پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
موسیقی برای دیدن است نه شنیدن
هیچ چیزی بیشتر از موسیقی، نسلها را از یكدیگر جدا نمیكند! موقعی كه فرزند شما هشت یا نه ساله میشود، به نوعی از موسیقی عشق میورزد كه از عشق او نسبت به لباسهای عجیب و غریب و بلوغ زودرس هم قویتر است. یك پدر هرگز نمیتواند فرزندش را قانع كند كه باخ۲ چندان آهنگساز بدی هم نبوده و بینوا، چند وقت پیش یك چیزهایی ساخته است، چون بچهها خیلی راحت میگویند مردمی نیست!
پدر سعی میكند وقار خود را از دست ندهد و میگوید: «بسیار خوب فرزندانم! لطف كنین برای چند لحظه هم كه شده به پرت و پلاهای مدونا۳ گوش ندین و به موسیقی دوك النیگتون۴ گوش بدین.» پسرم میپرسد: «دوك الینگتون؟ از فك و فامیلهای پرنس چارلزه؟»
بله! این روزها بچهها نه به آثار استادان قدیمی گوش میدهند و نه به ترانههای استادان موسیقی پاپ! در حالی كه پدر و مادرهایشان در جوانی عاشق این موسیقیها بودند. چه ترانههایی! یادشان به خیر!
موقعی كه پسربچه بودم، از پتی پیج۵ صفحههایی به بازار میآمدند كه در ظرف یك روز، همهٔ كشور را تسخیر میكردند، ولی امروز حتی ده نسخه از آنها را هم نمیشود فروخت؛ چون در كلِ ترانههای آنها حتی یك خط هم شعری گیر نمیآید كه بشود آنها را به كلیپهای ویدیویی تبدیل كرد! آن روزها آدمها اهل معنا بودند، این روزها اهل عمل هستند و در هیچ دورهای از تاریخ، نمیشود «معنا» را فیلم كرد! سازندگان فیلمهای ویدیویی حق هم دارند. چطور میشود از ترانهای كه در آن حتی یك كلمه هم شبیه به «اوهوی زنیكه...» (نهایت ادب را دارم به كار میبرم، چون هر چه باشد، پدرم!) پیدا نمیشود، فیلم درست كرد؟
پدر و مادرها این روزها مزخرفاتی از این قبیل را زیاد میشنوند كه یك وقتی موسیقی را فقط میساختند كه بشنویم، در حالی كه یك تصویر به اندازه ده هزار كلمه ارزش دارد. ما این روزها یاد گرفتهایم كه موسیقی را باید دید و به همین دلیل اورتور شماره ۱۸۱۲ چون چیزی برای دیدن ندارد، موسیقی نیست! دوك الینگتون شانس آورد كه شاهكارهایش را در این دوره نساخت، وگرنه چطور میشد موسیقی او را دید؟!
اگر او ناچار میشد این روزها موسیقی بسازد، حتماً به عنوان نوازندهٔ دو پولی باید در پیادهروها میایستاد و از من و شما گدایی میكرد؛ چون اشعار ترانههای او به درد بچههایی كه مثل مایكل جكسون۶ خم و راست میشوند، نمیخورد.
بعید میدانم هیچ پدری بتواند به موسیقی مورد علاقه بچههای امروز گوش بدهد. البته در ابتدای خلقت، حتماً غارنشینهایی بودهاند كه روی صخرهها مینشستند و با اشتیاق فراوان، صدای پرندهها را تقلید میكردند تا اینكه ناگهان یكی از پسرانشان، صدای عجیب و غریبی شبیه به صدای یك میمون مریض را از خود بیرون داد! و لابد آن روزی كه موتزارت۷ پشت پیانو نشست و یكی از آهنگهای باخ را نواخت، پدرش به قدری ناراحت شد كه به تراس خانه رفت تا صدا را نشنود! لابد پدر موتزارت به او گفته بود، «خفه كن اون صدای مزخرف رو!» و موتزارت حتماً جواب داده بود (البته به زبان آلمانی) كه، «اما بابا! این كه شما بهش میگین مزخرف، یك موسیقی باطراوت و تازه است!»
نسل قدیمتر از ما قدیمیها، حتی طاقت شنیدن موسیقیهای خوبی را هم كه نسل جوان میپسندید، نداشت! پارسال، یك روز دخترم كه هیجده سالش بود، نزد من آمد و گفت، «بابا! میشه ده دلار به من بدین؟» به عنوان یك پدر نمونه میدانستم كه باید این ده دلار را به او بدهم و به عنوان یك پدر نمونه، باز هم میدانستم كه باید قبل از آنكه این پول را به او بدهم، كمی از كارش سر در بیاورم، برای همین پرسیدم: «ده دلار رو میخوای چه كار؟» جواب داد: «میخوام یه آلبوم جدید موسیقی بخرم.» پرسیدم: «آلبوم جدید موسیقی از كی؟» جواب داد: «از سپتیك تانكس!»۸
موقعی كه من بچه بودم، گروههای موسیقی دنبال اسامی پرندهها بودند. یادم میآید گروههایی به نام كلاغهای سیاه، سینهسرخها و مرغان انجیرخوار، شهرت زیادی داشتند، ولی این روزها فقط گروههای موسیقی لاشخورها یا فضلههای كبوتر از اسامی پرندهها استفاده میكنند! و اشعار ترانههایشان از اسم گروههایشان هم بدتر است!
چیزهایی كه روزگاری از نظر من و همسرم، اوج بیان مسائل جنسی بودند، از نظر بچههای دوره ابتدایی این سال و زمانه، بازیچه هستند و اشعار این ترانهها را در بهترین شكلش، روانپزشكان بیماریهای جنسی سرودهاند. آن روزها برای حتی یك كلمه از این اشعار، مردم را حبس میكردند! خشونت تهوعآور بسیاری از كلیپهای ویدیویی موسیقی راك، فلسفه رایج در میان بسیاری از بچهها یعنی، «خب! تقصیر خودته كه همه چی باید خراب بشه!» را به خوبی نشان میدهد.
البته بچهها زبلتر از این حرفها هستند و دارند نعل وارونه میزنند. اگر آنها از موضوع تخریب خوششان نمیآید، چرا در موسیقی و كلیپهایشان، برههای زیبایی را كه در چمنزارها میرقصند، به ما نشان نمیدهند و به جای آن مناظر، عاشق مردك پشمالوی میمونمانندی هستند كه انگار به جای اینكه گیتارش را به برق وصل كرده باشند، خودش را وصل كردهاند؟!
یك ساعت پس از آنكه ده دلار را به دخترم دادم، با یك آلبوم موسیقی به خانه برگشت و در ظرف بیست دقیقه بعد، من فقط این صداها را شنیدم، «چیش، چیش، بوم! بوم! چیش، چیش، بوم! بوم! گریك، گِرُك، گِرِك و دِرِك!»
در هنگام اجرای این شاهكار موسیقی، سگمان آمد، نگاهی به دستگاه ضبط انداخت و نشست و گوش كرد. سگها از این نوع موسیقی، خوششان میآید، چون با ریتم تند تنفس آنها هماهنگ است. سرانجام، این ملودی تبدیل به صدایی شبیه به انفجار گازهای طبیعی شد و كسی، كاری شبیه به خواندن را شروع كرد. این خواندن، دقیقاً با كیفیت سازهای همراهیكنندهاش، سازگاری داشت، «اوه... عزیزم! او...ه! پیش من بیا و روی سرم بنشین!»
سیزده ساله كه بودم، پدرم عادت داشت در اتاق نشیمن بنشیند و با رادیوی فیلكو۹ به موسیقی عجیب آدمهایی چون دوك الینگتون، كنت بیسی۱۰ و جیمی لانسفورد۱۱ گوش بدهد. گاهی اوقات، هنگامی كه از كنارش میگذشتم، او را میدیدم كه به مبل تكیه داده است و لبخند میزند. كار من این بود كه یواشكی از كنار اتاق نشیمن بگذرم، چون اگر چشمش به من میافتاد، صدایم میزد كه داخل اتاق بروم و به آن موسیقی سنگین و قدیمی كه نمیتوانستم تحملش كنم، گوش بدهم و مفت و مجانی درس موسیقی بگیرم و آن را تحسین كنم. او به محض اینكه مرا میدید، میگفت: «بیا اینجا بنشین. این جیمی لانسفورده كه داره میخونه.» سپس به رادیو فیلكو اشاره میكرد و لبخند میزد و من سعی میكردم به هر نحو ممكن، گوشهایم را به صدای آهسته رادیو عادت بدهم. موقعی كه موسیقی تمام میشد، او میگفت: «به این میگن موسیقی. من نمیدونم موقعی كه اون بالا توی اتاقت هستی، به چی گوش میدی، ولی به این میگن موسیقی.»
دزد خوشبختی كه به اتاق من میآمد، میتوانست ساعتها از شنیدن ترانههای سانی رالینز۱۲، جان كالترین۱۳، دیزی جیلسپی۱۴، مایلز دیویس۱۵، تلوینوس مانك۱۶، بادپاول۱۷ و نیلی جونز كیف كند. او حتی اگر كلاهخود هم به سر میگذاشت، میتوانست آنها را بشنود، چون من صدای ضبط را تا آخرین درجه بلند میكردم. خاصیت صدای بلند ضبط این بود كه وقتی بزرگترها میآمدند و فریاد میزدند كه صدای آن كوفتی را كم كنم، صدای آنها را نمیشنیدم.
هر چند وقت یك بار پدرم میآمد، با لگد در را باز میكرد و بعد زیر یورش موسیقی قرار میگرفت. آن وقت بود كه لبهایش تكان میخوردند. من میشنیدم كه چه میگوید و لازم هم نبود كه بشنوم، چون همان پیام قدیمی را مخابره میكرد: «صدای اون كوفتی رو كم كن!» من صدای آن كوفتی را تا نیمه كم میكردم، ولی او میگفت: «گفتم صدای اون كوفتی رو كم كن!» من صدای آن كوفتی را به یك چهارم میرساندم و او میگفت: «بیشتر!» با شنیدن این حرف میگفتم: «بابا! این جوری كه خاموش میشه.» او میگفت: «این درست همون چیزیه كه من میخوام.»
موسیقی از آن روزهایی كه من برای اولین بار آثار جالب جان كالترین و بادپاول را شنیدم، بسیار تغییر كرده است. امروزه، گیتار مورد مصرف زیادی دارد و صدای آن تضمین میكند كه نوجوانی كه آن را مینوازد، هرگز از شروع جنگ جهانی سوم باخبر نخواهد شد. این نوجوان، فقط انفجارها را میبیند و احتمالاً فكر میكند كه این، بخشی از رژههای متداول یك گردان جدید انگلیسی به نام آرماگدون۱۷ است!
البته طنینانداز شدن صدای «كوفتی» در خانه من، تقصیر خودم بود! هیچ كس وادارم نكرد آن سیستم صوتی پیچیده را برای عزیزكان حریصم بخرم. آن روز هم كه به مغازه سیستمهای صوتی رفتم تا وسایل صوتی جدید را ببینم، آن دو جعبه ۹۵ اِس و بلندگوها و ملحقاتش، برای یك اتاق خواب دوازده در پانزده متری، بزرگ به نظر نمیرسیدند. نمیدانم چرا در لحظهای كه دست روی آن ضبط گذاشتم، متوجه برق نگاه دخترم كه شبیه برق نگاه دكتر فرانكشتاین۱۸ در هنگام تصمیمگیری برای كشتن اولین قربانیاش بود، نشدم. من هم مثل همه پدرها در آن دام بزرگ افتادم. تلاش برای خوشحال كردن بچه به خاطر خریدن چیزی برای او! اعتراف میكنم كه این همه تسامح و تساهل در مورد نوجوانها، آن قدرها هم به خاطر فشار و اجبار نسل جدید نبود. وقتی سیستم صوتی كامل شامل تیونر، آمپلی فایر، دو بلندگو و همه ضمائمی را كه معمولاً در مسابقات بزرگ رالی و اسبدوانی از آنها استفاده میشوند، برای دختر نوجوانم میخریدم. حسابش را كرده و دیده بودم هر وقت خانه نباشد، میتوانم از اتاق خواب او به عنوان استودیوی ضبط نوار استفاده كنم.
هنگامی كه سیستم صوتی را به خانه آوردم، دفترچه راهنمای آن را كه كمی كوچكتر از كتاب غرور و تعصب بود باز كردم و از بخشهای چینی، ایتالیایی، فرانسوی و تركی آن گذشتم تا به قسمت انگلیسی رسیدم كه معلوم بود آدمی كه زبانش انگلیسی نبوده، آن را نوشته است. دو ساعت بعد، دستگاه سوار شد و من خطابه مشهور پدرها و مادرها را ایراد كردم:
«حالا خوب گوش بدین بچهها! ابداً لازم نیست كه صدای این ضبط رو تا آخر بلند كنین. كنترل صدا رو روی ۵/۲ بذارین تا گوشهاتون بتونه صداهایی با فركانس بسیار پایین رو هم تشخیص بده!»
دخترم كه هنوز هم فكر میكرد من آدم جالبی هستم، به سمت دستگاه رفت و در آن نواری شبیه به تلق تولوق قطار را گذاشت و گفت: «بله بابا!» وانمود كردم كه از آن موسیقی خوشم میآید. داشتم سعی میكردم به نسل او نزدیك شوم و بفهمم كه در موسیقی، چیزهایی غیر از ملودی، هارمونی و ریتم هم وجود دارند! سپس به طبقه پایین رفتم. چند دقیقه بعد زنگ در به صدا در آمد. این اولین موسیقی خوبی بود كه در تمام طول آن روز شنیده بودم. دوستان دخترم بودند. به طبقه بالا و نزد او رفتند. چند لحظه بعد، وسایلی كه قاعدتاً از جایشان تكان نمیخورند، از جمله بشقابها، فنجانها، نمكدان، فلفلپاش و امثال اینها از جایشان حركت كردند. به همسرم گفتم: «نمیدونستم كه این خونه روی گُسل قرار داره!»
هنگامی كه لیوانها، بشقابها و لوازم روی میز آشپزخانه، یك دور كامل رقصیدند، همسرم با دقت به تاپ تاپ ریتمیك (دو تاپ كوتاه و یك تاپ بلند) و بلندی كه خانه را پر كرده بود، گوش داد و پس از گوش دادن به این صدای فوق مافوق صوت، رو به من كرد و گفت: «این ضبط صوت لعنتی صداش خیلی بلنده!» همین نشان میداد كه من خوشبختانه با زنی ازدواج كردهام كه ضریب هوشیاش بسیار بالاست! بلافاصله مثل فنر از جا پریدم، با عجله از پلهها بالا رفتم و مثل كسی كه برای خاموش كردن آتش میدود، با لگد به در اتاق دخترم زدم و در حالی كه احساس میكردم جمجمهام دارد میتركد و رگهای گردنم دارند منفجر میشوند، چنان فریادی زدم كه مطمئنم اعطاكنندگان لقب پدر نمونه، پاك از من ناامید شدند: «خفه كن صدای اون كوفتی رو!»
پینوشت:
۱. Bill Cosby
۲. Bach
۳. Madona
۴. Duke Elington
۵. Patty Page
۶. Micheal Jackson
۷. Motzart
۸. Septic Tanks
۹. Filco
۱۰. Count Basey
۱۱. Jimmy Lansford
۱۲. Sunny Rowlins
۱۳. John Coltrin
۱۴. Dasey Gillespy
۱۵. Miles Davis
۱۶. Tolonius Mank
۱۷. Bud Powell
۱۸. Armagedon
۱۹. Frankstein
مآخذ: تجربه پدری كردن، بیل كازبی، ترجمه: پروین قائمی، انتشارات پیك بهار، تهران ۱۳۸۵
پروین قائمی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران روز معلم آمریکا معلمان رهبر انقلاب دولت مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم حجاب شهید مطهری شورای نگهبان
تهران زلزله هواشناسی معلم شهرداری تهران سیل قوه قضاییه آموزش و پرورش پلیس سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
خودرو بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت دلار دلار ایران خودرو قیمت طلا سایپا کارگران بازار خودرو تورم قیمت
مسعود اسکویی فضای مجازی تلویزیون سریال سینمای ایران سینما دفاع مقدس موسیقی تئاتر
دانشگاه علوم پزشکی مکزیک
رژیم صهیونیستی غزه فلسطین اسرائیل جنگ غزه چین روسیه نوار غزه حماس عربستان ترکیه اوکراین
استقلال پرسپولیس فوتبال سپاهان تراکتور لیگ برتر ایران رئال مادرید بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر باشگاه پرسپولیس
اینستاگرام همراه اول دبی اپل ناسا وزیر ارتباطات تبلیغات گوگل پهپاد
کبد چرب بیماری قلبی کاهش وزن دیابت داروخانه ویتامین طول عمر بارداری