پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


غرب چگونه مدرن شد؟


غرب چگونه مدرن شد؟
تحولاتی که از سده هفدهم به بعد، ابتدا در انگلستان و سپس در قاره اروپا و ایالات متحده امریکا، روی داد از جنبه‌های مختلف از جمله از جنبه صنعتی اقتصادی و فرهنگی حایز اهمیت بود. و به تدریج تاثیرات شگرف و وسیعی را در زمینه‌های مختلف علمی، مذهبی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی برجای گذاشت. در شمار این تحولات آن چه بیش از همه به ویژه در سده‌های هفدهم و هجدهم، جلوه گر بوده است دگرگونی اجتماعی و اقتصادی است که به سهم خود آثار و نتایج عمیق و جانی بی شماری را به دنبال داشته است. انقلاب صنعتی نام مشهوری است که تحلیل گران و تاریخ نگاران غرب به این مجموعه از دگرگونی‌ها داده‌اند. به نظر می‌رسد انگلستان نقطه عزیمت دگرگونی‌های مذبور بود.
حکومت انگلیس براساس روحیه سوداگری خود تلاش کرد تا انحصار بازرگانی شکر، توتون، برده فروشی، کاکائو و قهوه را به دست گیرد. رونق بازرگانی به گسترش کارخانه‌ها، پیشرفت صنعت، پیدایش سرمایه‌داری، انقلاب در شیوه‌های کشاورزی و دامپروری و اختراعات علمی و مکانیکی انجامید. مجموعه این تحولات چیزی است که از آن به انقلاب صنعتی یاد می شود. انقلاب صنعتی آثار مثبت و منفی بی شماری را در کشورهای امریکایی و اروپایی به دنبال داشت که از آن می توان به ایجاد دگرگونی در روشهای تولید کهن، انقلاب در طرز فکر و شیوه اندیشه، تحول در نگرش و زندگی روزانه مردم، ظهور و گسترش زندگی طبقاتی و بالتبع پیدایش طبقات تهیدست که از روی ناچاری تنها ذخیره خود یعنی نیروی بازوان خوش را در خدمت نظام سرمایه‌داری صنعتی و تولیدی صرف می‌کردند، اشاره کرد. در عرصه های فرهنگی نیز می‌توان تحولات چشمگیری را چه مثبت و چه منفی، مشاهده کرد که در ارتباط با انقلاب صنعتی و زندگی نوین قابل تبیین و تفسیر می‌باشد.
در مجموع تمامی پدیده‌های ایجاد شده براساس بافت و ساختار نوین خود عصر نوین از تحولات جاری در مغرب زمین را در بر می‌گیرد که از آن به عصر مدرن و یا مدرنیسم یاد می‌شود. از سوی دیگر این تحولات بحرانهایی نظر بحران دینی، بحران انسانیت، بحران مدنیت و بحران علم و تکنولوژی را در پی داشت که از آنها به عنوان بحران‌های مدرنیسم یاد می‌شود.
اصطلاح مدرن از ریشه لاتین Modo اقتباس گردیده است. این واژه در ساختار اصلی و ریشه‌‌ای خود به مفهوم «به روز بودن» و یا «در جریان بودن» است. چنین مفاهیمی بیانگر تمایزی است که امور و پدیده‌های مدرن نسبت به امور کهنه و قدیمی یا امور به وقوع پیوسته در دوران گذشته دارد. بنابراین واژه مدرن در ادوار گوناگون و مکان‌های مختلف به کار رفته است تا شیوه‌های رایج و معاصر زندگی فردی و اجتماعی را از شیوه‌های سنتی آن بازشناساند. مدرنیسم همچنان به طور مشخص به اندیشه عقلانی و تمدن جدیدی که در اروپا و امریکای شمالی در خلال سده‌های اخیر و به ویژه در ابتدای قرن بیستم روی کار آمد اشاره دارد.
برخی از تحلیل گران غربی، مدرنیسم را در بستر دین و اندیشه‌های معرفت شناسانه دینی مورد تاکید قرار داده‌اند و به تعریف مدرنیسم در بستر دین پرداخته‌اند. به نظر این گروه، مدرنیسم در راستای دین جنبش بود که در سده‌های نوزدهم و بیستم به وقوع پیوست و تلاش کرد تا از منظر تاریخی میان دین و یافته‌های جدید علم و فلسفه مدرن وفاق و آشتی ایجاد کند. مدرنیسم در بستر دین اساسا از این جا ناشی شد که در مطالعات دین شناسانه پیشنهاد به کارگیری شیوه‌های جدید نقد و بررسی متون دینی از جمله عهد قدیم و جدید و نیز شیوه‌های نوین نقد تاریخ دین، مورد تاکید قرار گرفت. در نتیجه بر جزم تاریخی و قوانین و دستورات دینی، کمتر تاکید شد و متقابلا بر جنبه‌ها و مضامین انسان گرایانه دین، بیشتر پافشاری به عمل آمد.
در مجموع مدرنیسم اصطلاحا به شیوه‌هایی از زندگانی یا سازمان اجتماعی مربوط میشود که از سده هفدهم به بعد در اروپا پیدا شد و به تدریج نفوذی کم و بیش جهانی پیدا کرد.
ویژگی‌های مدرنیسم را می‌توان در سه عنصر خلاصه کرد:
۱) شتاب دگرگونی در عصر نوین، که موجب به حرکت در آمدن جنبش مدرنیسم شد، یکی از این ویژگی‌ها به شمار می‌رود. هر تمدنی از تمدن ما قبل خود پویاتر است. حتی تمدن‌های سنتی نسبت به نظام‌های ماقبل خود پویاتر به نظر می‌رسند اما تحول و دگرگونی در شرایط مربوط به دوران نوگرایی و مدرنیسم نسبت به دوره‌های ماقبل مدرن و سنتی از شتاب و سرعت بسیاری زیادتری برخوردار است. شتاب دگرگونی در زمینه صنعتی چه بسا از شتاب در سایر زمینه‌ها بارزتر و آشکارتر است به همین دلیل شتاب در سایر قلمروها تحت تاثیر شتاب دگرگونی در تکنولوژی قرار گرفته است.
۲) پهنه و قلمرو نیز یکی دیگر از معیارهای تعیین کننده‌ای است که مدرنیسم را از نظامهای سنتی ماقبل خود متمایز میگرداند. در دوره مدرنیسم به هر اندازه که مناطق مختلف جهان با یکدیگر بیشتر مرتبط شوند امواج دگرگونی‌های مدرن دامنه و فضای بیشتر را در می‌نوردد.
۳) ماهیت و محتوای واقعی نهادهای مدرن، سومین عاملی است که ملاک جدایی دنیای مدرن را از دنیای سنتی مشخص می‌گرداند. در واقع، نهادهای اجتماعی مدرن از برخی جهات بی همتایند و از جهت صوری با همه نوع سامان سنتی تفاوت دارند. از میان صورتهای اجتماعی مدرن، از جمله می‌توان به شیوه‌های رایج شهرنشینی مدرن اشاره کرد. به وضوح در می‌یابیم که اصول و معیارهای شهرنشینی مدرن با اصول و معیارهای شهرنشینی سنتی و ماقبل مدرن کاملا متفاوت است.
از منظر دیگر، مدرنیسم پدیده‌ای است که در خصلت متضاد در را در نهان خود می‌پروراند. از طرفی داعیه امنیت، اعتماد و رفاه و خوشی را در سر دارد و تا حدودی در ارتباط با تامین این خواسته‌های انسانی و طبیعی موفق بوده است. اما از جانب دیگر، امواج مخاطره، اضطراب و تلخی را در دل میپروراند. در میان بنیان گذاران کلاسیک جامعه شناسی، مارکس وبر نسبت به خصلت‌های مدرنیسم و آثار ناشی از آن بدبین تر بود. وی جهان مدرن را جهان تناقض آمیزی میدانست که در آن پیشرفت مادی تنها به بهای گسترش دوان سالاری به دست می آید که این نیز به نوبه خود، خلاقیت و خودمختاری فردی را ترویج می‌کند. اما حتی او هم به درستی پیشبینی نکرد که دامنه جنبه تیره تر مدرنیته چقدر می تواند گسترده باشد.
مدرنیسم یگانه مجمع بسیاری از ویژگی‌ها و پدیده‌های فردی و اجتماعی است که شاید بتوان آن را به صورت فرد فرد در دوره‌های دیگری از تاریخ بشدت مشاهده کرد. اما مجموعه آنهاه را در کنار هم، فقط می‌توان در عصر مدرن جستجو کرد و از آثار مدرنیزم دانست. در واقع مدرنیسم در برگیرنده مجموعه‌ای از خصایص و عناصری است که شریان‌های حیاتی آن را تشکیل می دهند. کاپیتالیسم، فرهنگ سکولاریستی فراگیر، دموکراسی لیبرال، فردگرایی، عقلگرایی و انسان گرایی را می‌توان از برجسته‌ترین این خصایص و عنصرها دانست.
یاسر آئین
منبع : نشریه الکترونیکی ساعت صفر