جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

نقد هنر در عصر ارزش های نامتناسب


نقد هنر در عصر ارزش های نامتناسب

هرگز کاملاً به درک تاریخی هنر متأخر نائل نخواهیم شد مگر آن که نقش مطبوعات هنری را هم در نظر بگیریم مجله ها و نشریات تخصصی تنها ابزار انتقال نظرات و نقدها در مورد آثار جدید نبوده اند, بلکه نقشِ دادن اطلاعات در مورد هنرمندان به همکاران و رقبایشان را هم داشته اند در مفهوم عصر روشنگری, میتوان گفت کار مطبوعاتی دنیای هنر ایجاد و حفظ یک جامعه با علائق و رویکردهای شناختی مشترک بوده است

هرگز کاملاً به‌ درک‌ تاریخی هنر متأخر نائل‌ نخواهیم‌ شد مگر آن‌که‌ نقش‌ مطبوعات‌ هنری را هم‌ در نظر بگیریم‌. مجله‌ها و نشریات‌ تخصصی تنها ابزار انتقال‌ نظرات‌ و نقدها در مورد آثار جدید نبوده‌اند، بلکه‌ نقشِ دادن‌ اطلاعات‌ در مورد هنرمندان‌ به‌ همکاران‌ و رقبایشان‌ را هم‌ داشته‌اند. در مفهوم‌ عصر روشنگری، میتوان‌ گفت‌ کار مطبوعاتی دنیای هنر ایجاد و حفظ‌ یک‌ جامعه‌ با علائق‌ و رویکردهای شناختی مشترک‌ بوده‌ است‌.

میزان‌ دشواری این‌ کار در طول‌ زمان‌ فرق‌ میکند و در سال‌های اخیر این‌ کار بسیار دشوارتر و مبهم‌تر شده‌ است‌. نوشتن‌ برای نشان‌دادن‌ نقطه‌عطفی نمادین‌ در تاریخ‌ آرت‌فورم‌ ( Artforum ) خود تأییدی بر این‌ امر است‌. از آن‌جا که‌ این‌ کار مستلزم‌ رجوع‌ به‌ شماره‌های گذشته‌ی این‌ مجله‌، به‌ویژه‌ سال‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۵ است‌، به‌سختی میتوان‌ دست‌ از خواندن‌ کشید و به‌ کار نوشتن‌ پرداخت‌. هر یک‌ از شماره‌های این‌ دوره‌ به‌ لحاظ‌ اطلاعات‌ و عمق‌ مطالب‌ در سطحی قرار دارند که‌ کتاب‌های نقدی که‌ به‌تازگی درباره‌ی هنر نوشته‌ شده‌اند، در برابر آن‌ها ناچیز جلوه‌ میکند. این‌ کیفیت‌ بالا وقتی بیش‌تر بر انسان‌ تأثیر میگذارد که‌ بدانیم‌ همکاران‌ این‌ مجله‌ چه‌ حضور و چه‌ سرعتی در کارشان‌ داشته‌اند. امّا این‌ نکته‌ فقط‌ از دیدگاه‌ امروزی ما میتواند تعجب‌آور باشد که‌ مقالات‌ ماهانه‌ تا حد زیادی جای خود را به‌ مقالاتی دشوار در فصل‌نامه‌های آکادمیک‌ و جُنگ‌های کتاب‌مانندِ مطبوعات‌ پژوهشی داده‌اند. اکنون‌ چارچوب‌ زمانی یافتن‌ ایده‌ تا انتشار مقاله‌ را باید به‌ جای هفته‌، سال‌ درنظر گرفت‌ و نوشته‌ها معمولاً حدسیات‌ پس‌ از چاپ‌ مقاله‌، بررسی دقیق‌ بنیان‌های نظری و پیش‌بینی توأم‌ با نگرانی نقد و نظر دیگران‌ را هم‌ در بردارند. نوشتن‌ مطلبی این‌گونه‌ و مقایسه‌ی این‌ مجله‌ با نشریات‌ دیگر، خطر افتادن‌ به‌ دام‌ نوستالژی و دلتنگی برای قدیم‌ و واردشدن‌ زندگینامه‌ی شخصی و خاطرات‌ را به‌ مطلب‌ دارد. بنیان‌گذاران‌ نشریه‌ی اکتبر ) October ) هنگامی که‌ در ۱۹۷۶ از جاه‌طلبیهای خود میگفتند، در برابر این‌ اتهام‌ نیز به‌ دفاع‌ از خود پرداختند. آن‌ها اعلام‌ کردند که‌ «ما قصد نداریم‌ در حس‌وحال‌ رقت‌انگیزی سهیم‌ باشیم‌ که‌ هم‌ همه‌ چیز را اصیل‌ و موجه‌ جلوه‌ میدهد و هم‌ با نظمی یک‌نواخت‌ و تکراری باعث‌ صدور احکامی میشود با این‌ مضمون‌ که‌ اوضاع‌ به‌خوبی سال‌های ۱۹۶۷، ۱۹۵۷، یا ۱۹۱۷ نیست‌.» ۱ بااین‌حال‌، تأیید وجود آن‌ حس‌وحال‌ رقت‌انگیز به‌ معنای سهیم‌ شدن‌ در آن‌ است‌، و اگر اوضاع‌ نشریات‌ هنری به‌ همان‌ خوبیِ سال‌ ۱۹۶۷ بود، دیگر انتشار اکتبر چندان‌ فایده‌ و توجیهی نداشت‌. البته‌ این‌ تاریخ‌، یعنی سال‌ ۱۹۶۷، پیش‌ از هر تاریخ‌ دیگر به‌ ذهن‌ همه‌ میآمد، چون‌ سالی بود که‌ به‌عنوان‌ نمونه‌ای افسانه‌ای، فقط‌ در یک‌ شماره‌ی آرت‌فورم‌ مقاله‌هایی گرد هم‌ آمده‌ بود چون‌ «هنر و عینیتِ» مایکل‌ فراید، «یادداشت‌هایی درباره‌ی مجسمه‌سازیِ» رابرت‌ موریس‌ که‌ نقطه‌ی مقابل‌ یا پاسخی بود به‌ مقاله‌ی اول‌ و «چند بند درباره‌ی هنر مفهومیِ» سُل‌ لوویت‌ که‌ تلاشی بود برای فراتررفتن‌ از این‌ تضاد و عدم‌توافقِ بنیادین‌. دیگر شماره‌های این‌ مجله‌ نیز دست‌کمی از این‌ شماره‌ نداشتند و در این‌ میان‌، نامه‌های خوانندگان‌ هم‌ از اهمیت‌ ویژه‌ای برخوردار بود. احتمالاً امروزه‌ گوشه‌وکنایه‌ی پرطمطراق‌ رابرت‌ اسمیتسون‌ به‌ فراید بیش‌ از همه‌ جالب‌توجه‌ است‌ امّا نوشته‌ی او درواقع‌ فقط‌ قطره‌ای بود از سیل‌ نظرات‌ موافق‌ و مخالفی که‌ میان‌ خوانندگان‌ مجله‌ به‌ راه‌ افتاد. حتی دبیران‌ مجله‌ هم‌ وارد این‌ بازی شدند و در صفحات‌ نامه‌ها میشد صدای آن‌ها را هم‌ شنید. امّا در میان‌ این‌ جنگ‌افروزی کلامی، احتمالاً جالب‌ترین‌ حمله‌ به‌ مجله‌ چند سطری است‌ که‌ در ۱۹۶۷ از دانلد جاد چاپ‌ شد: «آقایان‌، قطعه‌ای که‌ در صفحه‌ی ۳۸ شماره‌ی تابستانتان‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌، غلط‌ است‌ و هیچ‌ ارزشی ندارد.» ۲ نتیجه‌ی منطقی این‌ نامه‌ی اعتراض‌آمیز این‌ بود که‌ قطعه‌ی موردنظر اگر به‌ شکلی درست‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ بود، برای خود چیزی میشد و میتوانست‌ حاکی از این‌ باشد که‌ اطلاعات‌ بصری یک‌ مجله‌ی هنری میتواند از عنصری تزئینی فراتر رود و با معیار دقت‌ و شناخت‌ منطبق‌ شود و بر اطلاعات‌ خوانندگان‌ بیفزاید. نسخه‌ی بدل‌ قطعه‌ی مذکور طبیعتاً نمیتوانست‌ جای خودِ آن‌ قطعه‌ را بگیرد، امّا به‌هرحال‌ برای پیش‌برد بحث‌ جانشین‌ مناسبی بود. این‌ که‌ امروزه‌ آرت‌فورم‌ نمیتواند آن‌ مجله‌ای باشد که‌ میتوان‌ شماره‌های صحافیشده‌ و قدیمی آن‌ را در کتابخانه‌ها یافت‌، به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ دیگر هیچ‌ مجله‌ای نمیتواند این‌طور باشد. به‌ دلیل‌ بروز تغییرات‌ بنیادی در اقتصاد هنر، کلِ اقتصاد نوشتن‌ درباره‌ی هنر نیز دچار تغییر شده‌ است‌. جامعه‌ای اساساً محلی که‌ عامل‌ پیونددهنده‌ی اعضای آن‌ علائق‌ و اهدافی معرفتی بود، دیگر قادر نیست‌ خود را به‌ اقتصاد نوظهور خدمات‌ جهانی در بخش‌ اشیاء لوکس‌ برساند که‌ نام‌ هنر را از آنِ خود میداند. احساس‌ دخیل‌بودن‌ در جست‌وجو برای هدفی عام‌ و مشترک‌، آن‌طور که‌ در ستون‌ نامه‌های آرت‌فورم‌ میتوان‌ شاهدش‌ بود، همیشه‌ تا اندازه‌ای خیالی و به‌شکلی تأثیرگذار دست‌نیافتنی به‌ نظر میرسید، و این‌ عنصر خیالی و وهمی همیشه‌ نمیتواند از آزمون‌ واقعیت‌ سربلند بیرون‌ بیاید. در آغاز دهه‌ی ۱۹۷۰، تعریف‌ جامعه‌ منحصر شد به‌ یک‌ اپوزیسیون‌ سیاسیِ چپ‌ که‌ در قالب‌ گروه‌هایی چون‌ «ائتلاف‌ هنری کارگران‌» و «میتینگ‌ هنرمندان‌ برای تحول‌ فرهنگی» خود را به‌ رخ‌ میکشید. در این‌ زمان‌، مجله‌ی آرت‌فورم‌ زیرنظر و مدیریت‌ جان‌ کاپلنز و مکس‌ کوزلوف‌ شجاعانه‌ تلاش‌ کرد، در عین‌ وفادارماندن‌ به‌ خط‌مشیِ هسته‌ای خود، از این‌ گرایش‌ زمانه‌ نیز پیروی کند؛ امّا در چنبر نابرابری و اختلاف‌ همان‌ نیروهایی گرفتار شد که‌ باعث‌ شده‌ بودند هنرمندان‌ در برابر نهادهای دنیای هنر به‌ این‌ مانورهای تدافعی روی آورند. لحظه‌ی حساس‌ در میان‌ سال‌های ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶ به‌ دست‌ هیلتون‌ کریمرِ پیروز، که‌ با صداهای انتقادیِ غیر از صدای خودش‌ میانه‌ی خوبی نداشت‌، در نیویورک‌ تایمز شکل‌ گرفت‌ و کاپلَنز از مقام‌ دبیری عزل‌ شد. با رفتن‌ او، آخرین‌ حلقه‌ی پیوند مجله‌ با ریشه‌های کالیفرنیاییاش‌ و با روزهای آغازینش‌ که‌ هدف‌ همه‌ مهیاساختن‌ فضایی مناسب‌ برای تحقق‌ هنر پیشرفته‌ در آمریکا بود، از هم‌ گسست‌.البته‌ به‌زودی جانشین‌هایی پیدا شد تا نوشته‌هایی را به‌ چاپ‌ بسپارند که‌ کریمر و متحدانش‌ دوست‌ داشتند در جامعه‌ سرکوب‌ شود. از میانه‌ی فضای پر از خصومت‌ سیاسی، نشریه‌ی فاکس‌ ) Fox ) از راه‌ رسید و غوغا به‌ راه‌ انداخت‌. آرت‌ لنگوئج‌ ) Art-Language ) نیز به‌عنوان‌ جانشین‌ انگلیسی آرت‌فورم‌ (و با نقشی پیچیده‌ در ظهور و سقوط‌ آن‌) منتشر شد. نشریه‌ی اکتبر با سرمایه‌گذاری بیش‌تر و وضعیتی باثبات‌تر در زمره‌ی انتشارات‌ دانشگاهی درآمد تا در درازمدت‌ به‌ نتایج‌ مهم‌ برسد و نشان‌ دهد که‌ دلیل‌ به‌بن‌بست‌رسیدن‌ آرت‌فورم‌ قدیم‌ این‌ بود که‌ نوشتار جدی در مورد هنر تنها در صورتی میتواند به‌ کار خود ادامه‌ دهد که‌ نیروی کمکی کافی داشته‌ باشد. پاریس‌ هم‌ که‌ مدتی در زمینه‌ی تجربه‌ی هنر در مقام‌ دوم‌ قرار داشت‌، در زمینه‌ی نظریه‌پردازی، و ادغام‌ نشانه‌شناسی و روان‌کاوی و شکاکیت‌ ساختارشکنانه‌ که‌ زیر نام‌ پساساختارگرایی طبقه‌بندی شدند، به‌ نجات‌ این‌ نشریات‌ آمد. کاهش‌ بسیار تیراژ تنها چیزی نبود که‌ این‌ نشریات‌ را از الگوی موجود مجله‌ی هنری جدا و دور کرد.اقتصاد ایجاب‌ میکرد امساک‌ در عناصر بصری در رأس‌ امور چاپ‌ و نشر مجله‌ قرار گیرد. دبیران‌ اکتبر سنت‌شکنی سنجیده‌ و حساب‌شده‌ای را سرلوحه‌ی کار خود قرار دادند و به‌ شیوه‌ای شبیه‌ کوئکرها ۳ اعلام‌ کردند که‌ ظاهر نشریه‌شان‌ «ساده‌ خواهد بود و تصاویر فقط‌ در صورتی که‌ به‌روشنی و وضوح‌ متن‌ کمک‌ کنند، در آن‌ گنجانده‌ خواهند شد» تا این‌ کار تأکیدی باشد بر «اولویت‌ متن‌ و آزادی بیان‌ برای نویسنده‌». ۴ به‌ پیروی از الگوهای بسیار قدیمی صنایع‌ بدیع‌، تصویر به‌عنوان‌ عنصری زینتی و ذاتاً «اسراف‌کارانه‌ و گزافه‌» معرفی شد و یک‌ سبک‌ گرافیکی ساده‌ و زاهدانه‌ به‌عنوان‌ نشانه‌ی بیرونی جدیت‌ و سختی متناسب‌ با شرایط‌ تاریخی زمان‌ پیشنهاد شد. این‌ کیفیت‌ از آن‌جا بیش‌تر متناسب‌ مینمود که‌ در این‌ نشریه‌، نویسندگانی نظریه‌پردازی میکردند که‌ بیش‌تر به‌ کلمه‌ گرایش‌ داشتند تا تصویر.در سطحی جنجالیتر، امساک‌ بصری درواقع‌ سند محکومیت‌ مجلات‌ هنری متعارف‌ بود که‌ در تجارت‌ فاسد اشیاء هنری شرکت‌ داشتند و دشمن‌ غیرقابل‌بخشایش‌ «استقلال‌ روشنفکران‌» بودند. به‌عنوان‌ کسی که‌ با افتخار در اکتبر کار کرده‌ است‌، میتوانم‌ بگویم‌ که‌ سادگی و توازن‌ در طراحی این‌ مجله‌ به‌ همراه‌ تصاویر تک‌رنگ‌ آن‌ میتواند به‌ شکلی تحسین‌برانگیز تأثیرگذار باشد. امّا آن‌چه‌ در این‌ رویکرد از دست‌ میرود، فرصت‌ برابر عمل‌کردن‌ متن‌ و بازتولید بصری است‌. زمانی که‌ ارزش‌های غیرشناختی تبلیغات‌ و نمایش‌ بر تصمیمات‌ دبیران‌ تأثیر دارد، این‌ برابری به‌واقع‌ میتواند باعث‌ تجاوز به‌ آزادی نوشتن‌ باشد. امّا قدرت‌ و تأثیر بهترین‌ نقد هنری در درک‌ درونی این‌ نکته‌ است‌ که‌ امر بصری در مواجهه‌ با عمل‌ نوشتن‌ قرار میگیرد. نوشتار جدی در مورد هنر پس‌ از گریز از شر اولویت‌های سرکوب‌گرانه‌ی تجارت‌، خود را در معرض‌ خطر قدرت‌ خارجی دیگری مییابد: قدرت‌ دانشگاهیان‌ میان‌ ادبی. در این‌جا، منظورم‌ از «قدرت‌» نه‌ امری انتزاعی به‌ شیوه‌ی فوکو، بلکه‌ رقابت‌ بر سرِ پاداش‌های عینی و نسبتاً اندک‌ است‌. در مطالعات‌ هنرهای بصری در دانشگاه‌های آمریکا، افراد به‌نسبت‌ انگشت‌شماری دخیل‌اند؛ امّا در رشته‌های ترکیبی مطالعات‌ ادبی جمعیت‌ قابل‌توجهی از دانشجویان‌ و استادان‌ درگیر و شریک‌اند. افزایش‌ زیاده‌ازحد دارندگان‌ مدرک‌ دکترا نیز به‌ نوبه‌ی خود باعث‌ افزایش‌ مداوم‌ انتشار مطالب‌ میشود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.