چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

جهان پر رمز و راز «گابو»


جهان پر رمز و راز «گابو»

نگاهی گذرا به ذهنیت داستانی گابریل گارسیا مارکز به بهانه انتشار «دوازده داستان سرگردان»

آثار بسیاری از نویسندگان ایتالیایی همچون آلبادسس پدس، گراتزیا دلددا و پیراندلو در سال ۱۳۵۴ ترجمه ماندگار «صد سال تنهایی» را از مارکز راهی بازار نشر کرد. وی این‌بار با ترجمه «دوازده داستان سرگردان» داستان‌هایی متفاوت را از این نویسنده به علاقه‌مندان آثارش ارائه کرده است.

آقای رئیس‌جمهور، سفر بخیر، قدیسه، هواپیمای زیبای خفته، خواب تعبیر می‌کنم، فقط آمدم تلفن کنم، وحشت‌های ماه آگوست، اتومبیل مشکی، ۱۷ انگلیسی مسموم ‌شده، باد سرد شمالی، تابستان سعادتمند خانم فوربس، نور مثل آب است و رد خون تو روی برف دوازده داستانی است که گابریل گارسیا مارکز در این کتاب نوشته است.

مارکز نگارش این داستانها را در دهه ۷۰ میلادی آغاز کرد. مجموعه اولیه ۱۸ داستان داشت که پنج داستان را برای فیلم بلند و یکی را هم برای مجموعه تلویزیونی نوشته بود. خودش عنوان می‌کند: داستان‌هایی که بین میز تحریر و سطل کاغذ باطله سرگردان بودند و عاقبت هم به دوازده داستان تقلیل یافتند.

این مجموعه اولین‌بار در سال ۱۹۹۲ در شهر بارسلون اسپانیا به چاپ رسید و داستان‌ها از سرگردانی نجات یافتند.

در داستان «آقای رئیس‌جمهور،‌سفر به خیر» می‌خوانیم: در آن پارک دور افتاده، زیر برگ‌های زرد، روی نیمکتی چوبی نشسته بود و دست‌ها را به سر نقره‌ای عصا تکیه داده و به قوهای گردآلود روی دریاچه خیره مانده بود و به مرگ فکر می‌کرد. اولین‌بار که به ژنو آمده بود، دریاچه آرام و بلورین بود. مرغ‌های دریایی اهلی شده نزدیک می‌شدند تا از دست او دانه بگیرند.

«دوازده داستان سرگردان» پیش‌تر هم در سال ۱۳۷۳ توسط مترجمی به نام رضا موسوی به فارسی ترجمه و از سوی نشر علم در ایران منتشر شده است. نسخه‌های این ترجمه هم‌اکنون در بازار کتاب ایران نایاب است.

گابریل جوسی گارسیا مارکز، ملقب به گابو، رمان‌نویس، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی کلمبیایی در ۶ مارس ۱۹۲۸ در «آراکاتاکا» متولد شد؛ هر چند که پدرش همیشه ادعا می‌کرد که در حقیقت او ۱۹۲۷ به دنیا آمده است. از آنجا که والدینش کم‌بضاعت بودند، نزد پدربزرگش پرورش یافت.

وی در کودکی خجالتی و ساکت بود و همچنین شیفته صحبت‌های پدربزرگ و قصه‌های خرافاتی مادربزرگش. گارسیا مارکز بعد‌ها نوشت: «احساس می‌کنم که همه نوشته‌هایم درباره تجربیات من از اجدادم است».

پدربزرگش هنگامی که او هشت ساله بود درگذشت و بینایی مادربزرگش ضعیف شد؛ بدین دلیل گابو به نزد خانواده خود بازگشت.

او به پانسیون شبانه روزی در «بارانونکیولا»، شهر بندری در دهانه رودخانه «ماگدالنا» فرستاده شد. در آنجا او به عنوان پسری خجالتی که شعرهای فکاهی می‌گوید و کاریکاتور هم می‌کشد، شهره شد.

اگر چه تنومند و ورزشکار نبود، اما بسیار جدی بود. همین باعث شد همکلاسی‌هایش او را «پیرمرد» صدا کنند.

وی در نهایت در سال ۱۹۴۰، وقتی ۱۲ سال سن داشت، موفق شد بورس تحصیلی‌ مدرسه‌ای که برای دانش‌آموزان با استعداد در نظر گرفته می‌شد را به دست آورد. غروب‌ها اغلب در خوابگاه برای دوستانش کتاب‌ها را با صدای بلند می‌خواند و سرگرمی‌اصلی‌اش همین بود.

گابو در سال ۱۹۴۱ اولین نوشته‌هایش را در روزنامه‌ای به نام «Juventude» که مخصوص دانش‌آموزان دبیرستانی بود منتشر کرد و پس از فارغ التحصیل شدنش در سال ۱۹۴۶، آرزوهای والدینش را برآورده کرد و در بوگوتا در مدرسه حقوق «یونیورساد ناسیونال» نام‌نویسی کرد و بعدها هم در رشته روزنامه‌نگاری به تحصیل پرداخت.

گارسیا مارکز به ژنو، رم، لهستان و مجارستان سفر کرد و سرانجام در پاریس مستقر شد جایی که او خبر دار شد کارش را از دست داده است. بنا به دستور حکومت دیکتاتوری پینیلا، روزنامه «ال اسپکتدور» تعطیل شد. در محله‌ای لاتین و به اعتبار و لطف مهمان‌خانه‌داری زندگی کرد، آنجا تحت تاثیر آثار همینگوی ۱۱داستان نوشت که پیش‌نویس کتاب «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» شدند. کتابی که بعدها به نام «ساعت نحس» تغییر نام داد و منتشر شد.

وی در سال ۱۹۶۵ میلادی نگارش رمان «صد سال ‌تنهایی» را آغاز کرد و این کار را پس از سه سال پایان برد. این رمان شاهکار گارسیا مارکز محسوب می‌شود.

وی در مورد این رمان گفته است: «لحن و صدایی که من سرانجام در «صد سال تنهایی» به کار گرفتم بر پایه روشی بود که مادربزرگم در گفتن قصه‌هایش به کار می‌گرفت. او چیزهای کاملا خیال‌گونه را جوری بیان می‌‌کرد که واقعگرایانه‌ترین شکل ممکن را داشتند.

جلوه آنچه را که می‌گفت در سیمایش مشهود بود. او وقتی که قصه‌هایش را می‌گفت طرز گفتارش را تغییر نمی‌داد و با این کارش همه را مجذوب می‌کرد. آنجا بود که من کشف کردم چه باید بکنم تا خیال را باورپذیر سازم. به همان لحنی که مادربرزگم قصه‌ها را برایم بازگفته بود آنها را نوشتم.»

«صد سال تنهایی» در عرض یک هفته ۸۰۰۰ نسخه‌به فروش رفت. از آن نقطه بود که موفقیت های مارکز بیمه و تضمین شد. «صد سال تنهایی» به ۲۴ زبان ترجمه شد و چهار جایزه بین المللی را نصیب خود کرد. در این زمان گارسیا مارکز ۳۹ ساله بود.

این نویسنده در سال ۱۹۸۲ به جایزه نوبل ادبیات دست یافت و در سال ۱۹۹۹ به عنوان مرد سال آمریکای لاتین شناخته شد. در سال ۲۰۰۰ مردم کلمبیا با ارسال طومارهایی خواستار پذیرش ریاست جمهوری کلمبیا توسط مارکز بودند که وی نپذیرفت.

پزشکان در سال ۱۹۹۹ تشخیص دادند که مارکز به بیماری سرطان لنفاوی مبتلا شده است. وی هم‌اکنون در مکزیکو سیتی (پایتخت کشور مکزیک) و تحت رژیم درمانی و غذایی خاصی زندگی می‌کند و گاهی برای درمان به بیمارستانی در ایالت کالیفرنیای آمریکا می‌رود و در لس‌آنجلس اقامت می‌گزیند.

حمید ذاکر

بهمن فرزانه مترجم