پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آشفته خوانی های موسیقی امروز


آشفته خوانی های موسیقی امروز

نقدی و گذری بر موسیقی و پیشینه آن همراه با آسیب شناسی موسیقی امروز

اصولا آن چه مرا به نوشتن وا می دارد- چه در حوزه ادبیات، چه موسیقی و چه هر موضوع مرتبط یا غیرمرتبط- درد و دغدغه ای است که از سینه ام به انگشتان دستم غلیان می کند و نویسایش می نماید.

مبحث موسیقی و حواشی آن، خاصه در امروزی که به سر می بریم، مبحثی است پردامنه و وسعت دار که نمی توان در یک یا چند مقاله چندین صفحه ای جمع و جورش کرد، اما آنچه در پی میآید، خلاصه و تقطیعی است از کتابی در دست چاپ از حقیر با همین عنوان و موضوع که در آیتم های مختلفی طبقه بندی شده، از نگره های مختلف این موضوع، موسیقی را به چالش کشیده و بر می رسد.

در این کتاب، از اتنوموزیکولوژی (روش و زمینه شناخت موسیقی اقوام و ملل)، بحث آغاز شده است و پس از بررسی اجمالی پیشینه موسیقی ایران و جهان قدیم، به موسیقی امروز می رسد و بحث اصلی خود را می گسترد و در آن سعی شده است با آسیب شناسی موسیقی معاصر، در حوزه ها و سبک های مختلف، مباحث، با دیدی موشکافانه تحلیل گردد.

آیا این مسیری که الان موسیقی ما در آن حرکت می کند صحیح است؟ اگر هست پس این چه حال و روزی است و اگر نیست مسیر صحیح کدام است؟ از که باید پرسید و درمان این بی سر و سامانی را خواستار شد؟ نیازهای موسیقایی مردم چه ها و کدام ها هستند و آیا موسیقی امروز در جریان ما توان پاسخ گویی به این نیاز ها را دارد یا خیر؟ اگر دارد پس این چه بازار سیاهی ست که راه افتاده و هرکس در ماشین و محل کار خود به زبانی گوش می دهد که هیچ از آن زبان نمی فهمد و وقتی می پرسی چرا به این موسیقی که زبانی دگر است و تو اصلا هیچ از آن نمی دانی گوش می دهی، در پاسخ می گوید از ریتم و آهنگش لذت می برم.

چه شده که همه یک شبه خواننده، نوازنده، آهنگ ساز و موزیسین شده اند؟ این اعتماد و اعتبار کاذب از کجا به دل این آشفته بازار تزریق می شود؟ اگر استادی و مهارت یابی در این حرفه به این آسانی و مفتی به دست می آید پس این همه دانشگاه و کتاب و اساتیدی که سالهای سال عمر و جوانی خود را در این وادی سپری کرده اند کجای این داستان قرار می گیرند؟ اگر موسیقی هم حرفه و علمی است و چارت و برنامه ریزی مدونی دارد- چون سایر علوم - پس چگونه است که اکثریت قریب به اتفاق دوستان مدعی امروز با هیچ محک و مقیاسی، عیار زده نمی شوند و به یک باره دکتر شفابخش و نسخه پیچ نیاز موسیقایی مردم می شوند؟ چرا...؟ چرا...؟ چرا...؟

در ابتدای این بحث - با ربط یا بی ربط- برخی اصطلاحات و واژگان موسیقایی را به اختصار و تیتروار توضیح می دهم تا هم مروری باشد برای دوستانی که کل بحث مرا نمی پسندند، حداقل چند تعریف و شناسه را در ذهن بچرخانند و هم بهانه ای برای ورود به آن چه قصد گفتن اش را دارم.

موسیقی، زبانی است که به جای حروف، با اصوات سر و کار دارد. از یک یا چند صدا، یک میزان و از جمع چند میزان، یک جمله موسیقی ساخته می شود. این زبان موسیقی، عاطفی، ذهنی و تجریدی است و چون شعر امروز ما هر جمله اش می تواند واجد معانی کثیر و مختلف الحسی هم باشد.

● مشخصات صدا از نظر موسیقایی:

۱) طنین و رنگ: یعنی شخصیت صوتی، کیفیت و نحوه اثرگزاری هر صوت در گوش آدمی. ما صدای دوستان خود را بدون دیدن شان تشخیص می دهیم و این به واسطه رنگ و طنین صدایشان است.

۲) دیرند: زمان امتداد و ادامه دار بودن هرصدای موسیقی را می گویند که شکل ظاهری هفت نت موسیقی بیان گر آن است.

۳) نواک: به زیری و بمی صوت می گویند و در خط موسیقی به نشانه هایی که نواک به وسیله آن نمایان می شود حامل می گویند.

۴) شدت: قوی و ضعیف بودن صدا در موسیقی را شدت می گویند. مثلا شدت صدا بسته به چگونگی محکم یا آرام گذاشتن آرشه و مضراب بر روی ساز متفاوت است. برای نشان دادن شدت در موسیقی از نشانه حروف بهره می برند.

▪ دستگاه: عبارت است از توالی نظام یافته قراردادی نمونه های قالبی موسیقی با نام نغمه یا گوشه ها که در حوزه تنال آن دستگاه تنظیم و ترتیب یافته است.

▪ ردیف: عبارت است از اسلوب ترتیب و هنجار ترکیب گونه گوشه ها و نحوه تقدم و تاخر و روایت شان که غالبا به روایت یکی از اساتید دوره قاجاریه چون میرزاعبدا...، میرزا حسینقلی، درویش و ... نقل می شود.

▪ گوشه: هر نغمه ای که روایت گر جزئی از یک دستگاه یا مایه آوازی باشد گوشه نامیده می شود. هر گوشه اسمی خاص دارد و بیش تر غیر متریک است و با وزن آزاد نواخته می شود.

▪ تعداد دستگاه های موسیقی پارسی هفت عنوان می باشد با ۵ مایه آوازی زیر مجموعه ، جمعا ۱۲ عنوان به نام های دستگاه شور، سه گاه، چهارگاه، راست پنج گاه، ماهور، نوا، همایون.

▪ شور: خود دستگاه مادر محسوب می شود و آواز های بیات ترک، افشاری، دشتی و ابوعطا زیر مجموعه های آن به شمار می روند.

▪ آواز بیات اصفهان نیز زیر مجموعه دستگاه آوازی همایون می باشد.

▪ پس با این حساب، هر دستگاه یا مایه آوازی، خود تشکیل شده است از چندین گوشه که پشت سر هم با قواعد و فرمولی خاص از درآمد آغاز و در گوشه پایانی به خاتمه دل می دهند.

▪ تنها گام دستگاه ماهور، ماژور می باشد و بقیه گام کوچک یا می نور دارند.

▪ پس، در یک تشبیه آشکار، می توان موسیقی اصیل ایرانی را به شهری مانند کرد که دستگاه های موسیقی و مایه ها، اتوبان ها و آزادراه های آن هستند و گوشه ها کوچه های آن را تشکیل می دهند. بدیهی است که از هر اتوبان و خیابانی نمی شود به هر کوچه و خیابان دیگر رفت، یعنی باید با نشانی و آدرس صحیح به مقصد رسید.

▪ تصنیف: معمول ترین و متداول ترین قطعه های ساخته شده که وزنی متریک دارند و پیشینه آن را به دوران ساسانیان می رسانند. مثلا، رودکی با تصنیف بوی جوی مولیان، شاه را پابرهنه به بخارا بر می گرداند.

▪ پیش درآمد: این فرم، نسبت به رنگ و تصنیف، امروزی تر است و به درویش خان نسبت داده می شود. فرم پیش در آمدهای اولیه، تا حدی شبیه تصنیف بدون شعر بوده است که بر پایه در آمد یا چند گوشه از دستگاه یا نغمه ای ساخته می شدند.

▪ چهار مضراب: به تنهایی اغلب توسط نوازنده اجرا می شود و غالبا برای ایجاد تنوع و جلوگیری از یک نواختی اجرای آوازها.

▪ رنگ: قطعه ای است مخصوص رقص که در آخر اجرای دستگاه موسیقی می نوازند ساختمان رنگ، بیشتر برپایه گوشه های ردیف یا برخی آهنگ های محلی استوار است و بیش تر در میزان شش هشتم.

▪ ملودی: ترکیب چندین صوت یا نت پشت سر هم که در اثر تفاوت موجود در زیر و بمی، تاکید، استمرار و مدت کشیده شدن خود به هم وصل می شوند و به صورت یک ترکیب واحد اجرا می شوند، برای انتقال عاطفه و تصاویر انسانی.

▪ آکورد: دو یا بیش تر از دو صوت موسیقی که هم زمان به صدا در آیند.

▪ آواز: از قدیم، در زندگی های اولیه بشری هم خود نموده است که به صورت آنتی فونال(سوال و جواب)، اجرا می شده است. با تغییرات گونه گون، امروزه آواز جزئی از موسیقی گروهی است که با ساز صدای خواننده، ترکیب صداها را در کمپوزیسیون همراهی می کند.

▪ موسیقی پولی فونیک: موسیقی چند صدایی .

▪ موسیقی هوموفونیک: موسیقی تک صدایی.

▪ تم: جمله ای موسیقایی است که به عنوان یک ملودی، آواز، رقص، یا جمله ای کوتاه و مرکب از چندین نت.

▪ ریتم: بازتاب حرکات بدن در موسیقی، دارای نظم تکرار شونده ای به نام متر یا میزان.

▪ سازهای زهی: (CORDOPHONES) سازهایی مانند تار، پیانو، سه تار، ویولن، کمانچه و... که بر اثر کشیدن شی ای بیرونی بر روی سیم های ساز یا چکش زدن روی سیم های آن یا مالش آرشه و ... نواخته می شوند.

▪ سازهای بادی: (Aerophones) که به سه دسته بی زبانه (مانند ترومپت و سازهای مسی) ، تک زبانه ( مانند کلارینت) و دوزبانه (مانند ابوا و فاگوت) تقسیم می شوند. این ساز ها از طریق دمیدن هوا نواخته می شوند.

▪ سازهای کوبه ای: (Memdraphones ) مانند تمبک و تیم پانی که در آن ایجاد صدا به وسیله کوبیدن و ضربه دست یا انگشت روی پوسته یا به هم کوبیدن ساز تولید می شود.

▪ و ... که به علت کمی بی ربط بودن با بحث و صد البته نبود مجال کافی پی نمی گیرم.

در این بخش، خیلی مختصر و گذرا، سیر حرکت موسیقی و پیشینه آن را از ابتدا تا امروز بررسی می کنم.

موسیقی، دارای قدمت مکتوب چندین هزار ساله در ایران است. سنگ نوشته هایی سه تا پنج هزار ساله که در شوش، لرستان یا تصاویر نوازندگان دربار خسروپرویز ساسانی حک شده در طاق بستان کرمان شاه موید و گواه این مطلب است. اما متاسفانه، مدارک کافی و مستدلی که بیشتر ما را با قدمت و جزییات موسیقی در ایران کهن آشنا کند در دست نیست و شاید از بین رفته است. اما از دوران قاجاریه به این سو اوضاع بهتر است و تاریخ مکتوب قطوری در دست داریم.

سرزمین بین النهرین- که روزگاری موطن قدیم ترین تمدن ها هم بوده است- پیشینه موسیقایی شش هزار ساله دارد. در هزاره چهارم قبل از میلاد، سومریان هم در مراسم و ادعیه مذهبی از موسیقی و سازهایی چون تیگ، دایره دستی آداپا استفاده می کرده اند. از قرون نوزدهم تا سیزدهم (ق.م)، از اقوام سامی ساکن شمال بین النهرین (اکدها) و سپس بابلیان(۱۸۳۰تا ۱۲۷۰ق.م)، تمدن بالا با موسیقی غنی یافت شده است که در مزامیر جدید یهودیان نظیر سرودهای مذهبی انگلیس تا الان محفوظ مانده است.

سپس تر آن می رسیم به روزگار آشوریان از قرن ۱۳ تا قرن هفتم (ق. م)، که موسیقی، صرفا به خدمت کاهنان و کارکنان معابد در آمده است و همراه با عوالم ربانی و مذهبی، به تدریج به زندگی های عادی و زمینی مردم هم رخنه می کند و با کار و معیشت آنها در می آمیزد و کم کم این جهانی کامل می شود. موسیقی دانان به دربار شاهان آن زمان راه پیدا می کنند و خنیاگری به عز و مقامی بالا دست پیدا می کند. همین خنیاگران هستند که گه گاه از کاخ های شاهان به میان مردم عادی می آیند و موسیقی مادی و زمینی خود را با اهداف این جهانی صرف به مردم ارائه می نمایند. پس، در این دوره، موسیقی از انحصار و سلطه دعا و پرستش گری و آسمان خوانی تا حدی جدا می شود و به نیازهای مادی و این جهانی روزمره مردم هم جوابی پیدا می کند.

به همین منوال در مصر باستان هم که از قدیم سابقه تمدنی درخشان و شکوفا داشته، موسیقی پررنگ است و از چهارهزار سال پیش از میلاد روایت شده است.

یونان باستان هم بدین منوال صبغه ای درخشان در این زمینه دارد. اشعار حماسی هومردر ۸۵۰(ق.م) سروده شده است و ایلیاد، آغازگر ادبیات اروپایی تلقی می شود. شعر تغزلی در یونان در سده های قرن هفتم تا پنجم (ق.م)، ریشه دارد و یونانیان که طی قرون متمادی، فقط و فقط در ستایش و عبودیت خدایان خود و در مدح قهرمانان، اشعار حماسی می سرودند، به ترنم عشق، جنگ، سیاست و سایر مایه های مناسبتی زندگی اجتماعی، موسیقی درخوری پدید می آورند.

چون اشعار عاشقانه را با ساز لیر می نواخته اند و می خوانده اند، شعر عاشقانه این جهانی یونان باستان در موسیقی لیریک نام می گیرد.

در سده پنجم(ق.م)، آتن پایتخت شاعران غزل سرا می شود و این شاعران، شیوه ای کلاسیک در درام، دیتیرام (bithyramd)، که اشعاری تغزلی و آهنگین در ستایش دیونی سوس و نوعی موسیقی لجام گسیخته، بی نظم و برانگیزاننده حالاتی از توحش عشرت زدگی است، پدید می آورند.

در آثار این شعرا و مصنفین ، هر سه عنصر یعنی رقص، موسیقی و شعر توامان ترکیب و در آمفی تئاترهای روباز، توسط هنرمندان که هم رقاص، هم خواننده و هم بازیگر بوده اند، اجرا می شود.

قرون چهارم تا دوم (ق.م)، موسیقی یونان به نوعی به سراشیبی انحطاط و تزلزل می افتد. بی قراری شاعران و موسیقی دانان نسبت به تغییر بیش تر می شود. آنان در صدد پیاده کردن شکل های نوین موسیقی که پیچیده تر، مردمی تر، کوتاه تر و تئاتری تر باشد هستند. شاعران به جای تصانیف معتدل و مدون، در پی کاری می روند که متضمن لذت های آنی و احساس برانگیز باشد.افلاطون (۴۲۹ تا ۳۴۷ ق.م)، فرزند حقیقی کلاسی سیسم، به منتقد بزرگ عصر خود تبدیل می شود. وی می گوید، هنر باید نمونه و مانند (mimetics) واقعی طبیعت باشد . باید تقلیدی باشد از اصول اساسی طبیعت و هستی های معقول(umenon no) و نه پدیده های متصور و مصنوعی و ذهن ساخت و بافته !

در موسیقی ، این ، یعنی باید در هر مقام حاصل اتودهای جدایی ناپذیر درون ذات خود باشد و افلاطون ، به ترین سرمشق های این مکتب هنری را برای جوانان، سرمشق های مصری می داند.

در مکتب آموزشی یونان ، دو شاخه، اصلی وجود داشته یکی گیم نوید یا ژیمناستیک که در برگیرنده تربیت جسمانی بوده و دیگری موسیکه که تربیت روحی روانی را انجام می داده است.

در قرن چهارم، خط موسیقی در یونان ابداع می شود اما به علت بها ندادن مردم یونان به هنر سنتی خود و بدیهه نوازی یا نومویی که در موسیقی یونان بوده، متاسفانه تنها ۲۰۰ قطعه جسته گریخته روی سنگ پاپیروس به دست امروزیان رسیده است.

به همین میزان، اقوام صاحب تمدن و پیشینه فرهنگی دیگر چون یهودیان، اعراب، ترک ها و ... دارای سابقه فرهنگی تمدنی موسیقایی به صورت نسبی بوده اند که به دلیل پرهیز از اطاله کلام، از توضیح و بسط بیش تر در موردشان خود می دارم و تنها نگاهی گذرا به موسیقی اعراب خواهم انداخت.

شبه جزیزه عربستان، میان مصر و بین النهرین ، از هزاره سوم ( ق. م ) ، یکی از مراکز مهم تمدن بشری بوده است. آثار به دست آمده، از داشتن پیشینه موسیقایی بالای پنج هزار سال در این منطقه حکایت می نماید.

اعراب هم همان نقشی را برای موسیقی قایل بوده اند که ساکنان سرزمین بین النهرین! طالع بینان و رمالان در فرهنگ عربی، شاعر نامیده می شده اند. اینان با موسیقی می توانسته اند اجنه را تسخیر نمایند و جن، الهام بخش نغمه و نظم اعراب از دیرباز بوده و هست! شاعران در واقع موسیقار بوده اند. (در عربی، شاعر موسیقی دان، موسیقار نامیده می شود. در عین حال، موسیقار نام یکی از سازهای قدیمی هم هست مثل مزمار).

در عرب، زنان خواننده (قیان، قینه، قینات یا مغنیات)، کنیزکانی بوده اند که برای سرگرمی و تفریح می خوانده اند. اشراف عرب، از دوران معاویه به بعد قینه نگه می داشته اند و مبالغ سنگینی به فروشندگان (تاجرالقیان) می پرداخته اند. موسیقی در خون عرب بوده است.

اما با آمدن دین روشنگر اسلام، موسیقی حال و هوایی دیگر پیدا می کند. خود پیامبر (ص)، هم دوست دار موسیقی بوده است و هم نه! ( ناشی از ضرورت های دینی).

اذان که تلحین نام داشته است در آغاز به سبک نوحه سرایی خوانده می شده که بعدها با الفت بیش تر با موسیقی بدین سان اجرا می شود. کم کم، موسیقی در جان و دل اسلام رخنه می کند و تلاوت قرآن، تجوید، ادعیه، مراثی و ... همه با الهام از موسیقی رنگ و بویی دیگر می گیرند. البته با پیش رفت اسلام موسیقی ضربه سختی هم می خورد. مومنان تحت عنوان سماع موسیقی به مخالفت با هر نوع موسیقی بر می خیزند تا این که بنی امیه (۷۵۰ تا ۶۶۱ م)، موسیقی عرب را با حمایت و سرمایه گذاری خود جانی تازه می بخشند و تاسیسات آن چنانی موسیقی، معادل کنسرواتور پدید میآورند.

در این دوره، آواز سولو با همراهی عود، ویژگی موسیقی این جهانی ست که عود را از بربط پارسی گرفته اند. مهم ترسن موسیقی دان این دوره ابن مسجح (۱۸۵ م) است که پدر موسیقی کلاسیک عرب و اولین فراهم کننده تئوری موسیقی عرب نیز به شمار می رود.

در سویی اسپانیای اسلامی، میراثی بس گران بها به موسیقی اسلامی می بخشد. اسپانیا از سال ۷۱۳ میلادی، مسلمان می شود و در سال ۷۵۵، خلافت مستقلی در قرطبه( کوردوا)، پای تخت خلافت اندلس پدید می آورد که مرکز موسیقی می شود. در واقع این مرکز، رابطی می شود بین تمدن و موسیقی جهان اسلام با غرب و از طریق این مرکز است که تمامی پیش رفت ها و تحولات به سایر مراکز منعکس و منتقل می شود.

و اما در مورد موسیقی ایران زمین، در کتاب مذکور به تفصیل سخن گفته ام، فقط در این جا مختصری از موسیقی دوران صفویه و قاجار را ذکر و به موسیقی امروز پیوند می خورد.

موسیقی دوره صفویه ، برخلاف سایر هنرهایی از قبیل نقاشی، قلم زنی، معماری و ... تحول چشم گیری ندارد به دو علت، اول این که موسیقی از طرف عالمان دین تحریم شده است و هرکس به سوی آن می رود حکمش مانند کسی است که در گروه شیطان به جنگ خدا می شتابد!

و دلیل دوم این که موسیقی جدا به دست افراد غیر این کاره و بیسواد افتاده است. به ناچار، هنرمندان عرصه موسیقی و شعر از این دوره شروع به کوچ به هندوستان می نمایند و در دربار پادشاهان این سرزمین که هنر پارسی را ارج و قربی مخصوص می نهاده اند پناهنده می شوند.

موسیقی در هندوستان رونقی چشم گیر می یابد. در زمان اکبرشاه هندی، خنیاگران سرشناس ایرانی سرازیر این کشور می شوند و حتی در موسیقی امروز کشورهایی نظیر هندوستان، پاکستان، چین، نپال، اسم هایی ایرانی بر روی برخی سازهای این کشورها هم چون سیتار، تنبور، رباب، سنتور، قانون، سورنا، کرنا، طبل، نقاره، کوس، دف، دایره، دل ربا، سارنگی، شهنازی و ...باقی مانده است.

در این دوره در ایران نوشتن مقاله و ارائه موسیقی نظری کاملا متوقف می شود. هم چنین مقدمات ورود برخی سازهای فرنگی از نیمه اول سده یازدهم مهیا می شود. موسیقی بیشتر به راه تفنن و سرگرمی کشیده می شود و وضعیت معاش خنیاگرانی که جلای وطن نکرده اند رو به وخامت می گذارد. از سویی در موسیقی گروهی، آواز کم کم به سمت محوریت گروه حرکت می کند و به یک باره تفوق با آواز می شود. سرایش های دسته جمعی و مذهبی رونق به سزایی می گیرد و غالبا کودکان، اکتاو زیر صدای مردان را هم زمان می خوانند.

موسیقی از نفس افتاده و مهجور دوران صفویه، لنگ لنگان به دوران قاجار می رسد و رونق و جلایی در خور می گیرد. از سویی آن قدر ، قدر و منزلت اهالی موسیقی پایین آمده است که به عمله طرب خطاب می شوند و قدر نمی بینند.

در ذیل به تنی چند از بزرگان موسیقی این دوره اشاره می کنم. این اشخاص، در واقع سنگ بنای موسیقی دستگاهی امروز را هم گذاشته اند.

۱) علی اکبر فراهانی: فرزند شاه ولی، شاعر و موزیسین سرشناس. کونت دو گوبینو، مورخ سرشناس فرانسوی، وی را معروفترین نوازنده تار می داند با روحی حساس و شخصیتی منحصر به فرد ولی زود رنج و تندخو. فراهانی، مردی درویش سیرت با عمری کوتاه بوده است که شب ها در پشت بام منزل خود، نواهایی الهی که به دلش الهام می شده را می نواخته است و شبی در همان پشت بام منزلش، در حالی که تارش را می نواخته به دیار ابدی می کوچد. روحش شاد. نام ساز فراهانی، قلندر بوده است که به فرزندش میرزاعبدالله خان و از او به فرزندش احمد عبادی و از عبادی به فرزندش علی اکبر شهنازی رسیده است.

۲) میرزا عبدالله: فرزند برومند استاد علی اکبر فراهانی متولد ۱۲۶۰، مردی بخشنده، گشاده دست و استاد بزرگانی چون ابوالحسن صبا، حاج محمد مجرد ایرانی، سید حسن خلیفه ، دکتر مهدی صلحی و... وی هم، چون پدرش، مشرب درویشی داشته و بزرگترین نوازنده سه تار ایران هم به شمار می رود.

۳) حسینقلی خان: فرزند دوم علی اکبر فراهانی و استاد بزرگانی چون ارفع الملک، غلامحسین درویش، میرزا غلامرضا شیرازی، باصرالدوله، علینقی وزیری، مرتضی نی داوود و ...

۴) علی نقی وزیری: کلنل ارتش، متولد ۱۲۶۶، فرزند موسی خان میر پنج، موسس کلوپ موزیکال و مدرسه عالی موسیقی و یکی از بزرگ ترین خادمین موسیقی ایران.

۵) غلامحسین درویش: معروف به درویش خان، فرزند حاج بشیر طالقانی، متولد ۱۲۵۱، مخترع پیش درآمد، مردی بی تکلف نکته سنج، مودب و دست و دل باز که از ارکان موسیقی مان به شمار می آید.

۶) عارف قزوینی: ابوالقاسم عارف، فرزند آخوند ملا هادی وکیل، متولد ۱۲۶۱، یکی از بزرگ ترین شاعران و مصنفین ایران که با تصنیف هایش کمک شایانی به مشروطیت کرد.

و شخصیت های بزرگ و بی بدیلی چون روح الله خالقی، قمرالملوک وزیری، موسی معروفی، حبیب سماع، ابوالحسن صبا، احمد عبادی و ...

با وجود این که در این دوره- قاجار- هنرمندان بزرگ و بی جای گزینی، اساس و بنای موسیقی امروز را گذاشته اند، ولی با تاسف باید گفت، خود موسیقی و هنرمند، در این دوره در کفه سنگین ترازو نبوده و حال و روز و منزلت قابل تعریفی هم نداشته است.

در واقع، موسیقی دستگاهی امروز ما میراث دار زحمات استاد علی اکبر فراهانی است که از طریق برادرش غلامحسین خان به دو پسر علی اکبر، حسینقلی و میرزا عبدالله آموخته شده و ردیف امروز ما هم نتیجه بداهه نوازی این اساتید مسلم ردیف بوده است.

در این مقال بد نیست در مورد بهره جویی و استفاده موسیقایی از اشعار کلاسیک هم چند نکته بیان کنم. امروزه شاهدیم که هم در حوزه موسیقی سنتی و هم پاپ، حتی موسیقی های تازه ظهوری چون راک، از شعر غنی و پربار گذشته مان به انحای مختلف استفاده می شود. خوب اگر این استفاده، استادانه و حساب شده باشد که بهتر، به تبلیغ و معرفی شعر ارزش مند و ارزش مدار کلاسیک مان خواهد انجامید اما سر سخن بنده با آن دسته از عزیزانی است که سنگ مفت، گنجشک مفت، با بهره برداری های ناشیانه، غیرکارشناسانه و ناهماهنگ از این اشعار، موجبات سو» تبلیغ و بدنامی ادبیات غنی و پربار گذشته را فراهم میآورند. حتی شنیده می شود افرادی با تلفیق و ترکیب بسیار ابتدایی و بی مایه اشعار بزرگانی چون مولوی و حافظ با کلمات و واژگان سخیف مثلا شعر، سعی در نوآوری و حرفی تازه از لون دیگر زدن هستند و خود نمی دانند با این کار چه ضربه بزرگی به پیکر هنر و ادبیات این سرزمین وارد می آورند.

در هنر کلاسیک ما به علت ارتباط تنگاتنگ و شانه به شانه ای که بین موسیقی و شعر وجود داشته است، تقریبا همه شعرا در موسیقی صاحب نظر بوده اند و همه اهالی موسیقی در زمینه شعر تبحر داشته اند و این موضوع، موجب پربار شدن این هنرها می شده است و بر دل و جان می نشسته و هم اکنون هم!

پس بهتر نیست برای این که از این گنجینه پربار به خوبی استفاده شود میزان اطلاعات و دانش کلاسیک خود را هر چه بیش تر بالا ببریم، چه، راز ماندگاری این شعرها این است که هر کدام از دل هایی معرفت پرور، عمیق و عاشق برخاسته است و با ترکیب و تلفیق مناسب با موسیقی پیش رو می تواند تاثیری کم نظیر بر روح و روان انسان بگذارد و در اصل معتقدم که موسیقی برنامه خوب و متعادل زیستن است و می تواند به خوبی موجب هر چه بارور و عمیق ترشدن دیگاه انسانها به زندگی و تفکری برتر بشود.

پس آیا این کمال بی انصافی، خودخواهی و بی معرفتی نیست که به خاطر طمع و تفکرات صرفا اقتصادی و سودجویانه برخی از آب گل آلود ماهی گیر و سو» استفاده گر، چنین ظلمی در حق این میراث گران قدر روا داشته شود؟!هنر والایی که یادگار خون جگر خوردن ها و دست و دل و سرشکنی های عده ای بزرگ آیینه و والا شعور است و یادگار آزار دیدن ها، عاشق پیشه گی ها، درد، زجر، رنج، تهمت و افتراشنیدن هاست.

تا با ساختن موسیقی یک بار مصرف، هم هویت و اصالت موسیقی را به زیر سوال ببرند و هم با شرطی کردن مخاطبان خود مثلا در مورد یک شعر گران سنگ ، شنونده با شنیدن آن شعر، ناخواسته در اثر تاثیر بدی که قبلا از شنیدن موسیقی حامل این شعر شنیده است، دیگر آن لذت و حظی که می برد نبرد و کم کم اثر این یادگار عزیز در اذهان کم رنگ و کم رنگ تر شود.

تمام حرف من این است که عشق، زبان واحدی می طلبد و موسیقی که ریشه در عشق داشته باشد چه اصیل، چه پاپ و دیگر انواع آن، می تواند با ترکیب و تلفیق با شعر کلاسیک، اثری شنیدنی و ماندگار بیافریند و حتما این نیست که شعر کهن را حتما باید با موسیقی سنتی خواند و لاغیر.

اصولا موسیقی هایی که ماندگار شده اند از دل هایی برخاسته که دارای شعور و درکی ذاتی و متعالی بوده اند باید درفکر و ذهن چنین آدمی آشوب و غوغایی بر پا باشد. ولوله و هلهله ای که هیچ قدرتی توان فروکش کردن و خاموش کردنش را نداشته باشد و در یک کلام این کاره به دنیا آمده باشند.

آن وقت همگان می توانند ببینند که چگونه حتی می توان شعر نغزی که بازتاب اندیشه ای، جهان بینی و نظرگاه و زیبایی شناسی افرادی دیگر در دورانی غیر از دوران ما بوده است در یک ساختار منسجم و خلاق امروزی بازآفرینی کرد و شنوندگان را به تحسین و تشویق واداشت.

البته، من هم معتقدم که هنر هر زمانه ای زبان و استاتیک خاص خود را می طلبد و این سخن و عقیده من نباید موجب این سو» تفاهم شود که خدای ناخواسته من مخالف به روز شدگی و امروز باوری هستم.

نویسنده : سالا ر عبدی