پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

جنگ های ایران و عثمانی


جنگ های ایران و عثمانی

از آن هنگام كه شاه اسماعیل صفوی به منظور جلوگیری از ادغام ایران در امپراتوری عثمانی كه داعیه «خلافت اسلامی» داشت, مذهب رسمی كشور را شیعه دوازده امامی اعلام كرد, رگ خصومت و دشمنی سلاطین آل عثمانی با ایرانیان جنبیدن گرفت

سلطان سلیم اول خلیفه عثمانی كه در مذهب تسنن متعصب و مردی خونریز و بی رحم بود پس از خلع پدر و كشتن وی و نیز قتل برادران خود در سال ۹۱۸ قمری به تخت سلطنت نشست و از آخرین خلیفه عباسی مقیم مصر به حیله و تزویر در سال ۹۲۶ قمری اجازه خلافت گرفت تا همه كشور های اسلامی را زیر پرچم «خلافت اسلامی» گرد آورد و خود نیز خلیفه مسلمین شود. تنها مانع بزرگ او در این راه شیعیان ایرانی و به ویژه پادشاه استقلال طلب آنان شاه اسماعیل صفوی بود. سلطان عثمانی برای از میان برداشتن این مانع بزرگ «جمعی را در خفا مامور كرد تا شماره نفوس شیعه رافضی را در خاك عثمانی به دست آرند، چنان كه از میان هفتاد هزار نفر شیعه ای كه بودند، او چهل هزار نفر را حكم داد قتل عام كردند و بدین طریق كشور خود را از همدردان احتمالی با دشمن، صاف و پاك نمود.»۱

از آن پس سلطان عثمانی در دشمنی با ایرانیان لحظه ای از پای ننشست. با عبیدخان ازبك مكاتبه و او را برای حمله به ایران تحریك و تشویق نمود. به شاه اسماعیل نامه نوشت و به طور رسمی خواست كه ایران ضمیمه ممالك عثمانی شود و سرانجام در سال ۹۲۰ به بهانه پناهنده شدن برادرزاده اش به ایران سپاه عظیمی گرد آورد و در چالدران _ واقع در ۱۲۰ كیلومتری شمال تبریز _ به جنگ ایرانیان آمد «نیروی ترك مركب بود از یكصد و بیست هزار سرباز تربیت شده و منظم و قسمت عمده آن سواره نظام ولی مشتمل بر چندین گروهان تفنگدار و توپخانه قوی بوده است. تدابیر حربی تركان این بوده كه سواره نظام ایران را بكشند و در تیررس توپچیان و تفنگچیان خود بیاورند و لذا تفنگ ها و توپ ها را پشت سر پیاده نظام مخفی و پنهان كردند. شاه اسماعیل از این حیله دشمن با خبر شده، قشونش را كه عبارت از همان سواره نظام و تقریباً بالغ بر شصت هزار تن بود به دو قسمت تقسیم نموده، یك قسمت آن را خود تحت فرمان گرفت و قسمت دیگر را زیر فرماندهی رئیس استاج لو قرار داد. نقشه جنگی وی این بود كه هر دو جناح دشمن را با هم مورد حمله قرار دهد. حمله ای كه خود او به جناح چپ دشمن برد به موفقیت انجام یافت و لشكریان عثمانی را مجبور ساخت به پس قراول قشون عقب بنشینند لیكن در جناح راست تركان پیاده نظام كنار رفت و توپخانه ظاهر گشت و به طور فوق العاده به فعالیت پرداخت. اینجا سردار ایرانی به خاك هلاك افتاد و لشكرش از هم پاشید و رو به هزیمت نهاد. ینگچری ها [گروهی كه دشمن را خام خام می خوردند] كه آنها را به طور ذخیره نگاه داشته بودند، داخل میدان گردیده، به طرف سوارانی كه تحت فرماندهی شخص شاه بودند بنای تیراندازی را گذاشتند. شاه پس از ابراز شجاعت و مقاومت سختی جراحت برداشت از اسب بر زمین افتاد و نزدیك بود دستگیر شود و وقتی كه دوباره بر اسب سوار شد، روبه فرار نهاد و سپاهیان افسرده و دلسردش هم به متابعت از او منهزم و متفرق گردیدند و سلیم این جنگ هولناك را برد. اردوی ایران به جزء غنایم [سپاه] فاتح گردید و تمامی اسرای مرد را حكم شد قتل عام كردند و تبریز تسلیم ترك گردید.»۲ لازم به یادآوری است كه در این جنگ برای نخستین بار عثمانیان از تفنگ و گلوله و توپ استفاده كردند كه چون ایرانیان از این موضوع آگاهی نداشتند، غافلگیر و بهت زده شدند. اما مردم دلاور تبریز در برابر متجاوزان عثمانی ایستادگی نمودند و آنان نیز به ناگزیر چند روز بعد شهر تبریز را تخلیه كردند. شاه اسماعیل ماه بعد به تبریز بازگشت و دوباره سپاهی گرد آورد و شمال بین النهرین و ارمنستان و گرجستان را كه بر اثر جنگ چالدران از دست رفته بود، فراچنگ آورد و شكست چالدران را تلافی نمود. سلطان سلیم نیز به ملاحظه درگیری با سپاه اتریش در متصرفات تازه عثمانی در بالكان دست از جنگ با ایرانیان برداشت و متوجه آن سامان شد و سرانجام به سال ۹۲۶ قمری درگذشت. شاه اسماعیل نیز پس از ایجاد وحدت مذهبی در كشور و بنیان نهادن دولتی متمركز و نیرومند به سال ۹۳۰ در سی و هشت سالگی نزدیك شهر سراب درگذشت و بدین ترتیب نخستین دوره جنگ های ایران و عثمانی به پایان رسید؛ ولی این پایان كار نبود!

شاه تهماسب _ پسر ارشد شاه اسماعیل _ كه به هنگام مرگ پدر ده سال و نیم بیشتر نداشت، بر جای پدر نشست و از ۹۳۰ تا ۹۸۴ پادشاه ایران بود. از آن سوی نیز سلطان سلیمان قانونی پسر سلطان سلیم كه از سال ۹۲۶ تا ۹۷۴ سلطنت كرد، جای پدر را گرفت. شگفت آور اینكه هر دو پادشاه در نیرومندی و كاردانی و جنگاوری اعجوبه زمان خود بودند. سلیمان به سوی اروپا پیشروی كرد و مجارستان را گرفت و تا دروازه وین پیش رفت. شاه ایرانی نیز سپاه به خراسان برد و یورش ازبك ها و تركمن ها را كه به قصد غارتگری و قتل شیعیان چندین بار به خراسان حمله كرده و از این راه به توس و هرات و دیگر شهر ها خسارت ها زده و قتل عام ها نموده بودند، سركوب كرد و متجاوزان را از ایران بیرون راند. در سال ۹۴۰ قمری بود كه سلطان عثمانی نیات پلید پدر را پی گرفت و دوباره مرز های ایران را مورد تركتازی عثمانیان قرار داد. سپاه متجاوز تركان تا سلطانیه _ نزدیك زنجان _ پیش آمد، ولی در زمستان سخت آن سال ها گرفتار آمد و ناگزیر به بغداد رفت. شاه تهماسب ولی متجاوزان را بی پاسخ نگذاشت. در پی ایشان تا به بغداد تاخت و آن شهر را محاصره و تصرف كرد. شاه عثمانی از مهلكه گریخت و از آن پس سه بار دیگر به ایران تاخت. شاه تهماسب نیز برای احتیاط پایتخت را از تبریز به قزوین منتقل نمود تا كانون مقاومت به آسانی در دسترس سپاهیان عثمانی نباشد. جنگ و گریز میان ایران و عثمانی همچنان در كش و قوس بود تا اینكه سرانجام در ۹۷۴ قمری هنگامی كه سلطان سلیم دوم به جای سلطان سلیمان قانونی به تخت نشست، سفیرانی میان ایران و عثمانی مبادله شدند و صلح موقتی بین طرفین برقرار شد. بدین ترتیب دومین دور جنگ و خونریزی نیز البته با مصلحت سنجی عثمانیان به خاطر درگیری در اروپا به طور موقت پایان گرفت. پس از درگذشت شاه تهماسب به سال ۹۸۴ قمری اوضاع سلطنت در ایران دگرگون شد و شاهزادگان صفوی به رقابت و كشمكش بر سر سلطنت پرداختند. در این هنگام بود كه سلطان مراد سوم كه در سال ۹۸۲ قمری جانشین سلطان سلیم دوم شده بود، با فرصت طلبی دو بار در سال های ۹۸۶ و ۹۸۷ قمری به شمال آذربایجان لشكر كشی نمود. آشفتگی داخلی ایرانیان دیری نپایید و چندی بعد عباس میرزا نوه شاه تهماسب كه پدرش محمدمیرزا پسر ارشد شاه تهماسب در سال ۹۸۵ به نام سلطان محمد خدابنده تاجگذاری كرده بود و تا ۹۹۶ شاه رسمی ایران بود، ولی به خاطر ضعف بینایی قادر به كنترل اوضاع نبود، در سن هجده سالگی كنترل اوضاع را به دست گرفت. وی كه بعدها به شاه عباس كبیر ملقب شد، در سال ۹۹۶ به جای پدر نشست و تا سال ،۱۰۳۸ با كفایت و كاردانی سلطنت كرد و ایران را به اوج نیرومندی و استقلال رسانید. در آغاز كار چون دولت عثمانی از غرب كشور و ازبك ها از شرق كشور به ایران حمله می كردند، شاه عباس ناگزیر با عثمانیان از در صلح درآمد و گرجستان و ارمنستان و تبریز را به آنان وانهاد. سپس آشوبگران و سركشان محلی را بر جای خود نشاند و نظم و امنیت داخلی را سامان بخشید. در سال ۱۰۰۰ قمری پایتخت را از قزوین به اصفهان برد و شش سال بعد به خراسان رفت و ازبكان را در نزدیكی هرات شكست سختی داد. در سال ،۱۰۰۷ سر آنتونی شرلی [Sir Anthony sherley] و برادرش را با بیست و پنج نفر از همراهانش كه در فن توپ ریزی آشنا بودند، به حضور پذیرفت و به یاری آنان سپاه را سروسامانی داد و ۵۰۰ عراده توپ برنجی و ۶۰ هزار قبضه تفنگ برای سپاهیان آماده كرد. البته این بخشش اروپاییان به ایران، چندان هم سخاوتمندانه و محض رضای خدا نبود! آنان دریافته بودند كه اگر ایرانیان جلودار سپاهیان تركان عثمانی نبودند، تاكنون اثری از آثار اروپا نیز بر جای نمانده بود! تركان عثمانی تا قلب اروپا پیش رفته بودند و تنها مانعی كه نمی گذاشت سراسر اروپا را در نوردند، هراس و نگرانی از این سوی مرزهای خود، یعنی ایران نیرومند بود. اروپاییان در جنگ های ایران و عثمانی، نقش آتش بیار معركه را داشتند، چون ادامه حیات آنان در گرو این جنگ بود. برای این كه سخنی به گزاف نگفته باشیم، به گفته بسبك [Bosbecq] سفیر فردیناند اول _ امپراتور وقت آلمان- استناد می كنیم كه در آن هنگام سفیر آلمان در عثمانی بود. وی به صراحت برای امپراتور خود نوشت: «فقط ایران میان ما و ورطه فنا حائل است!»۳ به هر روی، شاه عباس كبیر در سال ۱۰۱۱ قمری، پس از هجده سال كه تبریز در اشغال متجاوزان عثمانی بود، آن شهر را به آغوش میهن بازگرداند. از آن پس به ایروان رفت و آن شهر را نیز پس از شش ماه محاصره به تصرف درآورد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.