دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا

نگاهی روانکاوانه به نمایشنامه غرب غم زده در غیاب پدر


نگاهی روانکاوانه به نمایشنامه غرب غم زده در غیاب پدر

زیگموند فروید بنیانگذار مکتب روانکاوی، در یکی از جاودان ترین آثارش، توتم و تابو، مفهومی بنیادین را در نظام روانی انسان تحت عنوان «پدرکشی» تبیین می کند. این مفهوم به عنوان یکی …

زیگموند فروید بنیانگذار مکتب روانکاوی، در یکی از جاودان ترین آثارش، توتم و تابو، مفهومی بنیادین را در نظام روانی انسان تحت عنوان «پدرکشی» تبیین می کند. این مفهوم به عنوان یکی از کلیدی ترین مفاهیم روانکاوانه از جنبه های مختلف قابل بررسی است. فروید آن را از سویی در اسطوره هایی چون شاه ادیپوس وامی کاود، از سوی دیگر ردپای آن را در ادبیات و آثاری چون «برادران کارامازوف» از شاهکارهای داستایوفسکی دنبال می کند و از سویی نیز در پژوهش های انسان شناسانه (آنتروپولوژیک)، به استنباط و شرح این مفهوم روانکاوانه می پردازد.

فرزندان قبیله نخستین، پدر را می کشند تا میراث و قدرتش را در بین خویش تقسیم و تسهیم کنند، اما مادر را نمی توان تقسیم کرد. طبیعت به فرهنگ تبدیل می شود. از دیگر سو برای حفظ جان خود، تابوی برادرکشی مطرح می شود و خون جنبه تقدس آمیز می یابد، و قتل از ممنوعات هفت گانه فرامین نخستین می شود. اما احساس گناه کشتن پدر، فرزندان قبیله را رها نمی سازد. آنان توتم را که حیوان توتمی می تواند باشد، جانشین پدر می کنند و حفظ جان توتم را از الزامات قانونی می سازند. و به این سان با پدر متوفی آشتی می کنند.

برادران نمایش «غرب غم زده» نیز از تدفین پدر بازگشته اند. در گفت وگوهای آنان دریافت می شود برادری پدر را کشته و دیگری شاهد اجرا بوده است، اما در ازای تصاحب میراث پدری، حاضر به سکوت شده است.

در نمایشنامه یی که مارتین مک دوناف نوشته است حضور مادرانه یی در خانه نیست، و گویا انکار شده است، اما خشم پسران حضور دارد. آنان پیوسته با یکدیگر در چالش و تعارض اند، اما قانون نانوشته تابوی برادرکشی، گویا آنها را بازمی دارد.

هرچند پدر کشته شده است، اما پدر روحانی، مقام کلیسایی حضور دارد. او که پیوسته به الکل پناه می برد تا «فرامن» آزارگر خویش را حل کند، در نهایت به خودکشی دست می یازد و خود را به آغوش دریا می سپارد، و این نقطه آغاز آشتی برادران است. پدران واقعی از دست رفته اند، حضور آنان تصویری و سپس نمادین می شود.

پدر تصویری، فیگور پدرانه و یک ایماگوست، که هم می تواند پدر آرمانی باشد و هم پدری که کودک را رنجانده است؛ آمیزه یی از ساخت های تصویری که سوژه را یاری می کند تا در تخیل به فیگور پدر دست یابد. در عکس هایی که به دیوار است، تصویر پدر و سگ را می بینیم. شاید حیوان توتمی این برادران است که قتل او نیز گونه یی دیگر از پدرکشی است. اما وقتی آخرین پدر نیز می میرد، حضور او نمادین می شود. پدر نمادین، پدر مرده است؛ پدر قبیله که توسط پسرانش کشته شده است. تجلی آن را در «به نام پدر»، که ترجیح نیایش های کلیسایی است می بینیم. یک جایگاه و کنش است که با کنش پدری هم معناست. در قاب عکس، حرفی از نام پدر را می بینیم و نامه اش که کلام مکتوب و حضوری نمادینه شده است، در زیر قاب آویزان است و این پدر نمادین می تواند صلح و قانونمندی و توافق و سازش را برای پسران به ارمغان آورد. اعتراف به گناهان و کلامی ساختن هیجان ها و کردارها و پذیرش مسوولیت آن گامی بلند است، که در آن مرحله رخ می نماید.

برادری که میراث اقتصادی پدر را می خواسته تصاحب کند، ویژگی های کامل یک ساختار شخصیت وسواسی را به نمایش می گذارد.

تعلق او به داشته ها، شهوت جمع کردن، حساسیت زیاد به نظم، تکرارها در گفتار و کردار همه حاکی از تثبیت در مرحله مرزی در روند رشد و تحول جنسی روانی است. سه گانه منشی او نظم، صرفه جویی و لجبازی، نظیر توصیفی است که فروید در مقاله «منش و شهوت مرزی» در سال ۱۹۰۸ بیان داشته است.

تثبیت در این مرحله روانی که در دومین سال زندگانی کودک به وقوع می پیوندد، از زمینه های شکل گیری حالت های وسواسی، ستیز با قوانین پدرانه است و عدول از تجربه اختگی در عرصه روان که قانون پذیری از مسیر آن باید بگذرد.

تنها حضور مادینه در نمایش، دختری در آغاز جوانی است و در گذر از نوجوانی به جوانی، در انتقال سرمایه گذاری عاطفی از خانه به محیط بیرون، ناهوشیارانه، تصویر پدرانه می جوید و به جست وجوی «مردان جاافتاده» به تعبیر نمایش است، و این انتقال عاطفی دوباره بر پدر اما این بار پدر روحانی، صورت می گیرد، اما از عرصه روانی فراتر نمی رود و پدر واقعی ارضاگر نمی شود و این اتفاق در تخیل و روان رخ می دهد.

پدر روحانی قوانین را برای او بازگو می کند. بایدها و نبایدهای پدرانه، عاطفه نیز می بخشد اما احساس دوسوگرایانه عاطفی را در او زنده نگه می دارد؛ بیم و امید، اشتیاق و یأس، عشق و خشم. او را دوست دارد، اما ارضاگرش نیست.

سیدحسین مجتهدی