جمعه, ۲۹ تیر, ۱۴۰۳ / 19 July, 2024
مجله ویستا

سکینه: پسرم کجا راه رفتن بیاموزد؟



      سکینه: پسرم کجا راه رفتن بیاموزد؟
زهرا غزنویان

عکس: تنها اطاق خانه در مجاورت نشیمن- پذیرایی آن
زنی 27 ساله و دیپلمه است. با تولد فرزندش نتوانست تحصیلاتش را در رشته کامپیوتر به اتمام رساند و نیمه‌کاره رهایش کرد. متولد شهر لوشان از استان گیلان است و تجربه زلزله رودبار در کودکی، باعث ترس‌ها و ناراحتی‌های ماندگاری در او شده به صورتی که از تنهایی و تاریکی می‌ترسد و سعی می‌کند بیشتر در جمع حاضر شود. پسری هفت ماهه دارد و این‌روزها با او سرگرم است. به واسطه حضور همین بچه، روزهای زیادی را در خانه پدر و مادر خودش یا همسرش به سر می‌برند. ماندن در خانه خودشان را دوست ندارد و این موضوع را در مورد تمام خانه‌هایی که پس از ازدواجشان داشته‌اند تکرار می‌کند. در این پنج سالی که از ازدواجشان می‌گذرد این چهارمین خانه‌ایست که تعویض کرده‌اند. مدتی اجاره‌نشین بودند و بعد یک زیرزمین کلنگی در بافت قدیمی شهر خریدند، خانه‌ای که به دلیل یک ترکیدگی لوله در فضای کوچه، فروکش کرد و ناچار سریعا آن‌را ترک کرده و مدتی در آپارتمان یکی از نزدیکانشان ساکن شدند. با تعمیر آن خانه و فروشش، خانه جدیدشان را این‌بار در حاشیه شهر خریدند چرا که تجربه شش ماه زندگی در آپارتمان آن‌ها را به این نتیجه رسانده بود که اگر از مرکز شهر دور شوند و سقفی مستقل داشته باشند بهتر است تا در مرکز شهر بخواهند آپارتمان‌نشینی را تجربه کنند. او و شوهرش تا پیش از تولد پسرشان با موتور سیکلت، به کوه و طبیعت می‌رفتند و این، تفریح مشترک هر دوی آن‌هاست. مصاحبه با او در ادامه آمده است.

اگر بخواهیم دوگانه‌ای برای خانه تشکیل دهیم، ذهن شما آن‌را در مقابل چه واژه‌ یا مفهومی قرار می‌دهد؟

مسلما خانه در برابر محیط بیرون قرار می‌گیرد، منظورم طبیعت و رودخانه و جاهایی از این دست  است.

خانه از نظر شما کجاست و چه تعریفی برای آن دارید؟

محیطی که به آدم آرامش می‌رسد، مثلا با خوابیدن یا سکوت یا... من خودم خواب را خیلی دوست دارم.

دوست دارید چه فعالیت‌هایی را بتوانید در خانه انجام دهید؟ برهمین مبنا خانه باید چه فضاهایی را در اختیار شما بگذارد؟

دوست دارم پرنده‌هایی مثل مرغ و خروس نگهداری کنم چون از پرنده خوشم می‌آید. دوست دارم باغچه داشته باشم و در آن، سبزی و میوه بکارم (نه کل) یا کارهای خانه‌ام را انجام دهم، مثل سبزی پاک کردن، لوبیا پاک کردن و... تنها کاری که دوست دارم انجام بدهم و در این‌جا نمی‌شود نگهداری گوسفند است وگرنه همه کار می‌شود در این خانه کرد.

حال خانه‌تان چگونه است؟ آیا فعالیتی هست که دوست داشته باشید انجام دهید ولی امکانش را به شما ندهد؟

خوب خیلی کارها هست که دوست دارم انجام دهم و تا به حال انجام نداده‌ام ولی به وجود این بچه ربط دارد نه فضای خانه. این‌جا چون خانه خودمان است می‌توانم همه این کارها را انجام دهم ولی با وجود این بچه وقت ندارم. البته بخشی از حیاطمان که طناب رخت رویش نصب کرده‌ایم خیلی کوچک است. نمی‌توانیم لباس‌هایمان را با هم روی آن پهن کنیم. مجبور می‌شویم لباس خودمان را جدا بشوییم و وقتی خشک شد و جمعش کردیم بعد لباس‌های پسرم را بشوییم و پهن کنیم. یا مثلا سبد رخت چرک‌ها را من نمی‌دانم کجا باید بگذارم. چون جایی برایش نبود درنهایت سبد را برداشتم و لباس چرک‌ها را یکسره داخل ماشین می‌ریزم و نگهداری می‌کنم. یا لباس‌های زیاد، خصوصا لباس‌های فصل‌های دیگر را نمی‌دانم کجا باید بگذارم. برای بعضی چیزها هم جایی نداشتیم، مثلا کفگیر و قاشق و یا نخ و سوزن و... چون کابینت‌ها کشو نداشت. این مشکل را از طریق خرید چند فایل پلاستیکی حل کردیم.

به نظر شما آیا افراد خانواده در خانه خود نیازمند فضایی شخصی هستند؟ چرا؟

همسرم موافق وجود فضای شخصی در خانه نیست و خودش هم دوست ندارد تنها باشد و می‌خواهد مدام کنار هم باشیم. نمی‌دانم چرا، ولی من نیاز به فضای شخصی را احساس می‌کنم. خوشم می‌آید بعضی وقت‌ها بروم جایی که ساکت باشد و کس دیگری نباشد که با من حرف بزند. بروم و مثلا کتاب بخوانم. فرقی نمی‌کند حتما این فضا متعلق به شخص خودم باشد یا نه. دلم می‌خواهد چنین امکانی برای خلوت کردن وجود داشته باشد که همسرم مخالف است. او وقتی که دلش می‌گیرد اصلا دوست ندارد توی خانه بماند. بیرون می‌رویم، طبیعت و یا گاهی قبرستان ولی ندیدم خیلی تمایلی به فضای شخصی یا خلوت کردن نشان دهد.

این فضا الان چگونه است؟

این‌جا کوچک هست ولی بعضی وقت‌ها شوهرم برای خودش می‌‎رود و پای کامپیوتر می‌نشیند و من و پسرم با هم در هال هستیم یا من در آشپزخانه هستم.

آیا خانه نیازمند فضایی برای دور هم نشستن اعضای خانواده هست؟ این فضا چگونه باید باشد؟ چگونه هست؟

من و شوهرم اغلب در هال می‌نشینیم. خیلی وقت‌ها هم با هم در آشپزخانه هستیم و داریم کار می‌کنیم. او کمکم می‌کند.فضای خانوادگی خانه ما مشکلی ندارد. گرچه من خانه خیلی بزرگ دوست دارم ولی به همین هم راضیم. فکر نکنم خود خانه و چگونه بودنش خیلی در روابط بین آدم‌ها تاثیرگذار باشد. محلش از نظر دسترسی‌ها به مغازه و... تاثیرگذار است ولی خودش فکر نمی‌کنم تاثیری داشته باشد.

آیا خانه نیازمند نیازمند فضایی برای  روابط خارج از حوزه خانواده (فامیلی، کاری، دوستانه و...) هست؟ این فضا چگونه باید باشد؟

اگر من بچه زیاد داشتم مسلما برایم فرق می‌کرد که اطاق میهمان جدا باشد تا بتوانم تمیزش نگه دارم ولی الان... البته اغلب وسیله‌های پسرم وسط خانه است و اگر کسی زنگ بزند که دارد می‌آید باید سریع بلند شویم و آن‌ها را جمع و جور کنیم. بچه که بیاید سیستم زندگی آدم کلا فرق می‌کند. ریخت و پاش بیشتر می‌شود.

این فضا الان چگونه است؟

میهمان هم وقتی که می‌آید در همان هال می‌نشیند. خوب اگر کمی بزرگتر و جداگانه بود بهتر بود.

دوست دارید ارتباطتان از نظر دیداری با محیط بیرون خانه چگونه باشد؟

دوست داشتم خانه‌مان دو طبقه بود و به بیرون دید داشت. بعد دم پنجره می‌نشستم و بیرون را می‌دیدم. هرچه که باشد خوب است، مثلا خیابان، ماشین‌ها، آدم‌ها و... خلوتی را دوست ندارم چون دلم می‌گیرد. در خانه مجردیم در شمال، همیشه روی بالکن بودم. شاید به همین دلیل است که عادت کرده‌ام بیرون را ببینم.

این ارتباط الان چگونه هست؟

فقط داخل حیاط را چون بالای حیاط را هم با ایرانت پوشانده‌ایم و به آسمان دید ندارد. پیشنهاد راه‌اندازی ماهواره را هم برای همین به شوهرم دادم که شاید کمی فضای خانه بهتر شود.  الان با وجود ماهواره خیلی بهتر شده است. من زیاد دوست ندارم در خانه بمانم. یعنی حوصله‌ام سر می‌رود. هیچ چیزی را نمی‌توانند ببینند فقط پشت‌بام قابل دیدن است. همه جا کاملا پوشیده است. این همه پوشیدگی با توجه به این‌که توالت گوشه حیاط است و راحت می‌توانیم برویم و بیاییم خوب است ولی اگر توالت هم در خانه بود بدم نمی‌آمد اگر پوشیدگی کمتری داشتیم و حیاطمان دیده می‌شد.

دوست دارید ارتباطتان از نظر شنیداری با محیط بیرون خانه چگونه باشد؟

خیلی دوست دارم صدای بیرون، داخل بیاید چون کمی ترسو هستم و این‌طوری کمتر می‌ترسم. از سکوت بدم می‌آید. در خانه قبلی‌مان که آپارتمان بود صدای همسایه‌ها که با هم صحبت می‌کردند می‌آمد و من حس خوبی داشتم. برخلاف کسانی که دوست دارند صدای آب و پرنده و... بشنوند من دوست دارم صدای ماشین‌ها و حرف زدن آدم‌ها را بشنوم چون به من انرژی می‌دهد و حس می‌کنم اطراف آدم‌ها هستند و چیزی مثل جن و... نمی‌تواند به من آسیب بزند. دلیل دیگرش که دوست دارم صدای بیرون را بشنوم ماشین‌های دوره‌گرد است که جنس می‌فروشند و وقتی صدایشان را بشنوی می‌توانی برای خرید، به دم در بروی. فکر نمی‌کنم دیگران هم هیچ صدایی از خانه ما را بشنوند. البته این خیلی خوب است. گاهی آدم دوست دارد صدای تلویزیون را بلند کند یا آهنگ با صدای بلند گوش دهد که این‌طوری راحت‌تر است.

این ارتباط الان چگونه هست؟

این‌جا هیچ صدایی از بیرون نمی‌آید، هیچ صدایی و من واقعا دلم می‌گیرد. شوهرم 10 شب به خانه می‌آید و خصوصا شب‌های زمستان که هوا زود تاریک می‌شود واقعا دلم می‌گیرد و می‌ترسم. با وجود این بچه باز هنوز می‌ترسم. شاید کمی بزرگتر شود با او احساس امنیت کنم. از تاریکی و سکوت خیلی می‌ترسم. این‌جا متاسفانه صدایی داخل نمی‌آید. اگر هم صدا بیاید، مثلا صدای ماشین دوره‌گرد، تا ما از خانه خارج شویم او رفته است. این‌جا خانه قشنگ و خوبی است ولی کمی کوچک و زیادی ساکت است. من از تنهایی متنفرم. برای چند لحظه خوب است ولی نه برای همیشه. این همه سکوت، حس تنهایی به من می‌دهد. البته این‌را هم بگویم وقتی که سر کار می‌رفتم و شیفت گردشی داشتم اصلا حوصله سروصدا را نداشتم و اذیتم می‌کرد. وقتی خانه می‌آمدم دلم می‌خواست همه جا ساکت باشد که استراحت کنم ولی الان که خانه‌دارم سروصدا و شلوغی بیرون را ترجیح می‌دهم.

آیا ورود و خروج شما بین داخل و خارج خانه به راحتی صورت می‌گیرد؟

از محیط بیرون خانه‌مان خوشم نمی‌آید چون هم کنارش یک زمین خالی است و هم خانه روبه‌رویی‌مان نیمه‌ساز رها شده و میله‌های آهن هوا شده را آدم مجبور است ببیند. اگر این‌جا را زودتر بسازند فکر کنم بهتر شود ولی در آن صورت عرض کوچه‌مان هم کمتر می‌شود و ماشین نمی‌توانیم در آن پارک کنیم. به غیر از این، مشکلی برای وارد و خارج شدن وجود ندارد.

آیا مایل به تعویض این خانه هستید؟ چرا؟

پسرم الان کوچک است و در این فضا می‌توان زندگی کرد. یک سالش هم که بشود کلی اسباب‌بازی دور و برش می‌ریزیم و یک گوشه اطاق سرگرم می‌شود. من فکر می‌کنم حتی فضای کوچک این خانه برای بچه‌ای به سن پسرم یک دنیاست؛ ولی شوهرم می‌گوید وقتی پسرمان 5-4 ساله شود باید به فکر تغییر خانه و خرید یک خانه دو اطاقه بیفتیم. شاید پسرم دوست داشته باشد که اطاقی جدا برای خودش داشته باشد. این‌جا خیلی کوچک است و نمی‌شود یک اطاق دیگر به آن اضافه کرد. برای همین ما موقت این‌جا هستیم. کار دیگری فکر نمی‌کنم بشود کرد. من خانه‌مان را خیلی دوست ندارم. یعنی دوست ندارم داخل آن بمانم. دلیلش هم ترس و تنهایی است. در خانه دلم می‌گیرد، مدام به شوهرم می‌گویم برویم بیررون. دوست دارم چند ساعتی خانه باشم و به کارهایم برسم و تروتمیز کنم ولی بعد بروم بیرون، مثلا خانه افراد خودمانی و یا طبیعت. از طبیعت نمی‌ترسم، حتی اگر خلوت باشد. وقتی که ما بچه بودیم تعدادمان زیاد بود و در خانه همیشه سروصدا بود. تقریبا هیچ وقت تنها نمی‌شدیم و دائم در یا در حیاط بودیم و یا در کوچه بازی می‌کردیم. زیاد که توی خانه باشیم دلم می‌گیرد، حتی وقت‌هایی که تنها هم نیستم. می‌گویم برویم بیرون، دو ساعت دور بزنیم، روشنایی و آسمان را ببینیم و بعد برگردیم.

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید

http://anthropology.ir/node/11294

 

پیوستاندازه
15443.156.99 KB