پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
۱۰ نقد به روشنفکری دینی
پیش از پرداختن به مهمترین انتقادات وارد بر روشنفکری دینی، اجازه میخواهم نکاتی را راجع به "روشنفکری دینی" و "جریان" روشنفکری دینی روشن کنم. روشنفکر دینی مقولهای متمایز از روشنفکر دیندار است. برای روشنفکر دینی، هم روشنفکری و هم دینداری دو مولفهٔ اصلی یک پروژه است و با توجه به دو خصلت تئوریک و پراتیک هر یک از این دو مولفه، روشنفکری دینی پروژهای تئوریک و در عین حال پراتیک است.
از سوی دیگر "روشنفکر دینی" یک تیپ فکری و اجتماعی خاص و متمایز از تیپهای فکری یا اجتماعی سنتی یا کلاسیک همچون متکلم، فیلسوف، فقیه، دانشمند، دینشناس یا پدیدارشناس دینی است، هر چند که میتواند و شاید باید با همهٔ این تیپها در گفتگو و داد و ستد باشد اما قابل تحویل و تقلیل به هیچ یک از آنها نیست.
روشنفکر دینی، تیپی است که دست اندر کار تفسیر جهان، از نظر دینی مدرن یا مدرن دینی، و در عین حال فاعل تغییر جهان از همان منظر است، تفسیر و تغییری که مقدمهٔ واجب آن، نقد اکنون و امروز دین و مدرنیته است.
نکتهٔ دوم؛ شاید بتوان از یک منظر کلی، در تمایز با روشنفکری غیر دینی، عرفی و سکولار از یک سو و دینداری سنتگرا و بنیادگرا از سوی دیگر، کلیتی را به عنوان جریان روشنفکری دینی مشخص کرد. اما این طبقهبندی، آنجا که بحث دقیقتر میشود و از منظر درونی و انضمامیتر روشنفکری دینی را میکاویم، ضرورت توجه به حوزههای درونی یا به طور دقیقتر "همتانماهای گوناگون" روشنفکری دینی را پیش میآورد. ضمن اینکه "جریان" یا "گفتمان" دلالت بر این واقعیت دارد که یک فکر و اندیشه از حوزهٔ یک یا چند نفر و گروهی محدود فراتر رفته و کمابیش بسط اجتماعی یافته و در ذهن و زبان و کنش جمعی تاثیر گذار، به گونه¬ای معنادار، تبلور گسترده پیدا کرده است.
گاه از "جریان"هایی نام برده میشود که در واقع هنوز تبدیل به یک جریان فکری- اجتماعی مشخص نشدهاند. بلکه افکار و اندیشههایی هستند که برخی از متفکران یا روشنفکران دینی مطرح کردهاند اما جایگاه اجتماعی بارز و نمایانی کسب نکرده و به عبارت روشنتر هنوز به یک "گفتمان" تبدیل نشدهاند.
مثلاً مهندس بازرگان در عصر خود و در میان نسل خود، به درستی نماینده یکی از گفتمان¬های روشنفکری دینی بود. همچنان که دکتر شریعتی از اواخر دههٔ چهل تا امروز، همچنان یکی از گفتمانهای روشنفکری دینی را نمایندگی میکند. دکتر سروش توانسته است، بهخصوص در دههٔ هفتاد، جایگاه خاصی را برای گفتمان ویژهٔ خویش در جریان روشنفکری دینی ایجاد کند. از این سه نمایندهٔ سه گفتمان روشنفکری دینی که بگذریم، شخصیتهای دیگر در جریان روشنفکری دینی هنوز جریانساز نشدهاند و مؤسس گفتمانی متمایز نیستند. هرچند که از برخی تأثیرهای مکمل یا مستقل محدود آنان نمیتوان صرفنظر کرد، از جمله استاد مجتهد شبستری. البته متفکرانی مثل استاد ملکیان هم هستند که با توجه به حکمی که خود در باب پارادکسیکال بودن مفهوم و اصطلاح روشنفکری دینی صادر کردهاند، نمیتوان و نباید آنان را "روشنفکر دینی" خواند. ضمن اینکه اندیشمندان اخیر تاکنون توفیق "جریان"سازی و تبدیل اندیشهٔ خود به "گفتمان" را نیافتهاند.
نکتهٔ سوم، در طول تاریخ روشنفکری دینی تا پایان دههٔ هفتاد هجری خورشیدی، روشنفکری دینی در هر دوره زیر سلطهٔ گفتمانی و هژمون یک گفتمان مشخص بوده است. اما در دههٔ هشتاد دورهای جدید آغاز شده است که دورهٔ نسبیتها، تداخلها، تکثر و تنوع خردهجریانها و گفتمانهای گوناگون در بستر جریان روشنفکری دینی است که با منطق و روش تحلیل جامعهشناسی گفتمان قابل بررسی است. و در جای خود میتوان علل و عوامل مختلف درونی و بیرونی (درون/برون روشنفکر دینی و درون/ برون ایران) را مورد شناسایی و تحلیل قرار داد.
بعد از طرح این نکات به مسئله اصلی، یعنی مهمترین انتقادات وارد بر روشنفکری دینی، بپردازیم. وقتی پرسش از انتقادهای وارد بر جریان روشنفکری دینی مطرح است، لابد مقصود "نقد" به معنای دقیق کلمه، و ارزیابی همه جانبه، نیست و انتظار نمیرود که پاسخ دهندهٔ عیب روشنفکری دینی را در کنار هنرش باز گوید. لذا در این جا میکوشم نیمه خالی لیوان را ببینم و بازگو کنم ، و گر نه خدمات و نقشآفرینی مثبت و سازنده¬ای که جریان روشنفکری دینی در ایران داشته است کم نیست. یکی از این خدمات مثبت را، در کنار عوامل دیگر، میتوان در تضعیف بنیادگرایی و فوندامنتالیزم تروریستی در ایران، در مقایسه با دیگر کشورهای اسلامی و از جمله کشورهای عربی، دانست.
به گمان من ضعفها، کاستی¬ها و انتقادات وارد بر جریان روشنفکری دینی در دورهٔ اخیر مواردی از این دست را شامل میشود:
۱) دور شدن و گاه مغفولگذاردن بحثهای درون دینی. هرچند طرح فلسفهٔ علم و معرفت و اتخاذ رهیافت بروندینی، منشا روشنگریها و عطف توجه به سویههای تازهای در جریان روشنفکری دینی شده است، اما به نظر میرسد که افراط در این زمینه، موجب پدید آمدن خلأها و عرصههایی رها شده در پروژهٔ روشنفکری دینی شده و طرح نقادی متعهد روشنفکران دینی را در مواجهه با سنتگرایان و بنیادگرایان کمرمق ساخته است. روشنفکر دینی، فیلسوف علم یا معرفتشناس و روششناسی "بدون جهت" و "بیطرف" نیست که بدون دغدغهٔ تغییر و رهایی، سرگرم تحقیق باشد و کاری به خیر و شر امور در رابطه با امر دینی نداشته باشد.
۲) نسبت عقل و وحی، و دین و مدرنیته، همچنان در گفتمانهای گوناگون جریان "روشنفکری دینی" در ابهام است.
۳) برخلاف جریان روشنفکری دینی در دورههای پیش از انقلاب، روشنفکران دینی دوران جدید، به متن مقدس و کتاب دینی قرآن توجه خاص مبذول نداشتهاند. روشنفکر دینی ـ اسلامی نمیتواند نسبت خود را با قرآن، اساسیترین منبع و متن دینی خود، مغفول بگذارد و تکلیف خویش را با آن روشن نسازد. مبانی و روش فهم قرآن و نسبت انسان مسلمان معاصر با کلام مقدس، و به عنوان مخاطب خداوند از طریق پیامبر، از هرگونه دینورزی و از جمله دینورزی روشنفکرانه جداییناپذیر است.
بازرگان، طالقانی، شریعتی و ... در ایران پیش از انقلاب، و روشنفکران مسلمان امروز در کشورهای عربی و اسلامی، از جمله دکتر حامد ابوزید به پروژهٔ قرآنشناسی و قرآنپژوهی به عنوان بخشی بنیادی از پروژه خود مینگریستند و می¬نگرند.
۴) بیتوجهی یا کمتوجهی به تاریخ در میان روشنفکران دینی امروز ایران، پدیدهای زیانبار و کمبودی جدی است. مقصودم از تاریخ، هم تاریخ اسلام است و هم تاریخ ایران، و هم افزون بر آن فقدان تلقی و رهیافت تاریخی نسبت به پدیدهها. خلأ بینش و فلسفهٔ تاریخ بیرابطه با غلبهٔ فلسفه تحلیلی بر بخش مهمی از جریان روشنفکری دینی در دهه هفتاد نیست. این نیز خود کاستی دیگری در این جریان است. گرایش یکجانبه به فلسفههای تحلیلی و زبانی، و عدم توجه به خلأ ناشی از فلسفههای قارهای، آثار خود را هم در ساحت نظری و هم در عرصهٔ پراتیک برجای گذاشته است.
برخلاف گفتمان دکتر شریعتی، روشنفکر دینی دههٔ هفتاد، از رهگذر دو قطبی پوپری هایدگری، با تاریخ بر سر مهر نبوده است و آنجا هم که به تاریخ نیمنگاهی داشته، با توجه به دستگاه فکری و رهیافت کلی خود، جایگاه نگاه و تلقی تاریخی را در منظر تئوریک خود روشن نساخته است. اگر نسبت روشنفکران دینی امروز ایرانی را با روشنفکران دینی یا بهطورکلی روشنفکران جهان عرب در رابطه با تاریخ مقایسه کنیم و اهتمام بنیادی اینان را به تاریخ (و البته از رهگذر گفتمانهای چپ و چپ نو) ببینیم درخواهیم یافت که این دوری و گاه بیگانگی روشنفکر ایرانی، موجب چه کاستی¬هایی شده است. پرسش از موقعیت تاریخی خود و این که اکنون در کجا ایستادهایم، چه هستیم، چه باید بکنیم و ... پرسش مشترک و ضروری همه روشنفکران ایرانی، و از جمله روشنفکران دینی، است. در دوره¬های گذشتهٔ روشنفکری، این پرسش بخشی از "پرسمان" روشنفکری دینی بود.
۵) روشنفکری دینی، بنا به ماهیت دوجهانی انتقادی و رهاییبخش خود، در دورههای مختلف و متناسب با سطح هر مرحله و دوره، هم نقاد دین واقعاً موجود و هم نقاد مدرنیتهٔ غربی بوده است. در دورهٔ جدید جای نقد مدرنیته در میان گفتمان و جریان روشنفکری دینی خالی است، به گونهای که گاه روشنفکری دینی، چهره انطباقی با غرب به ویژه وجه لیبرال بورژوایی آن را از خود نمایان ساخته است.
صرف نظر از علل و دلایل این امر، که از جمله دورهٔ پس از جنگ سرد و فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و تاخت و تاز لیبرالیسم سرمایهدارانه و قبول ضمنی تز "پایان تاریخ" توسط بسیاری از روشنفکران در دههٔ نود میلادی و نیز شرایط خاص حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران است، مقایسهٔ دورهٔ متاخر جریان روشنفکری دینی با دورههای گذشته، خلأ فقدان نقادی از مدرنیته غربی را به شدت نمایان می¬سازد.
۶) پروژهٔ جریان روشنفکری دینی همواره پروژهٔ نفی و اثبات بوده است. شالوده شکنی (Deconstruction) و نوشالودهسازی و تجدید بنا(Reconstruction) . اما در دورهٔ اخیر وجه اثباتی و اهتمام به تجدید بنا یا بازسازی و به عبارت بهتر نوسازی مغفول ماند.
یکی از عوامل بخشی از ریزشها را، در کنار عوامل اجتماعیسیاسی، باید در همین امر جستجو کرد. مضافاً این که ساختن دو قطبیها و ناسازهوارهای کاذب از قبیل هویت/حقیقت، ایدئولوژی/معرفت، نهضت/نظام، و ... نیز دست اندرکار تشدید آن شد.
به نقل ملا عبدالجلیل قزوینی، نویسندهٔ کتاب " النقض" (قرن ششم هجری)، مؤلف کینهتوز ضدشیعی در نوشتهٔ پلمیک و مجادلهمخامصه آمیز خود به ناحق گفته است "رافضی¬گری دهلیز ملحدی است"! این تعبیر هر چند علیه شیعیان عنودانه و برخطاست، اما میتواند در مورد گفتمانهایی صادق باشد که با نفی و بدون اثبات، راه را بر گفتمانهایی هموار میکنند که صاحبان گفتمان اولیه به هیچ وجه راضی به نتیجهٔ محقق آن نبوده است. متاسفانه پیشبرد پروژه سلبی عاری از ایجاب، بعضاً در روشنفکری دینی نتایجی به بار آورده است که روشنفکران دینی هیچ گاه بدان رضا نداده و نمیدهند.
۷) یکی از ضعف و کاستیهای تاریخی جریان روشنفکری دینی، فقدان نهادسازی است. درحالیکه "روشنفکران" سنتی (یعنی روحانیون) در ایران معاصر به ویژه نیمهٔ دوم قرن بیستم و بالاخص در آستانه انقلاب و در دورهٔ جمهوری اسلامی از درجهٔ نهادینگی بالایی برخوردار بودهاند، عدم نهادسازی جریان روشنفکری دینی را باید یکی از عوامل حذف آنان توسط روحانیون در جریان پیروزی انقلاب و پس از آن به شمار آورد. روشنفکران دینی همچنان از این کمبود رنج می¬برند. مقصود از نهاد پایان یافتن نهضت نیست، روشنفکری دینی یک نهضت است و بنا به ذات روشنفکری و نقادی خود همچنان باید به صورت یک نهضت و حرکت باقی بماند. سنتز دیالیتیکی نهضت نهاد لازمهٔ یک جریان و پروژهٔ فکری اجتماعی است.
متاسفانه روشنفکران دینی از درجه¬ای از سازمان یافتگی لازم، که البته متناسب با خصلت اندیشهورزی آزاد و مستقل فردی در جمع باشد، محروم است و در نتیجه بازتولید آن از طریق کادرسازی منظم، مضبوط و با برنامه را دچار مشکل میکند. نهادسازیکادرسازی و لوازم آن تاکنون مانع شکلگیری مکتبی مشخص در روشنفکری دینی شده است. البته مکتب فکری، حزب و سازمان¬های بوروکراتیک نیست که آفات نظام سلسله مراتبی و اداری، تفوق یکدستی بر تنوع و پویایی و ...، و تمام آثار پاتولوژیکی که جامعهشناسانی نظیر میلز آن را توضیح دادهاند، آن را تهدید کند. چنان که مکتب فرانکفورت، وین، پراگ و شیکاگو در زمینههای نظری-پراتیک مختلف نمونههایی برای مکتب و نهادسازی در روشنفکری دینی است. به نظر میرسد که با توجه به بحث¬هایی که دکتر شریعتی در آثاری هم¬چون "از کجا آغاز کنیم" مطرح کرده، به تکوین و تأسیس چنین "نهاد" و "مکتب"ی میاندیشیده است که البته فرصت آن را نیافت.
۸) متاسفانه روشنفکری دینی ایران فاقد حضوری جهانی است. حضوری فعال و به عنوان کنشگرانی موثر و نقشآفرین در عرصهٔ تحولات اندیشهٔ جهانی اعم از جهان مسلمان و عرب و جهان غیرمسلمان. شاید در میان روشنفکران دینی و به طور کلی روشنفکران ایرانی، از این حیث دکتر شریعتی هم¬چنان پیشتاز باشد، چراکه گسترهٔ تاثیر اندیشهٔ دکتر شریعتی مرزهای ایرانی را درنوردید و در کل جهان اسلام از اندونزی و مالزی تا مصر و ترکیه و الجزایر و مراکش حضوری جدی پیدا کرد. به علاوه جدایی روشنفکران دینی ایرانی از روشنفکران دینی دیگر کشورهای اسلامی، برای هر دو طرف مایهٔ خسران و زیان است. این ضعف را می¬توان حتی در ترجمهٔ کتابهای دیگر روشنفکران دینی مسلمان و نیز روشنفکران دینی مسیحی، یهودی، بودایی و ... به زبان فارسی در ایران مشاهده کرد.
در داخل ایران نیز "گفتگو" میان روشنفکران دینی و نیز بین روشنفکران دینی از یک سو با "روشنفکران سکولار" و "روشنفکران" سنتی (یعنی روحانیون) از سوی دیگر، هنوز تبدیل به یک سنت و جریان فراگیر و مستمر نشده است. گفتگوهایی که لوازم خاص خود را میطلبد، هم، به لحاظ بینش و هم به لحاظ روشی و هم به لحاظ مشی.
۹) مخاطبان روشنفکران دینی بسیار محدود است. البته بخشی از این محدودیت ناشی از شرایط سیاسی ایران، سانسور و مشکل رسانه است. رسانههای سنتی از یک سو از دست روشنفکران دینی بیرون است و رسانههای مدرن دولتی هم آنان را حذف کردهاند و جز برخی مکانهای خاص، آن هم با محدودیتهای بسیار، و نیز برخی نشریات که آن هم به یمن ممیزی و سانسور عمر زیاد، مستمر و قابل اطمینانی ندارد، امکان دیگری در اختیار نیست. اما علاوه بر این، مسألهٔ مخاطبان را باید در درون جریان روشنفکری دینی و نوع و جهت اهتمام آن، و نیز فرم و محتوای پیام آن نیز جستجو کرد.
باز هم در این زمینه شریعتی مثالزدنی است. او با توجه به مخاطبهای آشنا و ناآشنا، کودکان، جوانان، سنتیها، تودهٔ مردم، روحانیون، روشنفکران، زنان و ... را جلب کرده است تا جایی که خود با نوشتن کتابهایی مثل "یک جلوش تا بینهایت صفرها" اولین قدمها را در این راه برداشت. البته مخاطبشناسی، دستهبندی آنها و اتخاذ راه و روش و ابزار و رسانههای مختلف و زبان خاص هر دسته خود نیازمند نهادسازی و برنامهریزی و سازمانیافتگی پروژهای است.
روشنفکر دینی امروز فقط با دانشجویان و بخشی از طبقه متوسط مدرن شهری سخن میگوید. بهخصوص چراغهای رابطهٔ آن با توده مردم خاموش است. این ضعف با دوری از مباحث دروندینی و انتخاب زبانی آکادمیک و غیرقابل فهم برای توده مردم رابطه دارد. توفیق روشنفکری دینی پیش از انقلاب و دکتر شریعتی در زمینه هژمونیک کردن گفتمان خود و تبدیل آن به یک جریان اجتماعی هیچ گاه دیگر تکرار نشد، علیرغم این که امکانات فیزیکی، اجتماعی و حتی سیاسی روشنفکری دینی متأخر بسی افزونتر از آن بود. عوامل مثبت و منفی یا سلبی و ایجابی گوناگون را در هر دو دوره میتوان دخیل دانست اما فرم و محتوای پیام نیز جایگاه مهمی را در این میان داشته و دارد. در همین جا لازم میدانم بگویم یکی دیگر از کاستیها و ضعفهای جریان روشنفکری دینی به عنوان جریانی که باید سر در تئوری و پا در پراتیک داشته باشد (که در غیر این صورت میشود فیلسوف، متکلم قدیمی یا جدید، دانشمند آکادمیک و ...) عدم اهتمام به پایگاه و جهتگیری طبقاتی است.
هیچ نهضت فکری اجتماعی بدون سمتگیری طبقاتی فعلیت اجتماعی نمییابد. مرتبط و مکمل همین امر عدم اهتمام به مباحث نظری در قلمرو عدالت اجتماعی است. متأسفانه روشنفکری دینی کنونی فاقد تئوری مشخص عدالت است و در این زمینه بسیار کم سخن میگوید.
۱۰) عدم پرداختن به مدلسازی اعم از مدل حکومتی (و نظریه دولت)، مدل اقتصادی و ... و پی ریزی مبانی تئوریک لازم برای این که بتوان بر پایهٔ آن، نظریهها و مدلهای گوناگون در عرصهٔ حیات مدنی و عمومی را متناسب با پروژهٔ روشنفکری دینی و پاسخ به پرسش "چگونه میتوان در عالم مدرن دینورزی فردی و اجتماعی کرد" استخراج نمود.
شاید برخی از روشنفکران دینی اساساً دین را پروژهای فردی بدانند و نیازی به چنین اقدامی نبینند، اما حتی در این حالت نیز باید تکلیف خود را با عرصههای مختلف حیات جمعی، استبداد، استثمار، سرمایهداری، وابستگی و بالاخره نسبت میان عقل و آزادی و عرفان و برابری، حقوق بشر و ...، و نیز نسبت هر یک را با نظریه دینی خود، روشن کنند. روشنفکری، و از جمله روشنفکری دینی، در کنار سیاست رهایی، به قول گیدنز، باید دارای سیاست زندگی نیز باشد و "سیاست زندگی" بدون داشتن طرحهایی برای سبک زندگی، حوزهٔ خصوصی و عمومی، برابری و عدالت، شهروند و دولت و ... امکان ندارد.
روشنفکری دینی تا زمانی که به لحاظ تئوریک، حوزهٔ علایق خود را تنوع نبخشد و به نقد واقعیت، در کنار نقد اندیشه نپردازد و مسائل مبرم و گستردهای را که علاوه بر نخبگان و روشنفکران، مسائل مرگ و زندگی روزمرهٔ میلیون¬ها ایرانی است، در دستور کار خود قرار ندهد، و تا زمانی که به طور جدی و عملی، عرصهٔ عمومی و نهادهای اجتماعی (اعم از فرهنگی، اقتصادی، هنری و ...) را به عنوان قلمرو پراتیک خود برنگزیند، در حصار محدود و تنگ دانشگاهی و شبهدانشگاهی محصور و محبوس خواهد ماند. روشنفکر، البته نه دانشمند است و نه سیاستمدار و دولتمرد، اما تا اندیشهٔ او به گفتمان و گفتمان او به سیاست و عمل تبدیل نشود منشأ تحول و تغییر نخواهد شد. روشنفکران و از جمله روشنفکران دینی می توانند سیاست همسو با نظریه و سیاستمدار رهرو در راه خویش را به طور غیرمستقیم پرورش دهند. تجربهٔ مالزی و به ویژه تجربهٔ ترکیه و روشنفکران مسلمان حزب عدالت و توسعه در آن کشور یک نمونه قابل توجه است. به خصوص در جامعه¬ای مثل ایران که بند ناف همه چیز به نفت وصل است و بند ناف نفت و درآمدهای نفتی در دست دولت است، حضور تئوریک و پراتیک جریان روشنفکری دینی در همه سطوح و ابعاد جامعهٔ مدنی شرط بقا و حیات است.
علاوه بر این که متأسفانه امروز روشنفکری دینی حتی گام¬های اولیه¬ای را که دکتر شریعتی در جهت گسترش روشنفکری دینی در عرصه هنر برداشت ادامه نداده است. هرچند که به طور پراکنده و بدون برنامه، و تا حدودی همچنان متاثر از کار شریعتی، سوسویی از تاثیر روشنفکری دینی را در عرصه هنر (سینما، تئاتر، موسیقی و ...) میتوان دید اما زبان و ابزارهای نوشتاری و گفتاری، توان ارتباطی محدود داشته و روز به روز بر این محدودیت نیز افزوده میشود. جای زبان و ابزار نمایشی، تصویری، موسیقایی و به طور کلی هنر در جریان روشنفکر دینی و نه نهادهای دولتی به شدت خالی است.
در پایان اجازه دهید بر این نکته که برخاسته از ماهیت دو جهانی روشنفکری دینی است (جهان دینی/جهان مدرن، جهان روشنفکری/جهان مردمی، جهان ایرانی/جهان جهانی و ...) تاکید کنم، که روشنفکر دینی نباید "روشنفکر قرنطینهای" باشد؛ زندانی در قرنطینهٔ مرزی، که نه آنجایی است و نه اینجایی. روشنفکر دینی "روشنفکر مهاجر" است و سالک، هم آنجایی، هم اینجایی، در هجرت و سلوک دائم، آمد و شد همواره، تکاپوی پیوسته میان دیروز و امروز، آسمان و زمین، دین و مدرنیته، نخبگان و مردم و بالاخره تئوری و پراتیک.
سیدهاشم آقاجری
متن مقاله ارائه شده درهمایش دین و مدرنیته
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست