جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

علل اختلاف زشت و ناپسند


علل اختلاف زشت و ناپسند

نخست سخن را از علت های تفرق مذموم و ناروا آغاز می کنیم

اختلافات به دو دسته تقسیم می‌شوند:

۱) اختلافاتی که جایز و روا می‌باشند

۲) اختلافاتی که مذموم و نارواست.

نخست سخن را از علت‌های تفرق مذموم و ناروا آغاز می‌کنیم. زیرا اگر این امکان به وجود آید که از علل اختلافات مذموم دوری بگیریم، به یاری خدا این امکان هم فراهم شد که اختلافات مضری که موجب تفرقه و پراکندگی امت اسلامی می‌شود از میان برخیزد و می‌توان آثار و پیامدهای زشت آن را جبران نمود. اگر در کنار آن‌‌‌ها رعایت آداب اختلاف جایز و روا را بیفزاییم به یاری خدا خیر و خوبی به نهایت خود رسیده است.

● مهم‌ترین علل تفرق زشت و ناروا

۱) خودفریفتگی

این همان چیزی است که سرچشمه‌ی خودشیفتگی و تکبر بر دیگران می‌شود و آدمی را بر رأی و اندیشه‌ی خود مصر گردانده و سخن و دلایل و براهین دیگران را خوار و ناچیز می‌شمارد، لذا به دیده‌ی تحقیر و بی اعتنایی به دیگران نگریسته و انتظار هیچ رأی و اندیشه‌ی صوابی از آنان ندارد اما در همان حال نگاهش به خود و نظراتش نگاهی است که حاکی از عجب و افتخار بوده و احتمال هیچ خطایی در آن وجود ندارد، گویی او عین صواب و درستی است و در حقیقت صواب همان است و بس!

اگر اندکی پا پس می‌کشید و خودش را متهم می‌نمود، می‌دانست که نفس آدمی همواره آدمی را به بدی‌‌‌ها فرا می‌خواند، آنگاه بسیاری از اختلافات و جدایی‌‌‌ها را از میان می‌برد. می‌بایست پیامبر (ص) را اسوه‌ی خود گرداند، پیامبری که خداوند در مورد او می‌فرماید:

(فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ) (آل عمران/ ۱۵۹)

«از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان (که سر از خطّ فرمان کشیده بودند) نرمش نمودی. و اگر درشتخوی و سنگ‌دل بودی از پیرامون تو پراکنده می‌شدند.»

کسی که به نحوه‌ی تأدیب و‌تربیت مؤمنان و سیر آن در قرآن کریم بنگرد به این نکته پی خواهد برد که تا چه اندازه باید بیماریهایی چون: غرور و عجب و کبر و... از یمان قلب ریشه کن گردد تا میزان فرمانبرداری آن سلیس و روان گشته و کارش به سامان آید. خداوند می‌فرماید:

(وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَاماً ‏) (فرقان/ ۶۳)

«و بندگان (خوب خدای) رحمان کسانیند که آرام (و بدون غرور و تکبّر) روی زمین راه می‌روند (و تواضع در حرکات و سکنات ایشان و حتی در راه رفتن آنان آشکار است)، و هنگامی که نادانان ایشان را مخاطب (دشنامها و بد و بیراههای خود) قرار می‌دهند، از آنان روی می‌گردانند و به‌ترک ایشان می‌گویند. ‏»

اگر صفت تواضع و فروتنی و نرم خویی یکی از ابتدایی‌ترین صفات مؤمنین است بی گمان ضرورت آن در حق کسانی که به کار تعلیم‌تربیت و دعوت و افتاء می‌پردازند به مراتب بیشتر و الزامی‌تر است. بنگر که پیامبر (ص) با عموم مردم چگونه برخورد کرده است، او کامل‌ترین مردمان از لحاظ خوش خلقی، و شریف‌ترین آنان در مصاحبت و همنشینی و عظیم‌ترینشان به جهت فداکاری و تواضع بود، هر کس که او را شناخته، شیفته و مجذوبش گشته است. یک نفر عرب بادیه نشین تندخو که کسی او را نمی‌شناخت، به شدت عبایش را کشید به گونه‌ای که آثار آن بر گردنش ماند، اما پیامبر (ص) فقط با لبخند به او نگریست.[۱]

در کارزار بدر یارانش با جایگاهی که او برگزیده بود، مخالفت کردند[۲] و در جنگ احد برای مقابله با دشمن به بیرون شهر رفت و از رأی خود به خاطر رأی یارانش دست کشید.

یارانش نیز راه و روش او را به اجرا گذاشتند تا مستحق آن شدند که خداوند در وصفشان بفرماید که نسبت به مؤمنین نرم و متواضعند و با کافران سخت و نیرومند:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرِینَ یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یؤْتِیهِ مَن یشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ‏) (مائده/ ۵۴)

«‏ ای مؤمنان ! هرکس از شما از آئین خود بازگردد (و از ایمان به کفر گراید، کوچکترین زیانی به خدا نمی‌رساند و در آینده) خداوند جمعیتی را (به جای ایشان بر روی زمین) خواهد آورد که خداوند دوستشان می‌دارد و آنان هم خدا را دوست می‌دارند. نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند. در راه خدا جهاد می‌کنند و به تلاش می‌ایستند و از سرزنش هیچ سرزنش‌کننده‌ای (در اطاعت از فرمان یزدان) هراسی به خود راه نمی‌دهند. این هم فضل خدا است (که کسی دارای چنین اوصافی باشد)؛ خداوند آن را به هرکس که بخواهد (به خیر و خوبی نائل شود) عطاء می‌کند. و خداوند دارای فضل فراوان و (انعام بیشمار است، و از مستحقّان آن) آگاه است. ‏»

و چرا این گونه نباشد در حالی که آنان بعد از پیامبر (ص) رسالتش را حمل کرده، و دعوتش را به جهانیان رساندند، خداوند از آنان خشنود باد و (در بهشت برین خود) خشنودشان گرداند.

بنگر که چگونه خداوند کسانی را که شایستگی هدایت را دارند در کتابش توصیف می‌کند:

(ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ ‏ ‏ الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَیقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینفِقُونَ ‏ ‏ والَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یوقِنُونَ ‏ ‏ أُوْلَئِکَ عَلَی هُدًی مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ‏) (بقره / ۵-۲)

«‏ این کتاب هیچ گمانی در آن نیست و راهنمای پرهیزگاران است. ‏‏ آن کسانی که به دنیای نادیده باور می‌دارند، و نماز را به گونه شایسته می‌خوانند، و از آنچه بهره آنان ساخته‌ایم می‌بخشند. ‏‏ آن کسانی که باور می‌دارند به آنچه بر تو نازل گشته و به آنچه پیش از تو فرو آمده، و به روز رستاخیز اطمینان دارند. ‏‏ این چنین کسانی، هدایت و رهنمود خدای خویش را دریافت کرده و حتماً رستگارند. ‏»

هنگامی‌که دیدی علت اختلاف، تبعیت از هوی هوس و شیفته شدن در برابر رأی خود است، از آنان دوری بگیر، سخنی را از آنان مشنو و مپذیر، و تلاش نکن سخنانت را به آنان بقبولانی، بلکه خود را ملزم به انجام کارهای نیک و مثمر ثمر بدان، سپری کردن اوقاتت را در چنین کاری اولویت بیشتری دارد، فقط خدا یاری رسان بندگان است.

۲) حریص بودن بر پیشوایی و در صدر قرار گرفتن و رسیدن به ریاست و جاه و مقام

این خود دردی است سخت و جانکاه، و شهوتی است پنهان که ایمان را قلع و قمع می‌کند، و نیکی‌‌‌ها را در کام شعله‌‌‌های خویش فرو می‌برد، بسیارند انسان‌هایی که دارای بیانی شیرین، دانشی فراوان و بینشی وسیع هستند، مال و ثروت در نزدشان ناچیز و بی اهمیت است، اما عشق و علاقه به نمود و بروز بر قلب‌هایشان تسلط یافته و برای رسیدن به آن هر راه هموار و ناهمواری را در پیش می‌گیرند در نتیجه اختلافات را برانگیخته و صفوف را متلاشی می‌کنند، و داعیان را دچار چند دستگی می‌نمایند و توجیه آنان برای این کارها: جستجوی حقیقت، حمایت از دعوت، و علاقه به تبعیت از پیامبر (ص) است، در حالی که اگر با خود صادق می‌بود هر آینه می‌گفت: اینها همه پوششی طلائی برای دست یابی به سیادت و رهبری است.

آیا چیزی جز عشق و علاقه‌ی به ریاست عبدالله بن أبی بن سلول را به ورطه‌ی هلاکت کشاند؟ آیا چیزی جز عشق و علاقه‌ی به ریاست هرقل را از پذیرش حق، در حالی که آن را شناخته بود، منصرف ساخت؟

آیا مگر عشق به ریاست و تلاش برای به دست آوردن شکوه و عظمت موهم سبب نشد که ابوجهل روی از وحی برگرداند در حالی که نسبت به صحت آن شکی نیست؟

در همان حال وقتی به یاران برگزیده‌ی پیامبر (ص) پیشنهاد امارت و ریاست داده می‌شد از آن روی چرخانده و از پذیرش آن خودداری می‌کردند، هم چنان که در کارزار مؤته این حالت روی داد.

همچنین در سقیفه بنی ساعده، هنگامی‌که ابوبکر صدیق (رض) چنین گفت: به امارت یکی از این دو نفر - عمر بن خطاب و ابو عبیده جراح - برای شما راضی هستم هر کدام را که می‌خواهید، برگزینید.

عمر (رض) گفت: به خدا قسم اگر میان از دست دادن جان و پذیرفتن خلافت بر قومی که ابوبکر میان آنان است مخیر گردم، اگر گناه نباشد جان دادن را می‌پذیرم و تا زنده ام این پیشنهاد را نمی‌پذیرم.

هنگامی‌که ابوبکر وفات یافت و عمر (رض) جانشین او شد، ابوعبیده را به امارت شام گماشته و خالد را عزل نمود، در اوج جنگ یرموک نامه به دست خالد رسید، تا پایان جنگ آن را پنهان نمود، مسلمانان پیروز گشته و شهداء دفن شدند، زخمی‌‌‌ها را مداوا نمودند و پیک نویدبخش پیروزی رهسپارمدینه گشت، سپس نامه را به ابوعبیده نشان داد، ابوعبیده گفت: خداوند تو را مشمول رحم خود گرداند، چرا زمانی که نامه به دستت رسید مرا از موضوع باخبر ننمودی؟!

خالد گفت: نخواستم که میان مسلمین چند دستگی و تفرقه ایجاد شود، و در ضمن هر کدام از ما چه ضرری می-کند که برادر دینیش امارت را بر عهده گیرد؟

اگر آدمیان مقصودشان رضایت خداوند و سعادت دنیا و آخرت باشد این گونه بار می‌آیند، اما اگر مقصود و منظور، دنیا باشد کار به گونه‌ی دیگری می‌شود. کسی که دین را وسیله دست یابی به دنیا قرار داده و در این راه سعی و تلاش بسیاری می‌نماید، بدان که اهلیت و شایستگی حمل رسالت خداوند را نداشته و از وارثان رسول الله (ص) محسوب نمی‌گردد. هر چند که در دنیا نام آور و مشهور گشته و مردم را بفریبد اما – پناه بر خدا – در نهایت دچار خواری و ذلت گشته و تغییر عقیده خواهد داد و آن گاه هم چنان که در باطن، دنیا قبله و آمالش بود در ظاهر نیز رو سوی دنیا خواهد نمود، از خداوند عفو مغفرت و سلامتی می‌طلبیم.

۳) سوء ظن نسبت به دیگران

کسی که سوء ظن دارد با عینک سیاه به همگان می‌نگرد، او فهمشان را نادرست، نیاتشان را بد، اعمالشان را خطا و نادرست و موضع گیریهایشان را مشکوک می‌داند، هرگاه سخن نیکی از کسی بشنود آن را تکذیب یا تأویل می‌نماید، و هرگاه از کسی به نیکی یاد شود او را مورد طعن و سرزنش قرار می‌دهد، به جای پرداختن به اعمال و ظواهر آدمیان همواره مشغول صدور حکم در خصوص نیات و اهداف آنان است آن هم قبل از شناخت آراء و نظراتشان یا گوش دادن به دلایل و براهین و حجت‌هایشان، و بدون اینکه با آنان مناظره و گفتگویی داشته باشد این پیش فرض را در نظر می‌گیرد که گویی آنان بر باطل خود پافشاری می‌کنند. همه پل‌های موجود میان خود و مردم را که می‌توان از طریق آن به تفاهم رسید در هم می‌شکند حال آن که اصل بر آن است که کسی که خواهان هدایت مردم و وحدت اهل حق است باید میان خود و دیگران پل‌های اعتماد و اطمینان را بنا نهد، اما این گروه از مردم هر پلی را در هم کوبیده و به جایش گودال‌های وسیع هلاکت باری از سوء ظن و عدم اطمینان و اعماد حفر می‌کنند، سپس از دیگران می‌خواهند که رأی و نظر ایشان را بپذیرند و اگر به حقی که به گمان خودشان در دست دارند گوش فرا ندهند آنان را ملامت و سرزنش می‌نمایند.

آنچه باید میان دعوتگران و اهل علم حاکم باشد عبارتست از: محبت و برادری و همکاری و حسن ظن، کسی که خیرخواهی، و اشتیاقش نسبت به دین و توجه و مهربانیش نسبت به مسلمین، آشکار گردد نسبت به او حسن ظن داریم و اگر خطایی هم داشت عذرش را می‌پذیریم و از خداوند می‌طلبیم که او را مورد بخشش و رحمت خود قرار داده و عملش را درست و سخنش را به جا گرداند. کسی که تمام مظاهر خیر و خوبی را از مردم بازداشته و آن را تنها به سود خود احتکار کرده، همچون گروه خوارج است که برای اولین بار به خاطر سوء ظن نسبت به مسلمانان آنان را دچار تفرقه و چند دستگی کردند، زیرا فریفته‌ی کارهای خود شده بودند. در نتیجه – پناه بر خدا – همین موجب هلاکت و نابودیشان شد، متأسفانه امروزه در صفوف دینداران کسانی را می‌یابی که همان گفته‌‌‌ها را در زیر شعارهای دیگری تکرار می‌کنند، چه بسیارند ادعاهایی که در زمینه اصلاح و پاکسازی و بازسازی سرداده می‌شود اما در حقیقت دعوتگران از آن چیزی جز تفرق و اختلاف و چند دستگی نچیده اند.

۴) تعصب کوکورانه نسبت به یک عالم دینی یا یک مذهب یا گروهی از مردم

باید دانست که خداوند فقط قرآن و سنت نبوی و اجماع امت را معصوم قرار داده است، پس شایسته نیست که برخوردمان با هر عالم یا مذهب یا جماعتی به گونه‌ای باشد که هر آنچه از آنان صادر می‌شود بگوییم: حق است و مخالفت با آن روا نیست و نباید از آن دست کشید! بلکه باید (به فرموده‌ی امام مالک) شعارمان این باشد که:

"سخن هر کسی جز رسول الله (ص) قابل پذیرش و رد است." با تأسف فراوان این بیماری به عرصه اسلام یورش آورده و یکپارچگی داعیان را از هم پاشیده و صفوفشان را در هم شکسته است به گونه‌ای که حتی گروه‌‌‌هایی که شعارشان رهایی از بند تقلید در تمام صورت‌های آن و بازگشت به کتاب و سنت است، کارشان به جایی رسیده که سخن بزرگان خود را حق مطلق جلوه داده به گونه‌ای که گویی هیچ باطلی بدان راه ندارد. حتی اگر این سخن شاذ و نادر بوده و با کلام علمای گذشته و حال امت مخالفت داشته باشد! آری بدون شک علمای دعوتگر مسلمان وارثان پیامبران محسوب می‌گردند، کسانی که اهل خوف و خشیت بوده و به سوی حق فرا خوانده و با آن، امور را سر و سامان می‌دهند، اینان وارثانی به حق برای گذشتگان می‌باشند. کسانی که دین را از انتساب‌های ناروای باطلان و تحریف تندروان مصون داشته و از زمره‌ی منصفان و میانه روهای امت اسلامی محسوب می‌گردند. اینان دارای جایگاهی شایسته و رفیع در دین می‌باشند که رعایت احترام و محبت و گرامی داشتشان واجبی شرعی است اما به این شرط که در جایگاهی که بیشتر از منزلتشان باشد قرار داده نشده و در موردشان- هم چنان که یهود و نصاری در مورد علما و دانشمندانشان افراط ورزیدند- اغراق و غلو نشود. امام احمد می‌فرمودند: "نه از من تقلید و پیروی کنید و نه از امام مالک و نه از سفیان و نه شافعی."

ابن مسعود (رض) می‌گفت: "کسی که می‌خواهد از کسی دنباله روی و پیروی نماید، از کسی پیروی کند که مرده است، زیرا زنده‌‌‌ها پیوسته در معرض فتنه و آزمایشند. مردم در حق دعوتگران و عالمان دچار افراط و تفریط می‌شوند، کسانی را می‌بینیم که هنوز از الفبای علم و دانش پا را فراتر نگذاشته اند اما هنگامی‌که نام علما و ائمه و دعوتگران بزرگ برده می‌شود، می‌گویند: "هم رجال و نحن رجال" آنان مردانی بوده اند و ما هم مردانی هستیم. بسیارند احمقانی که بزرگان را مورد تاخت و تاز خود قرار داده و جهان را پر از آشوب و ناله و فغان کرده اند. حقشان این است که دستشان را گرفته و دهانشان پر از سنگ گردد. در مقابل کسان دیگری هستند که در خصوص علما و بزرگان دعوت و زیاده روی و غلو می‌کنند به گونه‌ای که در برابر آن بزرگان از خود سلب اراده و شخصیت کرده اند و چنان شده اند که بی هیچ نظر و تفکری، تسلیم تمام اقوال و سخنان شده اند.

هر دوی این افراط و تفریط غلط بوده و حق این است که راه میانه را برگزید.

۵) بیشتر کسانی که بر مقام صدارت می‌نشینند توان علمی کمی دارند:

و این همان چیزی است که پیامبر (ص) بدان اشاره کرده و می‌فرماید: "خداوند علم را به این صورت که آن را از قلب علماء بیرون آورد برنمی‌دارد، بلکه علم را به وسیله از بین بردن علماء از بین می‌برد، به نحوی که دیگر عالمی دینی باقی نمی‌ماند، مردم از رؤسای جاهل به امور دینی پیروی می‌نمایند این جاهلان بدون علم فتوا می‌دهند، خود که گمراه هستند دیگران را نیز گمراه می‌سازند. اگر پارسایی گذشتگان در مسائل علمی و فتوا را با جسارت علمای امروزی مقایسه کنی، هر آینه شگفت زده خواهی شد.

ابن ابی مسعود (رض) است که در مسأله‌ای مورد پرسش قرار می‌گیرد، یک سال تمام در آن موضوع اندیشید، سپس می‌گوید: "در پی جواب سؤال شما در کتاب خداوند و سنت رسول الله (ص) گشتم اما پاسخ آن را نیافتم حال بر اساس رأی و اندیشه خود جواب آن را می‌دهم، اگر جوابم صحیح باشد به خاطر لطف و منت خداوند بر من است و اگر پاسخم خطا و نادرست باشد، آن را از خود و القای شیطان می‌دانم."

شعبی - یکی از ائمه تابعین - می‌گوید: مسأله‌ای بر یکی از شما عرضه می‌شود، و آن شخص در حالی که بر تختش لم داده فتوی صادر می‌کند، در حالی که اگر همان مسأله بر عمر (رض) عرضه می‌شد همه‌ی اهل بدر را برای پاسخ گویی بدان جمع می‌نمود. رحمت خداوند بر شعبی باد، اگر روزگار ما را می‌دید چه می‌گفت؟!

و این امام دارالهجرة مالک بن انس است که اهل مغرب سی و هشت سؤال از او می‌پرسند و ایشان جواب شش سؤال را داده و در مورد سی و دو تای دیگر می‌گوید: نمی‌دانم.

و این محمد بن عجلان است که می‌گوید: "هرگاه عالم در گفتن "نمی‌دانم" به طور عمد یا دچار اشتباه شود، زمان مرگش فرا می‌رسد." گذشتگان پیوسته می‌گفتند: "(نمی‌دانم) نیمی از علم و دانش است" چرا چنین نگویند در حالی که این آیه را تلاوت می‌کردند که:

(وَلاَ تَقْفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً ‏) (اسراء/ ۳۶)

«از چیزی دنباله‌روی مکن که از آن ناآگاهی. بی‌گمان (انسان در برابر کارهائی که) چشم و گوش و دل همه (و سایر اعضاء دیگر انجام می‌دهند) مورد پرس و جوی از آن قرار می‌گیرد.»

از قاسم بن محمد بن ابی بکر - یکی از تابعین- سؤالی می‌پرسند در جواب می‌گوید: جواب آن را به خوبی نمی‌دانم، شخص سؤال کننده می‌گوید: من برای جوابم پیش تو آمده ام و جز تو کسی را نمی‌شناسم، قاسم می‌گوید: به ریش درازم، و کثرت مردمانی که در اطراف ام نشسته اند نگاه نکن، به خدا قسم جواب را به خوبی نمی‌دانم، یکی از پیران قریش که در کنارش نشسته بود گفت: ای برادر زاده، جواب سؤالش را بده، به خدا قسم امروز شخصی ممتازتر و شامخ‌تر از تو در این مکان نمی‌بینم و قاسم در جواب گفت: به خدا قسم اگر زبانم را قطع کنند، نزد من محبوبتر از آن است که بدون علم و آگاهی سخن گویم.

اما در روزگار ما، پناه بر خدا، سکولارها در مورد اسلام سخن می‌گویند، لیبرال‌ها در موردش اظهارنظر می‌نمایند، مردان و زنان آوازه خوان، هنرپیشه‌‌‌های مرد و زن، حتی زنان رقاصه، همگی در مورد مسائل اسلامی فتوی می‌دهند.

(با این که) امروزه، در هر کاری متخصص آن کار در موردش اظهار نظر می‌کند، اما دین مکانی برای حضور همگان شده، همگان به نام دین سخن می‌گویند به گونه‌ای که سخن گفتن در مورد دین سهل و ساده‌تر از سخن گفتن در مورد دنیا گشته است.

پروردگارا ما را در دینمان دچار مصیبت مگردان، و دنیا را مهمترین هدفمان و منتهای علممان قرار مده!

در یکی از مجلات گفتگوی زن رقاصه‌ای را مطالعه کردم. او جوانان متعهد را متهم به تندروی و عدم فهم صحیح دین نموده بود و می‌گفت: مگر رقص چیست؟ رقص یک نوع عمل و کار است و کار هم عبادت است، من با این رقاصگی عبادت خدا را به جا می‌آورم! و هنگامی‌که از زنی هنرپیشه در خصوص صحنه‌‌‌های محرک و مهیجی که بر روی صحنه اجرا می‌نماید، همچون بوسیده شدن توسط مردی هنرپیشه یا در آغوش گرفتنش در برابر چشمان مردم پرسیده شد، در جواب گفت: من زن پست و هرزه‌ای نیستم، ضرورت هنری مرا به این کار وامی‌دار، هنگامی‌که آن مرد مرا در آغوش گرفته و می‌بوسد چنین می‌پندارم که برادرم است، من زن متدینی هستم.

آیا امتی که دینش را خوار و سبک شمرده شده به گونه‌ای که هر سکولار و لیبرال و فاحشه‌ای در موردش فتوا صادر می‌کند و پیروانش را به متعصب و بنیادگرا و تندرو و میانه رو تقسیم می‌کنند، دچار اختلاف و تفرقه نمی‌شود؟!

به راستی بر امت اسلامی واجب است تا در برابر هر احمق و نادانی که می‌خواهد حقایق دین را واژگون نشان داده و در موردش آن گونه سخن بگوید که شایسته نیست، ایستادگی نموده و جلویش را بگیرد. تنها کسی می‌تواند در موردش سخن بگوید که شایستگی آن را داشته باشد، کسانی که نهایت سعی و تلاش خود را مبذول داشته و در طلب رسیدن به آن رنج‌‌‌ها کشیده اند، این شایستگی با دستوری اداری یا صدور فرمان از سوی کسی به دست نمی‌آید، بلکه با شب بیداری و مطالعه‌ی کتاب‌‌‌ها و هم نشینی با علما و بیش از همه با تقوی و پرهیزکاری به دست می‌آید.

۶) عدم اطمینان در نقل و شنیدن و روایت اخبار

این بلایی است که روزگار ما بدان مبتلا شده آن هم چه بلایی!

خداوند گذشتگان ما را مورد مرحمت خویش قرار دهد که هرگاه از چیزی سخن می‌رفت می‌گفتند:« نام افرادی را که مطلب را از آنان شنیده‌اید برایمان بیان کنید.» و یا می‌گفتند:« اگر اسناد نمی‌بود، هر که هر آنچه می‌خواست می‌گفت.»

چه بسیارند خبرهایی که حقیقت آنها واژگون گشته، یا جعل شده اند. قطعاً راویان، آفت خبرهایند.

جای بسی شگفتی است که مردم در یک کار دنیایی نهایت دقت و حساسیت را به خرج می‌دهند، مثلاً اگر شاهدی را نزد قاضی در خصوص مال کمی ببینند در مورد شاهد عدالتش به جستجو می‌پردازند، اما اگر در مورد دعوتگران و علمای امت، مسائل و مطالب بزرگی بیان شود در مورد آن تحقیق و جست وجو نمی‌کنند، از شخص روایت کننده سوالاتی به عمل نیاورده، در خصوص مطلب نقل شده، و درستی یا نادرستی آن تحقیق نمی‌کنند.

ای کاش! هرگاه شخصی سخنی را به عالمی یا دعوتگری یا مذهبی می‌داد، از او پرسیده می‌شد که: چه دلیلی داری؟ آیا با چشم خودت دیدی؟ یا با گوشت شنیدی؟ آیا این سخن را از کسی نقل می‌کنی که مورد اطمینان مردم است؟ یا شاهد و گواهی قطعی داری که گواهی دهد: سخنت راست و درست است؟ اگر دلیلش رابیان کرد صحت و درستی وجه الدلاله آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم، اگر گفت: از مردم شنیدم که چنین می‌گفتند، یا چنان می‌گویند به او بگوییم: تو یکی از این دو هستی، یا آدم ساده و زود باوری هستی، که به اتفاق تمام علمای امت سخن یک نفر با چنین مشخصاتی پذیرفتنی نیست، یا شخص دروغگو و افترا زنی هستی که به هیچ وجه سخن چنین کسی مورد پذیرش نیست و باید که از خداوند طلب بخشش و مغفرت نماید.

بدین‌ترتیب گفتار و سخن نادرست، و اسباب خصومت و تفرقه، در همان زمان و مکان تولدش به خاک سپرده می‌شود. اما این که می‌بینی بعضی از مبلغین تفرقه و فتنه جویان در صف انسان‌های متعهد و دانش پژوهان نفوذ کرده اند، تو را نفریبد، زیرا آنان بازیچه‌‌‌های دست شیطان اند که بدان وسیله خواست و آرزویش را محقق می‌گرداند، بسیارند افرادی که مطلبی را می‌شنوند اما آن را به طریق دیگری می‌فهمند، سپس به شیوه‌ی دیگری نیز آن را رواج می‌دهند – اگر در پس پرده‌ی آن دشمنان و مزدورانی از فرزندان مسلمانان نباشد – هنگامی‌که آن مطالب را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهی، می‌بینی چیزی جز یاوه و چرند و پرند نبوده است.

و لا حول و لا قوة الّا بالله

۷) دسیسه‌‌‌ها و توطئه‌‌‌های دشمنان و منافقان

دشمنی اینان در حق ما آشکار و یقینی است، خداوند می‌فرماید:

(وَلاَ یزَالُونَ یقَاتِلُونَکُمْ حَتَّیَ یرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ) (بقره/ ۲۱۷)

«(مشرکان) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئینتان برگردانند.»

این دشمنی از دیرباز وجود داشته و هرگز پایان نمی‌پذیرد. پیامبر (ص) در حدیثی می‌فرمایند: شیطان از این که در جزیرة العرب مورد پرستش قرار گیرد، ناامید گشته ولی خشنود است که می‌تواند میان مؤمنان فتنه انگیزی کند.

هنگامی‌که یهودیان و منافقان از رویارویی مستقیم با مؤمنین که در قالب یک صف واحد به رهبری پیامبر عظیم الشأن اسلام عقیم و ناتوان ماندن، اقدام به ایجاد اختلاف و نزاع و برانگیختن تعصبات میان آنان نمودند. خداوند می‌فرماید:

(لَوْ خَرَجُواْ فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَکُمْ یبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ ‏) (توبه/ ۴۷)

« ‏ اگر آنان همراه شما (برای جهاد) بیرون می‌آمدند، چیزی جز شر و فساد بر شما نمی‌افزودند، و به سرعت در میان شما حرکت می‌کردند و مشغول آشفتن و گول‌زدن و برگرداندنتان از دین می‌شدند. در میانتان هم کسانی هستند که سخن ایشان را بشنوند (و دعوت تفرقه‌آمیز و فتنه‌برانگیز ایشان را بپذیرند). خداوند ستمگران را خوب می‌شناسد (و از فاسق و فاجر ایشان آگاه و از رفتار آشکار و نهانشان باخبر است).»

بسیارند منافقانی که زبانی آگاه و گفتاری نغز و شیوا دارند، در لباس اهل تقوی به میان مؤمنین خزیده و در حقیقت نقش عبدالله بن سبأ را ایفا می‌کنند که با عبادات و نوافلش مردم را فریفته و همه می‌دانیم چه فتنه‌‌‌هایی میان مسلمانان بر پا کرد. گمان مبر که صاحب چنین نقشی در هیأت فاجران و گناهکاران وارد می‌شود بلکه با آمادگی خاصی وارد می‌شوند تا حال و وضعشان با دور و تقششان مناسب باشد. در اینجا مناسب است که تحلیل خبری رادیو آمریکا از شورای امنیت ملی آن کشور در خصوص چگونگی اجرای نظام نوین جهانی را بیان کنیم، در این گزارش در مورد نحوه‌ی تفوق بر اسلام گرایان چنین آمده است: ایجاد اختلاف درباره‌ی مسایلی همچون حجاب زنان و این که آیا لازم است دست‌ها و صورت را بپوشاند یا نه، همچنین ایجاد تفرقه میان احزاب و جریانات اسلامی، و برانگیختن نزاع میان دعوتگران و حکومت‌هایی که ادعای اسلامی بودن را دارند.

آری دشمنان طرحها و نقشه‌‌‌ها دارند، و در راه اجرایش تلاش و کوشش نموده و جنگ‌‌‌ها به پا می‌نمایند، آن گاه هر نادان و سفیهی یا گماشته و مزدوری مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد، و هر روز امت اسلامی دچار نابودی و ویرانی می‌شود و مواضع جدیدی با دست دشمنان فتح می‌شود، قرآن‌‌‌ها پاره شده، مساجد ویران گشته، حرمت‌ها هتک شده و فرزندان این امت گرفتار و اسیر کلیساهای مسیحی و معابد یهودی گشته، و مسجد الاقصی توسط صهیونیست‌ها و نوادگان هرزه و فاسدشان که برادران خوک‌ها و میمون‌ها هستند به تاراج می‌رود، و امت اسلامی ‌هر روز دچار ننگ و عار و خفت و ذلت دیگری می‌شود.

آنانی که اختلافات را بر می‌انگیزند و به شعله‌‌‌هایش دامن می‌زنند، غافلانه در گمراهی گرفتار آمده و دیوانه وار در آن فرو رفته اند، شگفتا از این مصیبت!

فإنا لله و إنا إلیه راجعون

نویسنده‌: دکتر عوض بن محمد القرنی

مترجم: مجتبی دوروزی

پانوشت‌ها

[۱] - رواه البخاری (فتح ۱۰/ ۵۰۳) و مسلم (نووی ۷/ ۱۴۶).

[۲] - البدایة و النهایة، لابن کثیر (/ ۳ ۲۶۶، ۲۶۷).