پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

ویتگنشتاین و بازی با زبان


ویتگنشتاین و بازی با زبان

کنکاشی در آرای ویتگنشتاین و مکتب تحلیل زبانی

فلسفه ویتگنشتاین، به مکتب تحلیل زبانی معروف است، او معضلات و مشکلات فلسفی را ناشی از کاربرد نادرست زبان می‌دانست. دو رساله مهم وی عبارتند از: پژوهش ‌های فلسفی و رساله «منطقی ـ فلسفی» (Tractatus Logico - Philosophicus).

● زندگینامه:

ویتگنشتاین «Ludwig Wittgenteine» در وین در سال ۱۸۸۹ به دنیا آمد، خانواده‌ وی از افراد سرشناس و ثروتمند شهر بودند. ویتگنشتاین آموزش مهندسی هواپیمایی را در دانشکده منچستر آغاز کرد، ولی در آنجا مسائل فلسفی در خصوص ریاضیات، توجهش را جلب کرد. علاقه وی به فلسفه آغازی شد تا وی شروع به مطالعه کتاب ‌های فلسفی نماید، کتاب اصول ریاضیات برتراند راسل را مطالعه کرد و بعد به آلمان رفت تا در آنجا فرگه را ملاقات کند.

بنا به توصیه فرگه به مطالعه فلسفه زیر نظر راسل در کمبریج پرداخت. ویتگنشتاین در سال ۱۹۲۱ کتاب معروف خود Tractatus را چاپ نمود و در سال ۱۹۲۹ ترجمه انگلیسی آن را به عنوان رساله دکترای خود به دانشگاه کمبریج ارائه کرد. این کتاب در حقیقت آغاز انقلابی در فلسفه غرب است و به صورت عبارات شماره‌گذاری شده است. او بر اساس تعالیم استاد و مطالعه کتاب‌های فلسفی، مکتب خود را طراحی کرد که به فلسفه زبان معروف گشت. وی در سال ۱۹۵۱ در کمبریج از دنیا رفت.

آثار و رساله ‌ها: ویتگنشتاین در سال ۱۹۵۳ پژوهش‌ های فلسفی‌اش به طبع می‌رسد. (دو سال بعد از مرگ ویتگنشتاین). غرض او در این کتاب آن بود که به جای آنکه اندیشه ‌هایی بسته ‌بندی شده برای خوانندگان ارائه دهد، آنان را در وادی تفکر سیر دهد. از این رو نوشته‌ هایی قطعه قطعه و ابهام آمیز و غیر مستقیم از خود به جای گذاشته است. در کتابش از شاخه‌ای به شاخه‌ دیگر می‌پرد و مجازها و استعاره ‌های فراوانی به کار برده و تجزیه و تحلیل آنها را به خواننده واگذار کرده. او به جای فصل‌ بندی کتابش آن را به صورت قسمت ‌های شماره‌ دار کوتاه تدوین نموده است. تنها کتاب ویتگنشتاین که در دوران حیاتش منتشر شد، رساله «منطقی ـ فلسفی» (Tractatus Logico-Philosophicus) بود که در سال ۱۹۲۱ به طبع رسید.

● آرا و عقاید:

ویتگنشتاین اعتقاد داشت که بسیاری از پرسش‌ها و معماهای فلسفی نتیجه کیفیت ‌های زبانی و برخاسته از گرفتار آمدن فیلسوفان به افسون زبان است. ویتگنشتاین معضلات و مشکلات فلسفی را حاصل از آشفتگی‌ها و سردرگمی ‌های ناشی از کاربرد نادرست زبان می‌دانست و به پیچیدگی اسرار بنیادی هستی و دشواری ذاتی فلسفه اعتقادی نداشت. با طرح این فلسفه، وظیفه فیلسوف را در فهم جهان از طریق استعمال صحیح و سنجیده کلمات تعریف نمود.

نظریات و رویکردهای وی، در آغاز توجه پوزیتیویست‌ها را جلب کرد، چرا که دیدگاه او به مبانی نظری پوزیتیویست‌ها نزدیک بود. ویتگنشتاین در طول عمر خود بانی دو نوع فلسفه متفاوت بود که این دو نوع فلسفه به ویتگنشتاین اول و ویتگنشتاین دوم معروف گشت. هر یک از این دو نوع فلسفه در اندیشه‌ها و نظریات فلسفی نفوذ و تأثیر شایانی داشتند.

نظریه اول که از تعالیم راسل تأثیر پذیرفته بود، این مسئله را بیان می‌کرد که وظیفه فیلسوفِ تحلیلی پدید آوردن نوعی زبان منطقی آرمانی بود که به محض کامل شدن می‌توانست واقعیت جهان را منعکس سازد. بر اساس این نظر بین تصورات ذهنی انسان و زبان، تناظر و رابطه‌ای مستقیم وجود دارد، زبان و اندیشه‌ انسان وقتی با واقعیات جهان هستی رابطه ‌و تناظری منطقی برقرار نماید، معنا و حقیقت پیدا می‌کند. «بر اساس این دیدگاه صورت کلام، عین صورت واقعیت است و ادای جملات با معنی واقعی تنها وقتی ممکن است که صورت کلام مطابق با ترکیب واقعیت باشد.»

در سال ۱۹۲۹ ویتگنشتاین به کمبریج بازگشت و شروع به بسط و تعمق در مورد یک فلسفه کاملاً جدید کرد. محصول نظریه‌ پردازی‌ های این دوران در تاریخ فلسفه ثانویه ویتگنشتاین شهرت دارد. او دیگر اصول انتزاعی و مشخص در مورد ماهیت اصلی زبان ارائه نمی‌دهد، بلکه زبان را به عنوان یک پدیده طبیعی انسانی که همواره در اطراف ما جریان دارد، مطرح می‌کند.

ویتگنشتاین در ابتدای اندیشه فلسفی خود اعتقاد داشت که رابطه زبان ‌شناختی فقط در قراردادی نهفته است که با مسائل غیر زبان شناختی دارد. یک نقطه تماس واقعی بین مسائل زبان شناختی و غیر زبان شناختی وجود دارد و این دو عنصر به ظاهر نامربوط ولی در حقیقت متناسب هستند. این تناسب یا تماس مشخص و خارجی نیست، بلکه در شباهت ساختار این دو عنصر نهفته است. به عنوان مثال یک صفحه نت موسیقی و صدای آهنگی که این نتها نواخته می‌شوند را در نظر بگیرید. هیچ شباهت خارجی میان صفحه کاغذ و نوار موسیقی نیست. اما ساختار این دو مشابه است. یک موسیقیدان با خواندن نت می‌تواند در ذهن خود نوای آن آهنگ را بشنود.

ویتگنشتاین اعتقاد دارد که هدف اصلی زبان بیان واقعیت و توصیف جهان برای ماست. هنگامی که کسی جمله‌ای را درباره جهان می‌گوید سه حالت ممکن است وجود داشته باشد. در یک جمله یک وضعیت احتمالی از امور موجود در جهان بیان می‌گردد. اگر این وضعیت حقیقتاً در جهان وجود داشته باشد. جمله صحیح است و اگر نباشد جمله خطاست. اما اگر جمله ترکیبی باشد که اصلاً امکان ظهور آن ترکیب در جهان وجود نداشته باشد آن جمله بی‌معنی است. بدین ترتیب عبارات زیباشناسی، اخلاقی و دینی در این مقوله واقع می‌شوند.

با تعریفی که ویتگنشتاین از فلسفه و واقعیات فلسفی ارائه می‌دهد، می‌توان این نتیجه را دریافت که موجودات متافیزیکی و اخلاقی از آنجا که وجود خارجی و عینی ندارند، در پژوهش ‌های فلسفی قرار نمی‌گیرند. او می‌گوید از آنجا که عدالت و اخلاق وجود دارند، ولی کشف ماهیت واقعی آنها ناممکن است نمی‌توان در فلسفه جای داد.

کلمات در کاربرد رزومره خود گاه تنها به هم شباهت دارند و معانی کلمات به ماهیت زبان مربوط می‌شود. چنانچه یک حرکت در شطرنج فقط در صورتی معنا دارد که با تمام حرکات قبلی خود در ارتباط باشد. زبان وسیله‌ای است که از آن می‌توان در امور مختلف استفاده کرد. معنای واژه‌ها نسبت به کاربردشان در عالم، معنا پیدا می‌کند. چنانکه عالم فعالیت فیزیکدان با عالم فعالیت حقوقدان و عالم فعالیت بازرگان با هم تفاوت دارد و بنابراین هر کدام زبان خاص خود را دارند.

ویتگنشتاین خویشاوندی و تشابهات زبان‌ها را به مشترکات و تشابهات میان بازی ‌های المپیک تشبیه می‌کند و نتیجه می‌گیرد با آنکه قاعده و وجه مشترک دقیقی میان آنها وجود ندارد، اما برخی تشابهات و به تعبیر ویتگنشتاین شباهت خانوادگی «Family resemblance» میان همه بازی‌ها برقرار است؛ ولی به دست آوردن تعریف دقیقی از بازی که همه آنها را دربرگیرد ممکن نیست. وی این نظریه را «نظریه بازی زبانی»

(game theory of language) می‌نامد.

در واقع، ویتگنشتاین با رد متافیزیک و معرفی اندیشه‌های جدید در مقوله ماهیت فلسفه‌اش زمینه را برای ظهور مکتب اثبات‌گرایان منطقی آماده کرد.

● نقد:

کثیری از فیلسوفان با این عقیده همراه و مجاب نشده‌اند که جمیع مسائل فلسفی هنگامی بروز می‌کند که زبان «به مرخصی می‌رود.» به طور کلی، چند تن از فیلسوفان معاصر در حوزه فلسفه ذهن که ماهیت آگاهی آدمی را پژوهش می‌کنند، می‌پندارند که تنها کاری که لازم است انجام دهند به دست دادن شیوه ‌هایی است که زبان را به کار می‌بریم تا خودمان را برای همیشه از شر این مسئله فلسفی خلاص کنیم که چگونه ماده می‌تواند اندیشه و خودآگاهی شود. اظهارات ویتگنشتاین در بسیاری موارد، وسوسه ‌انگیز است؛ مناقشات سنتی فلسفی، خاطر فیلسوفان را به حیرت دچار می‌کند و آنها را به عرض اندام

فرا‌می‌خواند و این به رغم اهتمام ‌هایی است که ویتگنشتاین در کارکرد تا این مناقشات را به عنوان مفتون ‌شدگی به دست زبان توجیه کند و کوچک جلوه دهد.

یک انتقاد بسیار مهم بر سبک نگارش ویتگنشتاین در پژوهش های فلسفی این است که سبک او منجر به کتابی می‌شود که تن به تفسیرهای متعارض فراوانی می‌سپارد. در بسیاری از قسمت‌های کتاب اصلاً مشخص نیست که منظور دقیق ویتگنشتاین از مثال‌ هایی که آورده چیست و نیز همواره معلوم نیست که پاره‌ای از دیدگاه‌هایی که به نظر می‌رسد آماج حمله ویتگنشتاین است،چیست.

به طور قطع ویتگنشتاین مسئول مطالب مبهم و نامعینی است که در کتابش وجود دارد، مطالبی که همه آنها را نمی‌توان به پای دشواری بیان‌آرایی چنین ریشه‌ای و ابتکاری نوشت. شماری از پیچیدگی ‌ها مستقیماً در شیوه نگارشی قطعه قطعه او ریشه دارد. فقدان استدلال منسجم یا قطعات روشنگر کار زیادی را بر عهده خواننده می‌گذارد.

خود ویتگنشتاین هیچ گاه آن اندازه از دست نوشته‌‌های پژوهش‌های فلسفی رضایت خاطر نداشت که کتاب را در دوران حیات خویش به طبع برساند. پس چه بسا منصفانه‌تر این است که آن را اثری در جریان به حساب آوریم، نه آرای قطعی او در قالبی که بیش از هر قالب دیگر برای رساندن آنها به دست جهانیان باب طبع وی بود.

فلسفه ثانویه ویتگنشتاین ماهیتاً نظام‌مند نبود. سبک فلسفی او، با هزل و شوخی، مکالمه و بحث و گفتگو، سئوال و پیشنهاد توأم بود. آثار او محور فلسفه در دنیای غرب، بویژه انگلیسی زبانان در دهه ‌پنجاه و شصت بود و این در حالی است که از نظریه‌ پردازی فلسفی بیزار بود و به دانشجویان خود توصیه می‌کرد، به جای فلسفه به کاری مفید چون نجاری و پزشکی بپردازند.

در مورد تأثیر بر آثار وی هیچ قضاوت قاطعی نمی‌توان داشت. کتاب او نمایانگر نوع خاصی از متافیزیک است.

زیرا شرح روشن و قاطعی از اینکه چه می توان گفت و چرا می‌توان گفت ارائه نمی‌دهد. تفکرات بعدی وی اغلب برای متفکرانی که تفکرشان به نوعی درباره پست مدرنیسم است، جالب توجه بود، زیرا دیگر توجهی به توجیهات متافیزیکی نداشت و فقط نگرشی از امور آن‌گونه که هستند و نحوه استفاده زبان و ارتباط جامعه و فرهنگ را ارائه داد.

رضا احمدیان رادمنابع:

تاریخ فلسفه به زبان ساده، ملیحه صابری نجف آبادی، تهران: سمت، ۱۳۸۹.

سرگذشت فلسفه، برایان مگی، مترجم: حسن کامشاد، تهران: نشر نی.

سیر اندیشه فلسفی در غرب، فاطمه زیبا کلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۵.

آثار کلاسیک فلسفه، مترجم مسعود علیا، تهران: ققنوس، ۱۳۸۲