جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
پایان بابل
روایت اسطورهای برج بابل در انجیل گویای آن است که خشم خداوند بر انسانهایی که تمایل داشتند با ساختن برج بلندی به مقام وی برسند، نازل شد و آنها را که تا آن زمان به زبان واحدی سخن میگفتند به تکلم به زبانهای بیشماری واداشت و از آن پس میان انسانها نفاق و اختلاف و جنگهایی پیش آمد که حاصل عدمدرک یکدیگر در آنها بود، و این مجازاتی بود که خداوند برای این غرور بیجا، بر آنها نازل کرد و تا ابد ادامه مییافت. دادههای انسانشناسی در طول ۲۰۰ سال گذشته نشان میدهند که شمار زبانهای انسانی از بیش از ۱۰ هزار زبان به سرعت در حال کاهش است و امروز به زیر ۶ هزار زبان رسیده است و در ۱۰۰ سال آینده به زیر ۱۰۰زبان خواهد رسید. پرسش اکنون آن است که آیا پایانی برای بابل متصور است؟ آیا میتوان انتظار داشت که انسانها در آیندهای دور یا نزدیک به یک زبان سخن گویند و بار دیگر همگی زبان یکدیگر را درک کنند، بگذریم که از این امر تا چه حد میتوان به این نتیجه رسید که حاصل این فرآیند مفروض صلح و آشتی و درک بهتر میان آنها باشد.
زبانشناسان در این مورد بسیار بدبین هستند: در واقع کاهش شمار زبانها به طور مطلق ظاهری بر فرآیند دیگری است که بسیار آرام ولی با اطمینان و استحکام زیادی در جریان است؛ تعدد نمونههای جدید از یک زبان پیشتر واحد و تبدیل تدریجی این نمونهها به زبانهای جدید. زبانشناسان بسیار پر اعتباری همچون کلود هاژس از کلژ دو فرانس معتقدند که حتی این فرآیند را نباید امری جدید به شمار آورد بلکه آن را باید نمونهای تازه از همان اتفاقی دانست که در قرون وسطی بر سر زبان لاتین آمد و پیش از آن نیز زبانهای دیگری همچون عربی دچارش شده بودند. توهم زبان واحد و جهانشمول که امروز خود را در قالب زبان انگلیسی نشان میدهد، در واقع گویای عدمتوجه به قدرت عمیقی است که در زبان نهفته است.
انسانشناسان زبانشناخت از این نیز پیشتر میروند. در حقیقت اگر اصل را بر آن بگیریم که زبان ظرف اندیشه و سازوکار اصلی انباشت ذهنی و حافظه و بازنماییهای نمادینی است که انسان از طریق دستگاه حسی پنجگانه خود آنها را میسازد، بسیار سطحی خواهد بود که بپنداریم از میان رفتن یک زبان در معنای محدود کلمه یعنی مجموعهای از واژگان که اغلب در زبان متعارف در حد ۲ تا ۳ هزار واژه است و مجموعهای از قواعد دستور زبانی، به معنی از میان رفتن یک فرهنگ باشد (بدون آنکه به هیچ عنوان شک کنیم که این امر ضربات سخت و گاه جبرانناپذیری به آن فرهنگ میزند و البته میتواند آن را در شرایطی نابود هم بکند).
دقت بیشتر بر حوزه اندیشه و فرهنگ ما را در عرصه زبان به آنجا میرساند که ولو یک زبان جایگزین زبان دیگری بشود، امکان زیادی وجود دارد که مجموعهای از مفاهیم و نشانهها و معنای پیشین آن فرهنگ در قالبهایی که زبانی یا غیر زبانی بودهاند (ولی به هر حال شناختی بودهاند) به زبان جدید منتقل شوند و شروع به دگریسی این زبان بکنند. بدینترتیب پدیدهای به وجود میآید که زبانشناسان گاه به آن نام «پیدجین» دادهاند و معادل آن را انسانشناسان «کرئولی شدن» گفتهاند. اما قصد ما آن است که از هر دوی این مفاهیم پیشتر برویم و موضوع را ازدیدگاهی استروسی یعنی از دیدگاه یک انسانشناسیِ ساختاری مورد توجه قرار دهیم: در واقع مجموعهای از ساختارها که زندگی انسان را در هر فرهنگی میسازند و در زمینههایی بسیار متفاوت از مناسک و حوزه دینی و باورها گرفته، تا خویشاوندی و اقتصاد و پهنههای قدرت و غیره، پایههای استواری هستند که زبان شناخت بر آنها استوارند و آنها هستند که قالبهای زبانشناختی را شکل میدهند. در این حالت ورود زبان جدید، در دو فرآیند متقابل و گاه شاید حتی بتوان گفت متضاد عمل میکند: از یکسو یک فرآیند یکسانسازنده و مخرب که در آن زبان جدید تلاش میکند نه فقط واژگان جدید را جایگزین واژگان پیشین کند، بلکه مفاهیم عمیق درون این واژگان را نیز بهجای مفاهیم پیشین بنشاند و گاه نیز در این امر موفق است (برای مثال نگاه کنید به تغییری که زبانهای اروپایی در رابطه میان انسان و اشیاء از خلال رابطه زبانی در تحول مفاهیم مربوط به مالکیت به وجود آوردند). اما فرآیند معکوسی نیز در اینجا وجود دارد و آن «مقاومت» است که فرهنگ زیر یورش از خود نشان میدهد تا ولو آنکه واژگان جدید را میپذیرد آنها را از لحاظ مفهومی دچار دگردیسی کرده و مفاهیم جدیدی را در جای مفاهیم پیشین بنشاند. بدینترتیب، ما شاهد شکل گرفتن نمونهای جدید از یک زبان واحد پیشین میشویم که این فرآیند میتواند تا شکل گرفتن یک زبان جدید پیش برود.
جهانیشدن سبب آن شده است که این دو فرآیند در کنار هم به پیش رفته و در روابطی شدیدا پیچیده با یکدیگر قرار بگیرند که به سختی میتوان آنها را تحلیل کرد. بهویژه آنکه جنگ زبانها در اینجا، جنگهای دیگری را نیز به همراه دارد از جمله جنگ نشانهها، جنگ نهانی، جنگ شناختها، جنگ روشهای شناخت و حتی جنگ دستگاههای حسی و رابطه آنها با جهان بیرونی. در نتیجه میتوان اینگونه پنداشت که بهرغم آنچه ممکن است به نظر بیاید ما هنوز فاصله بسیار زیادی با پایان بابل داریم، فاصلهای که میتواند تا ابدیت تداوم داشته باشد و شرط انسان بودن و انسانیت را در خود نهفته داشته باشد. شاید تفاوتی که میان زبانهای کهن و جانسختی چون فارسی و زبانهای جدید و کوچک وجود دارد را بتوان تا اندازهای از این زاویه دید و همین باید دلیلی کافی برای ما باشد که هر چه بیشتر بر تقویت این زبان که روح جمعی ماست تاکید داشته باشیم و تلاش کنیم با ساختن هر چه بیشتر از خلال آن، خود را بسازیم و بدانیم که البته این امر هیچ منافاتی نه با حضور و استفاده از زبانهای بینالمللی و نه ساختن هویتها و اندیشههای دیگر در سطح فرهنگهای محلی ندارد.
ناصر فکوهی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست