سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

تندروها به هم شبیه اند


تندروها به هم شبیه اند

جامعه ایرانی پس از جنگ, تحولات مهمی را پشت سر گذاشت گروه های تازه ای به میان آمدند

جامعه ایرانی پس از جنگ، تحولات مهمی را پشت سر گذاشت. گروه‌های تازه‌ای به میان آمدند. نسل جوانی به تدریج به صحنه آمد که تقاضاهای تازه داشت. اما سپهر مستقر ناشی از میراث انقلاب و جنگ، چندان به سادگی قابل چشم‌پوشی کردن نبود. چنین بود که گروه‌های جدید الگوهای متفاوتی برای معامله با این افق نیرومند نسلی را وجهه همت خود قرار دادند. می‌توان این الگوها را به شرح زیر مورد ملاحظه قرار داد.

۱) تصفیه‌ و بازتفسیر مقتضی به ظهور گفتارهای رقیب: این الگو درصدد بیرون بردن برخی از جوانب گفتاری انقلاب و جنگ و جدی گرفتن جوانب دیگر بود تا صحنه برای ظهور رقیبان دیگر گشوده شود.

۲) استخدام و بازتفسیر: بازگشت به کانون گفتاری انقلاب و جنگ اما تلاش برای استخدام آن در خدمت یک منظومه گفتاری متفاوت.

۳) رویگردانی و قهر: تلاش برای غیریت‌سازی و دگرسازی در نسبت با گفتار انقلاب و جنگ.

از گفتار انقلاب و جنگ سخن گفتم و اینکه وجه عمیق آن زمینه تداوم آن را فراهم ساخته بود. این ابژه‌های گرم، فراگیر و نسلی وقتی مستقر می‌شوند به دلیل زورآوری‌شان پیامدهایی دارند؛ یکی اینکه اجازه نمی‌دهند دیگری شکل بگیرد. اما جامعه تغییر می‌کند. بالاخره ایده‌ها و مفاهیمی که ابژه گرم دوران ما بود با کنش انقلاب و کنش جنگ بازتولید می‌شد. وقتی صحنه‌های آن کنش کنار گذاشته می‌شود عملاً صحنه و تجربه زندگی به صورت دیگری خود را نشان می‌دهد و بعد این سازمان معنایی که با جنگ و انقلاب ساخته شده نمی‌داند با این واقعیت جدید چطور مواجه شود.

انعطاف کمی دارد. همه این ابژه‌های گرم و فراگیر و عمیق و پرمعنا، موقعیت‌شناسی خوبی ندارند. صورت‌بندی‌های موقعیتی جابه‌جا می‌شود و سازمان معنایی این صورت‌بندی‌های موقعیتی معلوم نیست بتوانند خود را انطباق دهند. بعد از آن تحولاتی در جامعه ایران اتفاق می‌افتد. این تحولات تلاش می‌کنند با این افق گرم و فراگیر رابطه برقرار کنند یعنی هم باشند و هم بتوانند خودشان را بیان کنند و هم نسبتی با این افق گرم و فراگیر برقرار کنند. اگر کنش‌ها، رفتارها و اتفاقات سیاسی از اول دهه ۷۰ به بعد را بشماریم هر کدام از این رخدادها مصداق واکنشی متفاوت به این افق گرم و فراگیر است. اولین آن در نیمه دهه ۷۰ رخ می‌دهد. در نیمه دهه ۷۰ فضای دوران اصلاحات در واقع فضایی است که نسل جدید با هزل و شوخی، با ظهور یک ادبیات مقتضی بر زندگی و ادبیات شهری و با ادبیات مقتضی یک فضای فرهنگی گشوده‌تر تلاش می‌کند از صلب صورت‌بندی گفتار جنگ و انقلاب بکاهد و به آن یک موقعیت متعین بدهد تا امکان ظهور گفتمان‌های دیگر هم باشد. اما بحث سر این است که آن گفتار برنمی‌تابد. آن گفتار در واقع کمی کنار آمدن را به معنای فرو ریختن تفسیر می‌کند. و این ربطی به سوژه و اراده‌های تصمیم‌گیرنده ندارد.

همان طور که گفتم، این افق‌های نسلی وقتی این همه گرم، عمیق و فراگیر شکل می‌گیرد، به نحوی که معنای زندگی و افق زندگی را می‌سازد و صورت‌بندی معنای اصیل را در دستگاه معرفتی‌شان شکل می‌دهد، هر غیری به معنای فاصله گرفتن از اصالت‌ها و با معنای بی‌معنا شدن زندگی فهم می‌شود. در آن دوره این دیگری به رسمیت شناخته نمی‌شود و از صحنه حذف می‌شود. فضای اجتماعی هم عقب می‌نشیند و در یک رخداد دیگر دوباره ظهور پیدا می‌کند؛ در ظهور مجددی که من آن را استخدام و بازتفسیر گذاشتم.

تحولات ایران اواخر ۸۸- ۸۷ را شاید می‌شود این‌طور فهمید که نسل جدید تلاش می‌کند به جای اینکه گفتار انقلاب و جنگ را به حاشیه براند، به درون آن رسوخ کند و تلاش ‌کند عناصر آن را به استخدام یک معنای جایگزین درآورد. همه معانی جنگ و ارزش‌های انقلاب دوباره فراخوان شدند. این به خاطر این است که آن ابژه گرم و فراگیری که اول اتفاق افتاد، آنقدر عمیق و فراگیر است، که به سادگی نمی‌شود از آن گذر کرد. بنابراین رخداد بعدی رجوع به این گفتار عمیق و فراگیر است، و تلاش برای به استخدام درآوردن عناصر آن در یک دستگاه معنایی دیگر. اما همه می‌دانیم که جامعه واگشت کرد و در واقع این تجربه موفق نبود.

گفتار انقلاب و جنگ، نخواست با بازخوانی به اقتضای موقعیت تازه، هم فرصتی برای تداوم بیشتر بیابد و هم فرصتی برای فعلیت چهره‌های جدید و تقاضاهای جدید در جامعه تولید کند. احساس بنده که چندان خوشایند نیست این است که جامعه به تدریج‌ پذیرای یک ابژه رقیب گرم و فراگیر تازه می‌شود. به نظر من جامعه ایران تا امروز این را تجربه نکرده بود و تا امروز و تا همین یکی دو سال پیش در سایه همان تجربه گرم و فراگیر زندگی می‌کرد. بازی‌های مختلف در زیر همان سقف اتفاق می‌افتاد اما امروز تصور توام با نگرانی بنده این است که جامعه ایران آماده یک ابژه گرم و فراگیر دیگر است. به نظر من هسته‌ها و نشانه‌هایش مشهود است.

بنابراین جامعه ایران از این به بعد افق و جغرافیای فکری، فرهنگی و اجتماعی‌اش در یک صورت‌بندی پیچیده‌تری ظاهر شده است. در واقع مثل امواج تداخلی آب که از هر طرفی به وجود آمده است. به نظر می‌آید دو حوزه است که باید به تمایزات آن توجه و دقت کنیم؛ یک حوزه‌ای که این دو ابژه تولید معنا و موج می‌کنند و یک جایی امکان و فرصت تداخل این دو حوزه معنایی اتفاق می‌افتد و سنتزهای فکری، فرهنگی و اجتماعی تازه شکل می‌گیرد. اما کاش همه چیز اینجا منزل کند. در یک‌ سوی دیگر این تداخل امواج، ‌گریز از یکدیگر و مقاومت در مقابل همدیگر است. این مقاومت در مقابل یکدیگر هم دو پیامد دارد؛ افق به میراث رسیده از دوران انقلاب و جنگ را هر روز بسته‌تر می‌کند و در مقابل خودش افق دیگری می‌سازد که هر روز به نحو رادیکال‌تر با هم برخورد می‌کنند. نکته جالب این است که جریان‌هایی که خیلی رادیکال با هم برخورد و تقابل می‌کنند اتفاقاً به لحاظ ساختار به هم شبیه می‌شوند.

ما واقعاً نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم به کدام سمت داریم پیش می‌رویم اما فقط باید آرزو کنیم که اگر ابژه جدیدی برای شکل گرفتن یک نظام معنایی جدید، نسل جدید، و تفسیر تازه‌ای از زندگی و مناسباتش شکل می‌گیرد، در آن حریم اتفاق افتد که حاصل سنتز بین دو ابژه نسلی است. اما آن چیزی که به نظر من مسلم است، این است که جامعه ایران فرصت پرتاب شدن به یک موقعیت دیگری پیدا کرده که می‌تواند نتایج شیرین و ثمربخش داشته باشد یا می‌تواند به مشکل بینجامد. واقعاً افق و چشم‌اندازش دست‌کم برای من ساده نیست اما به هر حال عرض من این است که نسل‌ها در ایران بر مبنای هویت‌های نسلی حول و حوش ابژه‌های گرم شکل می‌گیرند و به نظر می‌آید جامعه ایران از این حیث کاملاً در یک موقعیت تازه است که باید صبر کنیم و در آینده تفسیر کنیم که این نزاع و موقعیت به چه سرانجامی خواهد انجامید.

محمدجواد غلامرضاکاشی