پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
آن که مغاک را فراچنگ می آورد
اغلب بین پست مدرنیسم و نیهیلیسم رابطهای تصور میشود، اما به مفهوم این رابطه کمتر پرداخته شده است. فیلسوف معاصر ایتالیایی، جیانی واتیمو، یکی از معدود فیلسوفانی است که بخش عمده آثارش را وقف این موضوع کرده است. واتیمو ربط نظریه نیهیلیسم نیچه و وضعیت پست مدرن را با شواهد بررسی میکند و بیان میکند که پست مدرن را فقط در رابطه با تقدیر نیهیلیستی غرب میتوان دقیق فهمید. این مقاله به بررسی خوانش واتیمو از نیچه میپردازد و با استدلال بیان میکند که این خوانش به ما کمک میکند که رابطه بین نیهیلیسم و پست مدرن را بهتر بفهمیم و تغییر و تحول پست مدرنی نیهیلیسم را متوجه شویم که اساسا تئوری در مورد آفات مدرنیته بود، نه پست مدرنیته. و اینکه چرا پست مدرنها جای اینکه بپدیرند پست مدرن وضعیتی نیهیلیستیک است، نیهیلیسم را به عنوان اتهامی میدانند که باید رد کرد. بخش نخست این مقاله را با هم می خوانیم.
«آنکه مغاک را با چشم عقاب میبیند، آنکه مغاک را با چنگال عقاب فراچنگ میآورد، او جرئت دارد.» نیچه
پست مدرنیسم، به عنوان نحوی تفکر، اغلب به نیهیلیست بودن متهم میشود و پست مدرنیسم را وضعیت نیهیلیستی جامعه میدانند. با این وجود، تحلیلی عمیق از رابطه بین نیهیلیسم و پست مدرن ارائه نشده و خود پست مدرنها هم به ندرت از این اتهام دفاع کردهاند. یکی از استثناها در این میان، در آثار جیانی واتیمو، یکی از برجسته ترین فیلسوفان معاصر ایتالیا یافت میشود که به طور گستردهای به رابطهی بین نیهیلیسم و پست مدرن پرداخته است. قصد من در اینجا این است که آثار واتیمو را در این رابطه بررسی کنم. افکار واتیمو تا حد زیادی ملهم از نیچه و هایدگر است، اما در اینجا منحصرا به قرائت او از نیچه میپردازم.
نیچه صریحترین تعریف از نیهیلیسم را به عنوان مفهومی فلسفی ارائه کرده: «انکار اساسی ارزش، معنا و اشتیاق». تفکر نیهیلیست جلوههای زیادی داشته: هستیشناسانه، معرفت شناسانه، اخلاقی، سیاسی. اغلب نیهیلیسم افراطی را حالتی از نسبیگرایی میدانند که در آن هیچ معیاری برای ترجیح هیچ ارزش، دانش و عملی بر دیگری وجود ندارد. این تحلیل نیهیلیستی معمولا همراه با حالات نومیدی، خودتخریبی و اشتیاق به نیستی است. نیهیلیسم، در وجودیترین شکلش، انکار خود حیات است، چون بیمعناست. به نظر نیچه، خودکشی «عمل نیهیلیسم» است. نیهیلیسم یک حالت وجودی-روانی است که یک شخص میتواند تجربه کند، اما یک نشانهی اجتماعی نیز هست و معمولا در طول تاریخ آن را نشانهی یک بیماری در جامعه دانستهاند. نیهیلیسم نشانهی بیماری، تخریب و فساد و افول غرب است. به همین نحو، به طور تاریخی، پست مدرنیسم را توضیح نظری و پاسخی به دوران فعلی، جوامع تکنولوژیک و پیشرفته میدانند.
گفتمان نیهیلیسم در مدرنیته شروع شد و عموما در قالببندی های کلاسیکش، تشخیص و پاسخی به آفات مدرنیته بود. پس چگونه نیهیلیسم به پست مدرنیته ربط پیدا کرد؟ وضعیت نیهیلیسم در پست مدرن چگونه است؟ احتمالا نظریهی نیهیلیسم که به عنوان تشخیص آفات مدرنیته پا گرفته بود، برای اینکه به پست مدرنیته و پست مدرنیسم برسد، باید دستخوش تغییر و تحولاتی میشد. یعنی اگر نیهیلیسم در شرایط خاص اجتماعی و تاریخی کاربرد داشته، حالا با تغییر اساسی این شرایط (تغییر وضعیت مدرن به پست مدرن) باید توقع داشته باشیم عیبیابی نیهیلیسم نیز تغییر کند. پست مدرنیته باید به گونهای متفاوت از مدرنیته نیهیلیست باشد.
تا اینجا کافی به نظر میرسد. اما این واقعیت که مهمترین نظریهپرداز نیهیلیسم در مدرنیته فردریش نیچه- همچنین مهمترین پیشروی نظریهی پست مدرن در سنت فلسفی است، بدین معنا است که افکار نیچه حاوی بخش زیادی از عناصر پست مدرن است. این موضوع همچنین اشاره میکند که نظریه مدرنیته او تا حدی میتواند در واقع پیشگویی پست مدرنیته باشد. وظیفهی روشن کردن و جدا کردن نیهیلیسم پست مدرن از نیهلیسم مدرن، صرفا مسئلهی تقابل نیهیلیسم با نظریههای گوناگون جامعه و مکاتب مختلف فکری نیست. با این وجود، نباید بر اساس اینکه نظریهی نیهیلیسم نیچه کاملا برای توصیف نیهیلیسم در وضعیت پست مدرن مناسب است، اینگونه نتیجه بگیریم که چنین جداسازی نه ممکن است و نه ارزشش را دارد. شایسته است در اینجا از موضوع «تفسیر» یاد کنیم، نیچه متفکری بزرگ است و نظریه نیهیلیسم او به تفسیرها و تعبیرات گوناگونی گشوده است. میتوان نیچه را به روشی مدرنیستی خواند. به همین نحو، فقط به دلیل تعبیرات و تفسیرات پست مدرنی از نظریات اوست که این نظریات برای تبیین نیهیلیسم پست مدرن مناسب به نظر میرسند.
پس وظیفهی ترسیم حد و مرز نیهیلیسم مدرن و پست مدرن ، تا حدی، همان وظیفهی ترسیم حد و مرز تفسیرهای مدرن و پست مدرن از نیهیلیسم نیچهای است. جیانی واتیمو، فیلسوف ایتالیایی، که یکی از معدود نظریه پردازانی است که گزارش مفصلی از رابطه بین نیهیلیسم و پست مدرن ارائه کرده، به این تفسیرها میپردازد. نیچه در آثار واتیمو چهرهای مهم برای تشخیص رابطه بین نیهیلیسم و پست مدرن محسوب میشود. هر چند نوشتههای واتیمو در مورد نیچه کاملا روشن هستند و نیازی به توضیح اضافه ندارند، کاری که من میخواهم اینجا انجام دهم، مقایسهی بین تفسیر او و تفاسیر مدرنیست از نیهیلیسم نیچه است. این مقایسه ویژگیهای کلی تحول پست مدرن نیهیلیسم را نشان میدهد و اینکه چرا میتوان پست مدرنیسم و پست مدرنیته را هر دو نیهیلیستیک دانست و اینکه چرا پست مدرنیستها جای انکار چنین نیهیلیسمی باید آن را تایید کنند.
● نیهیلیسم مدرن
به نظر نیچه، که در نیمهی دوم قرن نوزده مینوشت، نیهیلیسم بیماری عصر مدرن، به ویژه عصر مدرن اروپایی بود. بیماریای که جامعه و فرهنگ اروپایی و نیز تک تک افراد را آلوده میکرد. تشخیص نیهیلیسم نیچه نیز پیشگویانه است. و به ما میگوید «من تاریخ دو قرن آینده را به هم ربط میدهم. من آنچه را که میآید و به شکلی دیگر نخواهد آمد توصیف میکنم، ظهور نیهیلیسم را. به نظر نیچه و نیز در شکل فعلی و مدرنش، نیهیلیسم ریشه در تاریخ دارد و به آینده تسری مییابد. نیهیلیسم نوع شناسی خاص خود را دارد، ظهوری دوگانه دارد و در تکامل تاریخیاش شکلهای گوناگونی به خود گرفته است. نیچه ریشههای تاریخی نیهیلیسم را در تفسیر خاصی از دنیا میداند: تفسیر مسیحی-اخلاقی. این تفسیر با فرض کردن ارزشهایی فراتر از بشر، به شکل خدای پدر، قانونگذار آسمانی ارزشها، «عنکبوت قطعیت و اخلاق که پشت شبکه علیت ایستاده» ، به زندگی بشر معنا میبخشند. به نظر نیچه، بخش عمدهای از فلسفه به این تفسیر مسیحی- اخلاقی از دنیا تعلق دارد. فلسفه هم با فرض یک «دنیای حقیقی»، دنیای متافیزیک که فراتر از این عالم فیزیکی صرفا ظهورات است، از این مدل اخلاقی-مسیحی پیروی میکند. این تعبیر متافیزیک علیرغم اینکه ارزش را برایمان تامین میکند، از طرفی دیگر نیهیلیست است، چون با ربط دادن ارزش این دنیا به دنیای دیگر، این دنیا را خوار میشمارد، دنیایی را که در آن زندگی میکنیم و این شکل از نیهیلیسم «نیهیلیسم مذهبی» خوانده میشود.
تفسیر مسیحی-اخلاقی از دنیا بذرهای ویرانیاش را در دل خودش دارد. به این دلیل که یکی از ارزشهای اولیه این نظام حقیقت است. وقتی در حوزه مسیحی-اخلاقی به جستوجوی حقیقت بر میخیزیم، در نهایت خود این حوزه جلوی این جست و جو را میگیرد. این موضوع در ادوار تاریخی مختلف، در زمان تکامل دانش بشری، به ویژه علوم، که توضیحات سکولار از دنیا را جایگزین توصیفات مذهبی دنیا کردند، رخ داده است. این میل به حقیقت به این تمایل گسترده انجامیده که دانشمان را فقط به آنچه میتوان از راه تجربی آن را تایید کرد محدود کنیم و نسبت به هرچیز دیگر مشکوک باشیم. بنابراین، خدا، «عالم واقعی» و هر منبع ارزش متعالی فراتر از بشر، افسانه تصور میشود. این دومین مرحلهی نیهیلیسم است که نیچه آن را «نیهیلیسم ریشهای» نامید و مشخصهی آن همان سخن مشهور «خدا مرده است» از نیچه است .
در این مرحله، منابع متعالی ارزش دیگر وجود ندارند، از طرفی عالم را هم، به خودی خود، نمیتوان منبع ارزش دانست. ما هیچ نظام ارزشگذاری غیر از دستهبندیهای قدیم نداریم، اما در این دنیا دیگر چیزی به معیار آنها نیست. نیهیلیست بنیادین کسی است که دنیا را به گونهای که نباید باشد قضاوت میکند، و دنیایی که باید باشد و وجود ندارد. نیهیلیسم بنیادین دو امکان را با خود دارد: نیهیلیسم منفعلِ پذیرشگر دنیایی بیمعنی با تفویضی نومیدانه و نیهیلیسم فعال نابودگر بقایای نظامهای ارزشگذاری سنتی. نیهیلیسم فعال، شکل مفید نیهیلیسم بنیادین (در برابرنیهیلیسم منفعل) تلاشی برای نابودی همه ارزشها است، ازجمله ارزشهایی که به «دنیای واقعی» وابستهاند. حملات نیچه را به ارزشهای فلسفی، اخلاقی و مذهبی سنتی مانند خدا، متافیزیک، حقیقت، ترحم، دلسوزی، فروتنی و تمایز بین خیر و شر میتوان نیهیلیسم فعال در حال عمل دانست.
نیهیلیسم فعال منجر به «نیهیلیسم کامل» میشود که در این حالت دیگر هیچ ارزشی باقی نمیماند. نیهیلیسم کامل تکمیل نابودی همهی ارزشها است. اما به نحوی تناقضآمیز، نیهیلیسم کامل غلبه بر نیهیلیسم نیز است. از این موقعیت نیهیلیسم کامل میتوان فراتر رفت و نیهیلیسم را پشت سرگذاشت و فعالانه نظامهای جدید ارزشی بنا کرد که رها از نیهیلیسم باشند. نبود ارزشهای متعالی و سنتی، دورهی جدیدی را در اختیار ما میگذارد که در آن میتوان ارزشهای نوینی بنا کرد، ارزشهایی که ماندگار و جهان شمولند و فقط به کار این دنیا میآیند. این ارزشگذاریهای جدید بر پایهی محکم قابلیتهای خلاقانه و اوهامزداییشدهی ما مستقر شدهاند و به کار واقعی ما میآیند. از دید تاریخی، با این کار دورهی جدیدی از ارزشگذاری و رشد بشری بعد از غلبهی نیهیلیسم به وجود خواهد آمد. به گفتهی نیچه، مشخصهی مدرنیته ظهور نیهیلیسم بنیادین است. تاریخ دویست سال آینده تاریخ نیهیلیسم فعالی است که روزافزون بنیادی میشود. نکته مهم تفسیر مدرنیست از نیچه، امکان غلبه بر نیهیلیسم است، این تصور که زمانی در تاریخ خواهد رسید که از نیهیلیسم گذر میکنیم و آن را پشت سر میگذاریم. بعد از مدرنیته، زمانی که به نظر نیچه صد سال دیگر خواهد بود، نیهیلیسم شکست میخورد و فرهنگ بشری با نظام جدید ارزشی، با بازنگری در کل ارزشها، شکوفا خواهد شد.
● نیهیلیسم پست مدرن
الف) مدرنیته و پست مدرنیته
مدرنیته و پست مدرنیته دورههایی هستند که فلسفهی تاریخ وجود آنها را مسلم میپندارد. با اینکه تاریخها تفاوت دارند، روایت عام تاریخ مدرنیته را دورهای میداند که از روشنگری تا اوایل قرن بیستم ادامه داشت و پست مدرنیته را دورهی پس از آن میداند. ویژگی مدرنیته به مرحلهی عمل در آوردن ارزشهای روشنگری بود.
به زبانی ساده میتوان گفت که هدف روشنگری، آزادی انسان از طریق استفاده از عقل در تجربهی اجتماعی بود. از نظر تاریخی، این به معنای تکثیر علم و تکنولوژی از طریق صنعتیسازی، اداره و کنترل بسیاری از جنبههای زندگی اجتماعی و اعمال سیستمهای سیاسی اقتصادی به تنوع مارکسیسم، کمونیسم و سرمایهداری بازار آزاد بود. هر چند نظریههای متفاوت زیادی در مورد پست مدرنیته وجود دارند، نظریه پردازان در این نکته با هم متفقند که تغییر شرایط اجتماعی، که غالبا تصور میشود با گسترش و تکثیر تکنولوژیهای اطلاعاتی ممکن شده، به این معنی است که دیگر نظریههای قدیمی مدرنیته برای جوامع پیشرفته تکنولوژیک در زمان فعلی قابل اعمال نیستند. عموما یکی ار ویژگیهای پست مدرنیته را تقسیم جامعه به شکلهای چندگانه و سنجشناپذیر میدانند. این خرد شدن جامعه بهاین معنا است که دیگر هیچ فراروایتی (عبارت مشهور لیوتار) نمیتواند واقعیت جامعه را به عنوان یک کل توضیح دهد، و این شامل تاریخ نیز میشود که هیچ فراروایتی نمیتواند معنای همه تغییرات تاریخی را حول یک داستان واحد در مورد معنای تاریخ گرد آورد. علیرغم تفاوتهای نظریات مختلف در مورد پست مدرنیته، واتیمو معتقد است که «توافقی کلی در معنای پست مدرنیته وجود دارد. اگر این عبارت معنایی داشته باشد، میتوان آن را در عبارت پایان تاریخ خلاصه کرد.»
طبق گفتهی واتیمو، ویژگی مدرنیته مفهوم پیشرفت است، مفهومی که بر دیدگاهی تک خطی از تاریخ بنا شده است. به این معنا که اگر هدفی را فرض کنیم، مانند هدف آزادی انسان در دورهی روشنگری، که بتوان گفت نوع بشر در رسیدن به آن هدف پیشرفت میکنند، ما همهی تاریخ را در رابطه با این هدف میبینیم. ما فقط یک دیدگاه در مورد تاریخ خواهیم داشت و این دیدگاه به صورت خطی در امتداد حرکت جامعه در طول زمان بنا شده است. در مدرنیته، مدرن یا جدید بودن خود نیز ارزش است، چون به معنای غلبه بر و پشت سرگذاشتن امر قدیم و حرکت رو به جلو در خط منتهی به هدف محسوب میشود. به نظر واتیمو، وقتی که دیگر نتوانیم تاریخ را روایتی تک خطی ببینیم، مدرنیته به پایان خواهد رسید. به اعتقاد او، این موضوع هم اکنون اتفاق افتاده و ظهور پست مدرنیته را رقم زده است. به نظر واتیمو، عبارت رایج پست مدرن «پایان تاریخ» به معنای پایان تاریخ تک خطی است.
خوب، چرا تاریخ به پایان رسیده است؟ واتیمو سه دلیل برمیشمرد. اول، در قرون نوزدهم و بیستم تاریخ تک خطی به صورت مفهومی ایدلوژیک مطرح شد. یعنی اینکه این فقط یک دیدگاه انتخاب شده و جهتدهیشده نسبت به تاریخ بود که به منافع سیاسی گروه محدودی از مردم و به ضرر دیگران کمک میکرد. فیلسوفان تاریخ و مورخان دریافتهاند که دیدگاه تک خطی نسبت به تاریخ که از پیشرفت مدرن حمایت میکند، فقط بیانگر تاریخ انسان اروپایی است. تاریخ های متعددی وجود دارند که میتوان از نقطه نظرات متفاوتی آنها را بیان کرد، و پافشاری بر یک تاریخ به عنوان تاریخ غالب، خشونتی ناعادلانه در حق دیگران است. به عنوان مثال، از دیدگاه غربیِ مبتنی بر پیشرفت عقل و خرد از تاریخ برای توجیه استعمار کشورهایی که ساکنانش کم تر عقلانی (و بنابراین پستتر) بودند استفاده شد. ایدلوژی این تاریخ از اطاعت، بردگی و قتلعام نژادهای پستتر حمایت میکرد. دوم اینکه، حوادث عملی منجر به فروپاشی این دیدگاه تک خطی از تاریخ شد. پایان دورهی استعمار و امپریالیسم اروپا از جملهی این حوادث بود. مردم تحت ستم شورش کردند و بر روایت داستان خود پا فشردند و چشم ما را به این نکته باز کردند که تاریخهای جایگزینی نیز وجود دارد و اینکه ایدئولوژی پیشرفت در بی عدالتیهای زیادی دست داشته.
سوم اینکه، به نظر واتیمو مفهوم پست مدرنیته به این واقعیت که ما در جامعهی رسانههای جمعی و ارتباطات عمومی زندگی میکنیم ربط دارد. بر خلاف پیشبینی آدورنو و هورکهایمر که رسانههای جمعی منجر به جامعهای کاملا همگن میشوند، واتیمو معتقد است که در واقع آشکارترین نتیجهی این انفجار رسانهای، گسسته کردن فهم ما از واقعیت و تعمیق تکثرگرایی در جامعه است و در نتیجه تکثیر دیدگاههای چندگانه و متنوع پیش آمده. به خردهفرهنگهای بیشتری اجازه داده میشود که حرفشان را بگویند. تاریخ نه فقط به دلایل نظری و عملی که در بالا گفته شد به پایان رسیده، بلکه به این دلیل نیز به پایان رسیده است که رسانهها ما را از دفاعناپذیر بودن تاریخ تک خطی آگاه کردهاند، چون آن تاریخ فقط میتواند یک داستان را روایت کند، در حالی که داستانهای زیادی برای روایت وجود دارد. رسانه و تکنولوژی های اطلاعات، مردم را به طور روزافزونی آگاه کردهاند که تاریخهای متعددی وجود دارد، نه فقط یک تاریخ. به طور خلاصه، به نظر واتیمو، وجه مشخصهی پست مدرنیته در جوامع رسانههای ارتباطی «پایان تاریخ» و شروع دورهی چندپارگی، تنوع و تکثر است.
ب) نیهیلیسم نیچهای واتیمو
بحث اصلی کتاب واتیمو؛ «پایان مدرنیته» این است که فقط وقتی میتوان نظریههای متنوع پست مدرنیسم را روشن و آشکار کرد، که آنها را در رابطه با فلسفههای نیچه و هایدگر، به ویژه جنبههای نیهیلیستی اندیشهی آنها، بررسی کرد.
اگر ما تفسیر سنتی و مدرنیستی از نیهیلیسم نیچه را با نظریهی واتیمو در مورد پست مدرن مقایسه کنیم، نقاط اصلی تفاوت آشکار میشود. به عبارت دیگر، میتوان دید چرا نیهیلیسم مدرنیست قابل تسری به پست مدرنیته نیست. اول اینکه میتوان استدلال کرد که نیهیلسم مدرنیست هم با استفاده از تفسیری تک خطی از تاریخ به همان راهی میرود که مدرنیسم در استفاده از تاریخ تک خطی رفت. نیهیلیسم مدرن فقط داستان یک نوع انسان، انسان اروپایی را به عنوان داستان تقدیر کل نوع بشر روایت میکند. علیرغم این واقعیت که نیهیلیسم فقط به جامعهی غربی اطلاق میشود، فرض ناگفتهای هم وجود دارد و آن این است که فقط این بخش از بشریت هستند که از نظر فلسفی و فرهنگی اهمیت دارند. نیچه و هایدگر بعضی اوقات بر برتری برخی فرهنگها و نژادها تاکید میکنند، تاکیدی که ممانعت فرهنگی را که اومانیسم مدرنیته به آن متهم میشد، به خطر میاندازد. علاوه بر این، نیهیلیسم مدرنیست، تاریخی پیش رونده است، پیشرفت به معنای براندازی نیهیلیسم تصور میشود، چون هدفش تکمیل نیهیلیسم و غلبه بر آن است. غلبه بر نیهیلیسم مشابه دیگر مفاهیم آزادسازی در فراروایتهای مدرنیست است. از آنجایی که «پایان تاریخ» خود مفهوم محوری پست مدرنیسم و پست مدرنیته است، نیهیلیسم به عنوان فلسفهی تاریخ (به مفهوم مدرن و پیشروندهی آن) کارآیی ندارد بنابراین نمیتوانیم نیهیلیسم را به عنوان یک مرحله در تاریخی واحد و تک خطی به پست مدرنیته معرفی کنیم. علاوه بر این، نمیتوانیم غلبه را به عنوان پاسخی مناسب برای نیهیلیسم معرفی کنیم، چون خود مفهوم غلبه-حداقل به معنای مدرنیستیاش- ریشه در مفهوم پیشرفت دارد. وقتی ما بر چیزی غلبه میکنیم، ما فراتر از آن پیشرفت میکنیم و به مرحلهی جدیدی در تاریخ میرسیم.
واتیمو شروع پست مدرنیسم را در آثار نیچه مییابد و تفسیر او از نیهیلیسم نیچه قرار است به پست مدرنیته اعمال شود. واتیمو در کتاب «پایان مدرنیته»اش با بررسی نظرات نیچه در مورد تاریخ، عناصر پست مدرن تفکر نیچه را بیرون میکشد. این نظرات به فلسفهای جان میبخشند که مناسب عصر پست مدرن است که در آن تاریخ به پایان رسیده است. نیچه در کتاب «بشری، بسیار بشری» مفهوم «غلبه» را که جزو جدانشدنی تقسیر مدرنیستی از نظریهی نیهیلیسم است زیر سوال میبرد. نیچه به زوال مدرنیته و اینکه چگونه میتوان این بیماری فرهنگی را درمان کرد میپردازد. اما غلبه بر مدرنیته پاسخی مناسب نیست. خود مدرنیته در قالب غلبهی مدام تعریف شده است، خلق جدید و غلبه بر قدیم. این غلبه جز لاینفکی از روایت مدرن پیشرفت است؛ که با غلبه بر تاریخ قدیم به سمت وضعیت جدید روشنگری میرود. این وضعیت روشنگری را بازگشت به اصل یا بنیانی میدانند که عقلانیت جامعه را روشن میکند. در ایدئولوژی مدرنیته، نوتر همزمان به معنای اصلتر است.
پاسخ نیچه به زوال مدرنیسم رد مفهوم غلبه و رد ایده آل اصل، که بنیان آن تصور میشود، است. به نظر نیچه، همین ایده بنیان امن و پایدار تفکر و تجربه فرهنگی است که دلیل اصلی زوال مدرنیته است. این مفهوم بنیان قلب متافیزیک و نیهیلیسم دینی است. هیمن میل سقراط به توجیه عقلانی زندگی است که تلویحا همراه خود قضاوت منفی در مورد زندگی را میآورد: زندگی احتیاج به توجیه دارد. در تفسیر مسیحی-اخلاقی از دنیا و در ایدئولوژی مدرنیستی پیشرفت این میل به توجیه عقلانی را میبینیم. بدینگونه این مفهوم در قلب نیهیلیسم و زوال قرار دارد. از آنجایی که مفهوم غلبه به همراه ایده بازگشت به اصل، مفهومی کاملا مدرنیستی است، نیهیلیسم نمیتواند بر غلبه کردن، غلبه کند. جای این، نیچه از طریق براندازی گرایشات مدرنیته رای به انحلال مدرنیته میدهد. این همان نیهیلیسم رادیکال است. عنصر کلیدی استراتژی نیهیلیست رادیکال نیچه، انحلال(یا ساختارشکنی) اصل است.
حقیقت را میتوان در ارتباطش با یک اصل یا یک بنیان فهمید. به نظر نیچه، مشخصهی نیهیلیسم این است که والاترین ارزشها خود را بیارزش میکنند و حقیقت نقش کلیدی در این بیارزش کردن دارد. نقد نیچه از حقیقت همان استراتژی رادیکالیزاسیون نیهیلیسم است که در شروع به مفاهیم حقیقت و اصل حمله میکند. در مورد حقیقت و دروغ به مفهوم غیراخلاقی، نیچه آنچه را به عنوان حقیقت فرض میکردیم، به عنوان اسطوره مطرح میکند. ما چیزها را آنچنان که واقعا هستند نمیشناسیم، بلکه از طریق یک سری اسطورهسازی، از خود چیز تا مفهوم آن، تا تصویر ذهنی، تا کلمه، تا واسطهگری در ساحت فرهنگی معنی و دوباره در برگشت به آنها، میشناسیم. هر تبدیل را میتوان اسطورهی آنچه تبدیلش میکند نامید. در اینجا دیگر ربط به یک اصل یا یک بنیان وجود ندارد، فقط تبدیل و تحولات اسطورهای وجود دارد. اینگونه، حقایق اشتباه دیده میشوند، یا در واقع نتایج فرآیند اشتباه کردن میشوند. طبق نظر واتیمو، نیچه واقعیت را به عنوان «بافتی از اشتباهات» مطرح میکند و این تعریف را جایگزین موقعیت والای حقیقت و اصل مدرنیسم میکند. این جانشینی، به ما این فرصت را میدهد که توجهمان را از منشا و اصل به عنوان منبع حقیقت برگردانیم و آن را به اشتباهاتی معطوف کنیم که با آنها زندگی میکنیم. به نظر نیچه، این حرکت در تایید زندگی نیز هست. نیچه مینویسد «نزدیک ترین واقعیتی که درون ما و برون ما است، کم کم شروع به نمایش رنگ و زیبایی و راز خود میکند و گنجینهی معنایی پدید میآورد که مردمان قبلی خوابش را هم نمیدیده اند.»
واتیمو، بر خلاف تفاسیر مدرنیستی که حالت کاملا مثبتی را، که بعد از غلبه بر نیهیلیسم به دست میآید، پیش فرض میگیرند، نیچه را به عنوان پایانی بر نیهیلیسم و نه غلبه و فراتر رفتن از نیهیلیسم معرفی میکند. یا اینگونه بگوییم که طبق نظر واتیمو، غلبه نیچه بر نیهیلیسم مترادف با نیهیلیسم کامل است و مرحلهای پس و فراتر ازآن را تشکیل نمیدهد. به نظر واتیمو، یک بار که ارزشهای متعالیْ ارزش زدایی شدند، ما نمیتوانیم ارزشهای جدیدی معرفی کنیم که از ارزشهای فروریختهی قبلی اصیلتر باشند. به همین منوال، وقتی ما ایمان خود را به دنیای «حقیقی» از دست دادیم، این دنیا هم دیگر رنگ واقعیتش را از دست میدهد. به این دلیل که ارزشهای متعالی قدیمی و حس واقعیت مطلقی که در ایمان به دنیایی حقیقی داشتیم، بر بنیانها استوارند. ما نمیتوانیم تقسیمبندی جدیدی از ارزشها پدید آوریم، بیآنکه بپذیریم آنها هم ممکن است مانند ارزشهای قدیمی اشتباه باشند. بنابراین برای نیچهی واتیمو، چیزی به عنوان غلبه ساده بر نیهیلیسم و بازآفرینی ارزشها بر بنیانی استوار وجود ندارد مادامیکه مرادمان از نیهیلیسم نبود اساسی هر گونه بنیانی است، بر نیهیلیسم کامل نمیتوان غلبه کرد.
به نظر نیچهی واتیمو؛ غلبه بر نیهیلیسم ، غلبه بر تمایل غلبه بر نیهیلیسم است.
آن نحله از پست مدرنیسم که بیشتر بار اتهام نیهیلیسم را بر دوش میکشد، ضد بنیادگرایی است. معمولا چنین تصور میشود که بدون بنیان، ما هیچ محکی برای ادعاهای شناختی، ارزشها و اعمالمان نداریم و در نسبیتِ تحلیلبرندهای رها میشویم که به نومیدی بدی منجر میشود. آیا این نتیجه ناگزیر تفکر عاری از حقیقت ِ ضد بنیان گرایی است؟ مسئلهی نسبیت در فلسفهی نیچه (و در پست مدرنیسم) کاملا پیچیده است و بحث کامل در مورد آن، هدف این مقاله نیست. هرچند، مایلم طرح کلی پاسخ نیچهی واتیمو را در برابر اتهام نومیدی بیحقیقتی بیان کنم تا نشان دهم چرا پست مدرنیستها نباید نیهیلیسمشان را انکار کنند، بلکه باید آن را تایید کنند. نیچه این پرسش نیهیلیسم و بیحقیقتی را مطرح میکند و پاسخ میدهد:
پرسشی بر زبانمان سنگینی میکند و باز نمیخواهیم مطرحش کنیم: آیا خودآگاه میتواند در بیحقیقتی به سر برد، یا اگر شخص مجبور به چنین کاری باشد، مرگ از این وضعیت برایش بهتر نخواهد بود؟ همهی زندگی انسان عمیقا در بیحقیقتی ریشه دارد ... اگر این درست باشد، آیا تنها راه باقیماندهْ نومیدی به عنوان هدفی شخصی و فلسفهی تخریب به عنوان راه حلی نظری است؟
من معتقدم که سرشت انسان این غلبه را رقم میزند؛ با اینکه این غلبهی فوق الذکر در بعضی طبایع ممکن است، اما میتوانم سرشتی دیگر را تصور کنم.
به نظر نیچه، غلبه بر نیهیلیسم یعنی اتخاذ نظری متفاوت در تفسیر نیهیلیستی دنیا. در حالیکه ممکن است ما در نیهیلیسم کامل فرو رفته باشیم، این نیهیلیسم نومید و منکر زندگی نیست، بلکه تاییدی شادمانه است. نیچه مدعی است که یک بار که میل اندیشیدن در قالب بنیانها و حقایق مفروض را کنار گذاشتیم، میتوانیم ارزش نهفته در بیحقیقتی را ببینیم، چون زندگی خود، پردهای از اشتباهات است، گنجینهای از تفسیرات بیبنیان. واتیمو با استفاده از عبارت «فلسفهی سپیده دم» نیچه برای نیهیلیسم کامل، مینویسد: «فلسفهی سپیده دم چیزی جز همان گمراهی متافیزیک نیست که از زاویهی دیگری به آن نگریسته شده، از زاویهی انسانی با سرشت خوب، که روحی متعادل، محکم و شاد دارد». به نظر نیچهی واتیمو، فلسفهی سپیده دم، اندیشیدن از طریق نیهیلیسم کامل با دیدگاهی ایجابی و مثبت است. به نظر واتیمو، این تمام نیهیلیسمی است که پست مدرنیته میتواند باشد.
قابلیت تایید زندگی جای انکار آن، در دنیای بیبنیانی، بیحقیقتی و اشتباه به سرشت شخص بستگی دارد. برای فهم نیهیلیسم کامل، سرشتی قوی و شاد لازم است که به ورطهی نومیدی نیفتد. این البته پاسخی به مشکلات معرفتشناسی نسبیگرایی نیست، بلکه پاسخی به این فرض رایج است که نسبیگرایی لزوما به نومیدی منجر میشود. نیچه از این قبیل کارها در نوشتههایش زیاد انجام میدهد که مفاهیم فلسفی را که تا آن موقع صرفا در قالب عقلانیت محض فلسفی مطرح شده بودند، برمیدارد و آنها را در حوزههای دیگری مانند سلامت، احساسات، روانشناسی یا میل به قدرت به کار میگیرد. این ارجاع او به سرشت شخص درپاسخ به نیهیلیسم، از این دست است. علاوه بر این، این کار توسط نقد عقلانیت در آثار نیچه و به طور کلی پستمدرنیسم ممکن شد.
● نتیجه
نیهیلیسم نیچهای واتیمو تنها و مناسب ترین نظریه نیهیلیسم پست مدرن نیست. با این وجود، در روشن کردن رابطه بین نیهیلیسم و پست مدرن مفید است. مقایسه بین نیچه پست مدرن واتیمو و تفسیر مدرنیستی بعضی از ویژگی های کلی تحول پست مدرن را روشن میکند. این ویژگیها بدین شرح هستند: اولا اینکه نمیتوان نیهیلیسم را یک تاریخ تک خطی دانست و دوم اینکه غلبه بر نیهیلیسم که دوران جدید تصور میشود، شاید پاسخی مناسب نباشد. نیهیلیسم در صورت پست مدرنش نیهیلیسم کامل است. غلبه بر جنبه های منفی نیهیلیسم غلبه بر خود نیهیلیم نیست، بلکه تغییر دیدگاه نسبت به آن است. طبق تحلیل واتیمو، پست مدرنیته را میتوان جامعه نیهیلیستیک دانست، چون تاریخ در آن پایان یافته است. غرب ریشه های مفهوم تاریخی بودن را از دست داده است. تکثیر پلورالیستیک دانشها و شناخت ها، اعتقادات و ارزش های متفاوت، با فروپاشی هرگونه معنا و ارزش مشترک که پایه تجربه اجتماعی شوند، همزمان میشود. جامعه پست مدرن، نیز، بی بنیان است. پست مدرنیست هایی مانند واتیمو، جای اینکه نیهیلیسم را چالشی به اعتبار نظریات و ارزش هایشان بدانند، آن را میپذیرند، چون آنها طرفدار بی بنیانی هستند و بافت اشتباهات را جوهره واقعیت میدانند. نیهیلیست های پست مدرن، جای جست و جو برای بنیانی جدید، راضی به این هستند که به زندگی سرگردانی در پرتو دیدگاهی اساسا متفاوت ادامه دهند.
نویسنده: اشلی - وودوارد
مترجم: سعید - آیت
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از An Internet Journal of Philosophy Vol. ۶ ۲۰۰۲
منابع:
Adorno, Theodor W. and Horkheimer, Max (۱۹۹۷) Dialectic of Enlightenment, trans. John Cumming. London and New York: Verso.
Antiseri, Dario (۱۹۹۶) The Weak Thought and its Strength. Aldershot, etc.: Avebury.
Baudrillard, Jean (۱۹۹۳) "Game with Vestiges" in Baudrillard Live, ed. Mike Gane. London and New York: Routledge.
_____________ (۱۹۹۴) "On Nihilism" in Simulacra and Simulation, trans. Sheila Faria Glasser. Ann Arbor: University of Michigan Press.
Bell, Daniel (۱۹۷۶) The Cultural Contradictions of Capitalism. New York: Basic Books.
Carr, Karen L. (۱۹۸۸) The Banalization of Nihilism. Albany: SUNY.
Lyotard, Jean-François (۱۹۸۴) The Postmodern Condition: A Report on Knowledge, trans. Geoff Bennington and Brian Massumi. Minneapolis: University of Minnesota Press.
Mills, C. Wright (۱۹۵۹) The Sociological Imagination. New York: Oxford University Press.
Nietzsche, Friedrich (۱۹۶۸) The Will To Power, trans. Walter Kaufman and R.J. Hollingdale. New York: Vintage.
________________ (۱۹۶۹) Thus Spoke Zarathustra, trans. R.J. Hollingdale. London: Penguin.
________________ (۱۹۷۹) "On Truth and Lie in a Nonmoral Sense" in Philosophy of Truth, trans. Daniel Breazeale. Highlands, N.J.: Humanities Press.
________________ (۱۹۸۲) Daybreak, trans. R.J. Hollingdale. Cambridge: Cambridge University Press.
________________ (۱۹۸۴) Human, All-Too-Human, trans. Marion Faber and Stephen Lehmann. London: Penguin.
________________ (۱۹۹۰) Twilight of the Idols/The Anti-Christ, trans. R.J. Hollingdale. London: Penguin.
________________ (۱۹۹۶) On the Genealogy of Morals, trans. Douglas Smith. Oxford and New York: Oxford University Press.
________________ (۱۹۹۷) "On the Uses and Disadvantages of History for Life" in Untimely Meditations, ed. Daniel Breazeale, trans. R.J. Hollingdale. Cambridge; New York: Cambridge University Press.
Pope John-Paul II (۱۹۹۵), Evangelium vitae: Il valore e l’inviolabilita delta vita umana. Milan: Paoline Editoriale Libri.
Rose, Gillian (۱۹۸۴) Dialectic of Nihilism. Oxford: Blackwell.
Toynbee, Arnold (۱۹۶۳) A Study of History vols. VIII and IX. New York: Oxford University Press.
Van der Will, Wilfried (۱۹۹۳) "Nietzsche and Postmodernism," in The Fate of the New Nietzsche, ed. Keith Ansell-Pearson and Howard Caygill. Aldershot, England: Avebury.
Vattimo, Gianni (۱۹۸۶) "The End of (Hi)story," Chicago Review ۳۰ (۴): ۲۰-۳۰.
_____________ (۱۹۸۸) The End of Modernity: Nihilism and Hermeneutics in Post-modern Culture, trans. John R. Snyder. Cambridge: Polity Press.
_____________ (۱۹۹۲) The Transparent Society, trans. David Webb. Baltimore: Johns Hopkins University Press.
White, Alan (۱۹۸۷) "Nietzschean Nihilism: A Typology," International Studies in Philosophy Vol. ۱۴ (۲): ۲۹-۴۴.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست