پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

همبستگی علم و اخلاق و هنر از دید دیویی


همبستگی علم و اخلاق و هنر از دید دیویی

دیویی معتقد است که تفکر گونه ای هنر است تعداد قضیه های بیان کننده دانش به گستردگی آثار هنری و سمفونی ها هستند به نظر وی , شیوه علمی هنر شکل دهی به دریافت های درست است

دیویی معتقد است که تفکر گونه ای هنر است. تعداد قضیه های بیان کننده دانش به گستردگی آثار هنری و سمفونی ها هستند.

به نظر وی ، شیوه علمی هنر شکل دهی به دریافت های درست است. در جامعه ما، به این دلیل که علم مسیری صنعتی را در پیش می گیرد، محدود به طبقه خاصی از اجتماع است و فرآیندی ناخوشایند و مکانیکی در پیش رو دارد و به مثابه هنر به آن نگریسته نمی شود. این مساله با این دیدگاه همبسته می شود که نقدگرایی بیان سخت گیرانه ای از ذائقه شخصی است. دیویی معتقد است که این دوگانگی باید از میان برداشته شود و نیازمند داوری دقیق تری است.

دیویی این دیدگاه را که هنر تنها وسیله ای برای بیان احساسات است ، نمی پذیرد البته این به آن معنا نیست که او احساسات را کاملا بی ربط به هنر می بیند. احساس با عینیت ها برانگیخته می شود و در پی پاسخ دادن به موقعیت های عینی برمی آید و منشا خلق هنری پاسخ احساسی به یک موقعیت است.

برخلاف کلایو بل ، او معتقد است تنها فرم معنادار می تواند به فرمهایی ارجاع دهد که برگرفته از موضوعات معنایی در زندگی روزمره باشند. هنر این فرمهای اولیه را خلق نمی کند و در نهایت ما از ساختار این فرمها به لذت می رسیم.

دیویی مخالف فرم گرایی نبود و اعتقاد داشت آثار فرم گرا در عین این که می توانند سخت گیرانه و بی محتوا باشند، ممکن است با آموزش دادن دریافت ما، جهان فرا سوی ما را گسترش دهند. دیویی در آخرین بخش کتاب «تجربه و طبیعت» با عنوان «وجود، ارزش و نقدگرایی» نظریه نقدگرایی خود را گسترش می دهد.

در آنجا علیه قرار دادن ارزشها در حوزه ای مجزا از طبیعت و درک طبیعت در قالب واژگانی مکانیکی استدلال می آورد. در عوض برگشت به مفاهیم یونانی توانمند و همچنین بر وجود فعلیت توصیه می کند، البته در این میان تمایلی به کمال گرایی یونانی از خود نشان نمی دهد.

او معتقد است نظریه انتقادگرانه یونانی که بر تمایزگذاری میان خیرها تاکید دارد باید گسترش یابد. به اعتقاد او، این نظریه محدود به هنرها نیست.

نقدگرایی در اعتقادات مذهبی و اخلاقی نیز حضور دارد. او می پندارد فلسفه شکلی از نقد گرایی است.

در واقع فلسفه نقدگرایی در نقدگرایی است.

همین که انسان از ارزشها صحبت می کند و آنها را تعریف می کند به نقدگرایی مشغول شده است.

نقدگرایی نیازمند پژوهش در شرایط و عواقب عینیت ارزشیابی شده است.

بالا بردن دریافت و مهیا کردن فضای ارزیابی از دیگر الزامات آن محسوب می شوند و نهایتا با آشکارسازی معانی جدید تکمیل می شود. دیویی تاکید داشت نقد نوشته ای رسمی نیست.

به نظر او، نقد در هر لحظه از تجربه ما در زندگی اتفاق می افتد. فلسفه نشان می دهد تفاوتی در اصول اولیه علم ، اخلاق و ارزیابی زیبایی شناختی نیست.

در واقع هر کدام عبور از خیرهای طبیعی به خیرهای در دسترس محسوب می شوند. دیویی این ایده را که ارزشها، از جمله ارزشهای زیبایی شناختی ، مسائل شخصی ای هستند رد می کند.

بر اساس این ایده ، به این سبب که پدیده زیبایی شناختی از دیگر جنبه های زندگی مجزاست ، اتفاق نظری در مباحث زیبایی شناختی وجود ندارد. شاید بتوان برای داوری میان خیرها به استانداردهایی متوسل شد اما این استانداردها براساس فرهنگ تعریف می شوند و این به آن معناست که صحبت کردن از حضور یک قوی تر بی معناست.

آگاهی عمومی بر این باور است که خیرهایی وجود دارند ، براساس این خیرها اصولی شکل گرفته اند و بر پایه این اصول می توان به داوری دست زد. این باور تمایز قطعی میان دانش و زیبایی شناختی را نمی پذیرد و برای داوری قابل قبول نظامی تعریف می کند.

نقد زیبایی شناختی فضا را برای انتخابی آگاهانه تر فراهم می کند و حتی شرایط و پیشامدهای ممکن را آشکار می سازد و به ما اجازه می دهد به طریقی آگاهانه نظر خود را بیان کنیم.

دیویی در اواخر دهه ۱۹۳۰ دو رساله با نامهای «تفکر کیفیتی» و «تفکر عاطفی» نوشت که در هر دو به فلسفه و تمدن پرداخته است و هر دو مقدمه ای بر گسترش نظریه زیبایی شناختی او در آینده شدند.