شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مردی که تکه پاره شد
![مردی که تکه پاره شد](/web/imgs/16/145/ogdea1.jpeg)
«پالتوی پشمی قرمز» به کارگردانی افسانه ماهیان و بر اساس نوشتهای از «نغمه ثمینی» این روزها در تالار سایه تئاترشهر اجرا میشود. این اقتباس هم تحمیلی بوده چرا که گروه بر اساس یک متن از ثمینی تمرینها را اجرا میکند اما قصه ممیزی آنقدر تکراری و مطول میشود که خروجی آن چیزی برگرفته یا اقتباسی آزاد از این متن شده است. در آن پیام دهکردی (ابراهیم)، الهام کردا (خانم دکتر سیما وکیلی) و ستاره پسیانی (هاجر) بازی میکنند. شاید غیبت یکدههای افسانه ماهیان در مقام کارگردان باعث شده که دیگر او را کارگردان به حساب نیاوریم و فقط از او به عنوان یک بازیگر یاد کنیم. آخرین کاری که افسانه ماهیان روی صحنه آورد، «اتوبوسی به نام هوس» بود در تالار قشقایی. البته اوایل تابستان ۹۰ یک نمایش را کارگردانی کرد، در واقع با حمایت مرکز هنرهای نمایشی بود که به جشنواره فنلاند، پراگ و ونیز رفتند. اسمش «سپید همچون ماه» است. آن نمایش شروع دوباره کارگردانیاش بود که در هر جشنواره دو نوبت اجرا شد.
در آنجا استقبال شد و جایزه هم گرفت. به گفته خودش، یک دستگرمی بود که دوباره کارگردانی را شروع کند.
در هر صورت به اعتقاد ماهیان به لحاظ حسی فاصلهای در کارگردانیاش نبوده است. چون او فقط تئاتر کار کرده است. او جزو معدود بازیگرهایی است که فقط تئاتر کار کرده است. همیشه تئاتر را به بازی در سریال، فیلم و تلهفیلم ترجیح داده است. همیشه اگر در شروع تئاتری باشد و پیشنهادی تصویری به او شود، نخوانده و ندیده میگوید نمیآید چون تئاتر را همیشه ترجیح داده است. منظورش از اینکه فاصله حسی نبوده به این خاطر است که در هر تئاتری که بازی میکند، به همان اندازه دغدغه کارگردانی دارد و نگرانیاش به اندازه کارگردان است و به همان اندازه دخالت میکند و وقت میگذارد.
ماهیان سال ۹۰ با نغمه ثمینی، نمایشنامهنویس صحبتی کرد و دو سال پیش در زمان دبیری «محمد حیدری»، «علیرضا نادری»، نمایشنامهنویس برایش طرحی را نوشت و قرار بود که آن را کار کند و در ادامه آن متن را به تئاترشهر هم پیشنهاد داد، به دلایلی که متن داشت آن را نپذیرفتند. بعد عزمش را جزم کرد که کار کند و بعد با ثمینی وارد گفتوگو شد. به او گفت که میخواهد در بخش چشمانداز شرکت کند چون میخواهد اجرای عمومی هم برود. ثمینی گفت که متنی را فقط در حد طرح دارد و آن را برایش تعریف کرد. ماهیان هم گفت: «خوب است.» بعد گفتوگوها را ادامه دادند و ثمینی هم شروع کرد به نوشتن «پالتوی پشمی قرمز». او در سفرهایی که به آمریکا و ژاپن و ورکشاپهایی که برگزار میکرد، این متن را نوشت.
در بروشور «پالتوی پشمی قرمز» آمده که این اجرا اقتباسی از متن خانم ثمینی است، چرا؟ به گفته ماهیان، «اول اینکه اتفاقات زیادی برای این متن حادث شد. از روزی که آن را برای تمرین دست گرفتم و بعد جواب بازخوانی متون آمد، من با طوماری از موارد ممیزی روبهرو بودم. این برای نویسنده بسیار سخت است و برای خود من هم که میخواستم این متن را کار کنم. یعنی از همانجا قصه تغییراتی که باید در متن اعمال میکردم، شروع شد.
ما باید سرگذشت شخصیتی که پیام دهکردی دارد بازی میکند را کاملا تغییر میدادیم. بازبینیها و گفتوگوهای متعدد باعث میشود که نویسنده تا جایی این را تحمل کند. خود من هم. اصلا پیشنهاد خود من به خانم ثمینی بود که در واقع این اتفاق بیفتد چون همین اجرای فعلی هم در یک دوره فشرده در اسفندماه ۹۰ دوباره شکل گرفته است. بعد از یکماه که از جشنواره تئاتر فجر گذشت، مشخص شد که در فروردین ۹۱ اجرا برویم، دوباره نشستیم و نوشتیم. اینقدر این اجرا برهم ریخته شده که خط و ربطش گم و گنگ شده بود. مخصوصا با رویکردی که من در اجرا داشتم؛ از یک نمایشنامه رئالیستی این نوع فضا و طراحی را خواستم. در واقع دکور رئال نیست. آنچه بر نمایشنامه حادث شده بود، آن هم مزید بر علت شده بود که مهمتر همان بود. من نمیتوانستم آن کار جشنواره را اجرا کنم. به خاطر همین، پیشنهاد من این بود که خودمان کار را جمع کنیم چون عصاره و جان قصه هم از بین رفته بود.»
این تغییرات اعمالشده از سوی ممیزی، در حدی بود که سرنوشت مرد نمایشنامه در کل عوض شد. ولی شیوه اجرا مشکلی پیدا نکرد. مشکل همان جان نمایشنامه بود به لحاظ مفهوم قصهای.
شخصیت ابراهیم نمایش «پالتوی پشمی قرمز» در ظاهر شباهتی به شخصیت «سعید حنایی» دارد که در مشهد مرتکب یکسری قتلهای زنجیرهای شد. او تعدادی از زنان روسپی را کشت. اما گویا در این اجرا این شباهت خوشایند نبوده است، بنابراین این شباهت کاملا از بین رفته است چرا که در رفتار سعید حنایی به ظاهر باوری مذهبی دخالت داشته، اما در این اجرا این شباهت از بین رفته است. مردی که راننده تاکسی است، زنان قرمزپوش را زنان بدکاره تلقی میکند. حالا او خانم دکتر سیما وکیلی را به اشتباه سوار میکند که او یک پالتوی قرمز از شوهرش هدیه گرفته است. این دیدار به ایجاد زخم و خراشی در صورت این زن بختبرگشته منجر میشود. اما این سرآغاز سوءتفاهمی برای شوهر این خانم دکتر خواهد بود که این رابطه را به جدایی میکشاند. ابراهیم هم از کرده خود پشیمان است و برای گرفتن حلالیت هاجر همسرش را به سر وقت دکتر وکیلی فرستاده است. خانم دکتر با یک رابطه عاطفی و اینکه خودش در به دنیا آمدن فرزندش آستین بالا میزند، بخشش خود را اعلام میکند.
در دنیای درام لازم است که ما بدانیم به چه انگیزهای این اتفاق در صحنه دارد میافتد. اما حذفیات زیادی و کمرنگ شدن انگیزه قتلها مانع از درک صحیح این قتلهای زنجیرهای توسط ابراهیم خواهد شد. هر چند در اینجا اشارهای هم به زدن کیف و از این موارد میشود که نمیتواند یک انگیزه پویا و موثر در سروسامان گرفتن درام «پالتوی پشمی قرمز» شود.
ماهیان در این خصوص میگوید: «الان نشان میدهیم که او میگوید یک آدم پیزوریام که یک ماشین لکنته دارم و گاهی اوقات شیطان میرود توی جلدم. ممکن است گاهی یک خرده پا را از این هم فراتر بگذارد. او از زبان خودش دارد قصهاش را میگوید. چقدر نشانهها مذهبی است؟ این دیگر کاملا آشکار نیست. کاراکتر سیما وکیلی و هاجر زن ابراهیم هم در سایه تغییرات ابراهیم تغییر پیدا کردهاند. مگر آنها چقدر واژه مذهبی به کار میگیرند که بخواهیم بگوییم این زنان هم مذهبی هستند یا نیستند. سیما وکیلی هم دارد قصه خودش را میگوید. من درامنویس نیستم اما میدانم آن قدری که باید درباره این آدمها بدانیم و زیاد هم ریز نشویم، در اجرا به آن پرداخته شده است. درامنویس ما خسته بود که بخواهد در این ورسیون همهچیز را بیاورد.»
در قرن بیستویکم سعی میشود که ذهنیترین ماجراها را به سمت عینیت بیاورند. اگر بخواهیم مثالی بزنیم که در ایران هم آن را تجربه کردهایم، میتوانیم از متون نمایشی «یاسمینا رضا» و «ایمانوئل اشمیت» مثال بزنیم. آنها در پرداخت دقیقترین مسایل فلسفی هم خیلی بیرونی و عینی عمل میکنند. اما در اجرای افسانه ماهیان همهچیز برعکس شده، برعکس از این جهت که ماجرای عینی از منظر کارگردان پیچیدهتر شده و ذهنیتگرایی در اجرا ملاک و معیار بوده است.
کارگردان «پالتوی پشمی قرمز» این نوع اجرا را یک سلیقه میداند و میگوید: «شاید اگر متن دیگری بود، طور دیگری نگاه میکردم. در توضیح صحنه این متن پاگرد یک ساختمان پزشکان است که همه اتفاقات آنجا به وقوع میپیوندد. در آنجا خانمی وارد میشود و در یک نیمهشب برفی یک جسد میافتد. از اول تا آخر این جسد آنجاست و یک سکون است، همین! اتفاق دیگری به لحاظ حرکتی نمیافتد. فوقش این خانم دو مرتبه داخل مطب میرود یا چهارتا تلفن میزند! منتها نخواستم اینطور ببینم. بلکه خواستم برخورد این دو تا آدم به لحاظ کنش نمایشی یک خرده فراتر برود و جادوییتر و ذهنیتر شود. در واقع تماشاچی بتواند یک حظ بصری هم ببرد. فقط دیالوگ نباشد و بخشی را توسط تصویر بگویم. کاراکتر هاجر در جاهایی فقط میآید و میرود، همین! من دوست داشتم این اتفاق بیفتد که او در فضای ذهنی سیما وکیلی بیاید و برود. این سلیقه است. من دیدم که این متن جای فضاسازی و تصویرسازی بیشتری برای من کارگردان دارد و تا آنجایی که میتوانم از آن استفاده کنم. با آنکه معتقدم خیلی چیزها در ایجاز و سادهگویی بهتر اتفاق میافتد. آن را نفی نمیکنم. دوست میداشتم که این سیالیت بیشتر از اینها بود. در متن کاراکتر از اول تا آخر افتاده و دارد درد میکشد و درد میکشد. نویسنده کار خودش را درست انجام داده اما من نمیخواستم از این زاویه نگاه کنم. با ثمینی هم صحبت کردم. او گفت که تو مختاری هر طور که دوست داری نگاه کنی و من دخالتی نمیکنم. برای رسیدن به این شیوه هم اتوودهای بسیاری را انجام دادیم.» برایشان این پرسش مطرح بود که بهترین راه چیست که این آدم که گوشت لخم است و مرده چطوری میتواند راه برود، حرف بزند، برود و بیاید و از در رد بشود. لباسهایش باشد و خودش نباشد. لباسهایش نباشد و خودش باشد. چه بهانهای وجود دارد که این خانم دکتر با او برود و بیاید. همهچیز در آن سکون اتفاق نیفتد. اینجا لازم میدید که با توجه به کلیت نمایشنامه این بهترین شیوه است. اما در نقد این شیوه میتوان گنگیها و مجهولات لحاظشده را پیراهن عثمان کرد که این شیوه به یقین به نتیجهای باید و شاید نزدیک نشده است. بودن ایهام در القای یک فضای استعاری مجاز و کارکردی است اما ابهامات عدیده مانع از یک سیر منطق و بسامد درست شکلی و معنایی خواهد شد. پس ناخواسته ضرباهنگ با همه زحمتی که از سوی بازیگران و کارگردان و طراح صحنه کشیده شده است، از بین خواهد رفت. این اولین نکته در عدم ارتباط بایسته خواهد بود. همینطور دلایل دیگری که به صراحت مانع از یک درک صحیح و استدلالی از کلیت ماجراها خواهد شد. بنابراین شیوه اجرایی نیز از ارایه اهداف خود ناقص و الکن باقی خواهد ماند.
درباره اینکه آدمهای این نمایش زندهاند یا مرده که تقریبا همه دچار سوءتفاهم خواهند شد، ماهیان اینگونه توضیح میدهد: «ابراهیم زنده است. اما در ابتدا او را مرده میبینیم. دکتر وکیلی میگوید من آمدم و دیدم که یک جسد افتاد. تا میخواهد به سرایدار زنگ بزند، او با این آدم میرود. این آدم را یک طور دیگر میبیند در آن بزنگاه. ولی در پرده دوم از زبان زن ابراهیم توضیح داده میشود، پس در ظاهر ابراهیم زنده است ولی اینجایی که در قسمت اول وجود دارد تماشاچی هر تعبیری را که دوست دارد، بکند اصلا مهم نیست. مهم نیست که مرده است یا زنده. مهم اتفاقی است که بین اینها میافتد.»
افسانه ماهیان واقعا در زیباییشناسی اثر تلاش مضاعفی را داشته تا چیزی در خور تامل را عیان کند. اما فوندانسیون یا تکیهگاه اصلی این متن چیزی است که با نشانههای این اجرا خط و ربط خودش را پیدا نمیکند. به نظر میرسد که به بیراهه میرود و به انحراف کشیده میشود. از این جهت که اگر قرار بود این شعری که مد نظر است، یا فضای استعاری که مد نظر است، اگر این اجازه را داشت که به آن بپردازند، آن وقت نتیجه میگرفتند. الان تلاش آنها تا اندازهای در خور تامل است، با وجود آنکه جایگزینهایی را هم پیدا کردهاند باز هم در برخی نقاط متوقف شدهاند.
طراحی صحنه یکی از امتیازات اثر است. ماهیان درباره این پرداخت درست طراحی صحنه اعتقاد دارد: «به ضرس قاطع میگویم، خیلی از کارگردانها بعد از خواندن متن، تمرین را شروع میکنند و بعد طراح صحنه میآید و متن را میخواند. او آرامآرام میآید سرکار. اما من این شیوه را اصلا قبول ندارم. در تئاتر طراحی بسیار مهم است. وقتی کارگردانی در کنار عنوانش میزند طراح و کارگردان، یعنی آنچه در ذهن این آدم دارد تصویر میشود، همان میشود طراحی، همان میشود میزانسن و همان میشود حرف نمایشنامه. پس طراحی خیلی با کارگردانی عجین است. میتوانم بگویم این دو از یک بستر، ریشه و خانواده است. اصلا چیز جداگانهای نیستند در تئاتر. به همین دلیل از لحظهای که طرح این نمایشنامه را خواندم با آقای شجاع صحبت کردم و بعد هر دو با هم متن را خواندیم و اصلا دو ماه قبل شروع تمرینها درباره این طراحی با هم جلسه میگذاشتیم چون در این مدتزمان و قبل از اینکه به خودم و بازیگران میزانسن بدهم، باید میدانستم فضای سیال ذهن من کجاست و این طراحی چیست؟ خیلی معتقدم تصویر ذهنی کارگردان و طراح باید با هم تکمیل بشود. طراح مستقل را درک میکنم. کارگردان جدا در یک طراحی میزانسن بدهد، این را هم درک میکنم. ولی من اینطور دریافتم که باید اینگونه شکل بگیرد. یعنی ایده طراحی صحنه باید در کنار ایده کارگردان مطرح بشود. شاید کارگردان و شاید طراح زودتر به آن چیزی که باید، برسند اما در کنار هم این طرح تکمیل خواهد شد. وقتی در کنار کارگردان طراح باشد به او این امکان را میدهد که به راههای متنوع و جدید فکر بکند. در واقع ایده اصلی طراحی پالتوی پشمی قرمز از منوچهر شجاع و برای من بسیار قابل دفاع بود و در جاهایی هم با همدیگر آن را تکمیل کردیم. به خصوص اینکه ما اساسا باید این سازه را میداشتیم.»
نور هم از عناصر بارز اثر است. طراحی نور هم درست مثل طراحی صحنه بود. از روز اول، با شروع تمرینها متوجه شدند اصلا بدون فضاسازی نمیتوانند تمرین کنند. آنها این متن را یکبار خواندند به منزله متنخوانیای که مرسوم است و به سرعت آماده صحنه شدند چراکه باید آن را اتوود میکردند. نور هم از این قضیه تبعیت میکرد. در جشنواره فجر ماهیان با آقای حیدری طراح نور صحبت کرد چون میدانست او میتواند ایدههایش را تکمیل بکند. منتها برای اجرای عمومی این همکاری تدوام نیافت. بعد آقای «خضرایی» طراح نور تئاترشهر این طراحی و اجرای آن را در دست گرفت.
ماهیان تیرماه امسال قرار است که نمایش دیگری را به صحنه بیاورد. با این اتفاقات به ظاهر بازدارنده اما او درصدد کار کردن است. به گفته این کارگردان و بازیگر چون کار دیگری غیر از تئاتر بلد نیست، پس باید تئاتر کار کند.
او فصل دوم نوشته «نیل سایمون» را با ترجمه «شهرام زرگر» و دراماتورژی «محمد یعقوبی» کار میکند. این نمایش در تماشاخانه ایرانشهر اجرا میشود و از چهار بازیگر «مریلا زارعی» و «احمد مهرانفر» برای حضور در آن قطعی شده است.
رضا آشفته
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران پزشکیان دولت چهاردهم دولت نماز جمعه محمدجواد ظریف رئیس جمهور انتخابات ظریف مجلس شورای اسلامی علیرضا زاکانی
هواشناسی شهرداری تهران آلودگی هوا تهران گرمای هوا گرما سازمان هواشناسی پلیس وزارت بهداشت قتل پشه آئدس سلامت
قیمت طلا دولت سیزدهم قیمت خودرو مایکروسافت برق خودرو واردات خودرو حقوق بازنشستگان بازنشستگان قیمت دلار بازار خودرو مسکن
محرم عاشورا سینمای ایران کربلا دفاع مقدس سینما تلویزیون امام حسین (ع) اوشین امام حسین بازیگر تئاتر
فناوری دانشگاه تهران
رژیم صهیونیستی دونالد ترامپ غزه یمن اسرائیل فلسطین آمریکا جو بایدن ترامپ روسیه چین جنگ غزه
فوتبال پرسپولیس استقلال نقل و انتقالات تراکتور باشگاه پرسپولیس نقل و انتقالات لیگ برتر علی علیپور لیگ برتر لیگ برتر ایران سپاهان علیرضا بیرانوند
ویندوز مغز هوش مصنوعی ناسا گوگل موبایل اینترنت عیسی زارع پور سرعت اینترنت
رژیم غذایی پوست سلامت روان گرمازدگی چاقی کاهش وزن