پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

مانده ها


مانده ها

حکایت در گرداب «صادق هدایت»

اظهار نظر جناب آقای دکتر موسوی گرمارودی در خصوص صادق هدایت، آن هم در یک محفلی که به بهانه رونمایی از یک کتاب شکل گرفته بود، باعث رنجش خاطر مبارک حامیان متعصب و بخوانید متحجر«هدایت» گردید. عکس العملی که از این جماعت در گرداب و دل به آن سوی مرزها بسته، به هیچ وجه دور از انتظار نبود. کما این که خود استاد نیز با اعلام موضعی با این مضمون که بر حرف خود خواهد ایستاد و تهمت ها را به جان و دل خواهد خرید، بر داشتن چنین انتظاری از آن جماعت صحه گذاشت.

پس آنچه که باعث تعجب و حیرت شد، صف آرایی آن متعصبین عصبی در مقابل یک اظهار نظر نبود بلکه حیرت از رفتارهای ضد و نقیض این جماعت بود که هرگاه مجالی پیدا کرده و به تریبونی دسترسی پیدا کرده و می کنند، با پر رویی تمام سخن از آزادی بیان و اندیشه به میان آورده و از احترام به گفتمان و تضارب فکر و اندیشه و رواج نقد و اظهار نظر در (جامعه ی مدنی!!!) داد سخن رانده اند. بعد با سوء استفاده از همان تریبون ها، بد ترین و زشت ترین و سخیف ترین کلمات و عبارات را نه در خصوص یک نویسنده که حتی در مورد امام معصوم و مورد احترام جمعیت چند ده میلیونی مردم بر زبان و قلم جاری می سازند. فراموش نمی کنیم که همین جماعت و یا سرشاخه ها و وابستگان به آن ها روزی در روزنامه ای که با امکانات این نظام و این مملکت چاپ می شد، رفتار خشونت بار یزید با امام حسین(ع) را نتیجه ی خشونت های پدرش علی (ع) و رسول الله(ص) با معاویه و ابی سفیان تلقی می کردند. و آن گاه که همان روزنامه مورد بغض قانون قرار گرفت، آن برخورد قانونی را برخورد با آزادی فکر و اندیشه تفسیر کرده و هرچقدر توانستند رجز خوانی کرده و بر طبل توخالی تهمت و افترا کوبیدند.

و حال همان جماعت، اظهار نظر یک نویسنده آن هم در یک محفل چند ده نفره را نه تنها تاب نیاوردند که تلاش کردند با همان ادبیات زشت و زننده ای که خاص خودشان هم بوده و هست، اظهارات پرسش وار استاد را با تخریب و هرزه گویی و دشنام پاسخ گویند. غافل از این که در آن جا خودشان به امام معصوم مورد احترام جمعیت چند ده میلیونی جفا کرده بودند و در این جا نویسنده ای به طرز فکر نویسنده دیگری که نه رهبر مذهبی بود و نه حتی طرفداران چند صد نفری داشت، انتقاد کرده بود. اما تحجر و تعصب، چنان طرفداران مرحوم صادق هدایت را کور کرده بود که هرگز این تفاوت را ندیدند و به حتم و یقین هیچ گاه هم نخواهند دید. چرا که این کلام راه گشای قرآن کریم است که می فرماید:«آن ها کر و گنگ و کورند و از ضلالت خود بر نمی گردند.(بقره ۱۸)»

و صد البته اظهارات و ادعاهای عجیب و غریب این گوشه نشینان بی خبر از همه چیز و همه جا، همیشه با اعمالشان زمین تا آسمان فرق کرده و می کند. کما این که گاهی زبان مصلح گر و ناجی به خود می گیرند و چنان با الفاظ بازی می کنند که اگر کسی نشناسدشان، در ایمان خود تردید می کند. و ای کاش صادق هدایت زنده می شد تا این بار به جای نگارش «بوف کور»، اثری تحت عنوان «مریدان کر و کور» خود می نوشت.

حال نگارنده با این مقدمه قصد داشت تا ضمن خدا قوت به جناب آقای دکتر گرمارودی به خاطر اظهارات صریح و بی پرده آن هم در خصوص کسی که ثمره سال ها داستان نویسی اش چیزی جز القای یأس و ناامیدی در میان مخاطبانش نبوده و از طرفی باعث و بانی جریانی بوده که هیچ گاه قصد ندارد با رها شدن از چنگال گرگ دردنده غرب زدگی، به بومی کردن داستان نویسی در ایران بزرگ شرقی، متمدن و اسلامی روی خوش نشان دهد؛ اقدام و امری لازم، حیاتی و البته دیر هنگام بوده است. چرا که ما باید خیلی زود تر از این ها عرصه را به دست می گرفتیم و علیه این جریان که عمدتاً هم از بیماری اعصاب و روان رنج می برند، دست به افشا گری می زدیم.

پس جناب آقای گرمارودی، ما نیز بر همان عهد که جناب عالی با آن امام عزیز بسته ای، هستیم و در این راه مقدس و نورانی خواهیم ماند. بی شک راهی که مزین به نام و یاد فرزند رسول الله(ص) بوده و هست، راه درستی خواهد بود و ما همه به درستی مسیر ایمان و امتنان قلبی داریم. باور بفرمایید که این سطور، نقض سطور قبل مبنی بر لزوم روشنگری علیه وامانده ها و واداده ها نیست؛ اما تو فعلاً دیگر دست نگه دار و خاطر مبارک این دار و دسته عصبی و تند مزاج را آشفته نکن. سر به سرشان نگذار و کاری به کارشان نداشته باش. بگذار تا این بی چاره ها با منقل و وافور های خود خوش باشند. باور بفرمایید آن ها خیلی حقیر و بدبختند. آن قدر حقیر که دنیا را فقط در اتاق خود و نهایتش در صفحه رسانه ای وصل به ماهواره می بینند. قبول کنید که در جهان داستان، از صادق هدایت به این طرف را ندیده اند. در جهان داستان آن ها انسان(خلیفه خدا) جایگاهی ندارد. شخصیت های دنیای داستان این بی چاره ها، یا باید سگی باشد در حومه ورامین که ترجیحاً باید اصالت اسکاتلندی هم داشته باشد و یا گربه ای که بر بالین جسد زن و یا شوهر خود کشیک می دهد. پس آن ها را چه کار به آدم ها و انسان هایی که در دنیای وحشی ترور و تزویر و جنایت اربابان محافل هدایتی، قربانی دسیسه های شیطانی می شوند.

(به راستی حقوق کودکان بوسنیایی، لبنانی، عراقی، افغانی، فلسطینی و مردم بی گناه سردشت و حلبچه، در دنیای داستان آن ها کمتر از حق و حقوق آن سگ ولگرد اسکاتلندی است و این خیلی عجیب است!)

پس آقای دکتر! بگذارجماعت علیلی که شب را تا دیر وقت پای رسانه های بیگانه و در کنار منقل ها، خمیازه می کشند و ل نگ ظهر روشنفکر و البته روانی از خواب بیدار می شوند، آن قدر در ضلالتی که «هدایت» برایشان به بار آورد و چاهی که او برایشان کند، بمانند تا چاره را در خودکشی ببینند و در آن چنان حال و هوایی به دیدار رهبر فقید خود بشتابند....

محمّد محمودی نورآبادی