سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

جبران ناپذیری خطای انفعال


جبران ناپذیری خطای انفعال

این مطلب نقدی بر فیلم «صداها» است که گوشه چشمی هم به شیوه اکران این فیلم به عنوان اثری فرهنگی دارد

این مطلب نقدی بر فیلم «صداها» است که گوشه چشمی هم به شیوه اکران این فیلم به عنوان اثری فرهنگی دارد. حداقل از عنوانی که به این گروه از فیلم ها تعلق گرفته این گونه برداشت می شود که با آثاری متفاوت و مستقل نسبت به فیلم های رایج و صرفاً مخاطب پسند روبه رو هستیم. در نظر گرفتن این ویژگی خاص وقتی با طرحی به نام اکران فیلم های فرهنگی پیوند می خورد، انتظاری خاص برای حمایت از نمایش این آثار فراهم می کند. اما چگونه است که فیلم های فرهنگی در اکران به جای حمایت، پس زده می شوند؟ اگر اکران یک فیلم - که برای تهیه و تولید آن کمتر از آثار گیشه یی انرژی مادی و معنوی هزینه نشده - در چند سالن محدود به طور تک سانس - آن هم با شرط ناگفته رسیدن به حد نصاب تعداد تماشاگران برای روشن کردن دستگاه آپارات- را باید حمایت نامید، حمایت نکردن چه شکل و مفهومی می تواند داشته باشد؟

پنجمین فیلم سینمایی فرزاد موتمن که سومین همکاری او با سعید عقیقی به عنوان فیلمنامه نویس است، به همین شیوه مهجور اکران شده که ادامه یی بر نمایش بی سر و صدای آن در جشنواره بیست و هفتم فجر است؛ فیلمی که از وجوه مختلف قابل تحلیل و بررسی است و خوشبختانه این اکران فرهنگی نتوانسته مانع از دیده شدن آن شود. «صداها» هرچند دغدغه های مضمونی موتمن را پراکنده تر از پیش جلوه می دهد اما اگر این گفته او را به خاطر بیاوریم که خود را عمله سینما (به نقل از کارگردان) می داند نه مولف، آن وقت شاید بتوان او را در قامت کارگردان فیلم های سینمایی «هفت پرده»، «شب های روشن»، «باج خور»، «جعبه موسیقی»، «صداها» و چندین فیلم تلویزیونی به گونه یی پذیرفت؛ کارگردانی که تجربه گرایی در گونه ها و ساختارهای مختلف سینمایی دغدغه اش است نه چیز دیگر.

در این میان حضور پررنگ فیلمنامه نویس مستقل در آثار فرزاد موتمن را هم می توان نوعی توجه او به جایگاه تخصص های حرفه یی به خصوص در سینمای ایران دانست که در بسیاری از مواقع تخصص زیر سایه روابط پشت پرده رنگ می بازد. سومین همکاری عقیقی و موتمن پس از «هفت پرده» و «شب های روشن» در «صداها» به گونه یی تکرار شده که هر دو تجربه یی خاص و جدید را پشت سر گذاشته اند؛ تجربه یی که می تواند در رده محبوبیت «هفت پرده» و «شب های روشن» قرار گرفته و فاصله خود را با «باج خور» و «جعبه موسیقی» حفظ کند.«صداها» فیلمی است که متاثر از نامش با اصوات و بیش از همه اتفاقات خارج از کادر دوربین سر و کار دارد. وجهی که می تواند کارکرد نام فیلم را به عنوان شناسنامه ساختاری اثر بسط داده و امتیازی خاص به کار بدهد. این ویژگی فیلم با تکیه بر ساختار روایی که برای قصه انتخاب شده به نوعی تشدید شده و صدا را به عنوان عنصری کلیدی به لایه های مضمونی و ساختاری فیلمنامه وارد کرده که تجربه یی خاص در این حیطه محسوب می شود.

در «صداها» قصه از انتها به ابتدا روایت می شود و آنچه می تواند این ساختار را متناسب با محتوای آن قرار دهد، داستانی است که با عقب رفتن در زمان اهمیت اصلی خود را پیدا می کند.در این فیلم با رویکردی جسورانه صحنه تاثیرگذار قتل در اولین سکانس به تصویر درآمده است. در این شیوه که نویسنده و کارگردان دست خود را همان ابتدا برای مخاطب رو می کنند، آنچه اهمیت پیدا می کند شیوه پرداخت بخش میانی قصه و چرایی و چگونگی رسیدن به سکانس قتل است. این پرداخت است که در انتها مخاطب را در زاویه یی متفاوت از زاویه نگاه سکانس اول قرار می دهد و از این تضاد، فیلم تاثیر اصلی خود را به مخاطب انتقال می دهد.به این ترتیب وقتی در روندی معکوس به سکانس پایانی که آغاز ماجرا است، می رسیم تصور اولیه ما از قتل خشونت بار یک مرد (حمید) به دست زن سابق (رویا)، به انتقام یک زن (رویا) از شوهر سابق (حمید) و قاتل شوهر جدیدش تغییر پیدا می کند. رسیدن از تصور اولیه به تعریف واقعی طبعاً وابسته به نوع و شیوه ارائه اطلاعاتی است که در بخش میانی به مخاطب ارائه می شود.

انتخاب ساختار معکوس روایت و تدریجی بودن ارائه اطلاعات از وجوهی هستند که رسیدن به این تعریف جدید را باورپذیر کرده اند.هر چند محور اصلی فیلم ردیابی این قتل با عقب رفتن در زمان است، اما آنچه در بخش میانی روایت می شود تنها محدود به این مثلث عشقی نیست. در واقع با محوریت دنبال کردن اتفاقی همچون قتل در یک آپارتمان سه طبقه، قصه آدم های این آپارتمان است که مورد توجه قرار گرفته است. به این ترتیب عامل انتقال صدا به نوعی نخ تسبیح روایت برای ایجاد ارتباط و چرخش قصه میان آدم های این سه طبقه است که طبعاً اتفاقی همچون قتل بازتاب خاص خود را بر زندگی هر یک دارد و بهانه یی برای گذری کوتاه بر قصه هر یک از آنها است. در فیلم «صداها» تلاش شده با حفظ تقدم و تاخر زمانی اتفاقات، نوعی یکدستی در ساختار نیز رعایت شود که داخلی بودن همه سکانس ها و نماها (جز یکی) مکمل این ساختارمندی است. این بستگی علاوه بر یکدست شدن کار به نوعی فضای بسته و آزاردهنده حاکم بر فیلم را تشدید کرده و به مخاطب انتقال می دهد تا ارتباطی تنگاتنگ با حال و هوای موجود داشته باشد که رسیدن به این حس یک امتیاز محسوب می شود.در فیلم «صداها» هرچند یک قرار ضمنی با مخاطب گذاشته می شود که از لوکیشن این آپارتمان دوزخی خارج نشود اما در دو سکانس پایانی این قرار به چند دلیل نقض می شود. در سکانس ماقبل پایان، ما همراه با پگاه که میهمان یکی از طبقات آپارتمان بوده - و تنها کسی است که به سر و صدای موجود واکنش نشان می دهد- به خانه مادرش می رویم و درگیری های روزانه آنها را از نظر می گذرانیم. این خروج در جهت تکمیل قصه دختر به عنوان یکی از شاهدان غیرمستقیم قتل در آپارتمان است که علت قهر او از خانه و رفتن به آپارتمان دوستش روایت می شود.

در واقع این خروج همان نکته را یادآور می شود که ماجرای اصلی فیلم قصه آدم های آپارتمانی است که قتلی در آن صورت گرفته و البته همچنان قتل محوریت و پتانسیل اصلی را به خود اختصاص داده است. همچنین این خروج می تواند هوایی تازه به فضای فیلم دمیده و فرصتی کوتاه برای خارج شدن مخاطب از زیر بار فشار موجود فراهم کند. به علاوه در سکانس پایانی فیلم خروجی مهم و تاثیرگذار از آپارتمان دوزخی به خانه زوج ناکام (رویا- رضا) داریم؛ سکانسی که تصویر این زن و مرد تازه عقد کرده را در ایده آل ترین شکل ممکن ترسیم می کند. پررنگ بودن پرداخت این تصویر به خصوص در بازنمایی حال و هوای عاشقانه این زوج، بالطبع مرگبار بودن سکانس اول را تشدید کرده و البته خشونت حاکم بر آن را واکنش برانگیز جلوه می دهد. اینجاست که فیلم یک امتیاز دیگر را از روایت معکوس قصه به نفع خود ثبت می کند و آن هم حیاتی شدن خطای انفعال اهالی آپارتمان به سر و صدای درگیری است که شنیده اند؛ خطایی که دیگر قابل جبران نیست...این مطلب نقد کوتاهی بود بر «صداها» با گوشه چشمی به شیوه اکران این فیلم فرهنگی؛ فیلمی که با اکران در چند سالن محدود به طور تک سانس آن هم با شرط ناگفته رسیدن به حد نصاب تعداد تماشاگران برای روشن کردن دستگاه آپارات، خوشبختانه توانسته راهی به نقد و نظرها پیدا کند.

سحر عصرآزاد