جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

همه دیوانه شده ایم


همه دیوانه شده ایم

نگاهی به اجرای نمایش «بداهه گویی»

اکثر نمایشنامه‌هایش از یک سکون و آرامش شروع می‌شود و به یک بی‌نظمی و جنون ختم می‌شود و این همان موضوعی است که در فیزیک «آنتروپی» نام دارد؛ یعنی میل به بی‌نظمی و عدم‌تعادل. بر اساس این نظریه همه عناصر در هستی، به حرکت به‌سمت بی‌نظمی تمایل دارند، جهان در حال حرکت به‌سمت عدم‌تعادل است و این بی‌نظمی آنقدر ادامه پیدا می‌کند تا دوباره همه‌چیز به حالت سکون اولیه درآید. پرداختن به این نظریه در آثار اوژن یونسکو بسیار مشهود است و به‌خصوص شیوه برخورد او با زبان عمیقا متاثر از این جهان‌بینی است. نگاه یونسکو به جهان پوچ و بیهوده معاصر، نگاهی مضحک و هجوآمیز است، گرچه خود با زیرکی همواره این موضوع را انکار می‌کند اما به‌زعم وی تراژدی در اطراف ما آنقدر زیاد است که چاره‌ای جز خندیدن به آن نداریم. یونسکو در نمایشنامه «بداهه‌گویی» به‌دنبال آگاه‌کردن مخاطب از حقیقتی تراژدی است که در روزمرگی و عبث‌بودن زندگی نهفته است. او تنها کاری که می‌کند این است که به این موقعیت پوچ پوزخند می‌زند.

نمایشنامه «بداهه‌گویی» موقعیتی مضحک و در عین حال دردآور و تراژدی را پیش‌رو می‌گذارد که در آن جهانی پر از تضادها و بیهودگی‌ها به تصویر کشیده می‌شود و این بیهودگی نه به‌معنای پوچی، بلکه به‌معنای مضحک‌بودن موقعیت عبث و مسخ‌شده زندگی انسان ماشین‌زده امروزی است. گرچه در این نمایش با مساله‌ای به‌نام قتل روحی روبه‌رو هستیم اما درواقع مرگ نویسنده و قتل کوچک‌ترین اهمیتی ندارد. آنچه در این نمایشنامه مهم می‌نماید هجوم واژه‌های مبتذل و عقاید کهنه به زندگی معاصر است و اهمیت این نکته آنجا آشکار می‌شود که استاد، عاقبت تحت هجوم همین واژه‌ها و جنون عایدشده از آن، در نقش مقتول درام ظاهر می‌شود. این همان فاجعه زبان است، زبان و واژه‌ها که کاربرد اصلی‌شان ایجاد ارتباط است، اکنون نه‌تنها باعث ایجاد ارتباط نمی‌شوند بلکه به‌شکلی مضحک باعث وقوع قتلی آشکار می‌شوند. یکی از شگرد‌های اوژن یونسکو درواقع همین برخورد منحصربه‌فرد او با مساله زبان است.

او همواره از زبان برای ارایه مضحک‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین مسایل تراژدی معاصر استفاده می‌کند و این برخورد تراژدی و کمدی یکی از نقاط‌ عطف در آثار او به‌خصوص نمایشنامه «بداهه‌گویی» است. هرچند در ظاهر، نمایش «بداهه‌گویی» نمایشی کمدی و هجوآمیز است و مخاطب در نگاه اول با یک کمدی روبه‌روست اما ذات موضوع دردناک و تراژیک است. این کنار هم‌چینی تراژدی و کمدی درواقع ایجاد نوعی ساختار یونسکویی است که با گروتسک یا هر شکل دیگری از ریخت نمایشنامه متفاوت بوده و صرفا شکلی است، متمایز می‌نماید. «بداهه‌گویی» بنیان نظریه «تکثیر» در متون اوژن یونسکو است. آن چیزی که یونسکو در جهان خود دنبال آن بود، نه در نمایشنامه کرگدن، که در «بداهه‌گویی» به آن رسیده است. این متن یکی از پیچیده‌ترین و درعین‌حال ساده‌ترین متون این نویسنده فرانسوی است. آن چیزی که بداهه‌گویی را از دیگر متون او متمایز می‌کند، «رفتار کلاسیک» است. در دیگر متون یونسکو مانند آوازخوان طاس یا کشتار همگانی، به هیچ‌وجه این خشکی رفتار دیده نمی‌شود. خشکی‌ای که جسارت را از نبود سخاوت، پاک مبرا می‌داند.

اما در جهان مدرن داستان به این شکل نیست؛ جهان متفاوت شده است. انسان جهان مدرن در نمایش «بداهه‌گویی» انسانی است که از خود بیگانه (الیناسیون) شده است. انسان مدرن انسانیت را فراموش کرده است.

در این جهان است که اوژن یونسکو درباره انسان می‌نویسد. این است انسان مدرن. انسانی که به حیوانیت نزدیک‌تر است تا به انسانیت. انسان در این جهان باید افساری بر گردنش باشد تا حرکت کند. چه سخت است درک انسان مدرن و چه سخت است وقتی یونسکو ما را به یاد گذشته‌ای می‌اندازد که کسی افساری بر گردن نداشت.

شیوه نویسندگی یونسکو در نمایشنامه، به شکل ابزورد است. یک نمایشنامه کمدی با شیوه‌ای گروتسک. گروتسک به آن دسته از کمدی‌هایی می‌گویند که مخاطب از وحشتش قدرت خندیدن نخواهد داشت. ترفندی که نویسنده در آن تبحر دارد، ترفندی است که او به جهان تئاتر آن را آموزش می‌دهد. در اجرای بهرام تشکر از «بداهه‌گویی» می‌فهمیم که در طول نمایش در حال خندیدن به خودمان بودیم نه شخصیت‌های نمایش. بهتر است که بگوییم مفلوک خود ما بودیم و بس.

توصیه‌های یونسکو و طراحی‌های دقیق بهرام تشکر در مقام کارگردان این شیوه ما را به فانتزی در تئاتر هم نزدیک می‌کند. اثر فانتزی به اثری می‌گویند که جزو آن در جهان واقعیت وجود دارد، اما کل اثر، در جهان وجود ندارد.

قصد آن است که بگوییم، یونسکو بسیار زیاد از خصایص کلاسیک بهره برده و کارگردان هم با هوشمندی به‌خصوصی این را سرلوحه اتمسفر اجرایی قرار داده و این موضوع را می‌توان به وضوح در ساختار اجرا مشاهده کرد.

در نمایشنامه «بداهه‌گویی» ساختار ارسطویی وجود ندارد. نمایشنامه‌ای است با ساختار تک‌ساحتی ابزورد و بسیار تخت. کاراکترها استاک هستند؛ یعنی سطحی هستند و لایه‌ای ندارند برای برداشتن. اما درعین‌حال پیچیده هم هستند ولی این پیچیدگی از درون کاراکتر بیرون نمی‌آید. پیچیدگی مربوط است به سیستمی که یونسکو در آن زندگی می‌کند. پیچیدگی مربوط به شرایط است. شرایط با آنها کاری کرده است که دیگر در توهم خود، به سادگی زندگی می‌کنند. بدون شک آنها دیوانه شده‌اند. مثل تمام ما که دیوانه شده‌ایم.

در «بداهه‌گویی» کارگردان با انتخاب درست بازیگران و جنس بازی و فیزیکال آنها به‌سراغ مفاهیم موجود در متن می‌رود. میزانسن‌ها، رنگ‌بندی‌های استفاده‌شده در صحنه، نوع موسیقی به‌کاربرده‌شده و حتی اضافه‌کردن شخصیتی که در میان تماشاگران نشسته و بازی را در دست خود گرفته، هریک در پیشبرد انتقال معانی موجود در نمایشنامه اهرمی غیرقابل انکارند. کارگردان جوان «بداهه‌گویی» با جسارت و خلاقیت مثال‌زدنی خود به‌سراغ جهانی می‌رود که به‌تصویرکشاندن لحظات درون‌متنی آن کاری بس دشوار و دقیق می‌طلبد. رویدادی که برای این اجرا با همراهی و یکدلی گروه مجری به‌خوبی رخ داده است.

سعید محبی

عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران