یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

سر آغازی به نشانه شناسی تصویری



      سر آغازی به نشانه شناسی تصویری
زیبا مغربی

کوشید با عکس هایش یک متن بیافرید.او در حقیقت کانونی خاطره انگیز از نشانه ها ونماد شناسی اشیاء آمریکایی پدید آورد. این نماد شناشی که درست همانند یک رمان خوانده می شود وهر صفحه از آن مکمل صفحات پیش از خود اوست، تجربه آمریکایی را طوری توصیف می کند که پیش از آن هیچ مجموعه دیگری چنین نکرده بود وتجربه ای که اثر اوانز توصیف می کند، تجربه ای است که تصویر پردازی در آن نقشی دارد که تنها به آن می توان عنوان سیاسی داد. آمریکای عکس های اوانز تحت حاکمیت نشانه ست."

ریشه به وجود آمدن چنین دیدگاهی نسبت به عکس وهر گونه تصویر را می توان در نظریه های قرن بیستم از جمله ساختارگرایی وپساساختارگرایی ونشانه شناسی به ویژه از دهه 50 میلادی به بعد جستجو کرد. وجه مشترک این نظریه ها حاکی از آن است که اشیاء موجود در جهان، متن های ادبی، تصاویر وهر آن چه در اختیار دارید معانی خود را در طبق اخلاص نمی گذارند. این معانی برای آن که بهنر فهمیده شوند، باید کشف یا رمزگشایی شوند وبه عبارت دیگراشیاء موجود در جهان «ساختاری ژرف تر» از آن چه عقل سلیم دریافت می کند، دارند. ساختارگرایی مدعی آن است که روشی بریا رخنه کردن در این ساختار ژرفتر در اختیار ما می گذارد. ساختارگرایی، در چهارچوب یک روند تاریخی قرار می گیرد که آن جایگزین سازی تدریجی ایمانمان به امر آشکار، با ایمانی به همان اندازه قوی بر امر ناآشکار است، چیزی که می توان از طریق تجزیه وتحلیل به آن پی برد یا از وجودش پرده برداشت. سر آغاز این تعبیر را می توان به کوپرنیک نسبت داد، کسی که جسارت این را داشت که ادعا کند زمین به دور خورشید می گردد، هر چند بر همه ما روشن است که خورشید به دور زمین می چرخد واین کار را حداقل روزی یک بار انجام می دهد. به گفته تری ایگلتون، به دنبال کوپرنیک، مارکس آمد ومدعی شد که معنی حقیقی فرآیند های اجتماعی از آگاهی تک تک کنش گران فراتر می رود، وپس از مارکس فروید نشان داد که معانی واقعی واژه ها وکنش های ما برای ذهن خود آگاه تماما غیر قابل درک است. ساختارگرایی وارث جدید این اعتقاد است که واقعیت وتجربه ما از آن، با یکدیگر پیوستگی ندارد. روش ساختارگرایی، اساسا تقسیم هر چیز به دو جزء «دال» و «مدلول» است. دال همانند یک شاخص است ومدلول چیزی است که به وسیله شاخص نشان داده می شود ومعتقد است که دال کاملا دلبخواهی وحاصل یک قرارداد اجتماعی است نه یک قانون جهانی. بنابراین ساختارگرایی، معنی یا بخش مدلول را نادیده می گیرد وبر روابط دال ها در درون هر کار معینی متمرکز می شود وبه عبارت دیگر، معتقد است که معنی آشکار، موضوعیت ندارد ودر عوض، قلمرو خود را درون ساختار اشیاء پیدا می کند. اما معنا در پسا ساختارگرایی کاملا دور از دسترس به نظر می رسد. دریدا اعلام می کند که دال، ضرورتا ما را به مدلول خاصی مرتبط نمی سازد. به عبارتی، نباید مناسبات دال ومدلول را مناسبات آینه وجسم منعکس در آن تلقی نمود، زیرا هیچ گونه مطابقت عینی ومستقیمی میان دال ومدلول وجود ندارد؛ امروزه میان دال ها ومدلول ها شکاف عمیقی ایجاد شده است ودیگر نمی توان گفت دال ومدلول دو روی یک سکه هستند. قبل از ظهور مکتب پساساختارگرایی هر اثر هنری وادبی، پدیده ای مستقل ومنحصر به فرد تلقی می شد که فراسوی تاریخ وذهنیت پدید آورنده آن بود. رولان بارت وژاک دریدا این خود پایندگی متن را به چالش کشیدند، بدبن معنا که رویکرد به اثر هنری یا «متن»، جای خود را به رویکردی «میان متنی» داد، رویکردی که بر آن است تا متن وتفسیر آن را در زمینه تاریخی متن مد نظر قرار دهد. گذر از خود کفایی متن به ساحت میان متنی، دارای چهار پیامد عمده بود: نخست آن که نمرکز بر اصالت متن جای خود را به عنایت به ماهیت آن بخشید، دوم آن که کنش تفسیر، از توجه به شرح حال پدید آورنده متن منصرف شد، سوم آن که مرجعیت واقتدار پدید آورنده به خواننده یا مخاطب تفویض گشت وچهارم این که متن وزمینه ایدئولوژیک آن جانشین وحدت واصالت آن گردید. همه این چهار رویداددر نوشته های بارت ودریدا به وضوح مشهود است. دریدا می گوید که استقلال متن ادعایی است واهی، زیرا که فضای هر متنی تداعی کننده کتون پیشین و در آمدی به متون دیگر است. در واقع ما متن را زنجیره ای از دال ها می شماریم که از گذشته به سوی آینده تداوم می یابند. بارت در کتاب(اس/زد) این نکته را به اثبات می رساند که یک متن محصول نیروهای اجتماعی-تاریخی است وبنابراین باید آن را نشانه همین نیروها به حساب آورد. نشانه شناسی هم همگام با این مکا تب به رشد خود ادامه داد، امروزه نشانه شناسان معاصر هم به فرآیند خلق وتفسیر متن که بر آن رمزپردازی ورمزگشایی نام می نهند، تاکید دارند. در نظر اینان رمزگشایی نه تنها مستلزم شناخت وفهم ودرک متن، که مستلزم تفسیر وارزیابی وداوری در مورد آن نیز می باشد. در واقع رمزگشایی اصطلاحی است که برای فهم ودرک و تفسیر به کار رفته است وبدیهی است که در چنین برخوردی، ارتباط به هیچ وجه یک طرفه نیست، بلکه گونه ای کنش ارتباطی متقابل بین آن ها وجود دارد. جان کورنر<!--[if !supportFootnotes]-->[iii]<!--[endif]--> در رساله «متن وارگی ارتباطات وقدرت» این فر آیند را رد سه وجه خلاصه کرده است: <!--[if !supportLists]-->1.       <!--[endif]-->لحظه رمزپردازی، که بر رویه ها، عملکرد ها وشرایط نهادی ونیز رویه های تولیدی معطوف است. <!--[if !supportLists]-->2.       <!--[endif]-->لحظه متن که عبارت است از ساخت نمادین،آریش وشاید اجرای فرم ومحتوای آنچه به اثر تبدیل می شود. <!--[if !supportLists]-->3.       <!--[endif]-->لحظه رمزگشایی که عبارت است از لحظه دریافت یا مصرف از سوی خواننده، شنونده وبیننده ای که نقشی فعال را در بازگشایی معناها وپیام ها ایفا می کند. لذا نباید او را دریافت کننده ای منفعل تلقی کرد. نشانه شناسان همواره کوشیده اند تا این امکان را برای مخاطب خود فراهم آوردند تا رمز ها مندرج دریک متن را در کلیه رسانه ها شناسایی وحجاب از چهره آنان برگیرند وبه تعبیر دگر آنر ا رمزگشایی کند. بی شک تصویر نیز مانند سایر پدیده های هنری وفرهنگی، هم بازتاب دهنده وهم آفریننده گفتمانی با عالم است وعلی رغم برخورد ظاهرا منفعلش، هرگز یک بازنمایی خنثی نیست.تصویر را نیز باید در حیطه نشانه های دلالت گر خودش تفسیر کرد وآن را نه به عنوان بازتاب عالم واقعی، بلکه به عنوان تآویل عالم نگریست. بارت را باید در زمره اولین نشانه شناسان تصویری به شمار آورد. بارت وپیروان او کوشیدند تا با محدود ساختن گستره معنا به قلمرو زبان شناسی، انگاره پیشنهادی زبانشناسان ساختارگرا را در زمینه تصویر به کار گیرند. او در پیام تصویری(1961) ونیز معنای تصویر(1964) اعلام نمود دو سطح از دلالت را می توان در عکس تفکیک نمود: دلالت صریح ودلالت ضمنی. دلالت صریح در عکس همان چیزی است که دیده می شود و دلالت ضمنی بر چگونگی تصویر برداری از واقعیت اشاره دارد. او در کتاب معروف خود، مقدمه ای بر مطالعات تصویری یاد آور شده است که عکس در ظاهر چیزی را بر ما معلوم می دارد که در جهان واقع نیز با آن روبرو بوده ایم، اما هنر عکاس در این است که با ابتکار خویش، جلوه هایی را در عکس بازتاب دهد که ظاهرا مشهود نیست. بدین ترتیب می توان رمزگان را در مرتبه ای فراسوی دلالت های صریح کشف نمود. به نظر او دلالت صریح در هر متن پندار وتوهمی است که با ورود به مرحله ضمنی بر ما روشن می شود. یعنی ما در بر خورد خویش با هر گونه متنی گمان می کنیم که معنای آن را در یافته ایم اما با تامل بیشتر در می یابیم که معنای صریح چیزی جز پندار نبوده است ومعنای اصلی در دلالت ضمنی نهفته است. نشانه شناسان مدعی هستند که هیچ نشانه ای، چه عکس و چه سایر پدیده های فرهنگی، متضمن معنایی صرفا صریح نیستند، بلکه ما رابه ساحت ضمنی رهبری می کنند. بارت در کتاب اسطوره شناسی، مجموعه نشانه های زندگی روزمره وحیات سیاسی، فرهنگی دهه 60 میلادی را زیر ذره بین می گذارد واز اسطوره ها که زاییده نشانه های ناسالم هستند، نقاب بر می گیرد؛ او در گزینش مقاله هایش هیچ محدودیتی برای خود قائل نشده است. بیفتک وسیب زمینی سرخ کرده، آگهی تبلیغاتی برای مواد شوینده در مقاله هایش مورد کنکاش قرار می گیرند. بارت، خود این مقاله ها را نقدی بر فرهنگ عامه از زاویه دید نشانه شناسی می داند که عکس وتصویر یکی از از ابزار های موثر آن است. ما در اغلب موارد اسطوره ها را با افسانه های قدیمی پیرامون خدایان وقهرمان تداعی می کنیم، در حالی که بارت در کتاب اسطوره های امروزی، به هیچ وجه با اسطوره به معنا ی کلاسیک آن کار ندارد، بلکه او به اسطوره هایی می پردازد که می توان آن را در روزنامه ها، مجلات، عکس ها و... مشاهده کرد. از نظر او اسطوره ها، ایدئولوژی مسلط دوران معاصر به شمار می روند. . روزگاری شاهان فرزندان خدایگانی بودند که آن ها را با تاک و ذرت به زمین می فرستادند اما امروزه رئیسان جمهور آفریده های تلویزیونی هستند که در میان تبلیغات به روی صفحه تلویزیون ظاهر می شوند. او تصویر جوان سیاه پوستی را بر روی مجله پاری ماچ مثال می اورد. این جوان لباس ارتشی های فرانسه را به تن دارد ونگاهش رو به بالاست، به پرچم فرانسه که خارج از چهارچوب تصویر قرار گرفته، سلام نظامی می دهد. بارت خاطر نشان می کند که پیام این تصویر این است که فرانسه امپراطوری بزرگی است که همه فرزندان آن، بی توجه به رنگ پوستشان، با ایمانی عمیق، زیر پرچم آن خدمت می کنند وپاسخی بهتر از این برای یاوه گویان ضد فرانسوی که دم از استعمار می زنند، نیست. این تصویر بیانگر شور و شوق جوان سیاه پوستی است که در خدمت نظام دموکراتیک فرانسه است. در اینجا بارت ما را با نظام نشانه شناختی مهمی روبرو می کند: ما در اینجا با دال ومدلولی روبرو هستیم، دال، سباز سیاه پوستی است که در خدمت سلام نظامی می دهد ومدلول عبارت است از ترکیب فرانسوی بودن وخدمت در لباس مقدس نظام. در این جا اسطوره دارای دو نقش عمده است، بدین معنی که چیزی را به ما گوشزد می کند وما را وا می دارد تا آن را درک کرده، سپس آن را بر ما تحمیل می کند. اسطوره، ایدئولوژی سیاسی را طبیعی وبدیهی جلوه می دهد و تلویحا به ما می آموزد که چنین اسطوره ای فارغ از هر گونه حرف وحدیثی است. جوانی که به پرچم فرانسه سلام نظامی می دهد، نماد امپراطوری فرانسه نیست، بلکه تصویری است فراسوی بحث وجدل، انسانی باتجربه است بدون تظاهر، صمیمی وصادق. اما نباید به مرتبه اول دلالت دل خوش کرد. در اسطوره حاصل از این تصویر ما با امپراطوری قدر قدرت وقوی شوکت فرانسه روبرو هستیم که حتی دیگران یعنی سیا پوستان نیز قداست آن را به رسمیت می شمارند. اما ما در این جا با یک اخطار وبیان حقیقت نیز روبرو هستیم، امپراطوری فرانسه سرباز را محکوم می کند تا به عنوان دالی ابزاری به نام امپراطوری فرانسه، ادای احترام کند. اما همین سلام نظامی از ناحیه یک سرباز اقلیت، به دلالتی سرمدی بدل می شود تا نظام امپراطوری فرانسه را برای همیشه لایتغیر واحترام برانگیز سازد. در این جاست که تاریخ به طبیعت تبدیل می شود، یعنی سرباز سیاه پوست یک حقیقت تاریخی را که استعمار فرانسه است به حقیقتی طبیعی وغیر قابل تغییر تبدیل می کند. در واقع نشانه شناسی یافتن دلالت معنایی، در گستره بی پایان زندگی بشر امروزی است چرا که امروزه بخش اعظم دانش و معرفت ما راجع به عالم وآدم دارای ماهیتی غیر مستقیم است واکثر اموری را که تجربه می کنیم معلول تصویر وبازنمودی از آن، که نمی توان ونباید آن را معادل شفاف وبی غل وغش واقعیت دانستدر حقیقت نشانه شناسی تنها به ما می آموزد تا در قدم نخست بازنمودها و تصویر ها را بازتاب واقعیت تلقی نکرده ودر قدم دوم آن ها را رمز گشایی کنیم.   چاپ شده در روزنامه اعتماد در تاریخ دهم اردیبهشت 1388