دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

همسفر درخت


همسفر درخت

جنگل را گرگ ها دریده اند
و پرندگان در ماتم درختان کلاغ پوشند
باران که قرمز می بارد
برف در ایوان شب بر نبض روز می نشیند
و سقف ها بی دیوار پرواز می کنند
نگذارید مرگ در چشم هایمان …

جنگل را گرگ ها دریده اند

و پرندگان در ماتم درختان کلاغ پوشند

باران که قرمز می بارد

برف در ایوان شب بر نبض روز می نشیند

و سقف ها بی دیوار پرواز می کنند

نگذارید مرگ در چشم هایمان بگذرد

و بر واژه ها جنازه بپوشاند

کاه ها از لای انگشتان کوه بیرون می زنند

که با این همه آواز

خبری از مویه ی باد بر ایوان برگ نیست

چگونه هم سفر درخت باشم

هم شانه ی میوه

وقتی سیبی که از بیداری چیده ام زرد است

این ژولیده اسکناس درد

آنقدر در جیب فقر مانده

که دیگر هیچ سکه ای نانش نمی کند !؟

عابدین پاپی