شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
ایمان و ایمان گروی
در طول تاریخ فلسفه، استدلالهای فراوانی برای اثبات وجود خداوند توسط فیلسوفان مختلف صورتبندی شده و بسیار مورد بحث و فحص و مداقههای فلسفی قرار گرفته است.
به طور سنتی، مهمترین دلایل اثبات وجود خداوند ذیل عناوین دلایل وجودشناختی، دلایل جهانشناختی و دلایل غایتشناختی طبقهبندی میشوند. کسانی مانند آنسلم، دکارت و ملکوم در سنت غربی و ملاصدرا و علامه طباطبایی در سنت اسلامی به بیان قرائتهای مختلفی از برهان وجودی پرداختهاند، کسانی مانند ارسطو، ابن سینا، سهروردی و آکویناس صورتهای مختلف برهان جهانشناختی را طرح کردهاند و کسانی مانند پالی و سوئینبرن تقریرهایی از برهان غایتشناختی ارائه کردهاند.
موضعگیری در برابر این استدلالها یکسان نبوده است؛ اما گذشته از رد یا پذیرش یک یا چند برهان، برخی از فلاسفه تلاش برای اقامه برهان به منظور اثبات وجود خدا را تلاشی بیهوده یا حتی مضر به رابطه باورمندان با خدا میدانند. برخی نیز هرچند اینگونه با استدلالها برای اثبات وجود خداوند مخالف نیستند، ولی شانی بسیار ضعیف برای آنها قائلند. کسانی که ادله اثبات وجود خداوند را منجر به اثبات معقولیت اعتقاد به وجود خدا و نه اثبات وجود میدانند یا این استدلالها را بیارتباط با باورهای دینی یا حتی از بین برنده این باورها میدانند «ایمانگرا» خوانده میشوند. بهطور کلی، ایمانگرایی به اندیشهای اطلاق میشود که ایمان را مستقل یا در مقابل عقل میداند. به عبارت دیگر، میتوان گفت ایمانگرایی، نظریهای است که برمبنای آن باورهای دینی نیازمند توجیه معرفتشناختی نیستند.
نکته مهمی که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که نمیتوان از ایمانگرایی سخن گفت، بلکه باید از ایمانگراییهای مختلف سخن گفت که توسط فیلسوفان و متفکران مختلف بسط و گسترش داده شده است. به عبارت دیگر، متفکران مختلفی که ذیل عنوان ایمانگرا دستهبندی میشوند نظرات و دیدگاههای مختلفی دارند و این اختلاف گاه تا حدی است که ارائه تعریفی واحد از ایمانگرایی را مشکل میکند. همینطور به نظر میرسد که احصای تمام متفکرانی که میتوان آنها را به نوعی ایمانگرا دانست بسیار مشکل است و قطعا نمیتوان ادعا کرد که ایمانگرایی محدود به چند متفکر برجسته و شناخته شده است، اما در اینجا به تبعیت از دکتراکبری بحث خود را به ۳ متفکر شناخته شده محدود میکنم: سورن کرکهگارد، لودویگ ویتگنشتاین و آلوین پلنتینگا.
کرکهگارد از جمله کسانی است که استدلالهای اثبات وجود خدا را بیارتباط و حتی مضر به باورهای دینی میداند. مباحث کرکهگارد در باب ایمان دینی را میتوان به ۲ دسته تقسیم کرد. یک دسته مباحث سلبی اوست و به نقد دیدگاهی میپردازد که اثبات وجود خدا را مبتنی بر استدلالهای آفاقی (Objective) ساختهاند و دیگر، مباحث ایجابی اوست که در آن به بسط و گسترش آرای خود میپردازد. در بحث سلبی، کرکهگارد معتقد است اولا در علوم بشری هیچ یقینی یافت نمیشود و ثانیا انسان در زندگی مجبور به انتخاب و عملکردن است. در واقع او معتقد است استدلالهای آفاقی هیچ یقینی برای انسان به وجود نمیآورند و نمیتوانند مبنای اعتقادات دینی انسان قرار گیرند و از طرف دیگر هرچند با این نوع ادله نمیتوان به یقین رسید، به هر حال ما مجبور به انتخاب و عمل هستیم. در نهایت میتوان گفت در دیدگاه کرکهگارد، استدلالها رنگ میبازند و مساله مهم، ارتباط وجودی انسان با خداست. در واقع در این دیدگاه خدا برای متدین یک اصل موضوعه است که نیازمند استدلال نیست. این اصل موضوع ضرورتی است که زندگی را از خطر نیستی و پوچی میرهاند.
ویتگنشتاین، یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم، در دوران دوم فلسفهورزی خویش که به طرز بارزی در کاوشهای فلسفی نمود یافته است، نظراتی طرح کرد که بعدها فیلسوفان دین استفادههای بسیاری از آن کردند. ویتگنشتان هرچند خود به معنای سنتی دیندار نبود و بخش محدودی از آثارش نیز به طور مستقیم به مباحث دینی اختصاص دارند، تاثیری عمیق و انکار نشدنی بر فلسفه دین قرن بیستم و اوایل قرن ۲۱ داشته است. عموما گفته میشود فلسفه متاخر ویتگنشتاین آشکارا ایمانگرایانه نیست و میتوان تفسیری ایمانگرایانه از فلسفه او ارائه کرد. مطابق با این دیدگاه، دین یک قلمروی مستقل و خودبسنده است که منطق و گرامر یا دستور زبان خاص خود را دارد. به عبارت دیگر دین یک بازی زبانی مستقل و متفاوت با بازیهای زبانی دیگر نظیر علم یا فلسفه است و نباید با منطق خاص علم یا فلسفه به سراغ دین رفت. ریچارد آمزبری معتقد است آنچه ایمانگرایی ویتگنشتاینی نامیده میشود اعتقاد به یک یا چند تز از این ۴ تز است:
۱) دین، منطقا متفاوت است با دیگر جنبههای زندگی
۲) گفتمان دینی خود بسنده است و اجازه صحبت در باب واقعیت را نمیدهد
۳) باورهای دینی تنها توسط باورمندان به آنها قابل فهم است و
۴) دین را نمیتوان نقد کرد.
سومین کسی که میتوان از او در اینجا سخن گفت آلوینپلنتینگا، فیلسوف معاصر دین است. او برمبنای معرفتشناسی دینی خاص خود و بحثی راجع به مبناگروی دارد، گزاره «خدا وجود دارد» را گزارهای پایه و بینیاز از استدلال میداند و معتقد است سایر باورهای ما مبتنی بر این باور پایه است. پلنتینگا در کتاب مهم و تاثیرگذار خود خدا و دیگر اذهان باور به وجود خدا را به باور به وجود اذهان دیگر انسانها تشبیه و ادعا میکند همانطور که دلیلی خدشهناپذیر بر وجود اذهان دیگر نداریم، اما در پذیرش وجود چنین اذهانی شکی به خود راه نمیدهیم، پذیرش وجود خدا، هر چند دلایل غیرقابل خدشهای بر آن نداشته باشیم، معقول است. او دلایل سنتی اثبات وجود خدا که ابتدای این متن به آنها اشاره شد را ناتوان از اثبات وجود خداوند به حساب میآورد، اما همانطور که ذکر شد پذیرش وجود خداوند را امری معقول میداند.
منابع:
۱ـ رضا اکبری، ایمانگروی
۲ـ مدخل ایمان گروی دایرهالمعارف فلسفی استنفورد
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران دولت بنیامین نتانیاهو انتخابات عراق دانشگاه تهران مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم چین روز معلم رهبر انقلاب نیکا شاکرمی
سیل آتش سوزی مترو شهرداری تهران سازمان هواشناسی آموزش و پرورش هلال احمر قوه قضاییه پلیس معلم فضای مجازی زلزله
تورم خودرو مسکن قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو قیمت سکه ایران خودرو حقوق بازنشستگان بانک مرکزی
مهران غفوریان رضا عطاران ساواک تلویزیون موسیقی عمو پورنگ سریال شهاب حسینی صداوسیما مسعود اسکویی سینمای ایران دفاع مقدس
اسرائیل رژیم صهیونیستی فلسطین جنگ غزه غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس نوار غزه اوکراین انگلیس
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان آتیلا حجازی باشگاه استقلال علی خطیر لیگ برتر بازی لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا
اپل هوش مصنوعی آیفون صاعقه موبایل گوگل ناسا عکاسی تلفن همراه مدیران خودرو
کبد چرب فشار خون چای دیابت