سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

فضیلت های سادگی و ناخرسندی های تمدن


فضیلت های سادگی و ناخرسندی های تمدن

تاریخ اندیشه چینی به گذشته ای بسیار دور بازمی گردد که چینی ها برحسب دوران اقتدار و سلسله حکمرانان آن سرزمین, آن را به ادوار مختلف تقسیم نموده و نامگذاری کرده اند از این میان دوره جو ۱۱۲۲ ۲۵۶ ق م عصر طلایی تفکر چینی به حساب می آید که بنیان فرهنگ و اندیشه چینی در آن نهاده شد, به خصوص قرن ششم تا سوم قبل از میلاد که دوره شکوفایی فلسفه باستانی چین و پیدایش «صد مکتب» بود که از میان آنها مکاتب کنفوسیوس و تائو دارای اهمیت فراوانی می باشند

ویژگی کلی اندیشه چینی که نظر اکثر محققان را به خود جلب کرده تعلق خاطر آن به سیاست، ادبیات، هنرهای زیبا و بیش از همه اخلاق و روابط اجتماعی به جای مباحث متافیزیکی است. البته آیین تائو در این میان یک استثناست. بدین لحاظ ذهن و دل چینی به جای آنکه در اندیشه خدا و سایر موضوعات و مفاهیم دینی و متافیزیکی بوده باشد، بیشتر معطوف به انسان در مقام عضوی از اجتماع و جزئی از طبیعت بوده و در اندیشه هماهنگی بین این سه به سر برده است و بیش از آنکه اخروی باشد دنیوی بوده است و هر دستگاه بزرگ اندیشه چینی در آغاز همچون یک فلسفه تربیت نفس می شکفد و تنها از سر اتفاق است که شکل آیین دینی به خود می گیرد. در این نظام اندیشگی چهار مکتب مهم کنفوسیوس، موزه، تائو و قانون از نظر تأثیر بزرگی که در زندگی چینی داشتند میدان کلی فلسفه چینی را دربرمی گیرند. هشت فیلسوف بزرگ دوره «جو» نمایندگان این نظامهای فلسفی اند. یعنی کنفوسیوس، منسیوس، لائوتزو، جوانگ زه، یانگ جو، موزه، سیون زه و هان فی زه. مکاتب دیگر چیزی جز شاخه های این جریان و سخنگویان آنها نیستند. دو کرانه اصلی تفکر فلسفی چینی اندیشه کنفوسیوس و تفکر تائویی است که اولی انسان گرا و زمینی است و دومی عرفانی و آن جهانی و تعارض پرسابقه بین این دو جریان، نوعی تعادل را در اندیشه چینی موجب شده است.

بنیانگذار مکتب تائویی، لائوتزو است. وی شخصیتی اسطوره ای و یا بهتر است بگوییم شبه اسطوره ای است که در مورد او هیچ چیز قطعی شناخته شده ای نیست. این به آن دلیل است که حتی بر فرض وجود نوعی حقیقت تاریخی در زندگی نامه او باید قبول کرد که تخیل عوام در حول این حقیقت چنان تاری از رخدادها و وقایع غیرقابل تصدیق تنیده است که هیچ کس نمی تواند امید داشته باشد که بتواند این تار در هم تنیده اساطیر و افسانه ها را از حقایق جدا گرداند. گفته می شود لائوتزو در پایتخت شاهی لو، بایگان دربار بود که با کنفوسیوس هنگامی که به دیدار پایتخت جو آمده بود ملاقات کرده است. میان این دو اگر به راستی ملاقاتی صورت گرفته باشد احتمال می رود که هر یک دیگری را مخالف خود یافته است چون جایی که کنفوسیوس انسان گرا و دلبسته مناسبات اجتماعی بود، لائوتزو فلسفه ای می آموخت که بنیادش طبیعت گرایی و مخالفت با جامعه بود. برخی کتاب تائوتچینگ را که اینک دارای شهرت جهانی است و در جهان غرب به صورت ترجمه های متعدد و به عنوان یکی از مهم ترین متون اصلی حکمت شرق مورد مطالعه قرار می گیرد را به لائوتزو نسبت می دهند.در کل مکتب تائویی را می توان واکنشی در برابر طرق متداول اندیشه در چین باستان دانست. در آن زمان حاکمان و اطرافیان آنها در تکاپو بودند تا هرچه بیشتر مردم را برده سازند و از ایشان بهره برداری نمایند. در مقابل این جریان کنفوسیوس گرایان و موئیست ها هر یک به روش خود وظیفه انسانها را تلاش برای صلح، عدالت و بشردوستی اعلام می داشتند و در این میان تائوئیست می گفت: «لعنت به هر دو شما» و بدین وسیله اعلام می کرد که فرد حق دارد به عنوان انسان زندگی مستقلی داشته باشد. در این میان عنصر اصلی که این مکتب آن را مطرح می نمود «تائو» به مفهوم هم آهنگی و همسویی و سرسپردن به آن (تائو) بود و این مهم نه با اعمال و رفتاری خاص بلکه با بی عملی و عدم تلاش در تغییر جریان عام و طبیعی طبیعت انجام می پذیرد. همان گونه که در دائو ده جینگ آمده است: «انسان با زمین هماهنگ است، زمین با آسمان هماهنگ است، آسمان با تائو هماهنگ است و تائو با راه طبیعت هماهنگ است.» مراد از طبیعت همه آن چیزهایی است که در جهان رخ می دهد. یعنی جامعیت خودانگیختگی یا خودجوشی چیزها و رهایی مطلق از تصنعی بودن. به این ترتیب هرگاه چیزها آزاد باشند که راه طبیعی خود را دنبال کنند در کمال و هماهنگی حرکت می کنند و تائو سنگ راه شان نمی شود و آنها در عملکرد طبیعی و خودانگیخته شان به شکل نخستین اصل جهان رفتار می کنند. تائو که برای کنفوسیوس شیوه رفتار بود، برای تائوئیست اصل و اساس جهان است. تائو از اصل بی شکل، بی تمایل، بدون کشمکش، کاملاً راضی و قانع و از این رو خرسند و سعادتمند است و قبل از آسمان و زمین وجود داشت. البته نظریات گوناگونی در خصوص اینکه مفهوم تائو متعلق به مکتب تائویی می باشد یا اینکه قبل از آن بوده و این مکتب آن را از پیشینیان خود اخذ کرده است، وجود دارد. به عقیده یانگ جونگ کو در کتاب «تاریخ اندیشه در چین باستان» مهمترین مفهوم کلیدی تائوئیسم یعنی تائو به عنوان اصلی جهانی توسعه طبیعی یا طبیعت خود در چانگ تزو در ساختار درونی اش به طور کامل تطور نیافته است. او می گوید: این مفهوم از قبل در آنجا وجود دارد لیکن این تنها آغاز محض است. تائوتچینگ این مفهوم را دقیقاً در این مرحله اخذ می کند و آن را به صورت «اصل مطلق» و مصدری که مطلقاً شناخته ناشدنی و قدیم است و همه چیز از آن صدور یافته متحول می کند.

گذشته از مفهوم تائو نکته دیگر در اندیشه تائویی این است که هر شیء طبیعی در عالم ترکیبی است از دو نیروی «یین» و «یانگ». قدیمی ترین مرجع این دو اصطلاح به ترتیب بخش سرد و مرطوب و بی حاصل شمال و بخش آفتابی و گرم و حاصلخیز جنوب چین است که در واقع همان ناحیه در سایه و منطقه آفتابگیر هستند و مفاهیمی اساساً مربوط به کشاورزی اند. بعدها این دو مفهوم را بسط دادند و به زوج فعال - غیرفعال، نر - ماده، برون - درون، پر - خالی و به طور کلی مثبت - منفی و مذکر - مؤنث نیز اطلاق نمودند. این دو نیرو در اشیا کاملاً با هم آمیخته و دائماً به هم تبدیل شده و تغییر صورت می دهند. دو مفهوم یین و یانگ از نظر پیروان تائو همه چیز را روشن می کند زیرا هر یک از عوامل در عین حال که نطفه نابودی را در درون خود دارند نطفه تولد عامل دیگری نیز در بطنش نهفته است. این نماد یکی از علایمی را که در هنر تزیینی چین مکرراً به چشم می خورد به وجود آورده است و آن به شکل دو «ویرگول» در هم رفته است که گویی همدیگر را مانند افعی که دم خود را بجود دنبال می کنند. وانگهی مفهوم «بین ویانگ با مفهوم اعداد نیز ترکیب می شود. مثلاً عدد ۵ عددی کاملاً یانگ است. جشن پسران در پنجمین روز ماه پنجم قمری است. دراین روز پسران را از زهرها و حیوانات زهردار حفظ می کنند، زیرا بنا به عقیده پیروان آیین تائویی «ازدیاد» یانگ که اصل حیات به شمار می رود منجر به مرگ می شود. مانند افراط درکوشش برای مسمومیت وافراط در انقباض و فشردگی عضلات. خلاصه آنکه آموزه اصلی تائویی کهن این است که تائو منشأ یکتایی عالم و تعیین کننده و یا موجب همه چیز است و همه چیز در جهان از دو بخش منفی و مثبت ترکیب شده و این دو بخش متضاد دائماً به یکدیگر تبدیل می شوند و مقصد نهایی سیر و سلوک دراین مکتب وحدت با تائو و یکی شدن با آن است.

همچنین لائوتزو و پیروانش به این نتیجه رسیدند که آشوب زمانه نشانه چیزی از بن نادرست است که درساخته شدن جامعه و تمدن ریشه دارد. انسان را بهشتی بود اما او آن را با خطاهایش از دست داد و خاستگاه این خطاها نیز کوشش هایی بود که او برای ایجاد تمدنی ساختگی به کار برده بود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.