمایششان به وجود آورده و روایت میکنند که از طرفی قادر به مجذوب کردن تماشاگر است و از طرف دیگر بدون وارد آوردن هیچگونه خللی قصه را به خوبی روایت کرده و اهداف نمایش را برآورده مینمایند.

اما از طرف دیگر نمایش وابستگی زیادی نیز به دیالوگ دارد. در واقع بیشتر انرژی و توانایی «لب خط» را باید حاصل اهمیت و پرداخت ویژه دیالوگ ها و گفتار آن دانست. از جمله اینکه دیالوگ ضمن پیشرفت روایت حتی جای دکور را میگیرد. و در اکثر دقایق با فضا سازی گفتاری به راحتی رویدادگاه وصحنه های متفاوت را به وجود میآورد. از هیمن روست که نقوی و سلیمانی – کارگردانهای نمایش از دکور ساده ای شامل یک سکوی سه پله ای و پلانی از یک در به عنوان مهمترین عناصر صحنه استفاده میکنند. در واقع دیالوگ و گفتار نمایشی یا قدرتی که در فضاسازی و ایجاد حس صحنه دارد جای خالی دکور را پر میکند و حتی بر زیبایی کار نیز میافزاید؛ چون در ادامه همان سکوی پلهها و المان در تبدیل و صحنه اقرار مهم با تأثیرهای دراماتیکی دیگر میشوند.

به عنوان نمونه میتوان صحنه ی روایات ترکیبی را در اوایل نمایش مثال آورد. در این صحنه عسل به عنوان ارتباط دهنده دو رویداد در میان عماد و عزیز قرار میگیرد. مواجه عسل با این دو شخصیت در واقع دو رویداد مجزا در آینده است که اینجا برای ایجاد تعلیقی روایی با هم به اجرا درآمده است. در چند صحنه بعد ما هر دوی این روایتها عسل با عماد و عسل با عزیز را به طور مستقل و جدا از هم میبینیم. در واقع نقطه های طلایی دو رویداد مذکور در صحنه ی نمایش همان سکو (عماد) و در (عزیز) است.

دیالوگ علاوه بر این ابزار درگیری میان شخصیتها و حتی وسیله ی شناخت و حرکت آنها در نمایش نیز هست. همین نقش مهم و غیر قابل چشم پوشی گفتار باعث شده که هر جا نمایش قصد جانشین کردن حس و سکوت و حرکت را به جای کلام داشته دچار افت ریتم بشود و قدرت تأثیرگذاریش را به طور مستمر و کامل بر تماشاگر از دست بدهد.

نمایش در بخشهای دیگر سعی در ارایه ی برخی مفاهیم و موضوعات پیدا و پنهان را نیز دارد؛ لب خطیها، آن طرف خطی، عشق ، رفاقت، صداقت، سنت و ... مفاهیمی هستند که البته در نمایش میتوان به آنها پرداخت اما هیچگاه ارزش و اهمیتی به اندازه ی آنچه که در حوزه پرداخت ساختار اجرا و متن دارند را پیدا نمیکنند. ویژگی مهم دیگر نمایش، حضور خوب بازیگران «محمدرضا علیمردانی، امیر رونقی، سید وحید میریونسی» است که توانسته اند، عناصر ساختار متن و کلام نمایش را به حسی تأثیرگذار تبدیل کرده و تماشاگر را با قدرت این احساس متوجه حضور نقشها کرده و صمیمیت و سادگی را در کارشان به نمایش بگذارند.

در مجموع «لب خط» به لحاظ خلاقیتها و شگردهایی که به درستی در ساختار اجرایی به کار برده نمایش خوبی است و مهمتر اینکه تماشاگرش را با رضایت بدرقه میکند.

مهدی نصیری

http://pazhiya.blogfa.com