سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

در شهر همه چیز قابل تحمل است


در شهر همه چیز قابل تحمل است

کلانشهر تهران این روزها حسابی آلوده است حجم بالای وسایل نقلیه, بنزین های ناخالص, وارونگی دما در نیمه دوم سال و از علل این آلودگی است آلودگی یکی از مولفه های مهم زندگی شهری است با مصطفی مهرآیین, جامعه شناس صحبت کردیم تا این مولفه شهری را در برخورد با شهروندان و از لحاظ مطالعات فرهنگی زندگی روزمره شهری بررسی کنیم

کلانشهر تهران این روزها حسابی آلوده است. حجم بالای وسایل نقلیه، بنزین‌های ناخالص، وارونگی دما در نیمه دوم سال و... از علل این آلودگی است. آلودگی یکی از مولفه‌های مهم زندگی شهری است. با مصطفی مهرآیین، جامعه‌شناس صحبت کردیم تا این مولفه شهری را در برخورد با شهروندان و از لحاظ مطالعات فرهنگی زندگی روزمره شهری بررسی کنیم.

فرهنگ شهری و شهر تا حدودی وابسته به هم هستند؛ بعد از آن فرهنگ شهری از منطق درونی خاص فرهنگ تبعیت می‌کند. به اعتقاد هاروی «هیچ نظام اجتماعی متحول نمی‌شود مگر آنکه ویژگی‌های نوین به شکل پیشینی در وضعیت موجودش حضور داشته باشد». در بررسی تحولات شهر،نیز همواره باید در جست‌وجوی گسست‌ها و شکاف‌های موجود در واقعیت بود تا با تاکید بر آنها مسیر تازه‌یی در واقعیت آشکار شود. می‌دانید که این یعنی -همان‌گونه که مارکس معتقد بود – واقعیت مایه تحول و امید و افتخار است نه مایه ناامیدی.

متاسفانه مثل همه فرم‌گرایی‌های دیگر در جامعه ما، در سال‌های اخیر با پدیده‌یی همچون ورود شهرداری و معاونت‌های پژوهشی آن به حوزه مطالعات شهری روبه‌رو هستیم. این پدیده تنها زمینه‌ساز بی‌خیالی بیشتر ما شده که گویی داریم کاری می‌کنیم در حالی که با مطالعه این گزارش طرح‌ها می‌توان فهمید که چگونه پژوهش در راستای فساد سازمان یافته در حال حرکت است

شهر تهران به عنوان پایتخت ایران از لحاظ خصوصیت‌های فضایی - زمانی- مکانی ویژگی‌های منحصر به فرد و نیز مشترکی همانند سایر شهرها دارد. تراکم بالای فضایی شهر و ایجاد مشکلاتی از قبیل ترافیک‌های سنگین، آلودگی هوا، آلودگی صوتی و غیره، وضعیت تهران را در میان شهرهای ایران و حتی جهان، در زمره«ترین‌ها» قرار داده است. به عنوان نخستین سوال می‌خواهم قدری راجع به فضاهای شهری و ارتباط آن با مدرنیته بگویید؟ به تعبیر دیوید لایون، شهر همچون کوره‌یی است که مدرنیته در آن شکل و قالب می‌گیرد و بازآفرینی می‌شود.

به طور کلی پاسخ سوال شما این است که مدرنیته و شهر در پیوند جدی با یکدیگرند و شاید بتوان این دو واژه را دو تعبیر برای یک واقعیت دانست. اما اجازه بدهید من ابتدا منظر خودم را در تحلیل پدیده‌یی همچون شهر و پیامدهای ناشی از آن روشن کنم و بعد به سوالات شما پاسخ دهم. بی‌تردید، متفکری که می‌توان در حوزه مطالعات شهری او را متفکری برجسته دانست کسی جز دیوید هاروی نیست. چرا به دیوید هاروی علاقه‌مندم؟ هاروی از جمله متفکرانی در این حوزه است که کوشیده با اتخاذ رویکرد تحلیلی «فرانظریه» بر بالای نظریه‌های متفاوت مربوط به شهر و مسائل شهری بنشیند و به شیوه‌یی کاملا برجسته نشان دهد که هر یک از این نظریه‌ها از چه توان و امکانی برای مطالعه شهر و پیچیدگی‌های حاکم بر آن برخوردارند.

از سوی دیگر، هاروی کوشیده است با اتخاذ رویکرد تحلیلی «فرا روش»، خود را درگیر با روش‌شناسی‌های متفاوت در حوزه مطالعه شهر سازد و نشان دهد که هر یک از این اسلوب‌های شناخت از چه توان و امکانی برای مطالعه شهر برخوردارند و چگونه نظم و قوانین معرفتی حاکم بر آنها ذهن ما را به هنگام تلاش برای مطالعه پدیده‌یی همچون شهر، مقید و مشروط به نوع خاصی از دیدن می‌سازد. از سوی دیگر هاروی از مهم‌ترین تاریخ نگاران فرهنگی و اقتصادی- اجتماعی شهر است. منظورم از این دو واژه تاریخ نگاری فرهنگی و تاریخ نگاری اقتصادی- اجتماعی را توضیح می‌دهم. ببینید ما می‌توانیم تاریخ هر پدیده از جمله شهر را گاه مبتنی بر مفاهیم، ایده‌ها، گزاره‌ها، احساس‌ها، عواطف، شیوه‌های تجربه و زبان و صورتبندی‌های زبانی همبسته با آن پدیده قرائت کنیم. انجام این‌کار به معنی آن است که ما در حال نگارش تاریخ فرهنگی آن پدیده هستیم. به عبارت دیگر سخن گفتن از اندیشه‌ها و تصاویر همبسته با یک واقعیت همان سخن گفتن از تاریخ فرهنگی آن واقعیت است. گاه ما تاریخ یک واقعیت را از طریق توجه به روندها و فرآیندهای عینی و روابط اجتماعی مربوط به آن واقعیت بازیابی و مطالعه می‌کنیم.

در این حالت ما مشغول تاریخ نگاری اقتصادی- اجتماعی هستیم. هاروی از دو طریق به این دو شیوه تاریخ‌نگاری از شهر دست یافته است. نخست با مطالعه ادبیات و هنر یا به عبارت دیگر همان صورتبندی زبانی که در کانون آن شهر جای گرفته است و دوم با مطالعه دقیق ادبیات اندیشه مارکسیستی به ویژه آثار خود مارکس و کسانی چون ‌ای‌پی‌تامپسون با اثر برجسته‌اش یعنی «طبقه کارگر انگلستان» پیوند میان این دو دانش را می‌توان به طور خاص در اثر برجسته هاروی با نام «پاریس پایتخت مدرنیته» مشاهده کرد. هاروی در نهایت به روش‌شناسی خود درمطالعه شهر عنوان «روش‌شناسی ماتریالیسم تاریخی- جغرافیایی» داده است. از همین عنوان می‌توان فهمید که هاروی از چه دانش ترکیبی گسترده‌یی برخوردار است. فارغ از گستردگی دانش هاروی، آنچه روش‌شناسی مطالعاتی وی درباره شهر را برجسته می‌سازد توان این روش‌شناسی در فایق آمدن بر شکاف‌ها و گسست‌هایی است که تاکنون در حوزه مطالعات شهری وجود داشته است.

یکی از مهم‌ترین شکاف‌های موجود در این حوزه، شکاف و گسست میان مطالعه روندها و فرآیندهای عینی شهری و فرهنگ شهر و دنیای ذهنی حاکم بر حیات شهری است که هاروی در مطالعه خود هر دوی آنها را مورد توجه قرار می‌دهد. نکته دیگر، آنکه هاروی استقلال هستی شناختی و معرفتی فرهنگ را به رسمیت می‌شناسد و آن را صرفا بازتاب روندهای عینی شهر نمی‌داند. هاروی حتی فراتر از این رفته و گاه حیات عینی شهری را چیزی جز تحقق عینی همان اندیشه‌ها نمی‌داند. به عبارت دیگر، هاروی رابطه میان فرهنگ و ساختارهای عینی را یک رابطه «بخشی» و «تا حدودی» می‌داند. فرهنگ شهری و شهر تا حدودی وابسته به هم هستند؛ بعد از آن فرهنگ شهری از منطق درونی خاص فرهنگ تبعیت می‌کند. نکته مهم‌تر در اندیشه هاروی، نگاه دیالکتیکی وی است. به اعتقاد او «هیچ نظام اجتماعی متحول نمی‌شود مگر آنکه ویژگی‌های نوین به شکل پیشینی در وضعیت موجودش حضور داشته باشد».

او تحول را در درون گسست‌های نهفته در یک پدیده جست‌وجو می‌کند و نه در برخورد پدیده‌های بیرونی دیگر با آن پدیده. در بررسی تحولات شهر، او همواره در جست‌وجوی گسست‌ها و شکاف‌های موجود در واقعیت است تا با تاکید بر آنها مسیر تازه‌یی را در واقعیت بیابد و آن را به ما نشان دهد. می‌دانید که این یعنی _همان‌گونه که مارکس معتقد بود _ واقعیت مایه تحول و امید و افتخار است نه مایه ناامیدی. واقعیت شهر در نگاه هاروی انباشته از رخدادهای تازه‌یی است که پیدایش خود را انتظار می‌کشند. نکته آخر را را هم درباره روش‌شناسی هاروی درباره شهر بگویم و به سوال بعدی شما بپردازیم. هاروی معتقد است مطالعه شهر یعنی اندیشیدن درباره «راه‌های مشاهده شهر، خوانش متن آن و یافتن چارچوب تفسیری برای موقعیت‌یابی هزار و یک پیشامد در خیابان‌های شهر». در اینجا، علاقه هاروی به دیدن شهر همچون یک متن و تلاش برای خوانش آن را شاهد هستیم. هاروی در ادامه زیمل و بنیامین آغازگر «مطالعه هرمنوتیکال شهر»است. من اگر بخواهم به پروژه فکری هاروی عنوانی بدهم، پروژه هاروی را «جامعه‌شناسی تاریخی شهر» می‌دانم که اگر چه عینیت‌گراست اما پوزیتیویست نیست.

حال با توجه به این تعبیر و آنچه گفتید، زندگی در کلانشهر‌های مدرن واجد چه مولفه‌هایی است و تهران کدامیک از آنها را داراست؟

به عنوان مثال، زیمل معتقد است بنیاد روانشناختی فرد از نوع کلانشهری آن درشدت یافتن تحریکات عصبی نهفته است که خود ناشی از تغییر سریع و بی‌وقفه محرک‌های برونی و درونی است و پس از مدتی در این حالت آخرین تکیه گاه اعصاب واکنش نشان ندادن به تحریکات است. اعصاب به این شیوه با محتواها و اشکال زندگی کلانشهری سازگاری پیدا می‌کنند. در خیابان‌های تهران که قدم می‌زنیم بسیاری از تحریکات محیطی ذهن شهروندان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. موجی از این پالس‌ها به سمت ما می‌آید. ازدحام جمعیت در خیابان‌ها، آلودگی صوتی، ظاهر نابسامان شهر، سرعت زیاد خودرو‌ها، دعواهایی که در خیابان، اتوبوس و مترو می‌شود تا آنجاست که راه گریزی نمی‌ماند و شاه کلید رهایی از ویژگی‌های زجرآور کلانشهر تهران «عادت» به آنهاست. حال سوال اینجاست. آیا این عادت و سازگاری ذهن شهروندان را به سمت بی‌تفاوتی به فضای شهری و عدم انگیزه و تلاش برای درست کردن اوضاع نمی‌برد؟ اینکه شهروندان تهرانی به صورت ناخودآگاه ساعات متعدد ماندن در ترافیک و حتی میزان آلودگی شهر خود را برای دیگران (سایر شهرستان ها) تعریف می‌کنند و این را یک مولفه مهم برای مدرن بودن و کلانشهر بودن محل زندگی خود می‌دانند. این پدیده را چطور تحلیل می‌کنید؟

بله، آنچه درباره شهر تهران گفتید کاملا درست است. هاروی در کتاب «پاریس، پایتخت مدرنیته» به نقل برخی توصیفات بالزاک درباره شهر پاریس پرداخته که بسیار دردآورتر از آن چیزی است که شما گفتید. بالزاک در قطعه‌یی می‌نویسد: «پاریس به شکل لگام گسیخته‌یی به حرکت درآمده است و سر توقف ندارد. معجزه هیولایی، آمیزه شگفت‌آوری از حرکت‌ها، ماشین‌ها و ایده‌ها، ماجراهای بی‌شمار عاشقانه متفاوت... پاریس ملکه بی‌قرار شهرهاست... ... در پاریس همه‌چیز قابل تحمل است: حکومت، گیوتین، کلیسا و آبله. از شما همیشه در پاریس استقبال می‌شود اما اگر هم آنجا نبودید کسی دلتنگ‌تان نخواهد بود». ببینید چه می‌گوید. می‌گوید «در شهر همه‌چیز قابل تحمل است». عادت، یا همان مرگ خود، هم قابل تحمل است. فراتر از این می‌گوید در مرگ شما و در نبودن‌تان حتی کسی دلتنگ شما نمی‌شود. ببینید اصولا ادبیات و به ویژه رمان چیزی جز روایت شکست انسان شهری نیست. اگر حماسه روایت پیروزی انسان بود، رمان روایت شکست انسان است. اینکه می‌گویید در شهری همچون تهران چه مسائلی بر ما عارض شده است را می‌توان به خوبی در ادبیات جست‌وجو و آن را استخراج کرد اما در یک جمله می‌توان شهر را «محیط تجربه شکست ویافتن دوباره امید در این شکست‌ها دانست». اگر به طور خاص از من می‌خواهید یک توصیف جامع از ویژگی‌های شهر تهران ارائه کنم باید بگویم اینکار کار یک مصاحبه نیست و آن را باید در یک پروژه فکری دنبال کرد. اما یک نکته را باید درباره مطالعات شهری در ایران بگویم که در سوالات شما هم به نوعی این ایراد دیده می‌شود و آن اینکه ببینید دریافت ما شهر بیشتر دریافت زیملی- بنیامینی است که خب همان‌گونه که میدونم با عطف به دیدگاه‌های آنها درباره فرهنگ و روانشناسی حیات شهری قرائت می‌شود و ما اصولا روانشناسی حیات شهری را در اینجا قرائت‌ها بسیار پررنگ می‌بینیم. هاروی ما را از این نکته برحذر می‌دارد و می‌گوید که واقعیت حیات شهری را باید در جایی دیگر یعنی در روندهای مربوط به سرمایه‌یی شدن حیات شهری و بنیان‌های اقتصادی- جغرافیایی- فرهنگی آن جست‌وجو کرد.

آقای دکتر بسیاری معتقدند مدیریت کیفیت زندگی یعنی تغییر شرایط عینی زندگی در جهت مطلوب، که وظیفه اصلی دولت‌هاست. به این ‌ترتیب آشنایی و حساس شدن به مفهوم کیفیت زندگی، به دولت‌ها و حکومت‌های محلی کمک می‌کند در راه مطلوب کردن شرایط عینی زندگی و واقعیت‌ها گام بردارند و به شهروندان نیز امکان دهد، مدیریت کیفیت زندگی خویش را در دست گیرند. این اتفاق تا چه حد در تهران افتاده است؟ از سوی دیگر به نظر شما، نقش شهروندان به عنوان بخشی از این چرخه جامعه شناختی چیست و آنها تا چه حد می‌توانند در راستای بالا بردن کیفیت زندگی شهری مدرن موثر باشند؟

معتقدم اصلا نباید به دنبال این اتفاق در جامعه ما بود. نه دولت و نه شهروندان ما هیچ تصوری از آنچه بر آنها می‌گذرد ندارند. چرا؟ چون جای دیگری دچار بن بست است. منظورم حوزه اندیشه و هنر و ادبیات است. ببینید جامعه‌شناسی چیزی جز یک روایت یا یک گفتمان درباره حیات شهری مدرن نیست. هنر و ادبیات مدرن هم چیزی جز روایت درون انسان و پیچیدگی‌های حاکم بر زندگی وی نیست که عمدتا چیزی جز حیات شهری نیست. به عبارت دیگر، شهر چیزی جز سخن گفتن درباره شهر نیست. وقتی درباره پدیده‌یی سخن نمی‌گوییم یعنی اصلا وجود ندارد چون در جامعه ما پدیده‌ها به سخن نمی‌آیند یا به عبارت هاروی تبدیل به یک انتزاع انضمامی نمی‌شوند، اصولا سخن گفتن از مدیریت زندگی یک امر منتفی شده است. شما بدون داشتن یک تصویر از یک پدیده چگونه قادر به تغییر آن پدیده هستید. نکته دیگر، اینکه متاسفانه مثل همه فرم‌گرایی‌های دیگر در جامعه ما، در سال‌های اخیر با پدیده‌یی همچون ورود شهرداری و معاونت‌های پژوهشی آن به حوزه مطالعات شهری روبه‌رو هستیم. این پدیده تنها زمینه‌ساز بی‌خیالی بیشتر ما شده که گویی داریم کاری می‌کنیم در حالی که با مطالعه این گزارش طرح‌ها می‌توان فهمید که چگونه پژوهش در راستای فساد سازمان یافته در حال حرکت است. تهران نه تنها شهری دردآور است بلکه مطالعه پژوهش‌ها درباره تهران هم درد آور است. مطالعات شهرداری درباره تهران مانند خود این شهر تنها یک چیز را به ما نشان می‌دهد: «فاجعه».

مصطفی مهرآیین جامعه‌شناس

مهراوه فردوسی