چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
نفی تجربه نبوی
اظهارات اخیر دکتر عبدالکریم سروش درباره محتوای وحی و قرآن، موجب شد تا موجی از انتقادات پیرامون این سخنان به راه افتد. متن کامل اظهارات دکتر سروش در گفتوگو با «میشل هوبینک» روزنامهنگار هلندی، در سایت شخصی ایشان، قابل دسترسی و مطالعه میباشد و علاقهمندان میتوانند به آنجا مراجعه نمایند. در اینجا جملاتی از آن مصاحبه را میآوریم؛
«وحی، «الهام» است. این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند؛ هرچند پیامبر این را در سطح بالاتر تجربه میکنند»، «بنا به روایت سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل میکرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشت است»، «پیامبر درست مانند یک شاعر احساس میکند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع- یا حتی بالاتر از آن: در همان حال- شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولید کننده»، «این الهام از «نفس» پیامبر میآید و «نفس هر فردی الهی است»، «آنچه او از خدا دریافت میکند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمیتوان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آنها و حتی ورای کلمات است. این وحی بیصورت است و وظیفه شخص پیامبر این است که به این مضمون بیصورت، صورتی بخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل میکند»، «اگر قرآن را بخوانید، حس میکنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام اینها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشتهاند. این، آن جنبهی کاملاً بشری وحی است».
همین مقدار کافی است که هر ذیشعوری، دریابد از نظر دکتر سروش، متن قرآن، کلام خداوند نیست بلکه کلام شخص و «نفس» حضرت محمد(ص) است. بدیهی است از آنجا که این نظریه، بکلی خارج از مرزهای عقیدتی اسلام قرار دارد، واکنشهایی را در میان اهل نظر برانگیخت. به دنبال آن دکتر سروش طی گفتوگویی با روزنامه کارگزاران (۸۶.۱۱.۲۰) و نیز ارسال جوابیهای برای آیتالله جعفر سبحانی (اسفند ماه ۸۶)، که مشروح هر دو در سایت شخصی ایشان منعکس است، درصدد توضیح و تبیین نظریه خویش برآمد.
پیش از آن که به بررسی و محتوای اصل نظریه ایشان بپردازیم، جا دارد نحوه واکنش وی را در قبال انتقادات به عمل آمده از این نظریه مورد لحاظ قرار دهیم چراکه خود نکتهای بس مهم را در بر دارد. همانگونه که ذکر شد، مطالب عنوان شده توسط دکتر سروش پیرامون وحی و قرآن در گفتگو با روزنامهنگار هلندی، به روشنی حاوی این مسأله بود که قرآن مجید، کلام شخص پیامبر است. این نکته را روزنامهنگار هلندی نیز به وضوح دریافته و لذا برای این مصاحبه خویش، عنوان «کلام محمد؛ گفتگو با دکتر عبدالکریم سروش درباره قرآن» را برگزیده بود. بنابراین همگان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان، بیهیچ شک و شبههای متوجه این نکته بنیادی و اساسی نظریه ایشان گردیده بودند. با این همه، هنگامی که خبرنگار روزنامه کارگزاران طی مصاحبهای از ایشان میپرسد: «در پارهای از روزنامهها و سایتهای اینترنتی اخیراً آوردهاند که دکتر سروش رسماً «نزول قرآن را از جانب خدا انکار کرده و آن را کلام بشری محمد دانسته است.» آیا چنین است؟» ایشان پاسخ میدهد: «شاید مزاح کردهاند یا خدای ناکرده اغراض سیاسی و شخصی داشتهاند.» البته این پاسخ در بادی امر موجب خوشحالی میشود چراکه این امیدواری را دامن میزند که دکتر سروش با توضیحات جدید خود، باعث مرتفع شدن ابهامات و شبهات موجود در این زمینه خواهد گردید. در واقع ایشان مبتدای پاسخ خود را به نحوی برمیگزیند که موجب میشود تا آدمی در یقین خود نیز شک کند و البته از سر خوشبینی، به خود بقبولاند که در فهم مطالب نقل شده از ایشان، دچار اشتباه گردیده و یا روزنامهنگار هلندی در انتقال مطلب قصور ورزیده است. اما این خوشحالی و امیدواری دیری نمیپاید و پس از مطالعه چند سطر دیگر از پاسخ ایشان، ملاحظه میگردد که اصل و جوهره پاسخ ایشان، همان است که پیش از آن نیز از متن مصاحبه اولیه وی برداشت شده بود. جالب آن که دکتر سروش در سومین مرحله از این گفتار، یعنی هنگامی که مبادرت به پاسخگویی به آیتالله سبحانی میکند، مجدداً به همین شیوه متوسل میشود. وی در ابتدای جوابیه خود به ایشان مینویسد: «باری شگفتی من، نخست از این است که فرمودهاید سکوت او را میتوانم گناهی نابخشودنی در مقابل این گزارش به شمار آورم». آیا خبر یقینی دارید که من در این مورد سکوت کردهام؟ آیا مصاحبه مرا با روزنامه کارگزاران، درین خصوص نخواندهاید؟ یا گناه از مخبران است که این خبرها را از شما دریغ میکنند؟ من درین جا عین آن گفتگو را میآورم و سپس به تفصیل پارهای از مجملها خواهم پرداخت و شما خواهید دید که پاسخ کثیری از انتقادات شما و دیگران بصراحت و کفایت در آن هست و اطمینان دارم که اگر آن را پیشتر ملاحظه فرموده بودید، زحمتتان کمتر و رحمتتان افزونتر و صورت و سیرت نقدتان دیگر میشد.»
لحن و گفتار ایشان مجدداً به گونهای است که چنانچه کسانی مصاحبه مزبور را ندیده باشند، گمان میبرند سخنانی دیگرگونه در آن بیان گردیده و محتوای گفتگوی صورت گرفته با روزنامه هلندی را اصلاح کرده است. اما نه در مصاحبه با روزنامه کارگزاران و نه در توضیحاتی که ایشان به پیوست مصاحبه مزبور برای آیتالله سبحانی ارسال میدارد، نه تنها هیچگونه اصلاح و تغییری در محتوای مطالب مندرج در روزنامه هلندی به چشم نمیخورد بلکه همان سخنان و مطالب به نحوی شفافتر و مفصلتر بیان میگردد.
شکی در این نیست که دکتر سروش خود بهتر از هرکسی میداند آنچه خوانندگان گفتگوی ایشان با روزنامه هلندی، از آن مصاحبه برداشت کرده و فهمیدهاند، دقیقاً همان است که ایشان قصد بازگویی آن را داشته است. اما سئوال اینجاست که چرا ایشان در ابتدای جوابیههای خود به گونهای آغاز به سخن میکند که گویی مخاطبان، حاق مطلب را درک نکردهاند؟ پاسخ آن است که رویه دکتر سروش آن است که منتقدان خود را قبل از هر چیز، به تلویح و تلمیح، متهم به «نفهمیدن» مطالب و نظریات خود کند. برای روشن شدن این مسئله بد نیست به آنچه مدتی پیش به دنبال سخنرانی ایشان در دانشگاه سوربن تحت عنوان «رابطه اسلام و دموکراسی» روی داد، نگاهی بیاندازیم. در پی این سخنرانی، متنی که گفته میشد توسط تعدادی از دانشجویان تهیه شده است، به عنوان متن سخنرانی ایشان انتشار یافت. پس از آن آقای دکترمحمدسعید بهمنپور در مقام پاسخگویی به مطالب مطروحه در این سخنرانی، بر مبنای متن منتشر شده پرداخت. آنگاه دکتر سروش در ابتدای پاسخ خود به نقد دکتر بهمنپور نوشت: «آیا بهتر نبود که برای نقد آن سخنان به شنیدن سخنرانی نود دقیقهای من در سوربن- پاریس- میپرداختید و به آن خلاصه ناقص که دانشجویان فراهم آوردهاند بسنده نمیکردید، تا سودبخشی و نیرومندی نقدتان افزونتر شود و از خطاهای محتمل پیراسته گردد؟» دکتر سروش سپس در ادامه به تشریح نظرات خود در آن زمینه پرداخت.
بدیهی است بهترین و مطمئنترین جایی که دکتر بهمنپور برای یافتن متن کامل و بینقص سخنان دکتر سروش در دانشگاه سوربن میتوانست مراجعه کند، سایت شخصی ایشان بود. اما در آن سایت نیز چیزی جز همان متن منتشر شده توسط دانشجویان وجود نداشت. علیالقاعده هنگامی که دکتر سروش در سایت خود آن متن را به نمایش میگذارد، معنایی جز این نمیتواند داشته باشد که متن مزبور را برای انعکاس سخنان خویش، به رسمیت میشناسد. اما مهمتر این که، مفاد و محتوای توضیحات ایشان که به منظور روشن شدن ذهن دکتر بهمنپور و بیرون آوردن وی از لغزشها و اشتباهات احتمالی در فهم مطالب سخنرانی دانشگاه سوربن درباره رابطه اسلام و دموکراسی ارائه گردیده بود، دقیقاً منطبق با همان مطالبی بود که به تعبیر ایشان در «آن خلاصه ناقص که دانشجویان فراهم آوردهاند» وجود داشت و لذا حاکی از این واقعیت بود که متن فراهم آمده توسط دانشجویان نه تنها ناقص نبود بلکه با دقت و رعایت امانت تهیه شده بود. بنابراین آنچه در ماجرای محاجه دکتر بهمنپور با دکتر سروش صورت گرفت، جز این نبود که در ابتدای این محاجه، به بهانهای ناموجه، مهر و برچسب نفهمیدن حاق مطلب بر پیشانی منتقد زده شد. البته اگر کسانی به خود حوصله دهند و مجموعه پاسخهایی را که دکتر سروش در طول نزدیک به دو دهه گذشته به منتقدان خود داده است، از لحاظ بگذرانند، متوجه این نکته میشوند که ایشان در غالب این جوابیهها، ابتدا به گونهای سخن میگوید که گویی منتقدان یا به دلیل عدم مطالعه دقیق متن و یا به دلیل پایین بودن سطح درک و فهم و یا دیگر دلایل مشابه، از دستیابی به کنه معانی نهفته در سخن ایشان ناکام ماندهاند. پس از آن، دکتر سروش به تشریح نظرات خود میپردازد و دقیقاً همان را میگوید که منتقدان از مطالب پیشین او برداشت کرده بودند و سپس اظهار امیدواری مینماید که بلکه این بار منتقدان از عهده فهم و درک سخن او برآیند!
طبیعتاً هنگامی که این شیوه تکرار شده و به یک رویه مبدل میگردد، خود موضوعیت مییابد و به یک مسئله قابل کنکاش و پرسش تبدیل میشود. چرا ایشان از حدود دو دهه پیش و به مرور زمان، هر بار سخنی را میگوید، سپس دیگران را متهم به نفهمیدن منظور خود میکند، آنگاه همان سخن را دوباره با شرح و تفصیل بیشتر تکرار میکند و بعد گامی به جلو مینهد و باز همین چرخه تکرار میگردد تا آنجا که نهایتاً در فرآیند این پیچش و چرخش و قبض و بسط مطالب، قرآن مجید از «کلامالله» تبدیل میگردد به «کلام محمد». به هر حال به نظر میرسد کسانی که مباحث دکتر سروش را دنبال میکنند باید تأمل و دقت لازم را در مورد این شگرد و تاکتیک ایشان داشته باشند.
با توجه به آنچه بیان گردید، فارغ از برچسبهایی که دکتر سروش بر پیشانی منتقدان خود میزند، عصاره و لب کلام ایشان در مبحث حاضر این است که آنچه اینک به نام قرآن در اختیار ماست، مجموعه واژهها، عبارات و جملاتی صادر شده از سوی شخص حضرت محمد(ص) است، نه آن که توسط خداوند صادر شده و به واسطه جبرئیل امین بر قلب پیامبر نازل گردیده و آنگاه از زبان آن حضرت جاری شده باشد. به عبارت صریحتر، قرآن، کلامالله نیست، کلام محمد است. و باز به عبارتی دیگر، قرآن کتابی آسمانی نیست بلکه کتابی زمینی است.
این سخن، البته سخن جدیدی نیست بلکه از همان زمانی که پیامبر شروع به تلاوت و ابلاغ آیات قرآن کرد، بلافاصله کفار و معاندان در مقام انکار کلام خدا بودن این آیات برآمدند و آن را به شخص حضرت محمد(ص) نسبت دادند. البته از آنجا که این آیات از فصاحت و بلاغت معجزهواری برخوردار بودند، کفار قریش آنها را اشعاری دانستند که «شاعری دیوانه» بر زبان جاری میسازد و قصد دارد بدین ترتیب دین و آیین آبا و اجدادی آنها را تباه سازد. به غیر از کفار قریش، در طول ۱۴۰۰ سال گذشته نیز همواره بخشهایی از جامعه بشری اعتقاد نداشتهاند که قرآن، کلام خداوند است، چه اگر چنین اعتقادی داشتند، همگی به پیامبری حضرت محمد ایمان میآوردند. بنابراین اگر در طول این مدت و نیز در حال حاضر میلیاردها انسان وجود داشته و دارند که در زمره مسلمانان قرار نمیگیرند، تنها به این دلیل است که قرآن را کلام محمد دانستهاند و نه کلام خدا. به عبارت دیگر وجه تمایز کسانی که از زمان بعثت حضرت محمد (ص) تا زمان حاضر، مسلمان نامیده شده و میشوند با کسانی که مسلمان نامیده نشده و نمیشوند تنها در همین نکته است که مسلمانان قرآن را کلام خداوند میدانند که از زبان حضرت محمد(ص) جاری شده و غیرمسلمانان قرآن را کلام برخاسته از نفس محمد میدانند که به زبان خود جاری ساخته است. در واقع، در طول تاریخ هیچکس را نمیتوان یافت که منکر اصل وجودی کتابی به نام قرآن شده باشد، به این دلیل ساده و مبرهن که کتاب قرآن وجود عینی دارد و قابل انکار نیست. در این که مندرجات این کتاب از زبان حضرت محمد(ص) جاری گردیده، نیز شک و شبههای نیست. پس اختلافنظر در چیست؟ چرا یک نفر میشود ابولهب و دیگری میشود علی ابن ابیطالب؟ آیا ابولهب شکی داشت که آیات قرآن از دهان محمد(ص) بیرون آمده است؟ هرگز. پس اختلافنظر او با علی چه بود؟ تمام حرف بر سر این بود که ابولهب میگفت آنچه محمد به عنوان کلام خدا و به اسم آیات الهی بر زبان جاری میسازد، چیزی جز یافتهها و بافتههای درونی خودش نیست و علی اعتقاد داشت تمامی آنچه پیامبر به عنوان آیههای قرآن تلاوت میکند، از جانب خداوند و از بیرون نفس حضرت محمد(ص) به درون نفس او وارد شده و سپس بر زبان آن حضرت جاری گشته است.
اگر از ابولهب و امثال وی که کینه و عداوت با پیامبر داشتهاند بگذریم، در همان زمان و در طول تاریخ و در زمان حاضر، چه بسا کسانی که نه تنها کینه و عداوتی با حضرت محمد ندارند بلکه وی را فردی وارسته، عارف، عابد و واجد ملکات اخلاقی فراوان نیز دانسته و میدانند، اما آیا میتوان آنان را در زمره مسلمانان به شمار آورد؟ بیتردید نه آنها خود را مسلمان میدانند و نه از جانب مسلمانان به این عنوان شناخته میشوند، تنها به این دلیل که قرآن را «کلامالله» نمیدانند.
بنابراین ملاحظه میشود که فاصله میان کلامالله دانستن قرآن با کلام محمد دانستن این کتاب، فاصلهای به اندازه مسلمانان بودن یا نبودن انسانها و جوامع است. به همین دلیل باید گفت موضوعی که از طرف دکتر سروش بیان گردیده، اساسیترین و محوریترین مسئله در دین اسلام به شمار میآید، به طوری که اگر با هر دلیل و توجیهی، قرآن از کلامالله بودن به کلام پیامبر بودن تغییر ماهیت دهد، در حقیقت مرز، شاخص و وجه تمایزی میان مسلمان بودن و نبودن باقی نمیماند و به تعبیر بهتر ستون خیمه دین اسلام فرو میریزد و از آن پس، اسلام ماهیتاً نه به عنوان یک دین بلکه حداکثر به مثابه یک آیین و مسلک بشری، همانند بسیاری آیینها و مسلکهای دیگر در نظر گرفته خواهد شد.
آیا دکتر سروش به تبعات حکمی که درباره وحی و قرآن صادر میکند، آگاه نیست؟ چنانچه به سوابق فکری و نوشتاری ایشان توجه کنیم، به یقین میتوان گفت که ایشان کاملاً از تبعات آنچه بیان میدارد آگاه است. در این باره سخن خواهیم گفت اما در اینجا لازم است به بررسی محتوایی مطالب ایشان درباره وحی و قرآن بپردازیم.
دکتر سروش برای اثبات این که وحی جوشیده و برآمده از درون وجود حضرت محمد است و لذا قرآن هم چیزی جز کلام محمد نیست، از دو راه وارد میشود: در وهله نخست عرفان و سپس توحید به معنای اعم و بویژه توحید افعالی.
ماحصل کلام ایشان در بعد عرفانی شخصیت حضرت محمد(ص) این است که آن حضرت به چنان مراتب و مراحل و کمالات عرفانی نائل آمده است که «نفس او با خدا یکی شده است»(مصاحبه با هوبینک). سپس برای آن که اشتباهی در فهم و درک سخن ایشان روی ندهد، تأکید میکند: «سخن مرا اینجا به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی باخدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این اتحادی است که محدود به قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازه بشریت است؛ نه به اندازهی خدا.»(همان) به هر حال بر این اساس، ایشان نتیجه میگیرد که «اولیاء خدا چنان به خدا نزدیک و در او فانیاند که کلامشان عین کلام خدا و امر و نهیشان و حب و بغضشان عین امر و نهی و حب و بغض الهی است»(روزنامه کارگزاران) و نیز «در عین حال این بشر چنان رنگ و وصف الهی گرفته بود، و واسطهها (حتی جبرئیل) چنان از میان او و خدا برخاسته بودند که هرچه میگفت هم کلام انسانی او بود و هم کلام وحیانی خدا و این دو از هم جدا نبود.»(همان) به این ترتیب دکتر سروش ضمن نفی «روایات سنتی» که طبق آنها «پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل میکرد» خاطر نشان میسازد: «به نظر من پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است» و در مسئله وحی «شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولید کننده»(مصاحبه با هوبینک)
مسعود رضایی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست